افتاد تا که از تن آن جان نثار دست
جمعه 3 آذر 1391 11:11 AM
افتاد تا که از تن آن جان نثار دست
بگشود خصم او زیمین و یثار دست
ناچار شد دچار اجل تن به مرگ داد
بی دست چون جدال کند با هزار دست
آن میر نامدار به دندان گرفت مشک
دندان دهد مدد چو بیفتد زکار دست
چشم شریف او هدف تیر و نیزه شد
باد سموم یافت بر ان لاله زار دست
افتاد روی خاک و ندا زد که یا اخا
در یاب از وفا و به یاری بر ار دست
جانا بیا که جان کنم ایثار مقدمت
آنسان که در ره تو نمودم نثار دست
مشکاه کاشمری
http://www.shiati.ir