عنوان:نگو، نگو
چهارشنبه 7 مهر 1389 11:22 AM
عنوان:نگو، نگو
نگو، از کار کردن خسته شده ام انگيزه اي براي تلاش ندارم، بگو کار، پرورش مهارت ها و توانايي هاي خاصي است براي رسيدن به سطحي شايسته تر.
نگو، من نمي توانم آدم مسئوليت پذير باشم، بگو آنگاه که با شيوه اي صميمانه، مشتاقانه و متعهدانه مسئوليتي مي پذيرم احساس با شکوه انسانيت را تجربه مي کنم.
نگو، چرا نمي توانم خود را بشناسم به راستي من کيستم؟ بگو، شناخت کافي از خود مستلزم داشتن بصيرت نسبت به آنچه هستم و آنچه خواهم شد، است.
نگو، گذشته ام را هميشه با خود حمل مي کنم، نمي توانم آن را ناديده بگيرم. بگو، من به رو به رو مي نگرم و انگيزه، هدف ها و برنامه هاي درازمدتي را براي خويش طراحي مي کنم.
نگو، بي هدفم و در پيچ و خم زندگي گم شده ام، بگو، من با تعيين جهت افکارم، تلاشم را به سوي اهداف هدايت مي کنم.
نگو، چه دليلي مي تواند براي زيستن توأم با رنج من وجود داشته باشد؟ بگو، انسان با کشش به سوي آرزوهاي معنادار مي تواند رنج را نيز به معني برساند.
نگو، چه چيزي ارزش دنبال کردن دارد وقتي جهان برايم بي ارزش شده است، بگو ارزشي که من دنبال مي کنم وسيع و گسترده است من ارزش انساني را در خود به حد کمال مي رسانم.
نگو، در اوج ناکامي چگونه مي توان به کاميابي ها فکر کرد؟ بگو، من مي دانم منبع:مجله خانواده سبز (ش 224).