0

نادر شاه و كرامت قمر بنى هاشم عليه السلام

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

نادر شاه و كرامت قمر بنى هاشم عليه السلام
جمعه 3 آذر 1391  9:03 PM

خطيب بزرگوار و مدافع مكتب اهل بيت عليه السلام آقاى سيد حسين فالى اظهار داشتند:
جد مادرى اين جانب ، مرحوم حاج شيخ حسن حائرى ، كه در كربلا معروف به شيخ حسن كوچك بود، از منبريها و خدمتگزاران با اخلاص ابا عبدالله الحسين عليه السلام بود كه مردم او را به تقوى و ايمان مى شناختند. ايشان مى فرمود در كتاب اسرار السلاطين ، كه نسخه خطى آن در خزانه ابوالفضل العباس عليه السلام موجود است ، خواندم : نادر شاه وزيرى شيعه به نام ميرزا مهدى داشت . زمانى كه نادر هند را فتح كرد، ميرزا مهدى از او اجازه خواست كه از هند براى زيارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد. نادر شاه او را به مسخره گرفت كه شما شيعيان مرده پرستيد، شخصى را كه صدها سال است از دنيا رفته بر سر قبرش مى رويد و بر وى سلام مى كنيد... الخ .

ميرزا مهدى وزير گفت : اينها اگر چه به ظاهر مرده اند، ولى كارهايى مى كنند كه از عهده زنده ها بر نمى آيد و مردم را كرامت و معجزه مى نامند. از جمله كرامات مولا امير المؤ منين على عليه السلام ، شاه نجف ، اين است كه سگ چون حيوان نجس است به قبر ايشان نزديك نمى شود و از آن عجيبتر خمر (شراب ) است كه چون به آنجا مى برند فاسد مى گردد و دو اثر خمريت و مستى از آن زايل مى شود.

نادر شاه پس از شنيدن اين مطلب گفت : اگر چنين است كه تو مى گويى ، من هم با تو مى آيم تا از نزديك اين كرامات و معجزه را مشاهده نمايم . چندى بعد نادر به طرف عراق حركت كرد.

چون به محدوده حرم مطهر امير المؤ منين على عليه السلام رسيد، شرابى را كه از قبل در ظرفى مخصوص گذارده و در آن را مهر كرده بود تا كسى نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانى كه آن را آوردند ديد بوى تندى همچون بوى سركه از آن متصاعد مى شود و چون آن را چشيد ديد سركه است !

سپس يك سگ را طلب كرد. سگ را آوردند، ولى هر چه سعى و تلاش كردند تا آن حيوان را وارد محوطه و محدوده حرم كنند نتوانستند. حيوان دستهاى خود را به زمين فشار مى داد و هر چه ماءمورين ريسمان او را مى كشيدند فايده اى نداشت ، تا اينكه ريسمان پاره شد و حيوان آزاد شده و به عقب برگشت . نادر شاه ، كه اين صحنه را ديد، در مقابل عظمت اميرالمؤ منين حضرت على بن ابى طالب عليه السلام سر تعظيم فرود آورد و گفت : حال كه چنين شده مى خواهم به جاى اين حيوان ، زنجيرى به گردن خود من بيفكنيد و به كنار قبر مطهر اميرالمؤ منين حضرت على عليه السلام ببريد. زنجيرى از طلا تهيه شد. ولى كسى جراءت نمى كرد آن زنجير را به گردن نادر شاه بيندازد و او را به سوى حرم ببرد، زيرا فكر مى كردند او اكنون احساساتى شده و چنين مى گويد: ولى بعد كه به خود مى آيد و حالش آرام و طبيعى گردد آن شخص را مجازات مى كند.

در اينجا بود كه ناگهان شخصى ناشناس ، ولى بسيار با هيبت ، نزديك شد و زنجير طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر امير المؤ منين على عليه السلام كشانيد.
وقتى نادر شاه به كنار قبر مطهر رسيد، تاجى را كه از پادشاه هند گرفته بود و بسيار قيمتى بود، روى قبر مطهر نهاد و عرض كرد: شاه تويى و من يكى از بندگان تو هستم ، بلكه من سگ درب خانه تو مى باشم . سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد گنبد حضرت را كه كاشى بود طلا كردند و بعد هم به كربلا و زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه هاى دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله حسين را برايش گفتند متاءثر شده و بشدت گريست .
در اين ميان ، از علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام : نيز سخن به آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهايى روبرو شد؟
نادر شاه گفت قبر او در كجاى حرم امام حسين عليه السلام است ؟
گفتند: وى قبرى جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام هدايت كردند. وقتى كه چشم نادر شاه به دستگاه با شكوه و حرم با صفاى قمر بنى هاشم عليه السلام افتاد و ديد دست كمى از حرم مولايش امام حسين عليه السلام ندارد، از حاضرين پرسيد علت و حكمت اين تشكيلات جداگانه چيست و چرا حضرتش را در حرم امام عظيم حسين بن على عليه السلام دفن نكرده اند؟! گفتند: اين امر به علت وصيت خود سردار كربلا، قمر بنى هاشم عليه السلام ، بوده است كه به حضرت سيدالشهدا گفت : مولا جان ، مرا به خيمه مبر، چون به بچه هاى حرم وعده آب داده ام و آنها انتظار آب مى كشند؛ و اينك اگر با اين وضع به خيمه برگردم ، شرمنده آنان خواهم بود. اما هر چه علما و روحانيون برايش توضيح دادند، او قانع نشد كه بايد براى حضرت عباس ‍ عليه السلام گنبد و بارگاه جدايى باشد.
در اين اثنا، ناگهان صداى فريادى همه را متوجه خود كرد. ديدند جوانى ، با حالت آشفته و پريشان ، كنار ضريح مطهر فرزند رشيد مظلوم تاريخ اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام فرياد مى زند و با لهجه محلى مى گويد: اى برادر زينب ، به فريادم برس .
نادر شاه گفت : ببينيد مطلب از چه قرار است و آن جوان چه مى خواهد؟ جوان گفت : من از قبيله مسعود هستم و محل سكونت ما، در همين دو سه فرسخى شهر كربلا مى باشد. در ميان ما رسم است كه يك روز قبل از عروسى ، داماد همراه عروس به حرم ابوالفضل العباس عليه السلام مى آيند و سوگند مى خورند كه به يكديگر خيانت نكنند و حضرت را حكم قرار مى دهند كه هر كس به ديگرى خيانت كرد حضرتش او را مجازات كند.
امشب هم ، شب عروسى و زفاف من است . لذا با همسرم از منزل بيرون آمديم تا به حرم حضرت بياييم ؛ ولى در بين راه هفت نفر سوار كار مسلح به ما حمله كردند و زنم را از من گرفتند و بردند. اكنون آمده ام از حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام كمك بگيرم .
نادر شاه بسيار متاءثر شد و گفت : من تا شب همسرت را به تو باز مى گردانم ، ولى جوان عرب ، كه گويا با نادر و شكوه و هيبت وى آشنايى نداشت ، گفت من از تو كمك نخواستم ، من از برادر زينب كبرى سلام الله عليه كمك مى خواهم ، و بايد هر چه زودتر همسرم را به من برگرداند و آن دزدها را به كيفر برساند. نادر شاه از سخنان گستاخانه آن جوان و اينكه كمك او را رد كرده برآشفت و گفت : بسيار خوب اگر قمر بنى هاشم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام قبل از امشب همسرت را به تو نرساند من ترا كيفر خواهم كرد و به حسابت خواهم رسيد.
جوان با مشكل دوم كه همان تهديد نادر شاه بود روبرو شد و خود را به روى قبر مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام انداخت و در حاليكه فرياد مى زد گفت : اى پناه بى پناهان ، اى پسر اميرالمؤ منين على عليه السلام به دادم برس .
ناگهان صداى هلهله و فرياد زنى توجه همه را جلب كرد كه صدا مى زد: راءيتك عالية يبو فاضل ، مشكور، يخو زينب !
آن زن با لهجه محلى مى گفت : پرچمت بلند است اى ابوالفضل عليه السلام ، سپاسگزارم اى برادر زينب ! نادر شاه دستور داد آن جوان و همسرش را به نزد او آورند و ماجرا را از زن پرسيد. او هم مانند شوهرش ، رسم جارى قبيله و حمله دزدان را بيان كدر و اضافه نمود كه ، چون دزدان مرا با خود بردند و شوهرم از من جدا و دور شد، فرياد برآوردم و حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را به حق خواهرش زينب كبرى سلام الله عليه قسم دادم تا مرا نجات دهد. ناگهان سوارى از سوى كربلا نمايان شده با عجله و شتاب بسيار نزديك ما آمد و به دزدان دستور داد مرا رها كنند، ولى آنها نپذيرفتند و حتى به آن سوار حمله بردند كه يكمرتبه ديدم برقى همانند برق شمشير به طرف دزدان حركت كرد و سرهايشان را از بدنها جدا كرد و اكنون جسدها و سرهاى آنها در بيابان افتاده است ، اينك نيز خودم را در اينجا مى بينم !
نادر شاه از ديدن اين كرامت قانع شد كه مقام والاى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام اين مقدار هست كه به پاداش وفا و ايثارى كه در زندگى نشان داده ، دستگاهى در كنار برادر عزيزش امام حسين عليه السلام داشته باشد. لذا دستور داد به توسعه حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام داد و مسجد بالا سر حضرت و مسجد رواق پشت سر را احداث نمود و صحن و ايوان را تزيين و تعمير اساسى كرد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها