عباس ( عليه السلام ) الگويى براى نسل امروز
جمعه 3 آذر 1391 10:12 PM
جمال حق ز سر تا پاست عباس *** به يكتايى قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت *** امام خويش را مىخواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش *** كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج *** شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است *** ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است *** وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش على بن ابى طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «امالبنين» دختر حزام بن خالد كلابى بود . (2)
واژه «عباس» از نظر لغوى به معناى «بسيار ترشرو» است . و يا به معناى شيرى كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشتهاند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته فى قتال الاعداء وفى مقابلة الخصماء; على عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويى با جنگجويان آگاهى داشت .» (4)
گاهى هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مىگرفت، آستين او را بالا مىزد و بازوانش را مىبوسيد و گريه مىكرد و مىفرمود: «دستهاى او در راه يارى برادرش حسين قطع مىشود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفى دارد كه هر يك بيانگر بخشى از مقام، عظمت و سجاياى اخلاقى اوست . «ممقانى» شانزده لقب براى او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعنى پدر فضايل (و يا او پسرى به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بنى هاشم; چون داراى چهرهاى زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مىنويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هيكل سوار مىشد، پاهايش به زمين كشيده مىشد و به او قمر بنى هاشم مىگفتند!» (6)
استاد مرتضى مطهرى مىگويد:
«عباس اندامى بسيار بلند و قامتى رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مىبرد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسى (ايثارگر) ;
6 . الفادى (فداكار) ;
7 . الحامى (حمايت كننده) ;
8 . الواقى (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعى (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و ...
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموى پدرش امام على عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايى از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مىتواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامى مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگى
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياى آن استشجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهى است، و تمام عظمتها و ارزشهاى او زير سايه همين بندگى و اطاعت محض الهى قرار دارد كه به نمونههايى اشاره مىكنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مىخوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله ... ; سلام بر تو اى بنده صالح و فرمانبر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشانى: قرآن يكى از نشانههاى بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشانى آنها مىداند:
«سيماهم فى وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانههاى آنها در صورتهايشان بر اثر سجدههاى زياد [در پيشگاه الهى نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مىخوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشانى] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روى قاتل عباس كه از طايفه «بنى دارم» بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردى را كه در وسط پيشانى او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدى درباره او چنين مىگويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايى و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگى عباس براى تمامى شيعيان درس بزرگى است تا بندگى خدا را در راس همه كارهاى خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاى شبانه و سجدههاى طولانى براى خدا را در زندگى خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلى را كه سوزى ندارد *** سحر كن شبى را كه روزى ندارد
الهى به آن سر كه شور تو دارد *** به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده *** به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزى كه نام از تو دارد *** به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم *** سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مدارى و امامشناسى:
از ويژگيهاى مهم حضرت عباس امامشناسى و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام على عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبى عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بىچون و چراى برادر و امام خود بود . وقتى امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اى خواركننده مؤمنان» قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مىكرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلى گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مىگرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن على عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مدارى و امامشناسى حضرت عباس به نمونه هايى اشاره مىشود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مىخوانيم:
«... المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلى الله عليهم; [سلام بر تو اى بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخى - اين قمر بنى هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدى فقال له الامام عليه السلام: قدم لى يا اخى جوادى فاتى العباس بالجواد اليه; كجاستبرادرم ... كجاست ماه بنىهاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اى برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكى از نقشههاى او براى كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتى جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مىگويى؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبتيداك و لعن ما جئتبه من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل فى طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايتبريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آوردهاى . اى دشمن خدا! آيا دستور مىدهى كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنتشدگان و فرزندان لعنتشدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مىدهى در حالى كه فرزند رسول خدا [حسين بن على] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكى از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن على عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشتهاند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيلهاى و خانوادگى با دشمن نمىجنگيد:
«... بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفى وحامى عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال انى احامى ابدا عن دينى وعن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين; بلكه همواره مىشناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براى دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مىكند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيبانى كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستى [همچنان] از دينم حمايت مىكنم و از امامى كه يقين راستين دارد [دفاع مىكنم; آن امامى كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مىباشد .» (17)
از اين جا به ويژگى سومى در وجود حضرت عباس پى مىبريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مىفرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون» ; «آنان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مىدانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشى خاصى بود كه تمام خطوط جامعه و رگههاى كفر و نفاق را به خوبى مىشناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايى كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مىفرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموى ما عباس داراى بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكى از كاستيهاى عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبينى و بصيرت بود . ابن زياد با بهره بردارى از اين كمبود فكرى، فردى فرومايه و هزار چهره يعنى «شبث ربعى» را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربى است كه قتلش واجب مىشود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالى ندارد . (20)
ولايت مدارى و ژرف انديشى، از نيازهاى شديد زمان ما براى تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشى باعث مىشود خطوط فكرى و سياسى را بخوبى بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايتسير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتى غيرمسلمانان با آن آشنايى دارند، شجاعت و دليرى ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براى اين موضوع سرمايه گذارى نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعى از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسرى براى من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامتباشد; زيرا مىخواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليرى به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسى و جستجو «ام البنين كلابيه» را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاعتر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين» چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگترين و شجاعترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهرى مىگويد:
«آرزوى على عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونههايى كه شجاعت آن حضرت را مىرساند اشاره مىكنيم:
1 . درباره ويژگيهاى حضرت عباس در تاريخ مىخوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا على الطعن والضرب فى ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهى بزرگ، و قلبش بسان كوهى خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بىباك] بود .»
2 . در معالى السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [على عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مىشود .» (23)
و در ادامه مىگويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتى دشمنان صداى او را مىشنيدند رگهاى بدنشان مىلرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مىتپيد و پوستبدنشان جمع مىشد . با توجه به اين شجاعت و شهامتبود كه ابن زياد براى او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مىخواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمى براى امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع يارى خدا از طريق اسباب طبيعى بود; لذا شهادت حضرت عباس سختبر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهرى وقلتحيلتى; اكنون كمرم شكست و راه چارهام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومى صادر مىشود كه تعارف و زيادگويى و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتى كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكرى; هرگاه [از دستم] بروى سپاهم از هم مىباشد .»
تاريخ نويسان نوشتهاند:
«لم يبق الحسين بعد ابى الفضل الا هيكلا شاخصا معرى عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابى الفضل جز هيكلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حيات و زندگى باقى نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمههاى امام حسين عليه السلام حملهور شدند . در تاريخ مىخوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال على اصحاب الحسين; (27) هنگامى كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حملهور شدند .»
تا تو بودى خيمهها آرام بود *** دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودى من پناهى داشتم *** با وجود تو سپاهى داشتم
تا تو بودى خيمهها غارت نشد *** بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودى چهره نيلى نبود *** دستها آماده سيلى نبود
تا تو بودى دست زينب باز بود *** بودنتبهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بىآب شد *** دشمن پر كينهات شاداب شد
ه) وفا و فداكارى عباس:
يادم ز وفاى اشجع الناس آيد *** وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگرى *** هيهات برادرى چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت دارى است . وفا دژ مستحكمى است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مىدارد .» (28)
در وفا و فداكارى نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوى پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پايانى، به نمونه هايى از وفا و فداكارى حضرت عباس اشاره مىكنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاى عباس است .
2 . اعلان وفادارى در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتى كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مىخواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصتخوبى براى رفتن بود .
اولين كسى كه وفاى كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقى بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براى چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براى آنكه بعد از شما باقى باشيم؟ نه، خدا اين را [يعنى جدايى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل *** مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر *** اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت على اكبر مىخواستبه ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقدارى آب براى كودكان بياور .
پيشانى حسينش را بوسيد و به سوى فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مىخواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقى الماء; (30) سپس به ياد تشنگى حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روى آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هونى *** وبعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسين وارد المنون *** و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال دينى (31)
«اى نفس! بعد از حسين خوارى و ذلتبر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشى تا زنده بمانى، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مىنوشى؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدى الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمىنوشم در حالى كه آقاى من حسين تشنه است .»
عباس بىوفا تو نبودى كنون چه شد *** نوشى تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاى عباس
هنگامى كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگى بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولى دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسى حمل مىكرد؟» گفته شد: «عباس بن على» . يزيد از روى تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الى هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التى تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايى از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دستحمل مىكرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مىشده تحمل مىكرده ولى پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبتبه برادرش .» (33)
آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمىتوانند آن را انكار كنند .
پنج امامى كه ترا ديدهاند *** دست علم گير تو بوسيدهاند
چشم خداوند چو دست تو ديد *** بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكارى عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمى العباس فلقد آثر وابلى وفدى اخاه بنفسه حتى قطعتيداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازى نمود و جانش را فداى برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسى; شهادت مىدهم كه تو براى خدا و رسولش و برادرت خيرخواهى نمودى، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودى .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مىفرمايد: «السلام على ابى الفضل العباس المواسى اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردى [و براى او فداكارى] نمود .»
___________________________________________________________
1) برخى سال تولد او را سال 24 ه . ق دانستهاند، ر . ك: حسين اسدى، اسوههاى عاشورا .
2) منتهى الامال، ج1، ص136 .
3) معارف و معاريف، ج7، ص206 .
4) جعفر نقدى، زينب كبرى، ص12 .
5) معالى السبطين، ج1، ص26 .
6) تنقيح المقال، ج2، ص128 .
7) علامه مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج2، ص118 .
8) منتهى الامال، ج1، ص137 - 138 . برخى نوشتهاند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبى، ج3، ص30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص122 .
12) الوقايع والحوادث، ج2، ص30; سوگنامه آل محمد صلى الله عليه و آله، ص293 .
13) زينب كبرى عليها السلام، ص12 .
14) مفاتيح الجنان، ص715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص264 .
17) معالى السبطين، ج1، ص270; نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ص177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج7، ص430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقى، ج2، ص104 .
21) منتهى الامال، ص136; ر . ك: تنقيح المقال، ج2، ص128 .
22) حماسه حسينى، ج1، ص59 .
23) معالى السبطين، ج1، ص267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمى، ج2، ص30 .
26) مقتل مقرم، ص269 .
27) ذريعه، ص124 .
28) عناوين برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، ص542 .
29) همان، ص400 .
30) كبريت الاحمر، ص159; منتخب التواريخ، ص258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج2، ص345 .
32) بحارالانوار، ج45، ص41; ترجمه مقتل ابى مخنف، ص97 .
33) دين و تمدن، ج1، ص288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلى الله عليه و آله، ص300 .
34) بحارالانوار، ج44، ص298; تنقيح المقال، ج2، ص128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام .