آن سوی خطّ زندگی
پنج شنبه 16 آذر 1391 9:41 AM
گاهی می توان بستری از اخلاق گشود، که جای حضور دیگران هم باشد و گاهی می توان جاده ای از همزیستی کشید، که خیلی ها با انسان «همراهی» کنند. آن بستر و این جاده، با روحیّه نوع دوستی و مردم خواهی گشوده و کشیده می شود و آن که در پیله «خود» گرفتار باشد، زمینه همزیستی اش با دیگران، بسیار اندک خواهد بود، یا هیچ! برخورد مناسب و روحیه همزیستی و وسعت نظر و رفتار کریمانه، یک «سرمایه» است. با این سرمایه می توان به «سود»ی رسید که گاهی از ثروت، ساخته نیست و این، حکمتی است که در سخن پیشوایان آمده است. از اسوه اخلاق و کمال، حضرت رسول(ص) چنین روایت است که فرمود: «ای فرزندان عبدالمطّلب! شما با ثروت و دارایی تان نمی توانید به همه مردم برسید و تکریمشان کنید. پس با گشادگی چهره و اخلاق نیک با آنان برخورد کنید». این، یعنی جایگزینی اخلاق به جای مال، و برخورد نیکو به جای عطا و بخشش؛ چرا که همان کارآیی و جاذبه و گره گشایی ای که در «مال» است، و بلکه بیشتر،در «اخلاق» نیز هست. به جلوه هایی از این روحیه کمال، که مدار و محور جاذبه های دیگر است، اشاره می شود:
1. حق شناسی و حق گزاری«حق» مقوله ای دو جانبه است. اگر از دیگران انتظار است که حق ما را بشناسند و مراعات کنند، ما نیز باید حق شناس و حق گزار دیگران باشیم. این جاده، دو طرفه است و در هر دوسو، وظایف و تکالیف و حقوقی است که اگر شناخته و عمل شود، رابطه ها بسیار نیکوتر و مطلوب تر خواهد بود. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرمود: «مؤمن، هفت حق بر گردن برادر مسلمانش دارد که از سوی خدا تعیین شده است: یکی آن که در پیش رو، احترامش کند؛ دیگر آن که در دل، به او مهر بورزد؛ سوم آن که در مال خود نسبت به او مواسات و ایثار داشته باشد، نیز غیبت او را حرام بشمارد، هنگام بیماری به عیادتش برود، پس از مرگ، در تشییع جنازه او شرکت کند و پس از فوت او درباره اش جز خیر و نیکی نگوید».
2. خوش برخوردیآن قدر در آموزه های دین و توصیه های پیشوایان آسمانی ما از «حُسن خلق» ستایش شده که شگفتی آور و تشویق کننده و انگیزه آفرین است. از خوش رویی، خوش خویی، خوش گویی، خوش رفتاری، خوش پنداری، خوش همسایگی و ... بسیاری از این «خوش»ها در متون روایات، تمجید شده و از اهل ایمان خواسته اند که این گونه باشند تا کارشان «عبادت» و «حسنه» به شمار آید و نزد پروردگار، پاداش یابند. شاید باور نکنید، ولی حتی لبخند زدن به چهره دیگری، یک کار نیکو به شمار می آید. این سخن حضرت باقر(ع) است که فرمود: «لبخند زدن شخص به روی برادر مؤمنش، عملی صالح (مستوجب پاداش خداوند) است». این شیوه، «مرام نامه» زیستن با دیگران را حتی در ساده ترین امور و برخورد چهره به چهره ترسیم می کند و به زندگی ها شور و حرارت و صفا می بخشد و انسان ها را به «همدلی» نزدیک تر می سازد.
3. مداراهمان گونه که لاستیک های خودروها به خاطر داشتن باد و حالت ارتجاعی و تحمّل فشارها و دست اندازهای جاده، از مقاومت و عمر بیشتری برخوردارند، انسان های صبور و متحمّل و اهل مدارا و اهل کنار آمدن با ناملایمات و تندخویی دیگران زمینه بهتری برای جاذبه و محبوبیت پیش می آورند. دیگران هم بهتر می توانند با آنان زندگی کنند و از چنین مشی و مرامی در معاشرت، بیشتر استقبال می کنند. داشتن خصلت گذشت و پرهیز از انتقام جویی، رفتار نرم و ملایم، چشم پوشی از خطای دیگران، محبت و مهرورزی به دیگران، ابراز فروتنی و خاکساری، حوصله و متانت در برخوردها، سنگ صبور بودن برای درد دل های دیگران، نشان دادن جنبه و ظرفیت از خود در برابر ناملایمات و تندخویی ها و بدرفتاری ها و حق شناسی ها و ... هر کدام به نوعی گواهِ وجود صفت «مدارا» در انسان است. مردم داری و مدارا، صفتی پیامبرانه و از اخلاق انبیاست. در سخنی از حضرت رسول(ص) آماده است: «پروردگارم، همان گونه که مرا به ادای واجبات فرمان داده، مرا به مدارا با مردم دستور داده است». آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است: با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا. ثمره چنین خصلت و رفتاری در زندگی، خیلی زود آشکار می شود. در سخنی از حضرت امیر(ع) آمده است: «با مردم مدارا کن، تا از دوستی و برادری آنان بهره مند شوی و با آنان با چهره باز برخورد کن، تا کینه های آنان بمیرد». از بزرگ ترین هنرها در همزیستی با مردم، داشتن روحیه گذشت، خیرخواهی و برخورد کریمانه است. در یکی از دعاهای حضرت سجاد(ع) (دعای مکارم الأخلاق) از خداوند چنین می طلبد: «خداوندا! ... مرا ثابت قدم و موفق بدار، تا با ناخالصان و دغل ها، خیرخواهانه برخورد کنم. هر کس از من دوری گزیند، من به او نیکی کنم. هر کس با من قطع رابطه کرد، من با او بپیوندم، هر که پشت سرم غیبت مرا کرده، از او به خوبی یاد کنم. توفیقم ده که نیکی را سپاس گزار باشم و از بدی، چشم بپوشم و درگذرم».6 و این، هنری است بزرگ، که مبارکِ دارندگانش باد!
4. انصاف«خودخواهی»، دشمن اُنس و اُلفت است و تیغ تیز جدا کننده پیوندها، و صفتی است شیطانی. «انصاف»، از آن جهت زیباست که حق و امتیاز و برخورداری را فقط برای خودمان نمی خواهیم، بلکه میان خود و دیگران، به نسبتی برابر نصف می کنیم. شخص منصف، محبوبیت می یابد، قلمرو دل ها را تسخیر می کند، به سپاه بی ساز و برگ و مدافعان انبوه دست می یابد و بی خرج و هزینه، طرفدار پیدا می کند. کسی که خودخواه است، همه چیز را برای خود می خواهد و همه بدی ها، محرومیّت ها، سختی ها و تقصیرها را برای دیگران. با این شیوه و روحیّه، جایی برای دوستی و ملاطفت و صمیمیّت نمی ماند. سخنی زیبا و حکیمانه از مولای متقیان: «میان خودت و دیگران، خود را میزان و معیار قرار بده. آنچه برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش. آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگری هم مپسند. همان طور که نمی خواهی به تو ظلم کنند، به دیگران هم ستم مکن. آن گونه که دوست داری به تو خوبی کنند، به آنان خوبی کن. آنچه از دیگران زشت می شماری برای خودت نیز زشت بدان. آنچه از مردم برای خودت می پسندی، از خودت نسبت به آنان بپسند».7 آن که «خودمحوری» را اساس رابطه اش با دیگری قرار دهد، شکست می خورد؛ چون محبت و حمایت دیگران را از دست می دهد. جامی چنین می سراید: نه هر ایزدْپرست، ایزدپرست است چو «خود» را قبله سازد، خودپرست است خدا از بندگان، آن را گزیند که در راه خدا، «خود» را نبیند. ریشه این که بعضی با آن که در میان مردم اند، امّا تنهایند، در جمع اند، امّا احساس غربت می کنند، در این نکته نهفته است که «انصاف در برخورد» ندارند، خود را تافته جدا بافته می پندارند، افزون خواه و امتیازطلب اند؛ از این رو دچار «درد تنهایی» می شوند و رنج می برند. امّا برخورداران از انصاف در برخورد با مردم، محبوب دل ها و مورد حمایت همنوعان قرار می گیرند و هر جا روند، به قول سعدی «قدر» می بینند و بر «صدر» می نشینند.
5. مهرورزیآن سان که بخشندگی و کرم، آزادگان را اسیر کرامت و سخاوت می کند، مهرورزی و ابراز محبت و برخورد همراه با مودّت با دیگران نیز، جذب کننده دل ها و بستر ساز زندگی پر از صفاست. در توصیه های رسول خدا(ص) چنین آمده است: «با مردم، محبّت و مهرورزی کن، تا دوستت بدارند». از این گونه توصیه ها در آموزش های معصومان، بسیار است. تودّد با مردم، نیمی از خردمندی به شمار آمده و دوستی و مهرورزی با آنان، دام شکار دل ها شمرده شده است و کیست که مجذوب مهر و محبّت نشود؟ به قول سعدی در گلستان: بنده حلقه به گوش ار ننوازی، برود لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش! در کلام حضرت امیر(ع) آمده است: «ناتوان ترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست و برادر، ناتوان باشد و ناتوان تر از او، کسی است که دوستانی را که دارد، نتواند نگه دارد». قدر دوست را باید شناخت و او را نگه داشت. راه آن هم بذل محبّت و مهرورزی است؛ یعنی جایی در خانه دل برای دوست، نگه داشتن. آدم های بی دوست و بی مونس، «احساس تنهایی» می کنند. فقیر، تنها کسی نیست که پول نداشته باشد؛ فقیرتر از فقرا، انسان های بی دوست اند و گرفتاران غرور و خودخواهی. مهرورزی نسبت به دوستان، همنوعان، همکاران، همسایه ها و بستگان و افراد دور و نزدیک فامیل را اگر بتوانیم با شیوه و شرایط «زندگی امروزی» تلفیق کنیم، از مزایای صنعت و مُدرنیسم و عصر جدید هم در کنار زیبایی های کهن برخوردار خواهیم شد، و اگر نه، با حسرت و آرزو نسبت به گذشته و آن صفاها و خون گرمی ها و آمد و شدهای صمیمی و بی ریا و زیستن زیر یک «سقف محبّت»، خواهیم گفت: «زندگی هم زندگی های قدیم!» و ... آیا این رواست، وقتی که می توان با دیگران صمیمانه زیست؟!
6. زندگی بخشی به دیگرانبعضی زندگی را برای خود می خواهند، بعضی هم از زندگی خود به دیگران می بخشند، بلکه به دیگران زندگی می بخشند. به عبارت دیگر، بعضی ها درختان بی سایه ای اند که ثمری برای دیگران ندارند، برخی هم عدّه ای را زیر سایه سار محبت و احساس و کمک خویش به نوا می رسانند. حیات اینان، زندگی مضاعف است و چنان وسعت نظر، همت و اراده، بخشندگی و مردم دوستی دارند که زندگی هایی چند، از قِبَل زیستن آنها می چرخد و به تعبیر روایات، معیشت دیگران در سایه معیشت و عیش اینان تأمین می شود. این گونه «زندگی بخشی»، در نگاه دین بسیار ستوده و زیبا و خداپسند است و از بهترین زندگی ها محسوب می شود و چنین انسان هایی از بهترین بندگان. امام علی(ع) می فرماید: «بهترینِ مردم از نظر زندگی، کسی است که زندگی مردم در زندگی او نیکو باشد». و این، یعنی دامنه برخورداری های افراد در زندگی هاشان از محدوده «خود» فراتر رود و «دیگران» را هم زیر بال بگیرند و چشمه ای از احسان، از حیات آنان بجوشد و در رگ های حیات دیگران جاری شود. سپرده گذاری در صندوقِ دل دیگران، با سوددهی فراوان و مادام العمر، کار انسان های عاقلی است که زندگی را خارج از «لاکِ خود» مَعنا می کنند، خوبی ها را در دل مردم پس انداز می کنند و هنگام «نیاز» به کمک و مساعدت، از آن جا «برداشت» می کنند. این هم، نوعی زیستن با دیگران است، عاقلانه، مآل اندیشانه، خداخواهانه و نوع دوستانه!
7. گسترش زندگی به پس از مرگمنظور، این است که گاهی رابطه افراد با دیگران، با «قیچی مرگ» بریده می شود و از آن جا که نه دلی به دست آورده اند، نه به زندگی ضعیفی رونقی داده اند، نه احسان خداپسندانه ای داشته اند، نه سنّت حسنه و بنای خیر و فرزند صالحی از خود به یادگار گذاشته اند و ... عمرشان محدود به همان «سال های زندگی» است. اینان، با مرگشان از یادها فراموش می شوند. امّا کسانی دیگر هم هستند که «تداوم حیات» دارند و پرونده زندگی شان با مرگ، بسته نمی شود. مردم، پیوسته به یاد خوبی های آنان اند، از جوان مردی هایشان به نیکی یاد می کنند. اینان مشمول مرور زمان نمی شوند. تا هستند، محبوب مردم اند و پس از رفتنشان، همچنان در یادها باقی اند. این، چگونه زیستنی است که پس از مرگ هم تداوم دارد؟ باید کلید رمز آن را به دست آورد. امامان نیز به وضوح گفته اند. پایان سخن را از کلام حضرت علی(ع) بیاموزیم که خود، برترین چهره ماندگار بشری پس از مرگ است و توصیه به چنین زیستنی می فرماید: «با مردم چنان همزیستی و معاشرت داشته باشید که اگر مُردید، [در حسرت فقدان شما] بر شما بگریند و اگر زیستید، دلباخته و علاقه مند به شما باشند». این گونه خوب زیستن با دیگران، که بر محور ملاطفت، محبّت، مدارا، مساعدت، خیرخواهی، احسان و گذشت می چرخد، نوعی «حیات طیّبه» است و الگوی «چگونه زیستن». * زندگی با دیگران، تنها به کنار هم قرار گرفتن بدن ها نیست. «همدلی» و عطوفت و خیر رسانی، پیوند درونی میان انسان ها ایجاد می کند و چه پیوندی عمیق تر و استوارتر از این؟
1. الکافی، ج2، ص103. 2. بحارالأنوار، ج71، ص222. 3. الکافی، ج2، ص188. 4. همان، ص117. 5. میزان الحکمة، حدیث 5507. 6. صحیفه سجادیه، دعای 20 (دعای مکارم الأخلاق). 7. بحارالأنوار، ج74، ص203. 8. شعر در زندگی، احمد احمدی بیرجندی، ص63. 9. الکافی، ج2، ص642. 10. نهج البلاغه، تصحیح و ترجمه: علینقی فیض الاسلام، حکمت 11. 11. غررالحکم، حدیث 3636. 12. نهج البلاغه، حکمت 9. |
امیدوارم لبخند امام زمان روزی شما باشد. باتشکر/