بیوگرافی و زندگینامه
چهارشنبه 8 شهریور 1391 1:48 AM
خسروپرويز (پيروز) به بالاترين قدرتي رسيد که ايران پس از خشيارشا به خود ديده بود، و [بر اثر غرور حاصل از همان قدرت] زمينۀ سقوط امپراطوري خود را فراهم ساخت. وقتي فوكاس، ماوريكيوس را كشت و به جاي او نشست، پرويز به آن غاصب اعلان جنگ داد (603) تا انتقام دوست خود را از او بگيرد؛ ماحصل آنكه دشمني ديرين بين دو امپراطوري از نو آغاز شد. چون بيزانس در نتيجۀ آشوب و انشقاق ضعيف شده بود، ارتشهاي ايران توانستند دارا، آمد، ادسا، هيراپوليس، حلب، آپاميا، و دمشق را تصرف كنند. (605-613). پرويز، كه از كاميابي سرمست شده بود، عليه مسيحيان اعلام جهاد كرد؛ 26000 يهودي به ارتش او پيوستند. در سال 614، نيروهاي مشترك او اورشليم را غارت كردند و 90,000 مسيحي را كشتند. بسياري از كليساهاي مسيحي، از جمله «كليساي قيامت»، بكلي سوخت؛ و صليب واقعي، محبوبترين يادگار مسيحيان، به ايران برده شد. پرويز به هراكليوس، امپراطور جديد روم، نامهاي نوشت و سؤالي در خداشناسي مطرح كرد: «از خسرو، بزرگترين خدايان و ارباب تمام زمين، به هراكليوس، بندۀ بيمقدار و بيشعور خود: تو ميگويي كه به خداي خويش اعتماد داري، پس چرا وي اورشليم را از دست من نجات نداد؟» در 616، يك ارتش ايراني اسكندريه را تسخير كرد، و تا سال 619 تمام مصر، كه پس از داريوش دوم از ملكيت ايران خارج شده بود، به شاه شاهان تعلق يافت. در همين ضمن، يك ارتش ايراني ديگر بر آسياي صغير تاخت و خالكدون را تصرف كرد (617)؛ ايرانيان آن شهر را، كه فقط به وسيلۀ تنگۀ بوسفور از قسطنطنيه جدا شده بود، به مدت ده سال در دست داشتند. در آن ده سال خسرو پرويز كليساها را ويران كرد؛ ثروت و آثار هنري آنها را به ايران برد؛ و، با وضع مالياتهاي سنگين، آسياي باختري را چنان از توش و توان انداخت كه در برابر حملۀ اعراب، كه يك نسل بعد صورت گرفت، پايداري نتوانست.خسرو ادارۀ جنگ را به سرداران خود سپرد، به كاخ تجملي خود در دستگرد (در حدود نودو شش كيلومتري شمال تيسفون) رفت، و خود را وقف هنر و عشق كرد. معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را گردآورد تا پايتخت جديدش را بس زيباتر از پايتخت قديم سازند، و چهرههايي از شيرين، محبوبترين زن از سه هزار زن او، بر سنگ بتراشند.