طنز روز / اسير وام شدم من، چقد غافل بودم من
شنبه 10 تیر 1391 10:59 PM
طنز روز / اسير وام شدم من، چقد غافل بودم من
علي زماني ـ وام السهل الوصول الازدواجية والتوليدية
بدان اي عزيز! وام گونهگون باشد و برخي گونهي آن نشاط زايد و خرسندي فزايد تا بدانجا كه با شنيدن نامش گونه گُرُ گيرد و لُپ گل اندازد، چونان كه بي سود دهند (اگر دهند) و يا با سود كمدرصد دهند (گويند و ندهند) تا كار خلايق به صلاح درآيد. گونهي "پسنده" است كه گيرنده دَبّه كرده باشد و دردادنش تعلٌل ورزد وگويد: اي ايٌها النٌاس مُفلِسَم و مفلس را ياراي پس دادن وام نيست! خلق بر او رحمة آرند و پاي در ميان نهند و بستانكار را گويند كوتاه بيا و به اقساط بستانشْ يا بر او ببخشاي و گور باباي مال دنيا كن. اما گونهاي كه سهلالوصول الازدواجيٌهاش خوانند و برخي جوانان چون نيمهي ديگر ايمان طلب كنند، راه صعب العبورش روند، ليك به چنگ مينيارند، ديگر باشد و در اين، بستانكاري بانك راست. و در طريق دشوار اين وام سهلالوصولنام، بدهكارآتي بايد تعدد ضامنين راست آرد كه بر هر ضامن كه راست نمودي، خودراستي ضامني ديگر رواست و برآن ضامن نيز ضمانتي محضري واجب (پس بر چنين وام نيز شكري واجب... و اگر برآيد مفرَح ذات) پس چون وي سلسله ضمانتيان به تمنا و تعظيم و گردنكجي مجموع بكرد، جمله اعتباراتچي دست به سينه دوره كنند، آنچنان كه مگسان شيريني را. و از جملهي آن كسان مدارك معتبر طلب كند و از هرسندي كه ستانَد، فتوكپي از تمام صفحات خواهد و بايد برابر با اصل سازند و از همگان انگشت سبابه گيرند و در جوهر استامپ چپانند كه مباد موي لاي درز آن سه ميليان رود و گيرنده گمان همي برد كه في الساعة آن سه ميليان به دستش دهند و همي بَرَد و به زخمي همي زند و به تعجيل ازدواج همي كند و نيم ايمان خويش به كف همي آرَد و خوش خوشان و كذا و كذا. ليكن ضامنان را گويد شما ديگر نياييد و چنين به جاي آرد، مشتريمداري را: رأس 15 روز شده از برج ديگر سال نو ببايد آمدن تو را. مر تو را گفتيم كه حساب پرداخت و فرمان ساخت وام، در اين سال كه به كهنگي رود، ببستيم. و وي را نگفت: جمله به خويشان بداديم و هيچ نماند مر شما بي دست و پايان و بي آشنايان را. و سال ديگر آيد و همان آش و همان كاسه و الخ.
نغمة الوامية:
يادت مياد به من گفتي چيكار كن / گفتي از دست اون بانكه فرار كن
فرار كردم برفتم بانك ديگر / ولي وامي نديدم آخِر سر
اسير وام شدم من، چقد غافل بودم من / اسير وام نبودم اگه عاقل بودم من
ديگرگونه وام كه در محافل از آن به سهلالوصولي بسيار نام برند و هيچ ضامن و سند و بنچاق سربي و غيره در آن بهانه نكنند و چو آب خوردن دهند، كلانگونه وامي باشد با عددي به خواست گيرندهي وام با صفر بسيار كه برخي گويند از اينجا تا آنجا و آن را دهند مر توليدكنندگان سودآور و اشتغالزا را. و در اينگونه وام، "بستان وامان" با وام، خانه و باغ و اتومبيل خارجي و بانكهاي شخصي و كيسههاي سكه بسيار توليد كنند و بدينگونه وام است كه كار صادرات غيرنفتي راست آيد و آن عرضه كنند بر كسان تا ارز وافر در مملكت مجموع آيد و چنين است كه با اين وام بسيار كار برآيد و دخل درآيد و در مدحت اينگونه وامگيرندگان گويند: ز شما كار برايد نه ز ما / به شما وام حلال است نه كه ما.
شعر:
هر دو گون گيرندهي وام از محل / ليك اين محتاج و آن ديگر دغل
هر دو گون خوردند روي وام آب / اين يكي با آبدوغ و آن كباب
اين خورَد زايد همه خون جگر / آن روَد با وام خود دائم به سر
"صد هزاران اينچنين اشباه بين / فرقشان هفتادساله راه بين"