0

بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

 
modern2656
modern2656
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1389 
تعداد پست ها : 55
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!
چهارشنبه 29 شهریور 1391  2:13 PM

در سوگ انسانیت


بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه زیکدیگر نمانیم 

 

بیایید مهربانی پیشه سازیم
به مشتی زرق و برق خود نبازیم 

چه آمد بر سر اقوام و خویشان

که گردید جمعشان این جور پریشان 

چرا فامیل ها از هم جدایند

چرا دوستان رفیقان بی وفایند 

چرا خواهر ز خواهر می گریزد

برادر با برادر می ستیزد 

چرا دختر ز مادر ننگ دارد

پدر با بچه هایش جنگ دارد 

چرا مهر و محبت کیمیا شد

همه دوستی ، رفاقت ها ریا شد 

نبینیم خنده ای بر روی لب ها

نه روز آرامشی داریم نه شب ها 

نه کس را لحظه ای آسوده بینی

به صد کار جمله را آلوده بینی 

نه پولدار را ز پولش لذتی هست

نه نادار را به جایی عزتی هست 

نه آسایش،نه آرامش ،نه راحت

همه مشتاق یک آن استراحت 

نبینی یک نفر را که کسل نیست

پراست دل ها وجای درد و دل نیست 

همه درگیر نوعی اضطرابند

چو نفرین گشته در عذابند 

به خود آیید عزیزان راه کج شد

از این رو زندگانی ها فلج شد 

چو مردم را عوض شد زندگانی

شده این زندگانی زنده مانی 

همه چیز هست و روز خوش نبینیم

مدام سر در گریبان می نشینیم 

به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است

درونش یک جهان اندوه و آه است 

در و دیوارها کاشی و سنگ است 

ولی هر خانه یک میدان جنگ است 

تمام خیر و برکت ها بر افتاد

طبیعت با شما مردم درافتاد 


چرا اینطورشد؟ازمن کنید گوش
شده مهر و محبت ها فراموش 

دگر از بذل و بخشش ها اثر نیست

ز انصاف و مروت ها خبر نیست 

شده نایاب صفا و مهربانی

تعارف ها تماما سر زبانی 

عمو جان خاله جان دیگر نگوییم

برای مرگ هم در آرزوییم 

یکی حج می رود سالی دو سه بار

کنارش خواهرش نادار و ناچار 

یکی با سود پول های نزولی

رود مکه به امید قبولی 

یکی نازد به ماشین و به باغش

یکی باد تکبر در دماغش 

یکی انگار از بینی فیل است

زبس خودخواه ، مغرور و بخیل است


تمام کارها گشته ریایی
نجابت شد عوض با بی حیایی 

بزرگتر ها ندارند احترامی

به محتاجان نداریم اهتمامی 

همه چسبیده جیب و کار خود را

به فکرند تا ببندند بار خود را 


کسی را با کسی کاری نباشد
نگیرند دست اگر باری نباش

 
فقط دنبال نفع و کار خویشند

به فکر گرمی بازار خویشند 

نه در فکر حلال و نه حرامند

همه دارند ولی نعمت زوالند 

زبس حرص و طمع در سینه دارند

مدام با هم چو دشمن کینه دارند 


شرف را مثل کالا می فروشند
برادرها برادر را بدوشند 

هنوز بابا نمرده سر دماغ است

سر میراث دعوا داغ داغ است 

همه در عالمی دیگر بگردند 

عبوس و مسخ بی احساس و سردند 

چنین مردم دگر خیری نبینند

اگر قارون شوند باز هم همین اند 

خلاصه دوستان دانید چه کاریم

همگی بر خر شیطان سواریم 

بیایید راه دیگر در پیش گیریم

سراغ از اصل و ذات خویش گیریم 

بیایید قدر همدیگر بدانیم

غرور و کینه را از خود برانیم

بیایید دست یکدیگر بگیریم
ضمانت نیست تا فردا نمیریم

ناصریا

تشکرات از این پست
golnasim222 taghvimi mimretahamahdijahesh mohammadhoseinshokri
دسترسی سریع به انجمن ها