0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391  2:14 AM

 

صحيفه نور ج 20 صفحه 69

تاريخ: 23/12/65

بيانات امام در جمع رئيس جمهور، رئيس مجلس ديوان عالى كشور و مسؤولان، كشورى و لشكرى در سالروز ولادت اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام

اين موجود يك اعجازى است كه نمى‏شود در اطراف او آن كه هست صحبت كرد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اين عيد سعيد را به همه مسلمين جهان و به ملت بزرگ خودمان و به همه مظلومان در طول تاريخ تبريك عرض مى‏كنم. اميدوارم خداوند در سايه عنايات حضرت ولى عصر و جد بزرگوارش حضرت رسول و حضرت امير سلام‏الله عليهما اين مملكت و ممالك اسلامى از شر اشرار مصون باشد. در باره حضرت امير سلام‏الله عليه اين قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است. يعنى اين معجزه الهى تاكنون معلوم نشده است كه چه شخصيتى است. همه طوايف مختلفى كه در اسلام هستند و خصوصاً در شيعه مذهب‏ها، اين حضرت را به خودشان نسبت مى‏دهند. عرفا، حكما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتى دراويش، صوفيه و حتى كسانى كه به اسلام اعتقاد ندارند از كلمات ايشان استشهاد مى‏كنند./الان در يعنى/ آن وقت كه من عراق بودم كه حزب عفلقى‏اى كه اصلاً اعتقاد به اسلام ندارد، بلكه مضاد با اوست، معذلك كلمات ايشان را در ديوارها برش استشهاد مى‏كردند و هر كسى به يك نحو از ايشان اسم مى‏برد. در زورخانه‏ها به عنوان يك پهلوان، در جنگ‏ها به عنوان يك جنگنده، در مدارس به عنوان يك ارزشمند فقيه و در هر جايى كه ملاحظه مى‏كنيد به نظر هر يك و هر طايفه‏اى حضرت يك وضعى دارد و همه آنها را از خودشان مى‏دانند، الا البته بعضى كه اصلاً اعتقادى به اسلام ندارند، لكن معذلك آنى كه بايد باشد اين معما حل نشده است و نخواهد شد. اين موجود يك اعجازى است كه نمى‏شود در اطراف او آن كه هست صحبت كرد، هر كس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظرى كه دارد در اين باب صحبت كرده است و حضرت غير از اين معانى است. يعنى ما نمى‏توانيم به آن جايى كه بتوانيم از ايشان به آن جور كه هستند مدح كنيم. آن صفات متضاده كه در اشخاص نمى‏شود باشد، در ايشان هست. از همين جهت است كه اين صفات متضاده كه هست، اين كه هر كسى يك طرفش را گرفته است و خيال مى‏كند كه ايشان او است. كسى كه عارف مسلك است و در رأس عرفاى عالم واقع شده است، اين آدم در حكومت دخالت دارد، در صورتى كه عرفاى معروف اصلاً كناره‏گيرى مى‏كردند. كسى كه در جنگ‏ها آن طور

صحيفه نور ج 20 صفحه 70

فعاليت داشته است معذلك در زهد و تقوا و كناره‏گيرى از خلق آن طور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است. هر كسى يك بعدى از او را گرفته است و خيال كرده است كه بعد واقعى اين است و تاكنون آن بعدى كه ايشان دارند، آن بعد معنوى‏اى كه ايشان دارند براى كسى كشف نشده است مگر براى اشخاصى كه همطراز او هستند. از اين جهت در باره ايشان صحبت كردن از هر ترتيبى كه باشد، همه اين چيزها را دارد لكن آن كه هست نمى‏شود صحبت كرد، نمى‏توانيم ما صحبت كنيم و لهذا بايد غمض عين كنيم از صحبت در باره ايشان و از ايشان بخواهيم كه ما را هدايت كند و به آن راهى كه ايشان هستند، ما لااقل به بعضى‏اش برسيم.

اگر هواهاى نفسانى در كار باشد اين منجر به اختلاف مى‏شود

اما راجع به مسائلى كه مناسب است در اين روز گفتن، من كمى‏اش را عرض مى‏كنم. ما الان گرفتارى‏هاى زيادى داريم كه همه مى‏دانيد. و مى‏دانيد كه همه قدرت‏هايى كه هستند با ما مخالفند. يعنى قدرت‏ها دست به هم داده‏اند تا اسلام را كه مى‏بينيد در اين جاها يك نمونه‏اى ازش پيدا شده است بكوبند و نگذارند كه اسلام سر بلند كند. ما تكليفمان چى هست؟ در اين حالى كه همه با ما مخالفند، همه مى‏خواهند /ما/ همه ما را از بين ببرند، مى‏خواهند ما را برگردانند به آن حالى كه يك نفر فرض كنيد كه سفير يا مادون سفير يك كشورى بتواند همه اوضاع ايران را به هم بزند، ما را مى‏خواهند به آن حال برگردانند. تكليف ما در اين وقت چى است؟ خدا براى ما چه راهى معين كرده؟ باز ما بايد بنشينيم با هم مختلف باشيم؟ باز با هم نزاع كنيم؟ حالا من اين كه مى‏گويم نزاع، نه اين كه نزاعى هست و ليكن بايد جلوگيرى كنيم كه مبادا باشد. حالا فردا رسانه‏هاى گروهى نگويند كه فلانى گفته است كه نزاع هست و الان در ايران جنگ است. يكى از امورى كه آنها درصددند كه هميشه دامن به آن بزنند، همين كه در داخل ايران نزاع سر قدرت است. اينها باز نشناختند اسلام را، نشناختند ايران را، نشناختند متصديان امور در ايران را. خيال مى‏كنند كه يك دسته آن طرف ايستادند، يك دسته هم آن طرف ايستادند همه دارند تو سر هم مى‏زنند كه يكى مى‏خواهد قدرت را براى خودش، يكى مى‏خواهد قدرت را براى خودش، اين براى اين است كه نظر، نظر مادى است. وقتى نظر، نظر مادى شد همين طورها هست. اگر خداى نخواسته نظر مادى در بين ماها حاصل بشود و ما نسيان كنيم خداى تبارك و تعالى را به توجه به دنيا و مقامات، لاعلاج خواهد شد اختلاف. كسانى كه توجه به دنيا دارند، نمى‏شود اختلاف نداشته باشند، هر كسى براى خودش مى‏خواهد. آنهايى كه اختلاف ندارند، آنهايى هستند كه به دنيا اعتنا ندارند، آنهايى هستند كه ارزش را بهش توجه دارند، آنها بينشان اختلاف واقع نمى‏شود. اگر همه انبيا جمع بشوند و همه اوليا جمع بشوند، با هم اختلاف نمى‏كنند، يك كلمه اختلاف ندارند، لكن اگر دو تا كدخدا در يك ده باشد اختلاف پيدا مى‏كند، اگر دو عالم باشد (روحانى واقعاً) صد عالم روحانى باشد، ممكن نيست با هم اختلاف داشته باشند. اما اگر دو عالم باشد يا دو صورت عالم باشد كه بخواهد دكان درست كند براى خودش، شكى نيست كه با عالم ديگرى كه باز آن هم همين

صحيفه نور ج 20 صفحه 71

جور است اختلاف پيدا مى‏شود. و همين طور اگر چنانچه سران يك كشورى براى خدا كار بكنند، اينها اختلاف نخواهند پيدا كرد و بايد توجه كنند كه گمان نكنند كه مأمونند از اين كه به راه ابليس بروند. هيچ امرى يكدفعه نمى‏شود، به تدريج، يك قدم يك قدم انسان را مى‏كشانند به جهنم. از ابتدا نمى‏آيد نفس اماره انسان بگويد بيا برو جهنم، يا ابليس بگويد بيا برو جهنم، يا نفس اماره بگويد ياالله پاشويم دعوا راه بيندازيم، نخير. ابتدائاً از اول شروع مى‏شود يك قدم جلو مى‏رود آدم ازش غفلت مى‏كند، تبعيت مى‏كند، يك قدم ديگر جلو مى‏رود، يك وقت مى‏بيند كه سر از اين بيرون آورد كه با هم دارند اختلاف مى‏كنند. كه جلوى اين اختلافات را بگيريم؟ تكليف شرعى ما، تكليف عقلى ما، تكليف وجدانى ما اين نيست كه نگذاريم يك وقت خداى نخواسته بين اقشار اختلاف پيدا بشود؟ او به اين است كه هواهاى نفسانى كم بشود، غير از اين راهى ندارد. اگر هواهاى نفسانى در كار باشد، اين منجر به اختلاف مى‏شود، ولو اين كه هر مقدار هم يك نفرى آدمى باشد كه به ظواهر خيلى اعتقاد داشته باشد و خيلى هم دنبال ظواهر باشد، لكن وقتى كه در قلبش هواى نفسانى باشد قهراً آن هواى نفسانى او را دنبال مى كند. اين هواى نفسانى در همه هست /نمى‏شود/ تعرضش نمى‏شود كرد، لكن بعضى‏ها مهار مى‏كنند و بعضى‏ها مهار نمى‏كنند اين كه مى‏گويم در همه، يعنى همه مردم متعارف نه اولياى خدا -

همه توجه به اين داشته باشيد كه دنبال اختلاف نرويد

ما بايد فكر اين معنا باشيم كه در اين كشور يك وقت خداى نخواسته به تدريج اختلاف واقع نشود. همه پشتيبان هم باشيم. بنابر اين بگذاريم كه دندان روى جگر بگذاريم و هواى نفسانى را زير پا بگذاريم و با هم خوب بشويم. اگر در قلب هم يك چيزى هست كه الان نمى‏تواند يك آدمى جلويش را بگيرد، ولى در عمل قدرت دارد به اين كه جلويش را بگيرد، جلويش را بگيرد. امروز تأييد همه قشرها بر همه ما لازم است. ما بايد از مجلس طرفدارى بكنيم، مجلس هم بايد از همه ملت طرفدارى بكند. ما بايد طرفدار دولت باشيم، دولت هم بايد خدمت به ملت بكند. ما بايد به همه قوايى كه الان هستند تبعيت كنيم ازشان به اندازه‏اى كه بايد بكنيم و پشتيبانى كنيم ازشان به اندازه‏اى كه بايد بكنيم. آنها هم بايد از هم پشتيبانى بكنند. يك دسته بيايند بخواهند يك طرف بكشند، يك دسته هم يك طرف ديگر بكشند (در حالى كه نيست الان، اين طور دارند مى‏گويند) اگر خداى نخواسته يك جرقه‏اى پيدا بشود، خواهد دنيا اين را بزرگ كرد تا آن جايى كه بگويند ايران الان ديگر هيچ چيز درش نيست.

الان شما ملاحظه مى‏كنيد كه رسانه‏هاى گروهى تمام چيزهايى كه در ايران، چيزهاى خوبى كه در ايران هست، اگر صحبت كنند به طور برق‏آسا ازش مى‏گذرند و تهمت مى‏زنند و سر آن تهمت ايستادگى مى‏كنند. جنگ واقع مى‏شود، مى‏بينيد كه الان پيروزى‏هاى بزرگ واقع شده است، اين را همچو مى‏برندش و همين طور كنارش مى‏گذارند. اول كه اصل را ذكر نمى‏كنند، بعد هم اين، اين را

صحيفه نور ج 20 صفحه 72

گفت، آن هم او را گفت و تا حالا تأييدى ازش نشده. خبرگزارى‏هايشان مى‏آيند اين جا، آنهايى كه اغراض دارند يك چيزى انبار مى‏كنند و مى‏فرستند آن جا و آنها هم مى‏دانند كه اينها انبار كردند و فرستاده‏اند، معذلك مى‏گويند كه چيز است، ايران چه شده، چه شده، چه شده، دليل ما آن كسى است كه مخالف با ايران هست، آن مخالف با ايران اين طورى گفته، درست است لابد. اين براى اين است كه دنبال اين هستند كه يك چيزى از ما پيدا كنند و بزرگش كنند و ما را در داخل به هم بريزند. عقل ما و ديانت ما و اسلام و همه چيز اقتضا مى‏كند كه ما حالا وقتى بنا شد كه همه با ما بدند. با هم خوب بشويم، طرفدار هم باشيم. ارتش طرفدار سپاه باشد، سپاه طرفدار ارتش باشد و همه ارگان‏ها طرفدار هم باشند. اين نخواهد ارتش را از بين ببرد، آن نخواهد سپاه را از بين ببرد، آن نخواهد دولت را از بين ببرد، آن نخواهد قوه قضايى را از بين ببرد، همه بايد با هم باشند. اين يك تلكيف الهى شرعى است به عهده ما و به عهده همه ملت، البته /در موقع/ اگر خداى نخواسته يك وقت ما ببينيم كه مى‏خواهد يك همچو چيزى واقع بشود، تكليف شرعى مان اين است كه با هر ترتيبى كه مى‏شود جلويش را بگيريم ولو به افشا كردن، ولو به اين كه يك نفرى را قربانى كنيم براى يك ملت، يك دسته‏اى را قربانى كنيم براى يك ملت.

آدم يك وقت از خودش تعريف مى‏كند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است

من دارم به شما آقايان عرض مى‏كنم همه توجه به اين داشته باشيد كه دنبال اختلاف نرويد. فردا ممكن است كه انتخابات پيش بيايد، خوب! در موقع انتخابات البته صحبت‏ها خواهد شد، دنبال اين نرويد كه به هواى نفسانى خودتان براى خودتان درست كنيد. مى‏خواهد يك قضيه‏اى واقع بشود در ايران، دنبال اين نباشيد كه به نفع من باشد، آن يكى بگويد به نفع من باشد، اين مبدا اختلاف است. انبيا و اوليا و كسانى كه وارسته از دنيا هستند، اين معانى را ندارند. شما هم اگر تبعيت از انبيا داريد، تبعيت از اميرالمؤمنين سلام‏الله عليه داريد، بايد اين معنا را نداشته باشيد. اميرالمؤمنين سلام‏الله عليه تمام دنيا پيشش هيچ بوده، من گاهى فكر مى‏كردم كه حضرت امير و همين طور در بين انبيا هم همين طور، در بين ائمه هم همين طور گاهى از خودشان تعريف مى‏كنند، اين چيه؟ اين مبداش همانى است كه خداى تبارك و تعالى به آدم گفت، وادارش كرد به اين كه آن اسمايى را كه خدا به او تعليم كرده است امر بهش كرد كه بايد بگويى. اگر اين امر را نكرده بود آدم نمى‏گفت. اينها مأمورند كه چون مقام، مقام بزرگى است به مردم معرفى كنند اين مقام را براى تبعيت مردم، نه براى اين كه مى‏خواهند خودشان را چه بكنند. حضرت امير كه در بسيارى از جاها از خودش تعريف مى‏كند كه من اعتناى به دنيا ندارم، او مأمور است اين را بگويد، بهش هم سخت است اين. /به/ انبياى ديگر هم كه از خودشان يك چيزى صحبت مى‏كردند براى اين كه اين راه هدايت بوده است، نه براى اين كه براى خودشان بوده، راه هدايت به عالم غيب بوده. مثل يك طبيبى كه هيچ قواى نفس ندارد، لكن مى‏بيند كه اگر چنانچه طب

صحيفه نور ج 20 صفحه 73

خودش را نشان ندهد مردم به مرض مى‏افتند، به يك مرضى مى‏افتند، اين مجبور مى‏شود در عين حالى كه نمى‏خواهد از خودش تعريف كند، از طب خودش و اين كه من متخصص در اين امرم تعريف كند. دو جور تعريف داريم . يك وقت اين است كه آدم تعريف مى‏كند مى‏خواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است. يك وقت اين است كه آدم تعريف مى‏كند مى‏خواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است. يك وقت از خودش تعريف مى‏كند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است. حضرت امير كه مى‏فرمايد كه من، قسم مى‏خورد به اين كه اگر همه دنيا و چه را به من بدهند، من ظلم حتى به آن طور نمى‏كنم، اين وادار شده است از طرف خداى تبارك و تعالى به اين كه اين را بگويد تا مقام معلوم بشود. مردم تبعيت كنند، مثل همان طبيب مى‏ماند، نمى‏خواهد خودنمايى كند مثل امثال ماها كه اگر فرض كنيد يك شعرى بلد هستيم مى خواهيم خودنمايى كنيم كه من آنم كه شعر گفتم، اگر يك درسى خوانديم خودنمايى كنيم كه من آنم كه درس خواندم، او مى‏خواهد هدايت كند مردم را به راهى كه غير از اين نمى‏شود و لهذا در عين حالى كه برايش مشكل است، مى‏گويد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در عينى كه برايش مشكل بود كه حضرت امير را معرفى كند و راه هدايت را به مردم بگويد، براى اين كه مى‏ديد ممكن است يك وقت اختلاف بشود، معذلك خدا الزامش كرد كه بايد بگويى، اگر نگويى كارى نكردى. اينها الزامى است. اين كه در لسان ائمه مى‏بينيد كه از خودشان تعريف مى‏كنند گاهى، اين يك الزامى است كه از طرف غيب /بر آن شده است/ بر آنها شده است كه بايد اين كار را بكنيد مردم طبيب را بشناسند. مردم يك ظاهرى مى‏بينند كه ظاهر اين و آن يكى مثل هم است، گاهى هم مى‏بينند كه خوب! اين آدم هم مى‏كشد، اين مامور است كه به آنها بفهماند كه اين آدمكشى چى است و راه هدايت اين است، مثل همان طبيب. اگر ما شمه‏اى از اين معنا پيدا بكنيم كه اگر هم معرفى مى‏خواهيم خودمان را بكنيم ما نبايد بكنيم البته، ما همچو مأموريتى نداريم، لكن اگر بخواهيم بكنيم براى اين باشد كه هدايت بشوند مردم، اگر ديديد براى خود است بدانيد كه دست شيطان در كار است. اگر ديديد كه يك وقتى ما مخالفت مى‏كنيم با رئيس جمهور، يا شما مخالفت مى‏كنيد بدانيد كه براى خدا نيست، دست ابليس در كار است. و همين طور اگر از دولت، اگر ما از دولتى كه الان دارد خدمت مى‏كند و خدمتش هم شايان است و مورد اعتماد است، ما بخواهيم تكذيب بكنيم، بدانيد كه دست شيطان در كار است، براى خدا نيست. اگر بخواهيم از ارتش بدگويى كنيم، بدانيد دست شيطان در كار است، از سپاه بكنيم بدانيد دست شيطان در كار است، دست الهى نيست. امروز شماييد و همه عالم دشمن شما، الا معدود ميزان را خود انسان در باطنش غالباً مى‏فهمد و اگر بخواهد بفهمد هم ميزان دارد. اين آدمى كه در رأس يك امرى واقع هست، پيش خودش يك وقت شايد فكر كند كه اگر اين امر دست آن يكى باشد، بهتر از من است، ببيند راضى هست واقعاً بين خودش و خداى خودش كه او باشد و خودش نباشد؟ اگر ديد راضى هست به اين امر، بداند كه يك چيزى از عالم غيب درش هست و اگر راضى نيست بداند كه عيب درش هست، نفسانيت درش هست. البته ما نمى‏توانيم از نفسانيت خودمان به طور

صحيفه نور ج 20 صفحه 74

مطلق جلوگيرى كنيم، ما همچو قدرتى نداريم، اما قدرت اين را داريم كه جلوى خودمان را بگيريم اظهار نكنيم. قدرت نداريم اگر با يك كسى واقعاً مخالفيم، مخالفت را در قلبمان هم نداشته باشيم، اما قدرت اين را داريم كه در مقام عمل، در مقام اظهار نكنيم اين كارها را. و ما امروز ملكف شرعى هستيم، تكليف الهى است كه اگر در دلمان /هم از بعضى مان/ بعضى مان از بعضى مان خوشش نمى‏آيد در مقام عمل، در مقام ذكر، در مقام تبليغ بر خلاف نفس خودش عمل بكند، اين يك امرى است كه قدرت دارد انسان، اگر آن را قدرت ندارد، لكن عمل را، فعل را قدرت دارد و لهذا خدا از انسان مؤاخذه مى‏كند. مؤاخذه نمى‏كند كه چرا در قلب تو اين واقع نشد، حالا نقص انسان، اما اين مؤاخذه اين طورى ندارد. اما مى‏توانستى در عين حالى كه خوش نيستى با اين، دوست ندارى، اين را ذكر نكنى، اين را قدرت دارى، نكردى معاقبى. و /ما/ امروز قضيه شخصى نيست كه يك كسى معصيت خدا را مى‏كند و معاقب است اين به اندازه شخصيت خودش و به اندازه حال خودش معاقب است. ما اگر امروز مخالفت با هم بكنيم، قضيه يك ملت در كار است، قضيه ملت‏هاى اسلامى در كار است، قضيه اسلام در كار است، قضيه ارزش‏هاى الهى در كار است، قضيه ملت‏هاى اسلامى در كار است، اين جرمش غير آن جرمى است كه كسى تو خانه‏اش نشسته، يك معصيتى مى‏كند، آن هم جرم است. اما كسى مخالفت بكند با يك كسى كه دارد خدمت به خلق مى‏كند اين غير آن جرمى است كه مخالفت بكند با يك شخصى كه در بين خانه خودش فرض كنيد كه در عائله خودش مى‏كند، آن هم جرم است. اما كسى مخالفت بكند با يك كسى كه دارد خدمت به خلق مى‏كند اين غير آن جرمى است كه مخالفت بكند با يك شخصى كه در بين خانه خودش فرض كنيد كه در عائله خودش مى‏كند، آن هم جرم است. اما اين جرم از آن جرم خيلى بالاتر است و اين يك چيزى است كه مشكل است خداى تبارك و تعالى انسان را ببخشد. امروز خيلى تكليف به عهده ماست، تكليف‏هاى شاق هم به عهده ماست. امروز شماييد و همه عالم دشمن شما الا معدود، البته بين ملت‏ها زياد هست /شما/ به شما توجه دارند. اما دولت‏ها معدودى هستند كه مخالف با شما نيستند، همه مخالفند. اگر ما هم بخواهيم خودمان با هم مخالفت كنيم، اين يك جرمى است كه تا ابد به عهده ما خواهد ماند و براى ما يك جرم ابدى ثابت خواهد شد، يك روسياهى ابدى پيش خداى تبارك و تعالى براى ما پيدا خواهد شد. حضرت امير سلام‏الله عليه در بسيارى از امورى كه برايش خيلى سخت بود، دندان روى جگر مى‏گذاشت و موافقت مى‏كرد براى مصالح كلى، براى مصالح اسلام. ما اگر تبعيت از او داريم بايد اين طور باشيم، اگر يك مقدار هم تبعيت داريم، يك مقدارى همين طور باشيم. در هر صورت آنى كه در يك همچو موقعى براى ما بايد خيلى مورد نظر باشد، اين كه الان دارند از اطراف دنبال اين مى‏روند كه ما را از باطن از بين ببرند، در داخل ما را خرد كنند، نتوانستند در خارج بكنند، نقشه‏ها همه نقش بر آب شد و از بين رفت لكن حالا الان اين نقشه، نقشه مهمى است كه مى‏خواهند در داخل، هى چيزهايى مى‏گويند در كجا چى واقع شده، معلوم شد چه شده است، كى با كى دعوا دارد، كى با كى چه دارد و اينها تأثير دارد اگر چنانچه توجه نكند انسان به خداى تبارك و تعالى، از خداى تبارك و تعالى در واقع نخواهد اين را كه انسان را از اين شرها نجات بدهد، ممكن است انسان در دام بيفتد. و ما بحمدالله امروز همه با هم خوب هستيم، انشاءالله و اميدوارم خداى تبارك و تعالى همه را

صحيفه نور ج 20 صفحه 75

تأييد كند و همه شما ديگرى را تأييد كنيد، همه ملت دولت را تأييد كند، دولت همه ملت را تأييد كند و مجلس و همين طور همه با هم باشند تا انشاءالله خداى تبارك و تعالى قدرت بدهد به همه و توجه كند به همه و اين ملت را از شر اشرار نجات بدهد.

والسلام عليكم و رحمةالله


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها