پاسخ به:آسیب شناسی مهدویت
سه شنبه 7 شهریور 1391 9:14 PM
واحد دین واندیشه تبیان زنجان-
ادامه از مقاله: وراثت زمین و روایات حکومت امام مهدی
الف) جز با امام، زمین، به ثبات و آرامش نمی رسد .
ب) در هر زمان می بایست انسان، امام زمان اش را بشناسد . معرفت او، جزء دین است و جهل به امام و نپذیرفتن اش از جاهلیت است .
ج) در زمان می بایست همگان از امام پیروی کنند و روا نیست کسی از طاعت امام زمان اش سر باز زند .
د) آن که بمیرد و گردن به بیعت امام ننهد، به مرگ جاهلیت مرده است .
ه) در هر زمان، می باید امامی که شناخت و پیروی اش واجب است، وجود داشته باشد . در طول زمان، باید زنجیره ی امامان، پیوسته باشد و هیچ عصر و زمانی، از آنان خالی نباشد .
درست نیست که گفته شود: «این مورد، مانند حکم به شرط موضوع، یا تعلیق حکم بر موضوع، مانند هر قضیه ی حقیقیه ی دیگری است .» ; زیرا، درست است که قضیه ی حقیقیه، بر اثبات موضوع اش دلالت ندارد، بلکه بر فرض تحقق موضوع، حکم، ثابت می شود، اما روایات وارد در این باب، بر معنایی بیش از این دلالت دارد . این روایات، بر ضرورت ارتباط یا معرفت و پذیرش امام از سوی مردمان، به عنوان شرطی برای مسلمان بودن و این که اگر چنین نشود، مرگ جاهلی در پیش است، دلالت دارد . این قضیه، بر وجود امام در هر زمانی، دلالت دارد و به معنای این نیست که قضیه ی حقیقیه، موضوع اش را ثابت نمی کند . قضیه ی حقیقیه، همیشه، به شرط تحقق موضوع است، اما ما می گوییم، آن چه از روایات می فهمیم، استمرار موضوع، یعنی وجود امام حجت در هر زمانی است، که امری غیر از اثبات موضوع است .
به تعبیر دیگر، روایات وارد در این باب، از سنت خدای متعال پرده بر می دارد که اقتضای آن، وجود امام عادل - که خدا، اطاعت اش را واجب کرده است، و خروج از پیروی اش را اجازه نداده است - . در هر زمانی است حکم شرعی وارد در این روایات، سنت الهی را می نمایاند که وجوب پیروی از امام در هر زمان است .
سنت الهی ای که از این حکم فهمیده می شود، وجود امام در تمامی زمان ها است و گرنه چه گونه از انسان می توان خواست که به هنگام مرگ، در حال طاعت از امام زمان اش باشد و پا بند بیعت، و پیرویش باشد، نه این که عهد و پیمان اش را بشکند یا امام را نشناسد، و اگر از طاعت سر باز زند یا بیعت را بشکند یا امام را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؟ اگر این نیست، چرا این اندازه در پاداش و مجازات، سخت گیری شده است؟
واضح است که حاکمان ستمگر و پیشوایان کفر و آنان که با خدا و رسول اش می جنگند، مصداق امامی که بر مردم واجب است او را بشناسند و در هر زمان پیروش باشند، نیستند . خدای متعال می فرماید:
و شما مؤمنان، هرگز نباید با ستمگران، همدست و دوست باشید و گرنه، آتش کیفر آنان، شما را هم خواهد گرفت . (17)
از رفتار رؤسای مسرف و ستمگر، پیروی نکنید که در زمین فساد می کنند و به اصلاح حال خلق نمی پردازند . (18)
چه گونه باز می خواهند طاغوت را حکم خود گمارند، در صورتی که مامور بودند بدان کافر شوند؟ ! (19)
پس از آگاهی از مطلب گذشته، می گوییم، تنها تفسیر برای این روایات، آن است که امامیه می شناسد و بدان معتقد است; یعنی، پس از در گذشت رسول الله صلی الله علیه و آله، امامت در اهل بیت علیهم السلام ادامه داشته و با وفات امام حسن عسکری علیه السلام، قطع نشده است .
ما، معتقد نیستیم، اطاعتی که برابر اسلام است و سر باز زدن از آن، مساوی با جاهلیت، اطاعت از کسانی است که خدای متعال به ما فرمان داده با آنان دوست و همدست نباشیم، بلکه بدانان کفر ورزیم .
هر که این دسته از روایات را کنار روایات نخست بنهد، تطابق و همخوانی روشنی میان شان می یابد . در حدیث ثقلین وارد شده:
«اینان، حجت خدا بر بندگان اند و تمسک به آنان، واجب است; زیرا، همسنگ و برابر قرآن اند و تا وقتی مردم بدانان چنگ زنند، هرگز گمراه نمی شوند .»
و در دسته ی دوم روایات وارد شده:
«شناخت اینان، جزء دین خدا است و نشناختن شان، گمراهی و جاهلیت است .» .
پس حاکمان ستمگر نمی توانند مصداق این دسته از احادیث باشند .
حدیث «زمین از حجت، خالی نمی ماند .» (20)
این حدیث را راویان ثقه و مورد اطمینان امامیه، مانند کلینی و صدوق و ابوجعفر طوسی، از طریق های بسیار روایت کرده اند . که طبقات مختلف اسناد این روایت، به حد تواتر می رسد . محمد بن یعقوب کلینی در کتاب «الحجة » کافی، بابی به عنوان «الارض لاتخلو من حجة » قرار داده است (21) . علامه ی مجلسی در بحارالانوار، بابی را با عنوان «الاضطرار الی الحجة و ان الارض لاتخلو من حجة » گشوده، و در آن، یکصد و هجده حدیث، بدین مضمون ذکر کرده است .
کلینی در کافی، کتاب الحجة، باب «ان الارض لاتخلو من حجة » می گوید:
گروهی از اصحاب ما، از احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن ابی عمیر، از حسین بن ابی العلاء گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
«زمین، بی وجود امام خواهد بود؟» . فرمود: «نه!» . گفتم: «دو امام با هم خواهند بود؟» . فرمود: «مگر آن که یکی [ امامت کند و دیگری ] ساکت باشد .» . (22)
سند این روایت، صحیح است و در آن تردیدی نیست .
کلینی، از علی بن ابراهیم، از پدرش; و وی، از محمد بن ابی عمیر، از منصور بن یونس و سعدان بن مسلم، از اسحاق بن عمار، به نقل از امام صادق علیه السلام می گوید:
شنیدم امام فرمود: «زمین، خالی از امام نمی ماند .» . (23)
سند این روایت هم صحیح است .
کلینی، از محمد بن یحیی، به نقل از احمد بن محمد، از علی بن حکم، از ربیع بن محمد مسلی، از عبدالله بن سلیمان عامری، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که امام فرمود:
«پیوسته، روی زمین، حجت خدا خواهد بود .» . (24)
سند، صحیح است و روایت معتبر، و راویان، موثق .
کلینی، از علی بن ابراهیم، از محمد بن عیسی، از یونس، از ابن مسکان، از ابو بصیر، به نقل از یکی از آن دو [ امام ] می گوید که فرمود:
«خداوند، زمین را بدون وجود عالم، رها نکرده است .» . (25)
سند، صحیح است و روایت، معتبر .
کلینی، از حسین بن محمد، از معلی بن محمد، از وشاء، روایت می کند: از امام رضا علیه السلام پرسیدم:
«آیا زمین، بدون امام می ماند؟» . فرمود: «نه!» عرض کردم: ما [ به مردم ] می گوییم: اگر خدای عزوجل، بر بندگان خشم گیرد، زمین باقی نمی ماند .» . فرمود: «زمین، باقی نخواهد ماند و در این صورت، از بین خواهد رفت .» . (26)
سند، صحیح، و روایت، معتبر است .
شریف رضی، از امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه مطلبی را نقل می کند که با بحث ما مرتبط است . امام علیه السلام فرمود: زمین، خالی از حجتی که برای خدا قیام کند، نمی ماند، خواه پیدا و مشهور باشد، خواه ترسان و ناشناس; زیرا، نباید حجت ها و نشانه های خدا از بین رود . (27)
آن چه گفته شد، نمونه ای از روایات بسیاری است که به حد تواتر می رسد و سند برخی تمام است .
برای کسی که با سخنان اهل بیت علیهم السلام آشنا است، حجت، اصطلاحی شناخته شده است و این احادیث نیاز به شرح بسیار و دقت و درنگ ندارد و صراحت دارد که وجود امام، در هر زمانی، ضرورت دارد . برای این روایات، تفسیری جز آن چه شیعه ی امامیه می شناسد و بدان معتقد است، وجود ندارد; یعنی، امام هست و حیات دارد و غایب است . اگر این اعتقاد را معتبر ندانیم، تفسیری برای این روایات بسیار و در حد تواتر، نخواهیم یافت .
حدیث «امامان دوازده گانه »
بخاری، در کتاب الاحکام از صحیح اش، گزارش می کند که جابر بن سمره گفت:
شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دوازه امیر خواهد بود .» سپس کلمه ای فرمود که نشنیدم . پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی، از قریش اند .» .
مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع لقریش » [ مردم پیرو قریش اند]، از صحیح اش می گوید:
جابر بن سمره گفت: شنیدم پیامبر فرمود: «اگر دوازده مرد بر مردم حکم رانند، پیوسته، کارشان رو به راه خواهد بود .» . سپس پیامبر کلمه ای فرمود که نفهمیدم . از پدرم پرسیدم: «رسول الله چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (28)
مسلم، در صحیح، در همان کتاب، همان باب، از جابر بن سمره گزارش می کند که شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
«با دوازده خلیفه، اسلام، پیوسته، عزت مند خواهد ماند .» . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (29)
مسلم، در کتاب الاماره، باب «الناس تبع . . .» از صحیح اش، از جابر بن سمره نقل می کند: همراه پدرم، بر پیامبر وارد شدم و شنیدم که فرمود: «کار امت، رو به راه نخواهد شد، مگر دوازده خلیفه میان شان باشند .» . سپس سخنی فرمود که نشنیدم و به پدرم گفتم: «چه فرمود؟» . گفت: «همگی، از قریش اند .» . (30)
ترمذی، در کتاب الفتن، باب «ما جاء فی الخلفاء» از سنن اش، به نقل از جابر بن سمره می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
«پس از من، دوازده امیر خواهد بود .» .
راوی، در دنباله آورده است:
«ابو عیسی می گوید: این حدیث، صحیح است .» (31) .
ابو داوود در سنن، به نقل از جابر بن سمره می گوید:
شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «با دوازده خلیفه، این دین، پیوسته، عزت مند خواهد بود .» . مردم، تکبیر بر آوردند و فریاد زدند . سپس کلمه ای فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم: «پدر! چه فرمود؟» گفت: «همه، از قریش اند .» . (32)
حاکم، در کتاب «معرفة الصحابه » از مستدرک اش، به نقل از جابر می گوید: نزد رسول الله صلی الله علیه و آله بودم و شنیدم فرمود:
«با وجود دوازده خلیفه، تکلیف و وضع امت، پیوسته آشکار است .» .
احمد بن حنبل، در مسند می گوید:
«این حدیث را، جابر، از سی و چهار طریق، روایت می کند .» . (33)
ابو عوانه، این حدیث را در مسندش آورده است . (34)
ابن کثیر، در البدایة و النهایة (ج 6/ص 248) و طبرانی در المعجم الکبیر (ص 94 و 97) والمناوی در کنوز الحقائق (ص 208) و سیوطی در تاریخ الخلفاء (ص 61) و عسقلانی در فتح الباری (ج 13/ص 179) و بخاری در التاریخ الکبیر (ج 2/ص 158) و خطیب در تاریخ بغداد (ج 14/ص 353) والعینی در شرح البخاری (ج 24/ص 281) و حافظ حسکانی در شواهد التنزیل (ج 1/ص 455) و قسطلانی در ارشاد الساری (ج 10/ص 328) و . . . حدیث مزبور را آورده اند .
محدثان امامیه، از طریق های بسیار زیاد که به تواتر می رسد، سند حدیث را بیان کرده اند . در میان آن ها، سندهای صحیحی است که قابل تردید نیست .
شیخ حر عاملی، در جلد دوم از کتاب ارزش مند اثبات الهداة، نهصد و بیست و هفت روایت با مضمونی نزدیک به هم در امامت دوازده امام آورده که در بسیاری، به گونه ای صریح و روشن، شمار دوازده تن و نام امامان نیز آمده است . برخی از اسناد روایات، صحیح و بی اشکال است و بی هیچ عیبی، به حد تواتر می رسد .
از جمله ی آن ها، نود و پنج روایت در کافی کلینی،
پنجاه و سه حدیث در عیون الاخبار صدوق،
بیست و دو حدیث در معانی الاخبار صدوق،
نود و دو روایت در کمال الدین صدوق،
بیست و دو روایت در امالی صدوق،
هجده حدیث در الغیبة شیخ ابوجعفر طوسی،
یازده روایت در مصباح المتهجد طوسی را آورده است .
ما، هیچ وجه معقولی برای تردید در روایتی که محدثان معتبر از نهصد و بیست و هفت طریق روایت کرده اند، نمی بینم .
چند نکته درباره ی این حدیث
1- تردیدی نیست که حدیث «اثنا عشر خلیفة » از رسول الله صلی الله علیه و آله است که شیعه و سنی از طرق بسیار، آن را روایت کرده اند . روایت بخاری و مسلم - از اهل سنت - و کلینی و صدوق و شیخ طوسی - از شیعه - ما را از دیگر راویان این حدیث، بی نیاز می کند .
2- این احادیث، آشکارا می گوید، امامان ذکر شده در روایت، بر حق اند و از شمار پیشوایان ستم و بیداد، مانند معاویه، یزید، ولید، متوکل، . . . نیستند .
3- شمارشان، دوازده تن است، به تعداد نقیبان بنی اسراییل . خدای بلند مرتبه می فرماید:
«خدا، از بنی اسراییل عهد گرفت، و دوازده بزرگ، میان آنان برانگیختیم [ که پیشوای هر نسلی باشند . ]» . (35)
4- زمانی، بی وجود آنان نخواهد بود .
برای تمامی این احادیث، مصداق و تطبیقی جز امامان دوازده گانه - که آخرین آنان، امام دوازدهم، مهدی منتظر علیه السلام است - و نزد شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه شناخته شده اند، سراغ نداریم .
اگر زحمت و مشقتی را که علمایی مانند سیوطی متحمل شده اند تا دوازده امیر پس از رسول الله صلی الله علیه و آله را مرتب کنند، ببینیم، قلب مان مطمئن خواهد شد که مقصود رسول الله صلی الله علیه و آله جز امامان دوازده گانه ی اهل بیت علیهم السلام نیست .
بر توجیهی که سیوطی برای این روایت آورده، محمود ابو ریه، حاشیه ی خوبی زده است:
«خدا بیامرزد آن کسی را که بگوید، سیوطی، [ با این توجیه اش ] مانند کسی است که شبانه برای جمع آوری هیزم برود [ که هر خس و خاری را کورمال و با دست زخمی گرد آورد ] !» . (36)
آن چه بر شمردیم، چهار دسته روایت بود که از لحاظ سند و دلالت، قابل تردید نیست . اگر این احادیث را به هم ضمیمه کنیم، مصداقی حقیقی و دقیق، جز آن چه شیعه ی امامیه ی اثنا عشریه می شناسد، ندارد .
آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار را نمی پذیرند، نمی توانند عقیده و نظر خود را مصداق این احادیث بدانند; چرا که در بسیاری زمان ها و در مرحله های بلندی از تاریخ، زنجیره ی امامت، بنابر همه ی مبانی و آرا، جز عقیده ی امامیه ی اثنا عشریه، گسسته شده است و حتی اگر تکلفی را که سیوطی برای ترتیب دادن دوازده امام کشیده شده است، بپذیریم، باز دسته ی نخست و دوم و سوم احادیث، با واقعیت تاریخ اسلامی همخوانی ندارد و مصداقی برای این احادیث پیدا نمی کنیم .
اما آنانی که مسئله ی غیبت و انتظار امام را می پذیرند، مانند اسماعیلیه، اینان نیز نمی توانند تفسیری درست از این چهار گونه احادیث نشان دهند; زیرا، اعتقادشان، مطابقت با دسته ی چهارم، یعنی روایاتی که صراحت دارد شمار خلفای رسول الله صلی الله علیه و آله پس از ایشان، دوازده امام یا امیر است، ندارد .
پس تطبیق و مصداق این روایات، در تاریخ اسلام، منحصرا، [ عقیده و ] گفته ی شیعه ی امامیه است، نه مصداق های دیگر . این استدلال، معنای «مطابقت و انحصار» است [ که در آغاز سخن گفتیم . ]
برای فهم بهتر این استدلال، به حکمی در باب قضا اشاره می کنیم . اگر یک نفر، مبلغی پول در خانه ای بیابد که جز چند نفر معدود بدان جا رفت و شد ندارند و دیگران وارد نمی شوند، و یکی از آن اشخاص، مدعی آن مبلغ شد . اگر کسانی که بدین خانه رفت و شد دارند، چنین ادعایی نداشته باشند، حتما، قاضی، حکم می کند که مال را به سبب نبود ادعای دیگری، به مدعی بدهند . برای این حکم بدیهی، نیاز به بینه یا سوگند یا دیگر راه های اثبات قضایی نیست . اثبات امامت امامان دوازده گانه ی اهل بیت، تا حدودی، مانند این مثال قضایی بدیهی است . از این رو گفتیم، انطباق این روایات بر امامان دوازده گانه ی اهل بیت، از جمله دوازدهمین امام غایب و منتظر علیه السلام انطباقی قطعی و ضروری است و نیاز به تلاش علمی بسیار ندارد . برای تشخیص صحیح مصادیق این تعداد، تنها، باید نگاهی پیراسته و پاک داشت و از پیشینه و ته مانده های فکری و تعصب های کور، خالی بود . خداوند، ما را از آن تعصب کور، در پناه خود نگه دارد .
گزیده ی سخن
سخن را در این باره خلاصه کرده، می گوییم، در برابر ما، دو فرض است:
فرض نخست، درستی عقیده ی شیعه ی امامیه درباره ی امامان اثنا عشر، از جمله حضرت مهدی علیه السلام است .
دومین فرض، نادرستی این باور است .
طبیعی است، اگر در پرتو چهار دسته احادیث گذشته که مناقشه در اعتبار آن ها، مخالف همه ی اصول حدیث شناختی است، و تکذیب و رد آن ها، به معنای انکار رسالت است، به پژوهش و تحقیق درباره ی این دو فرض بپردازیم، به آسانی، تفسیری واقعی و تاریخی از این چهار گونه احادیث خواهیم فهمید و آن، درستی عقیده ی شیعه است .
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی