پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 2:13 AM
بيانات امام خمينى در جمع رئيس مجلس شوراى اسلامى، رئيس ديوان عالى كشور، نخست وزير، سفرا و كارداران كشورهاى خارجى مقيم جمهورى اسلامى ايران و جمعى از شخصيتهاى روحانى، كشورى و لشگرى به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت على(ع)
ما چطور مىتوانيم ادعا كنيم كه شيعه اين بزرگوار هستيم
بسم الله الرحمن الرحيم
انشاءالله اين روز كه بزرگترين روزهاست در مذهب تشيع به همه مسلمانها، به همه شيعيان جهان خصوصاً به ملت بزرگوار ما مبارك باشد. من گاهى فكر مىكنم كه ما با چه شباهتى مىتوانيم دعوى كنيم كه شيعه آن بزرگوار هستيم. اگر متفكرين، نويسنده كسانى كه اطلاعات زياد دارند، ابعاد معنوى و مادى و جهات ديگرش را ملاحظه كنند، بررسى كنند ابعادى كه آن بزرگوار داشته است از اوايل سنين تا وقتى كه به شهادت رسيد و بررسى كنند كه ما چطور مىتوانيم ادعا كنيم كه ما شيعه اين بزرگوار هستيم. بايد همه ما و همه كسانى كه دعوى تشيع مىكنند - الا معدود قليلى كه در صدر اسلام مثل ائمه هدى بودند ما اظهار عجز كنيم كه نمىتوانيم. من نمىتوانم كه در اين مجلس حتى يك بعد از ابعاد اين بزرگوار را ذكر كنم لكن براى اين كه يك راهى باز بشود براى آن اشخاصى كه اطلاعاتشان زياد است، معارفشان زياد است و جهات معنوياتشان زياد است، راهى باز باشد كه آنها فكر كنند و درست بررسى بكنند، بررسى او را و بررسى حال ماها را. در بعد معارف، كسى كه ادعيه حضرت را ملاحظه كرده باشد و نهجالبلاغه را بررسى كرده باشد، مىداند كه پايهاش روى چه پايهاى هست، يعنى، اين كه معارف قرآن را فهميده است اين بزرگوار است و كسانى كه مورد تعليم او بودند مثل ائمه هدى. دعوى معارف خيلى آسان است كه شعرى انسان بگويد، نثرى بگويد و ادعا كند كه ما داراى چه معارفى هستيم، اين آسان است، دعوا هم خيلى كردهاند. اما واقعيت مطلب چطورى است؟ آنى كه به حسب واقع هست و ما بخواهيم وجداناً آن را بيابيم، وقتى درست در حال خودمان دقت بكنيم، نمىتوانيم پيدا كنيم يك شباهتى ما بين خودمان و او. آن عشقى كه مولا به خداى تبارك و تعالى داشته است كه در دعاى كميل / مىفرمايد / عرض مىكند كه من فرضاً جهنم را بتوانم تحمل كنم ولى چطور فراق تو را تحمل كنم. اين را مىشود يك كسى شعر بگويد، يك كسى نثر بگويد، يكى خطابه بخواند و بگويد چه، اما واقعيت اين طور است؟ ماها اين طور هستيم؟ امثال ماها اين بودند كه / فراق / اصلش پيششان فراق از حق تعالى مطرح بوده است؟ فراق به قدرى كه / به آتش / به آتش جهنم، آتش
جهنم غير از اين آتشهاست؛ آتش جهنم قلب هم مىسوزاند؛ يعنى قلب معنوى را مىسوزاند، علاوه بر اين كه جسم را مىسوزاند در قلب انسان هم هست، وارد مىشود، قلب معنوى انسان را هم مىسوزاند و ايشان مىگويند من فرضاً او را تحمل كنم اما فراق تو را چه كنم. اين را هر كس پيش وجدان خودش حساب بكند كه واقعاً از فراق حق تعالى تا حالا يك لحظه شده است كه تأثر پيدا كند كه من فراق دارم از حق تعالى؟ اينها، ادعاها خيلى آسان است، خيلى از دراويش ادعا كردند، خيلى از كسانى كه اهل معرفتند ادعا كردند، اما واقعيت را انسان وقتى حساب بكند، مسأله اين نيست.
خدر طبيعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شايد باشد مگر خدا يك عنايتى بفرمايد
يكى از چيزهاى عادى آنها در نهجالبلاغه هست، در روايات ديگر هم از ساير ائمه هست، اين يك مقام عادى است، نه يك مقام بالايى است كه مىفرمايد كه / عرض مىكند كه / يا حضرت امير مىفرمايد، ديگران هم همين طور كه عبادت سه جور است: يكى عبادت كسانى است كه مثل عبيد مىترسند و عبادت مىكنند، يكى عبادت كسانى است كه براى طمع و براى بهشت و اين طور چيزها عبادت مىكنند، اين دو تا عبادت يكىاش مال اجرا هست يكى هم مال عبيد، اما عبادت سوم كه هست كه ما عبادتش را مىكنيم، براى محبتى است كه به خدا داريم. شما حساب كنيد كه اگر براى ما وعده قطعى برسد كه جهنمى نيستيد شما و همه بهشتى هستيد، همه در بهشت جاودانيد و جهنم هم درهايش براى شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم مىكرديد باز؟ يا بگويند براى محبت من عبادت كنيد، شما در خودتان مىديديد اين را كه محبت خدا شما را وادار كند به عبادت، نه خوف، نه رجاء، نه جهات نفسانى. عرض كردم كه اين ادعاها را مىشود كرد كه من بگويم من هم محبت دارم. اما ما محبتى نداريم به خدا/ ما / هر چى هست حب نفس است، هر چى هست مال خودمان است، تا حالا يك قدم از نفس، از مدارج نفسانى ما بيرون نرفتيم، يعنى آن قدم اولى هم كه اهل سير مىگويند كه يقظه است، ما باز بيدار نشدهايم، خدر طبيعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شايد باشد، مگر خدا يك عنايتى بفرمايد.
در جهت عبادت اين، در جهت معارف او، كه اينها نمىتوانيم حالا ما همهاش را ذكر كنيم، در جهت زهد آن ترتيب، آن ترتيبى كه، بعد از اينى كه همه وسايل برايش فراهم است باز از نان و نمك و يك چيز مختصر تجاوز نمىكند. در قضيه بيتالمال آن طور است كه خوب! ديديد، تاريخ را ديديد كه وقتى كه صحبت ديگرى مىشود چراغ را خاموش مىكند. اينها يك قصههايى است كه ما مىشنويم،
يك واقعيت است وليكن پيش ما يك قصه است، ما نيستيم اين طور. در مسأله جنگ ما بايد بگوييم اگر اين را بگوييم خيلى بعيد نگفتيم كه شمشير ايشان از آن وقتى كه وقت اين بوده است كه ايشان جنگ بكند، تا آخر عمرشان در غلاف نرفته است. در تمام جنگهاى رسول خدا الا نادر ايشان بوده است و پيشقدم بوده است. بعد از رسول خدا مشاور جنگى بوده است ولو اين كه مدتهاى طولانى اسلام محروم شد از ايشان. بعد از اين كه مردم به ايشان بيعت كردند، باز هم تمام عمرش را به جنگهاى داخلى گذراند. اين طور نبود كه حالايى كه من يك آدم عارفى هستم بروم كنار بنشينم براى اين كه من عارفم، من يك آدم زاهدى هستم، حالا كه زاهدم ديگر كار نداشته باشم به مصالح مسلمين، بروم كنار بنشينم، من يك آدم فقيهى هستم، حالا كه فقيه هستم ديگر كار نداشته باشم كه به مسلمانها چه مىگذرد، من هم بروم كنار بنشينم. در عين حالى كه همه اين معانى در او بوده است، توحيد در حد اعلا، معرفت در حد اعلا، فقه در حد اعلا، هر علمى در حد اعلا، در عين حال در جهاد هم در حد اعلا بوده، ابعاد مختلفه اين است كه در آن بعد اين را وادار نمىكند كه از اين يكى صرفنظر بكند، جامعالجهات است.
مسأله اسلام است، مسأله مذهب نيست، همه مذاهب الان در معرض خطرند
ما كه مىگوييم كه ما شيعه حضرت امير سلامالله عليه هستيم و الان كشور شيعه در معرض خطر است، الان كشور شيعه در معرض خطر است، اسلام در معرض خطر است، ما باز كنار بنشينيم و بگوييم كه ما چكار به اين كارها داريم، ما چه بكنيم، متاثريم از اين كه جوانهاى ما چه مىشوند، ما هم متاثريم. حضرت امير هم متأثر بوده از اين كه جوانها چه مىشدند، اما مىنشسته خانه و بگويند من متاثرم؟! يا مىرفتند جنگ و خودشان جنگ مىكردند و در عين حال هم براى آنهايى كه شهيد شده بودند متأثر بودند؟ ما هى كنار بنشينيم و هى بگوييم كه ما مىخواهيم چه بكنيم، چه، ما چه ، فلان از اين حرفهايى كه خودشان مىزنند و از مصالح اسلام و مصالح مسلمين و از اين چيزى كه الان براى كشور ما پيش آمده است، براى اسلام پيش آمده. مساله، مسأله تشيع نيست، مسأله اسلام است، مسأله مذهب نيست. همه مذاهب الان در معرض خطرند. الان كه قدرتهاى بزرگ احساس اين معنا كردند كه اسلام يك همچو قدرتى دارد كه مىتواند يك جمعيت چهل و چند ميليونى را در مقابل همه وادار كند و بايستد و بگويد نه اين و نه او، حالايى كه فهميدند اين قدرت، قدرت اسلام است، نه قدرت مليت، قدرت اسلام است كه دنيا را دارد به خطر - به خيال آنها به خطر مىاندازد، حالا آنها براى اصل اسلام دارند نقشه مىكشند، ما حالا بنشينيم بگوييم كه ما اهل ولايت هستيم. اگر شما اهل ولايتيد، چرا الان كشور ولايت در معرض خطر است و نشستيد؟ اين البته يك عدد معدودىاند، قابل ذكر نيستند اينها. چرا ما غفلت داريم از اين معانى؟ ما اظهار مىكنيم ما شيعه اميرالمؤمنينيم. ما برويم ببينيم اميرالمؤمنين در مصالح اسلامى چه كردند، براى مصالح اسلام چه كردند، آن وقتى كه زمان رسولالله بود و بسيارى از اشخاص آن وقت بودند كه جنگ مىخواستند بشود نمىرفتند، اگر مىرفتند
كنارهگيرى مىكردند، آن كسى كه از همه مقدم بود ايشان بودند. بعد از رسولالله هم كه مدتهاى طولانى ملتها محروم ماندند از قيادت ايشان، ايشان باز كنار نبود، ايشان باز براى حفظ مصالح مسلمين همراه بود، صبر مىكرد ولى در آن وقت هيچ اصلا اظهار چيزى نمىكرد، مخالفت نمىكرد. بعد از اين كه آنها متكفل امور بودند، ايشان اهل مشورت آنها بود، راهنمايى مىكرد، بچههايش را مىفرستاد به جنگ. حالا ما بنشينيم بگوييم كه ما اهل ولايت هستيم! شما اهل ديانت هم نيستيد، اهل ولايت هستيد؟! آن وقتى كه با ايشان بيعت كردند، البته ايشان هم در عين حالى كه خودش را حق مىدانست مىگفت كه برويد يكى ديگر را، مىدانست اينها يك اشخاصى نيستند كه اهل كار باشند ولى خوب، فشار آوردند به ايشان، با ايشان بيعت كردند.
مسلمانى كه مىخواهد اسلام را از بين ببرد، از كافر هم بدتر است
آن وقت هم سه تا جنگى كه شد، سه تا جنگ با كسانى بود كه اظهار اسلام مىكردند، كسانى بودند كه مىگفتند، فرياد مىزدند ما مسلمانيم، جنگهابا مسلمانها بود. حالا شما مىگوييد مسلمان با مسلمان مگر جنگ! پس شما اعتراض به حضرت امير هم داريد براى اين كه جنگ حضرت امير با سه تا جنگشان هر سه با مسلمانهابود. مسلمانى كه مىخواهد اسلام را از بين ببرد از كافر هم بدتر است، مسلمانى كه با اسم اسلام مىخواهد كه حيثيت اسلام را از بين ببرد، اين لازمتر است معارضه با او، تا با كسانى كه مسلمان نيستند. شما نشستيد مىگوييد ما مسلمان با مسلمان! اولا اين كه اين حزب بعث عقيدهاش اصل اين است كه قضيه اسلام تو كار نيست. آنهايى هم كه دنبال او مىآيند بسيارىشان هميناند، يك عدهاى هم كه فرضاً آنها بيايند لكن مىآيند براى اين كه كشور اسلامى را از بين ببرند و سيلى در صورت اسلام بزنند. امروز به همه واجب است كه دفاع كنيم. هر كس مىتواند جبهه بايد برود، هر كه نمىتواند در پشت جبهه كمك بكند. آنهايى كه مىنشينند و هى صحبت مىكنند كه بياييد چه بكنيم، بياييد چه بكنيم، اينها از اسلام بىاطلاعند، نمىدانند قضيه اسلام چى هست.
امروز دفاع است مسأله، مسأله رفتن و جنگ كردن نيست
مطالعه كنيد در حال ائمه مسلمين، در حال خود پيغمبر. پيغمبر هم تمام عمرش صرف اين شد ديگر، صرف مجاهده شد. آن وقت كه مكه بود آن جور مجاهدات مىكرد و آن جور خون دل مىخورد، وقتى، هم مدينه آمد جنگها، آن همه جنگ، بگوييم همه جنگها دفاعى بوده، و حال آن كه بعضىاش كه نبوده، حالا همه دفاعى، ما هم كه الان دفاع است، ما اصلا جنگى نداريم، ما با كى جنگ داريم؟ ما الان داريم دفاع مىكنيم. فاو مركز اين بود كه بريزند و از آن جا به اسلام صدمه بزنند، خوب! اينها رفتند فاو را گرفتند، دفاع كردند. علاوه دفاع از ملت عراق، دفاع از اسلام است، دفاع از مسلمين است. ملت عراق با اين خبيث موافق نيستند، اين عدهاى هستند با او چيز و قدرت هم دستشان است. آن وقت آن اشخاص منحرف در خارج آن طور حرفها مىزنند، در داخل هم پيدا مىشوند اشخاصى
كه خوب، متديناند اما باز توجه ندارند به مسائل. امروز همه ما مكلف هستيم، جوانهاى ما بايد اين جبههها را پر كنند از انسان قوى / چيز / كه بحمدالله هم الان پركردند، لكن بيشتر لازم است. آقا قضيه، قضيه از بين رفتن اسلام، چه تشيع و چه تسنن، همه، از بين رفتنش و قضيه اين كه ما قيام كنيم و نگذاريم بشود و بحمدالله تا حالا جوان ما اقدام كردند، قيام كردند و نخواهند گذاشت لكن اين اسباب اين نمىشود كه از ديگران تكليف سلب بشود كه نه، ديگر لازم نيست كارى ما بكنيم. آن كسى كه اشكال به جنگ دارد، واجب است برايش كه برود جنگ، اينهايى كه اشكال مىكنند يكىشان حتى يك بچهشان نرفته است، يك جوانشان نرفته است به جبههها، ديگران دارند از مال و جان اينها دفاع مىكنند، اين جوانهاى ما دارند از مال و جان همه اين ملت دفاع مىكنند، از مال و جان يك دسته كه نمىكنند دفاع، دارند دفاع از همه حيثيت اين ملت مىكنند، از نواميس همه مىكنند. اگر خداى نخواسته اين حزب بعث بيايد و غلبه خداى نخواسته بكند كه نخواهد كرد / بكند / به كى رحم مىكند؟ به شمايى كه آن وقت نشسته بوديد و مىگفتيد بياييد جنگ را برداريم و از بين ببريم و جنگ خوب نيست و مردم با جنگ مخالفند؟ اين مردم از كجا آمدند كه با جنگ مخالفند، غير از اين جوانهاى ما هستند؟ ملت ما اينها هستند، اين كاروان كربلا و آن پاسدارها و آن بسيجىها و آن ساير قشرهايى كه، قشرهاى محرومى كه الان دفاع از شما دارند مىكنند و شما نشستيد آنها را تضعيف مىكنيد كه شايد موافق رضاى خدا نباشد! رضاى خدا موافق نيست با دفاع؟! امروز دفاع است مساله، مسأله رفتن و جنگ كردن نيست. كسى نمىخواهد جنگ بكند، اول هم نبوده و آن حرفى كه روز اول جمهورى اسلامى زده راجع به جنگ، امروز هم عين همان حرف است يك كلمه اين ور آن ور نيست، آن اين است كه ما تا اين حزب عفلقى هست ما جنگ خواهيم كرد، ما بايد اين را، براى اين كه دفاع از اسلام اين است كه اين نقطه را برداريم از بين، اين غده سرطانى كنده بشود و الا محال است كه اين كشور روى آرامش به خودش ببيند و نه كشور ما، نه عراق، نه خليجىها. اين خليجىها توجه ندارند به اين كه اگر صدام غلبه پيدا كند، با آنها چه خواهد كرد؟ حالايى كه مثل موش دارد اين ور آن ور مىرود، به آنها تشر مىزند.
بحمدالله كشور ما، جوانهاى ما، پيرمردهاى ما، زنها، بزرگها، كوچكها همه مهيا هستند به اين كه جنگ را تا پيروزى ادامه بدهند و ادامه خواهند داد و كسانى كه مخالف با اين مسائل هستند، خوب! بنشينند توى خانهشان هر چى مىخواهند بگويند، اما بدانند كه خلاف رضاى خدا دارند مىگويند. اگر حرفهاى آنها تضعيف كند روحيه ده نفر جوان ما را، عاقبتشان به خير نخواهد شد. توجه كنند به حرفهايشان. خداوند انشاءالله اين عيد را بر همه ما، بر همه شما، بر همه ملتها، بر همه مسلمين مبارك كند و ما را از شيعيان اين مولا قرار بدهد. ما را موفق كند كه در يك جهت از جهات، لااقل در يك جهت از جهات شبيه ايشان بشويم ولو يك شبيه بسيار ناقص. خداوند تأييد كند همه شما را و اسلام را تقويت كند و همه مسلمانها را به مقاصد اسلامىشان برساند.
والسلام عليكم و رحمةالله