پاسخ به:زندگی نامه ی امام علی (ع)
پنج شنبه 12 شهریور 1388 5:27 PM
كرامت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
مرويست كه روز حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه به جماعت مسجد فرمود: كه هر كس كه ما را و
اولاد ما و اهل بيت ما را دوست مى دارد، برپا خيزد، همه جماعت برپا ايستادند مگر يك
نفر زن پيرى كه بلند نشد، پس حضرت به آن زن فرمود: مگر تو، و اولاد ما را دوست نمى
دارى ؟ كه برپا نايستادى ؟
عرض كرد: فدايت شوم من نيز تو را و اهل بيت تو را با
جان دل دوست مى دارم ، حتى اين كه پسر مرا در محبت و دوستدارى تو معاوية بن ابى
سفيان مدتى است كه محبوس نموده و از غم فراغش دلم چنان سوخته ، و غصه و اندوهش مرا
به مرتبه بى قرارى و بى اختيارى نموده كه صبر و توانائيم از دست رفت حالت بر پا شدن
ندارم ، معذورم فرما
!
آنحضرت فرمود: اگر من الساعة در همين مسجد فرزند تو را به
تو برسانم چه ميكنى ؟ عرض كرد: جان و فرزند خود را فداى دو نور ديده تو حسن و حسين
عليهم السلام مى كنم پس آنحضرت به مصداق
السلام على يدالله الباسطة و عين الله الناظرة
دست يداللهى خود را در پيش چشم جماعت دراز كرد، دست و
بازوى فرزندش را گرفته به نزد مادرش به زمين گذاشت ، چون آن ضعيفه ، فرزند خود را
نزد خود ديد دو دست خود را به گردن فرزندش حمايل نمود، چون خواست جوانش را به آغوش
كشيده و به رويش بوسه زند! پسر گفت : اى مادر! دستهايت را از گردنم بردار به جهت
اينكه معاويه امر نموده بود، در مدت محبوسى زنجيرى به گردنم افكنده بودند، و زنجير
گردنم را مجروح نموده دستهايت جراحت گردنم را به سوزش آورده و ناراحت مى شوم
.
در ميان سخن ضعيفه به شدت گريه نمود، و از گريه اش آن حضرت نيز به گريه درآمد
يكى از حضار عرض كرد پدر و مادرم به فدايت تو چرا گريستى ؟ فرمود: به خاطر آوردم
حالت ليلا مادرم على اكبر را در روز عاشورا