خاطرات امیر سرلشگر شهید منصور ستّاری
جمعه 7 مهر 1391 1:26 PM
تو نقاشی ؟
« تیمسار خلبان ایرج عصاره »
در یکی از روزهای گرم و سوزان تابستان ، قرار بود شورای عالی فرماندهان نیروی هوایی در کیش برگزار شود . من به همراه تیمسار ستاری ، دو روز زودتر به کیش رفتیم تا ضمن فراهم نمودن مقدمات کار ، بازدیدی هم از وضعیت پایگاه آنجا داشته باشیم .
در اولین روز بازدید ، نظر تیمسار ستاری به زنگ زدگی فنسهای اطراف پایگاه افتاد و بلافاصله خطاب به فرمانده مربوطه که همراه ما بود گفت :
این فنسها زنگ زدهاند . چرا به اینها گازوئیل نزدهاید ؟ اگر به اینها گازوئیل میزدید ، زنگ نمیزدند .
وی پاسخ داد :
در دستور العملهایمان نداریم که فنسها را گازوئیل بزنیم .
تیمسار پرسیدند :
در رابطه با نقاشی چه اقدامی کردهاید ؟
آن فرمانده ، نداشتن رنگ را بهانه آورد . تیمسار با ناراحتی سؤال کردند :
یعنی در این پایگاه چند قوطی رنگ پیدا نمیشود ؟!
وی جواب داد : چند قوطی که هست ، سپس دستور داد چند قوطی رنگ آوردند . تیمسار ستاری دستور دادند :
شما این جا را رنگ بزنید ، من میروم داخل پایگاه و بعد از مدتی برمیگردم ، ببینم چه کار کردید ؟
رفتیم ، گشتی در پایگاه زدیم . سیستم آب و فاضلاب پایگاه را بازدید کردیم و حدود یک ساعت بعد برگشتیم ، یک نقاش به اتفاق دو نفر سرباز مشغول رنگ کاری هستند و در طول این مدت ، کمتر از چهار متر فنس را رنگ زدهاند ، تیمسار ، از این موضوع به شدت ناراحت شدند و با داد و فریاد گفتند :
بروید یک لباس سربازی بیاورید !
من که از قصد تیمسار آگاهی کامل نداشتم ، پیش خود فکر کردم ، حتماً لباس سربازی را میخواهد تن فرمانده آن قسمت کند . خواستم مانع بشوم ؛ اما وقتی دیدم تصمیم تیمسار جدی است ساکت شدم . بالاخره لباس سربازی را آوردند . تیمسار آن را پوشید و قلم مو را از دست نقاش گرفت . دادی سرش کشید و به او گفت :
تو نقاشی ؟
جواب داد :
بله .
تیمسار پرسیدند :
چند سال است که خدمت میکنی ؟
نقاش پاسخ داد :
۱۵ سال .
تیمسار تا این را شنید ، عصبانی تر شد و گفت :
خاک بر سر این خدمتت ! تو چی یاد گرفتهای ؟ برای این قدر جا نصف قوطی را خالی کردهای . من با این قوطی چند برابر این را رنگ میزنم .
تیمسار ، این را گفت و نشست پای قوطی رنگ و دستور داد تا برایش نفت بیاورند ! رنگ را با مقداری نفت قاطی کرد و سپس گفت :
رنگ باید روان باشد . این گونه قل بخورد .
رنگ که حاضر شد ، با آن دوتا سرباز شروع کرد به رنگ زدن . با اینکه خیلی عصبانی بود به آرامی به آنها گفت : « شما از آن طرف رنگ بزنید و من هم از این طرف . » و طرز صحیح رنگ زدن را نیز به آنها یاد داد . سپس دستور داد تا به عنوان تنبیه ، مقداری سنگ در داخل یک کوله پشتی بریزند و به پشت نقاش ببندند تا همان جا قدم بزند . تیمسار در حالی که مشغول رنگ آمیزی فنسها بودند به ما گفتند :
شما بروید به کارهایتان برسید ، کسی این جا نماند !
ما که با اتفاق تنی چند از فرماندهان نیرو در آنجا بودیم . اول تصمیم گرفتیم در آنجا بمانیم ولی با اصرار تیمسار ستاری محل را ترک کردیم و بعد از مدتی که بازگشتیم ، دیدیم تیمسار با آن دو نفر سرباز بیشتر از ۵۰ متر فنس را رنگ زدهاند .
آن روز را تا شب رنگ زد و فردا هم تا ظهر که جلسه شورا شروع میشد ، کار کرد . سپس لباس فرمش را پوشید و برای سخنرانی به جلسه رفت . این کار تیمسار بر روی فرماندهان تأثیر عجیبی گذاشت ، همه آنها بعد از اینکه به پایگاهشان برگشته بودند ، بدون آنکه دستورالعمل یا بخشنامهای برای آنها صادر شود ، دستور داده بودند ، فنسهای پایگاهشان را گازوئیل بزنند . ما بعدها که برای بازدید میرفتیم ، میدیدیم اغلب فنسها را به تازگی گازوئیل و رنگ زدهاند و یا در حال انجام این کار هستند .”
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.