عاشورا-نوحه
سه شنبه 7 آذر 1391 2:19 PM
پر کرد مشک وپس کفی از آب برگرفت
می خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به یادش از جگرتشنه حسین
چوناشک خویش ریخت زگفت آب وشد سوار
شد بارون تشنه زآب روان روان
دل پرزجوش ومشک به دوش آن بزرگوار
کردن حمله جمله بر آن شبل مرتض
یک شیر درمیانه گرگان بی شمار
یک تن کسی ندیده وچندین هزار تیر
یک گل کسی ندیده وچندین هزار خار