0

قصه های کوچولو

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:قصه های کوچولو
دوشنبه 13 شهریور 1391  3:40 PM

 

 

آقا موش شکمو

 

آقا موش شکمو

 


آقا موشه، ای شکموی دله

دیدی افتاد آخر دمت لای تله

 

 

حالا چشمات از کاسه در اومده

شکسته پات عمرت به سر اومده

 

 


چطور بوی گردو رو از یه فرسخی شنیدی

اون تله گنده رو تو یک قدمی ندیدی

 

 

آخه زبون بسته مگه تو چشم و گوش نداشتی

همین شکمو داشتی و فکر و عقل و هوش نداشتی

 

 

 

یادته یک شب تا صبح نذاشتی من بخوابم

رفته بودی تو گنجم رو دفتر و کتابم

 


هی بازی کردی چیغ زدی رو کاغذام دویدی

دفتر پاکنویس انشای منو جویدی

 

 

دسته گلی تو آب دادی، من خجالت کشیدم

مزه این بیمزگی رو فردا من چشیدم

 

 

آقا موشه، ای شکموی دله

دیدی افتاد آخر دمت لای تله

 

 

حالا چشمات از کاسه در اومده

 

شکسته پات عمرت به سر اومده

 

تشکرات از این پست
majid68
دسترسی سریع به انجمن ها