0

سفرنامه حج

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سفرنامه حج
پنج شنبه 13 مهر 1391  9:25 AM

پنجشنبه 27 فروردين
مدينه


شش و نيم صبح راه افتادم. سر راه وسط «شارع‏العينيه» مردك سياهى (لابدافريقايى) تل انبارى لباس كهنه فرنگى را ريخته بود جلوش، و چيزى جارمى‏زد. و بهمان زودى دورش شلوغ بود. يكى از لباسها به دست يك مشترى‏بود كه معاينه مى‏كرد. زير و بالايش را لباس عروس مانند بود. با دامن ازعقب دراز و «ژوپون» سر خود، و زر و يراق در آن به‏كار رفته. گذشتم. درمحوطه «باب‏المصرى» بازار ينجه داير بود و بوى خوش گلش در هوا.دسته‏هاى بزرگ ينجه تازه رويهم چيده، و به ريسمانى از ساقه‏هاى بلندبسته، و هر كس يك بغل مى‏خريد و مى‏برد. لابد براى بزها. يا گوسفندهايى‏كه بايد قربانى كرد.
جوانكى دوچرخه سوار مى‏آمد كه از من بگذرد. پرسيدم كه راه مسجد فتح‏همين است؟ گفت «اى» و رفت.
مسجد فتح بر يك بلندى است. ناظر بر مسيلى كه «سلمان» خندق را در آن‏كند. آبى كه از احد سرازير مى‏شود مى‏پيچد پشت كوه سلع، و مى‏رود به‏غربى مدينه. و همين جا است كه زمين پست است و مسيل مانند است. و بركناره همين مسيل در دامن كوه مسجدهاى تاريخى آن واقعه چيده. پس ازفتح، مسجد سلمان. پس از آن مال ابوبكر و عمر و على و نيز مسجد زهرا. ومسجد ابوبكر بزرگترين آنها با سه طاق گنبدى و ايوانى. و آنها ديگر - غيراز مسجد سلمان - با پى‏هاى كوتاه و كلفت، و طاقى، و ايوانى. به اصراربدويت معمارى را در آنها حفظ كرده. و مسجد زهرا بى هيچكدام اينها. تنهاصفه‏اى زير آسمان، و دورش دست‏اندازى. و بر يك سمت محرابكى تاجهت قبله را بدانى.
عصر سرى زدم به باغهاى اطراف اين «باب‏العوالى». شرقى مدينه. و جنوب‏بقيع. و غم غروب. وبراى بار اول احساس غربت. و باز اينكه آخر به اين‏سفر آمده‏اى كه چه كنى؟ زيارت؟ عبادت؟ تماشا؟ سياحت؟ كشف؟... كه‏برگشتم به شهر.
صف نماز مغرب مدتها بود برچيده شده بود و مردم دسته دسته دور هم‏نشسته و باز همان وعاظ. يكيشان غيرعرب بود و به عربى كتابى وعظمى‏كرد. كه بدجورى ياد سعدى افتادم. ديگرى بر چارپايه‏اى نشسته وبلندگويى قوه‏اى در دست. اما صداى خودش شنيده مى‏شد. (گويا قوه تمام‏شده بود) كه درباره معارضه اسلام و فرنگ داد سخن مى‏داد.
ايضاً همان اباطيل «غرب‏زدگى» و ديگرى جوانكى با ريشى هنوز درنيامده‏و صدايى خراشيده (از بس داد زده بود) آرزوى وحدت اسلامى مى‏كرد.


جمعه 28 فروردين
هنوز مدينه


امروز ديگر زه زده‏ام. هى آب خوردن، و آب يخ هم، و نوعى رژيم پرتقال وآب ميوه. خواهرم مى‏گويد معده‏ات را خام كرده‏اى. حمله‏دارمان آمده كه آخرگفتم اينقدر پياده نرويد و از اين حرفها...
امشب بايد راه بيفتيم بسمت مكه. چهارصد كيلومتر راه با ماشين سرباز. ودر لباس احرام. و از هم الان دارند ماشين را بار مى‏زنند. كه آمده دم در، وهمه در جنب و جوشند.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها