0

تاریخ ایران- دوران اسماعیلیه درایران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تأسیس دولت اسماعیلی در الموت
چهارشنبه 8 شهریور 1391  6:28 PM

حسن صباح، مؤسس دولت اسماعیلی در قلعه الموت به معنای آشیانه عقاب در رودبار قزوین بود، دولتی که 172 سال دوام آورد.در آنجا بر فراز کوه الموت، قلعه ای قرار داشت که رسیدن به آن بسیار دشوار بود.این قلعه از ابتدای استقرار اسماعیلیان تا آمدن مغولان، در اختیار این گروه ماند.در تمام این مدت، سلجوقیان، باوندیان و خوارزمشاهیان، حتی در گسترده ترین حملات نظامی نتوانستند آن را بگشایند.

حسن صباح حسن بن علی بن محمد بن جعفر رهبر و مؤسس این دولت، شرح حال خود نوشتی داشته که شرح زندگی خویش در آن باز گفته است.این شرح حال در کتابخانه الموت بوده و بعد از فتح آن توسط مغولان، به دست عطاملک جوینی افتاده است.وی متن آن را در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی آورده است.

حسن از نژاد عرب و از قبیله حمیر بوده است.پدرانش از کوفه به قم و از آنجا به ری آمده و در آنجا مقیم شده اند.بنابر این او مذهب امامیه را داشته است.در ری با یکی از اسماعیلیان گفتگوی مذهبی داشته و اندک اندک مرام وی را پذیرفته است.در سال 464 در همان شهر با عبد الملک عطاش که داعی عراق عجم بوده دیدار کرده است.حسن می نویسد که عطاش «مرا پسندیده داشت و نیابت دعوت به من فرمود و اشارت کرد که به حضرت مصر باید شد» .

این سیاستی بود که پیش از این درباره بسیاری از نخبگانی که به این مذهب می گرویدند مانند ناصر خسرو اجرا شده بود.حسن از آنجا به اصفهان و سپس به آذربایجان رفت و آنگاه در سال 471 به قاهره وارد شد.

در آن زمان، مستنصر عباسی خلیفه فاطمی بود و به نوشته حسن، با این که او دیداری با مستنصر نداشته، خلیفه فاطمی از احوال وی خبر داشته و چند بار از او ستایش کرده است.

درباره جانشینی مستنصر، اختلافی در زمان حیات او در میان طرفدارانش، نسبت به دو فرزندش پیش آمد.برخی مستعلی و برخی نزار را امام دانستند.حسن صباح طرفدار نزار بود که ابتدا به ولایت عهدی انتخاب شده بود.از آنجا که امیر الجیوش مصر طرفدار مستعلی بود، پس از یک سال و نیم که از اقامت حسن گذشت او را از مصر بیرون کرد.وی از آنجا به شام و حلب رفت، سپس به بغداد و از آنجا اصفهان آمده سه سال در دامغان به سر برد.از آنجا کسانی را به این سوی و آن سوی می فرستاد تا دعوت اسماعیلی را نشر دهند.در این وقت، وی یک اسماعیلی نزاری بود.

خبر تبلیغات او به گوش نظام الملک رسید.وی به ابو مسلم رازی، حاکم ری، دستور دستگیری حسن صباح را داد.به همین دلیل حسن نتوانست به ری باز گردد.اندکی بعد، به سال 483 به الموت وارد شد.تا این زمان «از غایت زهد، بسیاری مردم، صید او شده بودند و دعوت او قبول کرده بودند.»

حسن صباح تغییرات مختصری در آیین اسماعیلی داد.به همین دلیل مرام او را در آیین اسماعیلی دعوت جدیده نامیدند.این مرام تا پیش از آن به مقدار زیادی عقلی و تأویلی شده و معتقد بود که هر آیه یا حدیث، یک ظاهر و یک باطن دارد.این بار، صباح، باب عقل را بست و همه چیز را به تعلیم و تعلم امام دانست.به همین دلیل از آن پس نام جدید آنها فرقه تعلیمی شد.باور حسن چنین بود که شناخت هیچ چیز، حتی شناخت خداوند، بدون آن که از طریق امام باشد، ممکن نیست:

سیدنا به کلی در تعلیم دربست و گفت خدای شناسی به عقل و نظر نیست، به تعلیم امامست، چه بیش تر اهل عالم عقلااند و هر کسی را در راه دین نظر است، اگر در معرفت حق تعالی نظر عقل کافی بودی، اهل هیچ مذهبی را بر خصم خود انکار و اعتراض نرسیدی و همگنان متساوی بودندی، چه همه کس به نظر عقل مزین اند.

حسن صباح با استقرار در الموت، کوشید تا نواحی اطراف الموت را به تصرف خود در آورد و دولت خویش را همانجا مستقر سازد.هدف مهم وی، تصرف قلعه های نفوذ ناپذیری بود که در اطراف الموت و نقاط دیگر ایران وجود داشت.

جدای از الموت، حسن صباح یکی از داعیان خود با نام حسین قائنی را به قهستان در جنوب خراسان، در نواحی قاینات فرستاد.وی موفق به تسخیر برخی از قلعه های آن ناحیه شد و آن مرکز، پس از الموت، دومین مرکز اسماعیلیان در ایران گردید.

تبلیغات اسماعیلی به سرعت در حال گسترش بود و داعیان در قزوین، ری، طالقان و بسیاری از نقاط دیگر توانستند طرفداران بسیاری را جلب کرده و به الموت بفرستند.

نخستین حمله سپاه ملکشاه به فرماندهی ارسلانتاش به الموت، با شکست مواجه شد.سپاه دیگر وی در قهستان، بدون آن که بتواند قلعه های اسماعیلیه را تصرف کند، با شنیدن خبر درگذشت ملکشاه، از محاصره دست برداشت و به اصفهان بازگشت.در سال 495 قلعه لمسر که در رودبار بود، به تصرف اسماعیلیان در آمد و مواضع آنها در آن دیار استحکام بیش تری یافت.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها