پاسخ به:خاطرات دوران مدرسه
یک شنبه 2 مهر 1391 12:09 PM
پیش دانشگاهی بودیم یکی از دوستام زنگ اول رو نیومد کلاس.زنگ تفریح که شد اومد مدرسه و کیفش رو دم در مدرسه داد به من گفت تو ببر تو کلاس که ناظم نبینه و اگه دید بگو کیفمو جا گذاشتم داداشم آورده واسم. خلاصه منم کیف دوستمو گرفتم رفتم سمت سالن که برم تو کلاس که یهو ناظم صدام کرد و گفت این کیف کیه؟ مگه زنگ اول رو کلاس نبودی. منم گفتم چرا بودم ولی کیفم جا مونده بود خونه داداشم آورده برام. ناظممون گفت یکی از کتابات رو بده به من منم با کمال بی شرمی یکی از کتابا رو درآوردم دادم دست ناظم. فکر میکنین چه اتفاقی افتاد؟ اسم دوستم صفحه اول کتاب بود. ناظم بهم گفت خودت با علی (منظور دوستم) بیاین دفتر.
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود.
مدیر تالار های