قضا و قدر (3): قضا و قدر در منابع اسلامی
جمعه 21 مهر 1391 6:57 PM
قضا و قدر (3): قضا و قدر در منابع اسلامی
جعفر سبحانی
از کی قضاوقدر در میان مسلمانان جای خود را باز کرد-نمونهای از آیات و روایات مربوط به قضا وقدر-چگونه بنی امیه برای تحمیق و استعمار مردم از مسئله قضاوقدر سوءاستفاده کرده و آنرا تحریف مینمودند؟!
هر فردی از افراد بشر در زندگی خود با یک سلسله رویدادهای غیر منتظره و نابهنگام روبرو میگردد و با حوادثی که هرگز وجود آنها را پیشبینی نمیکرد و یا از اندیشه او خطور نمینمود گلاویز میشود چهبسا پدیدهای نابهنگام تحولات عظیمی در وضع زندگی فردی و اوضاع سیاسی و اجتماعی کشوری بوجود میآورد،و بسیاری از رؤیاهای شیرین و محاسبات خیالی انسانها را،نقشبرآب میسازد و افراد متفکر را دچار حیرت و تفکر مینماید.
در این اوضاع و احوال،انسان با خود چنین میاندیشد:
سرچشمه این حوادث کجا است؟!و سرنخ زندگی دست چهکسی است؟اگر طراح نقشه زندگی،خود بشر است و عامل نامرئی و دست دیگری در کار نیست،پس چرا در مواقع زیادی محاسبات انسانها غلط از آب درمیآید؟چه عاملی در کار است که کوششهای زیاد و فعالیتهای توانفرسای افراد را از نتیجه بازمیدارد؟!اینجاست که بذر یک اندیشه فلسفی در محیط فکر انسان،بوجود میآید و با سیر زمان و تکرار حوادث و پختگی افکار،شروع
به رشدونمو میکند،و زیربنای مسائل«جبرواختیار،قضاوقدر»ریخته میشود و هر فردی خواستار حل و گشوده شدن این مسأله علمی میگردد.
بنابراین برای پیدایش مسالهء جبرواختیار یا تقدیر و سرنوشت،نمیتوان یک تاریخ قطعی تعیین کرد زیرا این مسأله و مانند آن از روزی که بشر با الفبای مسائل فلسفی و کلی آشنا شده است در هر عصری بهصورت خاصی برای بشر مطرح بوده،و کموبیش پیرامون آنها بحثوگفتگو مینموده است.
علل توجه مسلمانان به بحث درباره تقدیر و جبرواختیار،علاوهبراینکه اندیشه در این مسائل روی جهتی که گفته شد؛یک خصیصه انسانی است،جهت دیگری نیز داشته است که موجب گسترش بحث و تألیف کتب و رسائل فراوانی1پیرامون این مسائل گردیده است و آن جهت عبارتست از توجه خاصی که قرآن به بیان معارف عقلی و طرح مسائل کلی دارد زیرا یکی از علل مایهگیری فلسفه اسلامی و تکامل همهجانبهی آنکه توانست در مدت کوتاهی فلسفه موروثی یونان باستان را با تأسیس مسائلی بهصورت یک مکتب جامع و جهانی درآورد،همان معارف کتاب الهی و سخنان ارزنده پیشوایان معصوم اسلام است تا آنجا که فلسفه اسلامی در مدت بسیار کمی از فلسفه یونانی فاصله زیادی گرفت،و پس از مدتی با افزودن پانصد مسأله بر دویست مسأله موروثی،بهصورت یک مکتب جامع و پیشرو سازنده درآمد.
لذا-هنوز نیمه نخستین قرن اسلامی به پایان نرسیده بود که مسأله قضاوقدر در محافل اسلامی مورد بحثوگفتگو قرار گرفت تا جائی که هنگام بازگشت امیر مؤمنان از جنگ صفین مرد سالخوردهای شرفیاب محضر امام گردید و پرسید:
-آیا سفر ما به تقدیر خداوند است؟
-بخدائی که دانه را زیر زمین شکافت و انسان را آفرید روی هیچ بلندی قرار نگرفتیم و بهیچ درهای سرازیر نشدیم مگر بقضا و تقدیر خداوند!
-در این موقع برای رنج ما پاداشی نیست و همگی مربوط به خدا میباشد؟!
-خداوند بزرگترین پاداش را در حال رفتن و بازگشتن برای شما منظور داشته است زیرا در هیچیک از حالات مجبور نبودید و هردو را از روی اختیار انجام دادهاید.
-چگونه ما مختار و آزادیم در صورتی که قضاوقدر و سرنوشت الهی ما را به هردو کار سوق داده است؟!
-تو تصور مینمائی همه کارها از روی تقدیر اجباری و حتمی(بدون اختیار و اراده بشر)انجام میگیرد؟اگر چنین باشد برای پاداش و کیفر،موضوعی باقی نمیماند، خداوند به بندگان خود امرونهی فرموده و آنان را در انجام هردو مخیر ساخته است،آنان را به کارهای ممکن مکلف ساخته و هرگز به امر محال فرمان نداده است،در برابر عمل کوچک پاداش بزرگ معین نموده است.نافرمانیهای بندگان،خدا را مغلوب نمیسازد و اطاعت بندگان صالح از روی جبر و اضطرار نیست و خداوند،پیامبران و کتابهای آسمانی را لغو و عبث نفرستاده است1
ریشههای قضاوقدر در قرآن و سخنان پیامبر:
موضوع قضاوقدر با صراحت هرچه کاملتر در قرآن و سخنان پیامبر اسلام و سایر پیشوایان معصوم وارد شده است و روشنتر از همه(آیه 22 سوره حدید)است چنانکه میفرماید:
«ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها ذلک علی اللّه یسیر»:
هیچ مصیبتی در زمین رخ نمیدهد و یا بلائی متوجه جان شما نمیشود مگر اینکه پیش از آنکه آنرا بیافرینیم در کتابی مضبوط است و این کار بر خداوند آسان است.
این آیه با روشنی خاصی از ضبط همه نوع رویدادها در کتابی گزارش میدهد و اما حقیقت این کتاب چیست؟بعدا دربارهء آن بحث خواهیم نمود.
روایاتی که از پیامبر اسلام و سایر پیشوایان دینی نقل گردیده بیش از آنست که مختصری از آن را در این صفحات منعکس نمائیم.2
پیامبر اسلام در یکی از سخنان خود چنین میفرماید:
«من زعم ان الخیر و الشر بغیر مشیة الله فقد اخرج اللّه من سلطانه و من زعم ان المعاصی بغیر قوة اللّه فقد کذب علی اللّه»3کسی که تصور نماید که خوبیها و بدیها بدون مشیت و خواست خدا انجام میگیرد،خدا را از قلمرو سلطه خود بیرون پنداشته است و هرکسی که بیاندیشد نافرمانیها بدون اتکاء به قدتری که خدا به بشر داده است وجود میپذیرد بر خدا، دروغ بسته است!
ابو داود در سنن و ترمذی در جامع خود1از پیامبر چنین نقل کردهاند:که خداوند به قلم دستور داد:«اکتب مقادیر کل شیئ حتی تقوم الساعة»حوادثی را که تا روز قیامت واقع میگردد بنویسد.
جابر بن عبد اللّه از پیامبر نقل میکند که فرمود:لا یؤمن عبد حتی یؤمن بالقدر خیره و شره»:
ایمان بندهای کامل نمیشود مگر اینکه به کلیه مقدرات اعم از خیر و شر ایمان بیاورد.
غرضورزی خاورشناسان
این آیات و روایات که آنها را از اصیلترین مدارک اسلامی نقل نمودیم کافی است ثابت کند که در دوران زندگی پیامبر و یا اندکی پس از آن؛موضوع جبرواختیار با تمام شاخههای خود در میان مسلمانان مطرح گردیده و هرگز باوجوداینهمه آیات و روایات،که هرکدام میتواند باعث طرح این مسائل گردد،جهت ندارد که طراح این نوع مسائل و مسأله آزادی اراده «معبد جهمی»آنهم به تقلید و تبعیت از یک ایرانی موسوم به«سنبویه»در پایان قرن هفتم میلادی در دمشق باشد.
«ادوارد براون»در کتاب تاریخ ادبیات ایران پس از نقل این نظریه میگوید:به نظر«فن کرمر»محل تکوین و تکامل معتقدات این قوم دمشق بوده و تحت نفوذ متالهین «بیزانس»علی الخصوص«یحیی دمشقی»و مرید او«ثیودورا ابو قره»بوده است2
جای تردید نیست که این خاورشناس هدفی جز،اثبات فضیلتی برای متالهین مسیحی ندارد در صورتی که نظر وی با حقایق مسلم تاریخی مخالف است زیرا:
اولا:«معبد»از تابعان بوده و از دستپروردههای حسن بصری میباشد3در صورتی که موضوع قضاوقدر که طبعا مستلزم بحث در آزادی و جبر در اراده است در خود قرآن و زبان پیامبر مطرح بوده است حتی هنگام بازگشت امیر مؤمنان در سال 38 هجری از صفین این مسأله مورد توجه برخی از مسلمانان بیدار نیز قرار گرفته است.
ثانیا از گفتگوئی که«معبد»با«حسن بصری»نموده است روشن میگردد که از دیرباز موضوع قضاوقدر بهانهای در دست حکومتهای جابر اموی بوده است.
روزی معبد از استاد خود پرسید:چرا بنی امیه مسأله قضاوقدر را بیش از حد به رخ مردم میکشند؟!و تا کجا این مطلب راست و درست است؟!استاد در پاسخ وی گفت:اینان دشمنان خدا هستند و دروغ میگویند و روی خشمی که او از تعدیات بنی امیه داشت بنی امیه مقدمات قتل او را فراهم آوردند1
روزی که شکایات مردم از بینوائی از حد تجاوز کرد معاویه برای شکایات مردم آیه زیر را خواند«
و ان من شیئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»2
خزینههای تمام اشیاء پیش ما است و ما آنرا به اندازهء معین میفرستیم دیگر مردم چه شکایتی از ما دارند در این موقع احنف بن قیس از میان جمعیت برخاست و گفت امیر!آن رزق و روزی که خداوند میان مردم بطور مساوی تقسیم کرده است شما میان مردم و آن، حائل شدهاید و نمیگذارید که سهم افراد به خود آنها برسد.
شاید این اندازه بحث درباره تاریخ این مسأله و بیپایه بودن نظریه خاورشناس مزبور کافی باشد.
در شمارههای بعد به بیان حقیقت قضاوقدر میپردازیم و تفسیر آیات و روایات بالا را مشروحا ذکر خواهیم کرد و روشن خواهد شد که ایمان به قضاوقدر ابدا منافاتی با آزادی اراده ندارد.
پی نوشت ها:
|