0

گوهر شهادت در نگاه عرفانی حضرت امام خمینی(ره)

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

گوهر شهادت در نگاه عرفانی حضرت امام خمینی(ره)
یک شنبه 1 مرداد 1391  8:24 PM

 

آن تجلیل‌ها و تحریض‌های عرفانی امام(ره) بود که فرهنگ شهادت پروری و روحیه شهادت طلبی را در جامعه ایران رواج داد؛ آن پیام‌های جانانه‌ای که آن شیر مرد عارف در آن‌ها درس شجاعت و شهادت می‌آموخت و شوق و عشق عرفانی را هر روز تندتر و تیزتر می‌کرد

 

خبرگزاری فارس: گوهر شهادت در نگاه عرفانی حضرت امام خمینی(ره)

 

امام خمینی(ره) از شخصیتی همه جانبه با مراتب و کمال انسانی برخوردار بودند. بدون شک، وجهه عرفانی ایشان یکی از بارزترین ابعاد این شخصیت الهی بود. این نکته را از ملاحظه تعداد آثار عرفانی آن بزرگوار و نیز از مجموعه کلام‌ها و پیام‌هایشان، به‌ ویژه آن‌ها که در مورد شهدا بیان شده‌اند، می‌توان دریافت؛ زیرا همگی رنگ و بویی عرفانی دارند و نشان دهنده بینش عرفانی خاص آن بزرگوارند؛ عرفانی از نوع سیاسی ـ اجتماعی، مبارزه و جهاد، شهادت پرور و حماسه آفرین، نه عرفان انزوا دوست، عزلت طلب و خانقاهی پرور.

حضرت امام(ره)، جهاد و شهادت در راه خدا را مقامی اسرارآمیز می‌دانند و آن‌ها را از مختصات انسان کامل به شمار می‌آورند؛ مقامی که حتی ملکوتیان با آن فاصله‌ها دارند و با دیدگاه امکانی نمی‌توان به آن پی برد و یافتن ارزش آن نیازمند دیدی ربوبی است.

امام(ره) در توصیف مقام شهادت و بیان منزلت شهدا، حسرتی عارفانه و تواضعی خالصانه ابراز می‌دارند و این، در حالی است که به لسان عرفان در باب شهادت از این زیباتر و رساتر نتوان گفت؛ آنجا که می‌فرمایند: «افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث مدرسه را بریدند و عقال تمنیات را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‌اند... یکی چون من، عمری در ظلمات حصار و حجاب‌ها مانده است... و دیگری در اول شب یلدای زندگی، سینه سیاه هوس‌ها را دریده و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است و حال، من غافل که هنوز از کتم عدم‌ها به وجود نیامده‌ام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفی کنم».

از دیدگاه عرفانی امام(ره)، جوهره اصلی شهادت چیزی جز عشق به خدا و شوق به لقاء الله نیست؛ «عشق به محبوب حقیقی که همه چیز را محو می‌کند» و از همین ‌روست که می‌فرمایند: «حل این معما جز به عشق میسر نگردد که بر ملت ما آسان شده است» و بسیجیان را که فداییان عاشق پیشه اسلامند، مصداق کاملی از ایثار و خلوص و عشق به ذات مقدس حق می‌شمارند، بسیج را مدرسه عشق می‌خوانند و شهدا را جرعه نوشان وصل یار از شهد شهادت.

حضرت امام(ره)، جهاد و شهادت در راه خدا را مقامی اسرارآمیز می‌دانند و آن‌ها را از مختصات انسان کامل به شمار می‌آورند؛ مقامی که حتی ملکوتیان با آن فاصله‌ها دارند و با دیدگاه امکانی نمی‌توان به آن پی برد و یافتن ارزش آن نیازمند دیدی ربوبی است.

اما به راستی پیوند میان عشق الهی و کشته شدن در راه معشوق چگونه است؟

تعبیر عشق در روایات فقط سه بار به کار رفته است؛ یکی در روایت «أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العِبادةَ، فعانَقَها»، دیگری از زبان امیرالمومنین(ع) که هنگام عبور از سرزمین نینوا چشمانش به اشک نشست و درباره آن زمین فرمودند: «قُتِلَ فیها مِائَتَا نبیٍّ و مِائَتَا سِبْطٍ کُلُّهم شُهداءُ و مُناخُ رِکابٍ و مَصارِعُ عُشّاقٍ شُهداءَ» و سومی حدیث قدسی مشهور است: «من طلبنی وجدنی من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فأنا دیته». در این حدیث، مراحل عشق الهی و سیر و سلوک عرفانی بیان شده که عبارتند از: طلب، یافتن (جدة)، معرفت، محبت، عشق و شهادت.

بنابراین خواست معشوق ازلی ـ چون جمال بی مثال خود را نمود و دل از کف عاشق ربود ـ بر قتل وی تعلق گرفت:

جلوه معشوق شورانگیز شد                                خنجر عاشق کشی خونریز شد

این معنا به صورت‌های مختلفی در اشعار عرفانی جلوه گر شده است:

ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری                     با خبر باش که سر می‌شکند دیوارش

در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا                 سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

آنچه جان عاشقان از دست زلفت می‌کشد             کس ندیدست در جهان جز کشتگان کربلا

اما به راستی ماهیت عشق چیست که به جان عاشق بسته است و مگر عشق چه آتشی است که چون به جان عاشق افتد تا آن را نستاند، فرو ننشیند؟... عشق چیزی نیست، جز محبت که چون فزونی گیرد، عشق خوانده شود و نزد عارفان نهایت محبت، غلیان دل است در اشتیاق لقای محبوب و «عشق آتشی است که در قلب واقع شود و جز محبوب را بسوزد و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه».

در اشعار عرفانی، مفهوم عشق همیشه با مفهوم می و مستی آمیخته است؛ زیرا می آن چیزی است که آدمی را از خود بستاند و از خود به در کند و این، همان عملکرد عشق است که عاشق را به مقام فنا یا مقام بی‌خودی می‌رساند و مراد از می عشق، حالت جذبه و شیفتگی در نتیجه تجلیات ربانی و مراد از میخانه، باطن عارف کامل است که سرشار از عشق و مملو از معرفت الهی می‌باشد و هر که عارف‌تر است، عاشق‌تر و هر که عاشق‌تر است، می‌خوارتر و مخمورتر؛ بر همین اساس است که شاهنشاه عشق، سر حلقه عاشقان و سر خیل مخموران حسین بن علی(ع) است که:

چون به موقع ساقیش درخواست کرد                        پیر میخواران ز جا قد راست کرد

زینت افزای بساط نشأتین                                        سرور و سر خیل مخموران حسین

نشانة غلیان می عشق در قلب سرور شهیدان، شوق وافر او به نماز است؛ نماز که به تعبیر امام راحل(ره) عشقبازی یا معاشقه با خداست، از آنجا که تنها خواسته حسین‌بن علی(ع) در شب مصاف با دشمن، مهلت یک شب دیگر برای نماز و مناجات با خدا و تلاوت کتاب او ـ یا به تعبیر امام راحل(ره) نامه محبوب ـ بود؛ زیرا «فهو یعلم انی احب الصلوة و تلاوة کتابه». عشق رابطه‌ای دو سویه است که همواره دو طرف دارد و هر عاشقی به نوبه خود معشوق است:

هر که عاشق دیدیش معشوق دان                          کو به نسبت هست هم این و هم آن

این امر در عشق الهی نیز صادق است: ((یُحِبّهُمْ وَ یُحِبّونَهُ)) و حب خدای - تعالی - که در سوره مبارک صف آمده: ((إِنّ اللّهَ یُحِبّ الّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ))، همان اجر عظیمی است که در انتظار مجاهدان در راه خداست.

اما به راستی ماهیت عشق چیست که به جان عاشق بسته است و مگر عشق چه آتشی است که چون به جان عاشق افتد تا آن را نستاند، فرو ننشیند؟... عشق چیزی نیست، جز محبت که چون فزونی گیرد، عشق خوانده شود و نزد عارفان نهایت محبت، غلیان دل است در اشتیاق لقای محبوب و «عشق آتشی است که در قلب واقع شود و جز محبوب را بسوزد و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه».

شهادت، وصال با محبوب و ملاقات با خداست؛ ملاقاتی که برای هر انسانی چون سرنوشتی مقدر، حتمی است: ((یا أیّهَا اْلإِنْسانُ إِنّکَ کادِحٌ إِلی‏ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ)) و هر که امید دیدار پروردگارش را برد، باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت او شریکی برنگیرد: ((فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أحَدًا)) و آنان که عاشقانه خدا را دوست دارند، بی‌صبرانه در انتظار لقایش می‌سوزند و به فرموده امام راحل(ره)، «عشاق جمال حق، غایت افعالشان وصول به باب الله و رسیدن به لقاءالله است». مرگ و شهادت لحظه سرآمد این انتظار و تحقق وصال است.

سالار شهیدان در خطبه غرّایی که در مکه ایراد فرمود، به لزوم مرگ و چاره ناپذیری آن برای فرزندان آدم اشاره می‌کند و از آمادگی برای لقاء‌الله سخن می‌گوید و در خطبه دیگری در کربلا که در آن، علت قیام و انگیزه شهادت جویی خود را ـ که همانا عمل نشدن به حق و باز نداشتن از باطل است ـ بیان می‌دارد، رغبت مؤمن به لقاءالله را یادآوری می‌کند.

در شب عاشورا در میان خیمه‌ها، جنب و جوش عشق و شوق وصال به ‌پا بود و فردای آن شب ـ روز شهادت ـ روز ترکتازی عشق و لقاء‌الله بود؛ روز عید قربان عاشقان و به تعبیر امام، با «آن برداشتی که اهل معرفت از عید می‌کنند... روز عید، روز لقای آن‌هاست». از همین روست که سیدالشهدا(ع)، روز عاشورا هر چه به ظهر و به لحظه شهادت نزدیک‌تر می‌شد، رویش افروخته‌تر می‌گشت:

چون گلشن تن، هر چه گشتی ریشتر                     غنچه‌اش را بُد تبسم بیشتر

چشم بر دیدار و گوشش بر ندا                                تا کند جان را فدا جانش فدا

سرخوش از اتمام و انجام عهود                               شاهد عیش و هماغوش شهود

در تفکر عرفانی امام(ره)، جهاد و شهادت فی سبیل الله، منطبق بر سیر و سلوک الی‌ الله است. ساده‌ترین تعریفی که امام(ره) از سیر و سلوک عرفانی بیان می‌کند، تهذیب نفس است که آن را نوعی سیر و سلوک معنوی و حقیقت جهاد اکبر ـ که همان مجاهده باطنی است ـ به شمار می‌آورند و می‌فرمایند: «... میدان جهاد اکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزی خون بر شمشیر و غلبه اراده انسان را بر شیطان مجسم کردند».

اما عمده‌ترین تعریفی که امام(ره) از سیر و سلوک عرفانی ارائه می‌دهند، خروج از خانه نفس و هجرت الی الله است. این هجرت به نحو درونی و بیرونی بیش از همه در میدا‌ن‌های جنگ و سنگرهای جهاد ـ که به تعبیر امام(ره)، مراکز عرفان و توحیدند ـ به دست مجاهدانی تحقق می‌یابد که «از بیت مظلم طبیعت به سوی حق ـ تعالی ـ و رسول اعظمش هجرت نموده‌اند». این‌گونه است که به فرمایش امام(ره)، شهیدان آنچه را که فلاسفه و عرفا «با قدم‌های علمی و استدلالی و عرفانی یافته‌اند، اینان با قدم عینی به آن رسیده‌اند» و همچون سالکان مجذوبی هستند که به یک جذبه، ره صد ساله را یک‌شبه می‌پیمایند.

از نظر امام(ره)، شهادت مصداق حقیقی «قیام لله» است که خود مساوی با بیداری یا یقظه که اولین منزل و قدم اول در سیر و سلوک الی الله است، می‌باشد. «قیام لله» مضمون موعظه واحده‌ای است که خدا به رسولش(ص) فرمود تا به مردم ابلاغ کند: ((قُلْ إِنّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی‏ وَ فُرادی)) و این موعظه آنچنان در جان و دل امام(ره) مؤثر افتاد که مفاد آن، یعنی قیام لله به صورت یکی از ارکان تفکر و مفاهیم کلیدی در نظام تفکر آن بزرگوار درآمد؛ به گونه‌ای که حضورش را می‌توان در تمامی حوزه‌های تفکر امام(ره) اعم از سیاسی، اجتماعی، عرفانی و... مشاهده کرد.

کاربرد دو جانبه و دو لبه سیاسی ـ عرفانی این موعظه ـ که خود نشان دهنده آمیزش عرفان و سیاست در ساختار تفکر امام(ره) است ـ بسیار جاذب و گیراست، ایشان درباره این آیه شریف می‌فرمایند: «خدای ـ تعالی ـ در این کلام شریف از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده...، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است؛ قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رساند...، قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا بر فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن‌ها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند...، قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند».

در تفکر عرفانی امام(ره)، جهاد و شهادت فی سبیل الله، منطبق بر سیر و سلوک الی‌ الله است. ساده‌ترین تعریفی که امام(ره) از سیر و سلوک عرفانی بیان می‌کند، تهذیب نفس است که آن را نوعی سیر و سلوک معنوی و حقیقت جهاد اکبر ـ که همان مجاهده باطنی است ـ به شمار می‌آورند و می‌فرمایند: «... میدان جهاد اکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزی خون بر شمشیر و غلبه اراده انسان را بر شیطان مجسم کردند».

آنچه در قیام لله اهمیت دارد، جزء دوم عبارت است؛ یعنی «برای خدا» که نشان دهنده انگیزه قیام می‌باشد و اهمیت عرفانی آن به گونه‌ای است که کشته شدن برای خدا را در نظر اولیای خدا زیبا می‌نمایاند. حضرت امام(ره) با استشهاد به این سخن زیبای حضرت زینب(س) که فرمود: «ما رایتُ الا جمیلا»، می فرمایند: «شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است، نه برای اینکه جنگ کرده و کشته شده، برای اینکه جنگ برای خدا بوده است، قیام برای خدا بوده است».

مهم‌ترین ویژگی قیام لله از دیدگاه امام(ره)، شکست ناپذیری آن می‌باشد و از این روست که هر چند شهادت در ظاهر شکست است، اما بر حسب واقع و در باطن پیروزی می‌باشد؛ بلکه پیروزی حقیقی همان توفیق به قیام لله است و امام بزرگوار(ره) درس قیام همگانی و الفبای نهضت اسلامی را از کنار هم گذاشتن آیه مذکور و قیام سیدالشهدا(ع)، این گونه فرا می‌گیرد: «وقتی که دیدید که دین خدا در معرض خطر است، برای خدا قیام کنید... سیدالشهدا هم همین طور برای خدا قیام کرد. این یک مطلبی است که برای یک وقت نیست، موعظه خدا همیشگی است».

عمل به وظیفه بدون در نظر گرفتن نتیجه، یکی دیگر از مبانی فکری و عملی امام(ره) است که نقشی مهم در نحوه رهبری و سکانداری ایشان ایفا کرد و خود از اصل دیگری، یعنی شکست ناپذیر بودن قیام لله نشأت می‌گیرد: آدمی مکلف است به قیام لله، حال نتیجه این قیام مثبت باشد یا منفی، پیروزی یا شکست، برای وی تفاوتی نمی‌کند و تأثیری بر اصل قیام نمی‌گذارد، در هر صورت به تکلیف عمل شده است.

از این روست که قائم لله هیچ گاه بازنده نیست و برد، همواره با اوست؛ زیرا که در نظر آخرت بین امام، قضیه به این دنیا ختم نمی‌شود؛ جای دیگری نیز هست که برد حقیقی در آنجاست. این دیدگاه و نحوه تفکر بود که امام(ره) را در عمل، آنچنان قوی و بی‌باک ساخته بود که از هیچ قدرتی، جز خدا نمی‌هراسید و ترس در قلب و در قاموسش، مصداق و مفهومی نداشت.

آری، این اعتقاد قلبی آنچنان پشتگرمی و اعتمادی به وی بخشیده و او را در عمل قاطع و بی پروا نموده بود که هیچ مانعی وی را از چشم دوختن به هدف و رسیدن بدان باز نمی‌داشت. در مواقع خطیر انقلاب، هرگاه با خطری فرضی یا حتمی و یا یک تصمیم یا اقدامی مواجه می‌گردیدند، تنها پاسخی که شنیده می‌شد این بود: «ما مأموریم به ادای تکلیف». اگر بخواهیم ریشه این تفکر را بجوییم، سرچشمه را در نهضت عاشورا و در سخنان فرمانده آن باز می‌یابیم؛ آنجا که سالار شهیدان(ع) در پاسخ به عبدالله‌بن جعفر ـ که می‌خواست امام(ع) را از رفتن به کربلا باز دارد ـ رفتن به آنجا و به شهادت رسیدن در آنجا را مأموریتی محول از سوی رسول خدا(ص) (به منزله تکلیفی الهی) می‌شمارد که نتیجه مثبت یا منفی‌اش نزد او یکسان است: «انی رأیت رؤیا فیها رسول الله (ص) و امرت فیها بامر انا ماض له علی کان اولی».

عمل به وظیفه بدون در نظر گرفتن نتیجه، یکی دیگر از مبانی فکری و عملی امام(ره) است که نقشی مهم در نحوه رهبری و سکانداری ایشان ایفا کرد و خود از اصل دیگری، یعنی شکست ناپذیر بودن قیام لله نشأت می‌گیرد

مقام‌های عرفانی شهید

فنای شهید در خدا و تجلی خدا بر او

جوهره شهادت، عشق الهی است و شهید، عاشق خدا؛ اما شگرد عشق این است که تا آنجا پیش رود که دیگر از عشق و عاشق اثری باقی نماند و تنها معشوق بماند و این، همان نیل به مقام فناست که آخرین منزل سلوک الی ‌الله می‌باشد. در مباحث عرفانی، فنا ارتباط مستقیمی با تجلی الهی دارد. تجلی خدا بر قلب سالک، فنای بنده را به دنبال می‌آورد و انواع تجلی، انواع فنا را موجب می‌شود. تجلی ذاتی، فنای ذاتی را، تجلی صفاتی، فنای صفاتی را و تجلی افعالی، فنای افعالی را.

ارتباط میان این دو (فنا و تجلی) در تفکر عرفانی امام(ره) این‌گونه بروز کرده است: «آنچه مانع از رؤیت تجلی الهی است، حجاب‌هایی است که میان حق و بنده حائلند و برای دیدن جلوه خدا باید این حجاب‌ها را ـ که برخی ظلمانی و برخی نورانی‌اند ـ پاره کرد و سخت‌ترین و ضخیم‌ترین این حجب، حجاب "خود" است. شهید، سالکی است که با تقدیم جان خود، این حجاب را می‌زداید و به مقام کمال انسانی و فنای فی الله می‌رسد و بی‌هیچ حجاب به وجه الله نظر می‌کند و در این نظاره است که شهید با انبیا مقارنت می‌یابد؛ چنانکه بنابر روایتی از اصول کافی که در آن هفت خصلت برای شهید شمرده شده، آخرین و مهم‌ترین آن‌ها چنین است: "شهید نظر می‌کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید"».

شهید در مقام رضا

رضا، نشانه فنا و تحققش به فنای اراده بنده در اراده حق ـ تعالی ـ است. ثمره محبت کامل به خدا عبارت است از سکون قلب تحت حکم خدا و تقدیر او و حاصل اعتقاد به توحید افعالی و فنای مطلق افعالی می‌باشد؛ زیرا وقتی دو مقدمه توحید و توکل به کمال حاصل آید، سالک به مقام رضا رسد. صبر در بلیات، منشأ رضا به قضای الهی است؛ اما صبر، تلخ و رضا، شیرین و سکینت آفرین است.

سالار شهیدان(ع) در خطبه خود در مکه فرمودند: «رضانا اهل البیت رضا الله نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین» و در پاسخ به فرزدق که به ایشان گفت: «دل‌های مردم با شما و شمشیرهایشان علیه شماست» فرمودند: «صدقت بید الامر وکل یوم هو فی شأن ان نزل القضاء بما نحب و نرضی بحمد علی نعمائه و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق و نیته» و در آخرین لحظه حیات در مناجات با معشوق عاشقانه فرمودند: «الهی رضاً بقضاءک و تسلیماً لامرک لامعبود سواک».

امام راحل(ره) نیز حسین‌وار به رضا دعوت می‌کرد. ایشان در کلامی تعریض‌آمیز به شیرینی رضا اشاره می‌کند و احساس تلخی کردن در طول فراز و نشیب‌های دوران انقلاب را ناشی از نقصان معرفت عرفانی می‌داند و متذکر می‌شود که اگر معرفت ما کامل بود و همه چیز را از نزد خدا می‌دانستیم (توحید افعالی)، در نتیجه سختی‌ها و تلخی‌ها نزدمان تلخ نبود؛ بلکه شیرین و از آن بالاتر زیبا می‌نمود؛ همان سان که زینب(س) در پاسخ به یزید (که گفت: دیدی خدا چه بر سر شما آورد) فرمود: «ما رایت الا جمیلا».

رضا نیز مانند عشق دو سو دارد: رضایت بنده از حق و رضایت حق از بنده: ((رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)) و شهیدان این دو را با هم دارند، راضی به قضای الهی‌اند و برخوردار از «نعمت رضایت حق که رضوان من الله اکبر».

جانبازی خالصانه شهید

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست               روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

این قول عارف شیراز است و نیز عارف خمین که به الهام از او می‌فرماید: «ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست، تسلیم وی کنیم». آنچه قوام شهادت به آن است و تمام فضایل فوق را از آن شهید می‌کند، جانبازی وی و تقدیم حیاتش در راه خداست و این جانبازی ـ که ارزشمندترین نوع فداکاری است ـ بیانگر اخلاص شهید می‌باشد و این‌گونه مفهوم اخلاص ـ که شدیداً دارای بار عرفانی است ـ با شهادت به منصه ظهور می‌رسد و اوج تحقق خود را در جانبازی شهیدانه می‌یابد.

تحقق اخلاص به خلوص نیت

نیت در لسان دینی عرفانی، همان است که امروزه به آن انگیزه، سانقه یا داعی گفته می‌شود. در بیانات حضرت امام(ره) نیز معیار و ملاک کارها به انگیزه‌های آن‌ها و ارزش هر کار، به والایی انگیزه آن بسته است. نیت به مثابه روح عمل است و برتر و رساتر از آن است و مراد از اخلاص، خالص ساختن نیت است برای خدا و خلوص نیت به اخراج غیر حق از منزلگاه خاص او یعنی قلب است.دیدگاه عرفانی امام که می‌فرماید: «جانبازی آنچنان لطیفه الهی دارد که آن خون را ثارالله (کرده) و از مرزهای حجب نور و ظلمت فراتر برده و از خودی‌ها و خود بینی‌ها پیراسته و به مرز العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة رسانده و آراسته» از اینجا نشأت گرفته است.

عجز غرب از ادراک ابعاد عرفانی شهادت

از نگاه تیزبین امام(ره)، دنیای غرب همان گونه که در جهان شناسی‌اش به عالم غیب و ماورای طبیعت معتقد نیست؛ در انسان شناسی‌اش از بعد معنوی و روحانی انسان، غافل و از درک ابعاد عرفانی شهادت و ارزش آن عاجز است. این نقص معرفتی به غربزدگان و غرب‌اندیشان نیز سرایت کرده است و در نتیجه امام(ره) آگاهانه هشدار می‌دهند که «ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خون‌ها و شهادت‌ها چه شد؟! این‌ها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی‌خبرند».

این قول عارف شیراز است و نیز عارف خمین که به الهام از او می‌فرماید: «ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست، تسلیم وی کنیم». آنچه قوام شهادت به آن است و تمام فضایل فوق را از آن شهید می‌کند، جانبازی وی و تقدیم حیاتش در راه خداست و این جانبازی ـ که ارزشمندترین نوع فداکاری است ـ بیانگر اخلاص شهید می‌باشد

این مبانی معنوی و دیدگاه‌های عرفانی بود که منجر به پیدایش نهضتی سیاسی - عرفانی و معنوی در ایران زمین شد و انقلاب مقدس اسلامی را به ثمر رساند؛ همین تفکرات عرفانی بود که تحولات الهی و معجزه‌آسا در میان جوانان ایران پدید آورد و آنان را فوج فوج در آرزوی شهادت و نیل به لقاءالله روانه جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس می‌نمود؛ آن تجلیل‌ها و تحریض‌های عرفانی امام(ره) بود که فرهنگ شهادت پروری و روحیه شهادت طلبی را در جامعه ایران رواج داد؛ آن پیام‌های جانانه‌ای که آن شیر مرد عارف در آن‌ها درس شجاعت و شهادت می‌آموخت و شوق و عشق عرفانی را هر روز تندتر و تیزتر می‌کرد:

«امروز، روز صیقل انسانیت انسان‌هاست؛ روز جنگ است؛ روز احقاق حق است، ... روز حضور در حجله جهاد و شهادت و میدان نبرد است... روز نغمه‌سرایی فرشتگان در ستایش انسان‌های مجاهد ماست. درنگ امروز ، فردای اسارت باری را به دنبال دارد. امروز باید لباس محبت دنیا را از تن بیرون نمود و زره جهاد و مقاومت پوشید و در افق طلیعه فجر تا ظهور شمس به پیش تاخت».

منبع : ماهنامه نامه جامعه شماره 93

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها