پاسخ به:تاريخ ادبيات ايران از ابتدا تا کنون
دوشنبه 26 تیر 1391 3:36 PM
شعر سروش
سروش از پيروان مکتب قديم است و قصايد او تقليد استادانه اي است از قصايد انوري، امير معزي و فرخي سيستاني. مي کوشد در اشعار خود مضامين و تشبيهات اصيلتر و جسورانه تري به کار برد و اين ميل و رغبت غالبا او را به تکلف مفرط و گاهي به ابتذال مي کشاند، ولي به هر حال قادر است فکر خود را صريح و روشن و با قدرت و مهارت آشکار سازد. سربيتهاي قصايد او بسيار زيبا و نفيس و با وجود تصنع و تکلف زياد، کاملا شاعرانه و هنرمندانه است.
ابيات ذيل که از يک قصيده او در اقتفاي قصيده فرخي، گرفته شده، بهترين نمونه صنعت شعري اوست:
دو ابر بانگزن گشت از دو سوي آسمان پيدا به هم ناگاه پيوستند و بر شد از دو سو غوغا
چو پيوستند با هم، بانگ هيجا از دو سو بر شد سوي هم تاختن کردند گفتي از پي هيجا
الا اي ابر کوشنده که بي کيني خروشنده چرا بي کين خروشي گر نه اي کاليوه و شيدا
ز گرد تيره ات خورشيد روشن رخ برون تابد چنان کز گرد لشکر شهسوار دلدل شهبا
سروش در اشعار خود اشاراتي به وقايع زمان کرده که از آن جمله است قصيده بسيار مشهور او در مدح ناصرالدين شاه و قتل خان خيوه ( خوارزمشاه ):
افسر خوارزمشه که سود به کيوان با سروش آمد بدين مبارک ايوان
از پي کوشش کشيده بود سپاهي بيش ز برگ درخت و ريگ بيابان
لشکر خسرو بتاخت بر زبر تل آخته شمشير همچو برق درخشان
تاج و کمربند خويش و کيش فدا ساخت تا که ز شمشير هندويي ببرد جان
کشتند او را و لشکرش بشکستند لشکر شاهنشه مـظـفـر ايـران
يک سر خس در همه سر خس نيابي ناشده از خونشان چو لاله نعمان
سلام