0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  11:09 AM

 

صحيفه نور ج 17 صفحه 108

تاريخ: 28/9/61

بيانات امام خمينى در ديدار با فرماندار سپاه، سرپرست، مربيان و اعضاى بسيج مستضعفين سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سراسر كشور

ادعاى پوچ رضاخان در مورد ارتش

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اول تشكر كنم از شما جوانان عزيز كه علاقه من به شما مثل علاقه يك پدر به فرزند و يك برادر به برادر است. تشكر كنم كه تشريف آورده‏ايد و من از نزديك جمال شما را زيارت مى‏كنم. آقاى رضائى راجع به فعاليت‏هايى كه شما آقايان كرده‏ايد، يك گوشه‏اى را تذكر دادند و من مى‏خواهم چون دانشگاه‏ها هم باز شده است و انشاءالله باز مى‏شود، از فرهنگ شروع كنم تا به شما برسد. ببينيم كه فرهنگ وارداتى به ما چه كرد و ما در مقابلش بايد چه بكنيم. من از ارتش شروع مى‏كنم كه فرهنگ وارداتى در ارتش و در همه ارگان‏هاى دولتى و در قشر توده‏ها و جمعيت‏هاى ما چه كرد. زمان رضا خان، زمانى بود كه ادعا مى‏كردند كه ارتش قدرتمندترين زمان خودش را دارد و از همه زمان‏ها به ادعاى آنها قدرتمندتر است. من تاريخى براى شما بگويم كه گمان ندارم هيچ يك از شما در آنوقت بوده باشيد و آن مسائل را از نزديك لمس كرده باشيد. وقتى كه ارتش انگلستان و شوروى (روسيه آنوقت) جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهاى او، قبلاً به دستور آنها در ايران راه‏ها را ساختند و خط آهن كشيدند براى اينكه تجهيزات آنها عبور كند از اينجا، و بعد در يك ساعتى، از ارتش روسيه و ارتش انگلستان هجوم كردند به ايران. به مجرد اينكه در سرحد (سرحدهاى دور) اينها وارد شدند، وضع ارتش ايران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد كه رضا شاه پرسيده بود چرا (از قرارى كه نقل كرده‏اند) چرا اينقدر كم مقاومت كرديد؟ گفته بودند: اينكه گفتند سه ساعت، يك دروغ بوده، ما همچو كه آمدند، فرار كرديم. و آنوقت معروف شد كه آن يكى كه دو نمى‏شود اعلاميه ارتش ايران است در اين هجوم كه يك اعلاميه داد، دوم نداشت. اين در سرحدات بود. در تهران، من آن روز تهران بودم و در يك ميدانى كه نزديك به اين خط آهن، ايستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و ديدم كه سربازها در تهران از سربازخانه‏ها بيرون آمدند و دارند فرار مى‏كنند. هيچ در تهران خبرى نبود، فقط در سرحدات بود كه خبرش رسيده بوده كه بله اينطور شده است. سربازها از سربازخانه‏ها بيرون آمده بودند و يكى‏شان را، يكى دو نفرشان را من ديدم كه دنبال يك شترى كه يك بارى به بارش بود مى‏گرديدند كه چيز ازش بيفتد بخورند. تمام، تقريباً تمام فرماندهان ارتش

صحيفه نور ج 17 صفحه 109

چمدان‏هاى خودشان را بستند و فرار كردند، از تهران فرار كردند، فرار كردند كه بروند بيرون، شايد از ايران بروند بيرون. و ارتش ما كه آنقدر برايش صحبت مى‏كردند كه قدرتمند است، فقط اين كار را مى‏كرد و همين طور قواى نظامى و انتظامى ديگرش كه مردم را سركوب مى‏كرد. مازندران را تمامش را املاكش را گرفت رضا شاه، تمام قدرتش اين بود كه به ما و به مردم و به ملت بخصوص روحانيت فشار مى‏آورد و زورگوئى مى‏كرد و در مقابل آنها، در صورتى كه آنها با ما جنگ نداشتند مى‏خواستند بيايند و عبور كنند از اينجا و اينجا را بگيرند، اينقدر مقاومت كردند كه اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم كه شايد آن صادقانه بوده اينكه اصلاً مقاومتى در كار نبوده، آنها آمدند و ما هم رفتيم، فرار كرديم. اين وضع ارتش بود در آنوقت و وضع ژاندارمرى آنوقت. اين را كسانى كه حتى ژاندارمرى زمان محمد رضا را اطلاع دارند (گفتن ندارد) مى‏دانند چه خبر بود و وضع شهربانى آنوقت كه پاسبان‏ها با مردم چه مى‏كردند. پاسبان‏ها كه بايد پاسبانى كنند از اين مردم و از اين كشور، به جاى پاسبانى، يا زور مى‏گفتند يا دزدى مى‏كردند يا رشوه مى‏گرفتند و فشار مى‏آوردند به مردم. اين وضع قواى نظامى و انتظامى ما بود كه از اين بدتر بود، حالا كسانى كه اطلاعات عميق دارند، از آنها بايد بپرسيد. اين را مقايسه كنيد با حالا و پاسدارن عزيز ما و ارتش ما و ژاندارمرى ما و شهربانى ما. چه شد كه آنوقت آنطور بود، در مقابل اجنبى آنطور زبون بودند و اينوقت اينطور است كه جوان‏ها در مقابل آمريكا ايستاده‏اند و شعار مى‏دهند و مى‏گويند كه مرگ بر آمريكا؟

پاسدار و ارتشى‏اى كه در سنگر نماز شب بخواند مثل شير مقاومت مى‏كند

نكته اينكه اين تحول در ارتش پيدا شد، اين تحول در سپاه پاسداران پيدا شد، جوان‏هايى كه قبل از اين انقلاب در فكر اين معنا نبودندكه جنگى كنند و جهات جنگى را داشته باشند و نظامى باشند و در بين مردم خودشان سربلند بايستند و حفظ كنند مردم را، اين چيست؟ فرق ما بين اين دو زمان چى است؟ اين فرق، در فرهنگ است. فرهنگ ما در آن زمان با فرهنگ در اين زمان فرق كرده است. زبان فرهنگ ما در آن زمان با زبان فرهنگ ما در اين زمان فرق كرده است. شما از دانشگاه شروع كنيد تا ادارات دولتى، تا ارتش، تا ژاندارمرى آنوقت و تا همه اينها و تا توده‏هاى مردم، جوان‏ها، ببينيد كه ارتش ما و ساير قشرهاى ملت و دولتى، مجلس آنوقت و دولت آنوقت و همه اينها در اثر فرهنگ وارداتى چه بودند. ما هر مطلبى را، اگر يك شخصى مريض باشد، تا احساس مرض نكند به طبيب رجوع نمى‏كند، وقتى احساس مرض كرد آنوقت مى‏رود پيش طبيب. طبيب هم تا مرض را نشناسد، نمى‏تواند معالجه بكند. جامعه وقتى كه مريض باشد همين طور است. تا جامعه احساس نكند كه مريض است، احساس نكند كه در حال احتضار است، تا اين را احساس نكند به فكر طبيب نمى‏افتد، به فكر معالج نمى‏افتد. جامعه آنوقت خودش احساس مرض نمى‏كرد، خيال مى‏كرد كه نه، ما خودمان سالميم، جامعه‏مان سالم است، سايه اعليحضرت به سر ماست، ارتش ما، ما را حفظ مى‏كند و امثال اينها. در اثر اينكه احساس درد نمى‏كرد و اگر احساس درد هم مى‏كرد طبيبى نبود كه اين مرض

صحيفه نور ج 17 صفحه 110

را علاج كند، بلكه آنهائى كه دست اندركار بودند، آنها طبيب معالج نبودند، آنها جنايتكارانى بودند كه به عوض دارو، سم به مردم مى‏دادند. اگر دانشگاه ما دانشگاه خودى بود، دانشگاه، دانشگاهى نبود كه دنبال فرهنگ وارداتى باز بشود، آن درآمدهائى كه داشت، آن نبود كه در آنوقت بود. شما از آن چيزهائى كه از دانشگاه‏هاى آنوقت درآمد (البته من نمى‏خواهم همه را بگويم، استثناء دارد اما استثنايش كم است) آنهائى كه از دانشگاه بيرون آمدند و سيل آنها راه افتاد به طرف انگلستان و فرانسه و اخيراً آمريكا، ببينيد كه اينها در دانشگاه چى تهيه كردند، وقتى رفتند در خارج چى تهيه كردند و براى ما چى سوغات آوردند. افرادى كه آنوقت از دانشگاه بيرون آمده بودند و تحصيلاتشان را هم در خارج كرده بودند و برگشتند در ايران، همان‏هائى بودند كه وزراى آنوقت را و بسيارى از وكلاى آنوقت را آنها تشكيل مى‏دادند. اين وزراى آنوقت و آن وكلاى آنوقت چه مى‏كردند در ايران؟ براى ايران چه تحفه مى‏آوردند؟ تمام كوشش آنها اين بود كه رضايت در يك برهه‏اى انگلستان را و بعدش امريكا را فراهم كنند. در رأس همه هم كه در آن زمان رضاخان بود و در زمان بعد، محمدرضا خان بود، آن هم تمام كوشش‏اش اين بود كه آنها راضى بشوند، براى اينكه مى‏ديد كه اگر آنها راضى نباشند، اين از بين مى‏رود. وقتى خودخواه بود و مى‏خواست خودش باقى بماند، به اين كار نداشت ملت است. هر چه مى‏خواهد باشد، من باشم، هر كه باشد، هر كه نباشد. شما ببينيد كه منافع اين مملكت، منافع اين كشور از نفت گرفته تا ساير منفعت‏هائى كه در اين كشور هست و غنى است بحمدالله اين چه مى‏شد. نفت در آنوقت بيشتر از حالاها صادر مى‏شد، به ايران چه مى‏رسيد؟ به دستگاه سلطنتى چه مى‏رسيد؟ به خارجى‏ها چه مى‏رسيد؟ كى منافعش را مى‏برد؟ آنهائى كه مى‏خواستند منفعت ايران را برگردانند، دستگاه‏هايى بر مى‏گرداندند و چيزهايى، سلاح‏ها و - عرض مى‏كنم كه - مهمات از آمريكا بر مى‏گرداندند، در ازاى پول نفتى كه ما نفتش را داده بوديم، براى خودشان پايگاه درست مى‏كردند و خدا خواست كه اينها را آنها آوردند براى خودشان پايگاه درست كردند و بحمدالله بر ضد خودشان شد. دانشگاه ما در آنوقت در دست يك دسته از اشخاصى كه در يك وقتى انگليسى و در اخير آمريكايى محض بودند، يعنى چشمان طرف آمريكا بود كه ببينند چه مى‏گويد تا اينها فرمان ببرند. يك دسته اقليتى هم كه از مردم شريف بودند در مجلس يا در دانشگاه، اينها در اقليت بودند و نمى‏توانستند صحبت كنند، همراه كسى نداشتند. اينها بايد خون جگر بخورند و در حضور آنها ببينند كه اين جنايات دارد وارد مى‏شود. شما دست روى هر يك از اين ارگان‏هاى سابق بگذاريد، برويد سراغ مجلس، مجلس چه فضاحتى در اين ايران به بار آورد، مجلسى كه اسمش را مى‏گذاشتند مجلس شوراى ملى ايران، با اين ملت ايران چه كرد اين مجلس. شماها ديگر اين آخرها يادتان هست كه اين قضيه آخرى كه گذراندند براى اينكه كسانى كه آمريكايى هستند، از آمريكا آمده‏اند، ارتشى هستند، بستگان آمريكا هستند، مأمون هستند و نبايد در اينجا محاكمه‏شان كرد. اين را مجلس درست كرد. البته يك بازى هم در آوردند كه دوتايشان هم مخالفت كرد، دوتايشان چه، اما مطلب معلوم بود كه از اول بايد اين بشود و اين هم شد. مجلس ما آن بود كه ما را اسير آمريكا كرد و شاه موشان مجلس ما هم، كشور ما هم آن بود

صحيفه نور ج 17 صفحه 111

كه كشور ما را آنطور اسير كرد، و خود ارتش هم، چون فرهنگ، فرهنگ خارجى بود و تربيت و ارتزاق از فرهنگ خارجى مى‏شد، آنها بودند كه جز اينكه جيب‏هاى خودشان را پر بكنند كارى نمى‏كردند. طورى نبود كه ما يك ارتش فرض كنيد كه چهارصد هزار نفرى كه داشتيم، يك ارتشى باشد كه بتواند يك مقاومتى بكند. تربيت، يك تربيتى بود كه نبايد مقاومت كرد. رفاه در بين آنها به طورى بود كه ديگر جاى اين نمى‏ماند كه بخواهند براى كس ديگر يا براى حفظ كشورشان چه بكنند. در آنوقت هم دفاع از ملت، ملت ايران بود، دفاع از كشور ايران بود، حالا هم هست. آنوقت دفاعشان آن بود كه عرض كردم كه اصلاً مقاومت نشد و اساساً خراب بود و معلوم شد كه ارتش ميان تهى است و امروز هم شما حال ارتش را، حال پاسدارها، حال بسيج را، حال اينها را مى‏بينيد كه دو سال و بيشتر از دو سال است كه مقاومت كرده‏اند و ايستاده‏اند اين جوانها و اين مليت كه اينها را اينجور كرده. اگر مليت بود، آنها هم داشتند اين را. اين آقايانى كه خيال مى‏كنند كه از مليت است اين امور، اينها نمى‏فهمند. اگر - مى‏فهمند خودشان - مى‏فهميدند، خودشان را به اين روز نمى‏انداختند. اين ايمان است كه اينها را اينطور كرده. آن پاسدار و آن ارتشى كه در سنگر خودش نماز شب بخواند، اين ارتشى مثل شير مقاومت مى‏كند، براى اينكه براى خداست. آن ارتشى كه مشروب بخورد آنجا و قمار بازى كند آنجا، براى كى كند؟ آن تا ببيند پاسدار آمد، سى هزار نفرشان اسير مى‏شوند، مى‏آيند خودشان را به بند هم مى‏اندازند. شما خيال مى‏كنيد كه ما در مقابل همين عراق كه همه كشورها دارند از آن حمايت مى‏كنند، پول سرشار را اين شيوخ بدبخت به اين جانى مى‏دهند و اسلحه‏هاى بسيار هم كه از همه جا برايشان مى‏آيد، شما خيال مى‏كنيد كه اگر يك روزى در آن زمان اتفاق مى‏افتاد، او با آن وضعى كه داشت و كشور ما با اين وضعى كه داشت كه ملت هيچ كار نداشت به اين مسائل، فقط بود ارتشش، ارتش آنطورى، يك ساعت اينها مى‏توانستند مقاومت كنند؟ خدا خواست كه آنوقت به اين فكر نيفتادند. يعنى آن هم از باب اين بود كه شاه تسليم آمريكا بود و ديگر ادعايى نداشتند كه نوكر خودشان را چى بكنند. امروز كه دو سال بيشتر است شما مقاومت كرده‏ايد و دنبال شما اين مردم، زن و مردشان در دنبال شما هستند و دارند كوشش مى‏كنند براى پيشبرد شما، اين فرهنگ اسلام است كه اين را آورده است، نه فرهنگ ملى است و نه فرهنگ شاهنشاهى، اينها بود قبلاً و اين مسائل نبود. اين اسلام است كه جوان را، جوان‏ها را از كنار دريا و از آن بازى كه برايشان درست كرده بودند، از آن چاه‏هايى كه برايشان كنده بودند، نجات داد و به سعادت رساند و مقابل همه قدرت‏هاى دنيا ايستاد و خم به ابرو نياورد. اين فرهنگ اين كار را كرد.

دشمنان دست به هم داده بودند كه اسلام را بكوبند

از دانشگاه اسلامى، انشاءالله بعد از چند سال خواهيد ديد كه نتيجه چه خواهد شد. دولت‏ها از دانشگاه تشكيل مى‏شود، مجلس‏ها از دانشگاه تشكيل مى‏شود، دانشگاه در ارتش دخالت دارد، دست دارد، فرهنگ در ارتش تأثير دارد، فرهنگ در كوچه و بازار و مردم تأثير دارد. آن روز روزنامه‏ها را

صحيفه نور ج 17 صفحه 112

مى‏ديدى، روزنامه‏هايى بود كه همه برخلاف مصالح خود كشور ما و چون اسلام را مى‏ديدند كه اگر باشد نمى‏شود كه اين اسلام را جلويش را گرفت، برخلاف اسلام بودند. در زمان رضاخان، خوب شد كه شما آنوقت نبوديد، خون دلى خوردند اشخاصى كه در آنجا بودند، در آنوقت بودند. آقا، در روزنامه يا در مجله‏اى كه آنوقت منتشر شد به صراحت به رسول اكرم (ص) جسارت كرد، يك نفر جواب نداد. به صراحت، شعراى آنوقت، نويسنده‏هاى آنوقت، روشنفكران آنوقت، همه اينها دست به هم داده بودند كه اسلام را بكوبند. البته استثناء داشت، اما آنها در اقليت بودند، نمى‏توانستند چيزى بگويند. مجلات آن روز، خدا مى‏داند كه آن مجلات با اين جوان‏ها چه كرده است. سينماهاى آن روز، تئاترهاى آن روز، هنرهاى آن روز، اينها همه دست به هم داده بودند كه اسلام را از اينجا بيرون كنند و امريكا را وارد كنند. خدا به ما تفضل كرد، ترحم كرد و اين تحول حاصل شد و تا اين مطلب هست، اين تحول هست و باقى هست، شما از هيچ چيز نترسيد. كسى كه از خدا مى‏ترسد از كس ديگرى نبايد بترسد. بين شما و آنها، همين بود كه شما براى خدا، فى سبيل الله داريد جهاد مى‏كنيد. آنوقت، اصل صحبت از خدائى در كار نبود اعليحضرت فرمودند، چه فرمان يزدان چه فرمان شاه اين منطق اينها بود. اينكه روحانيون فرياد مى‏زنند به اينكه اسلام را بايد تقويت كرد در يك كشورى، بايد ايمان مردم را تقويت كرد، اينها براى همين است كه ديدند كه كجاهائى كه ايمان هست، جاهائى كه ايمان هست چى هست و جاهائى كه ايمان نيست چى هست. حالا شما خودتان لمس كرديد اين را. همين جوان‏هائى كه الان هستند، نظير آنها سابق هم بودند. سابق اينطور نبود كه ما جوان نداشته باشيم. به همين مقدار يك خرده كمتر البته، چون جمعيت زياد شده، جوان آنوقت بود و همين مقدار اشخاص بودند، مردم بودند، جمعيت همين طور بود، اما چى بود؟ خيابانش را وقتى مى‏گشتيم همه فساد، اين فرهنگ اجنبى است. در خيابان‏ها كسى وارد مى‏شد مى‏ديد سر تا ته خيابان‏ها يا مشروب فروشى است يا بساط زدن و چه كردن است، يا زن‏هاى لخت در بين مردم راه افتادن است. بازارش را مى‏ديدى همين بود، همين مسائل بود. توى مدارسش مى‏رفتى، توى مدارس دانشگاهى - و چيزيش - همين مسايل بود. در ديوارهاى دانشگاه بدگويى بود به اسلام و به قرآن كريم. حتى بعد از انقلاب، آنوقتى كه دانشگاه در قبضه منافقين و امثال منافقين بود، در ديوار دانشگاه به اسلام جسارت مى‏كردند. وقتى كه ما دست‏مان را دراز كرديم كه هر چه آمريكا مى‏دهد بخوريم و هر چه هم خط مى‏دهد عمل بكنيم و خودمان گوش و چشمها را ببنديم نبينيم، وقتى اينطور مى‏شود، آن حال مى‏شود كه ديديم و ديديد.

آن چيزى كه ملت‏ها را مى‏سازد فرهنگ صحيح است

و اين خداست كه ما را از اين لجنزار و از اين چاه هلاكت بيرون آورد و به مقام انسانيت شماها را رساند. مقامى كه براى خدا، براى پيشبرد اهداف اسلام شما جنگ مى‏كنيد. نظير مجاهدين اين زمان، نظير اين جوان‏هاى اين زمان، از اول تاريخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده‏اند، اما كم بودند. زمان رسول الله صلى‏الله عليه و آله و سلم تا مى‏آمد به زمان ائمه ما عليهم السلام، آن زمان رشد اسلام

صحيفه نور ج 17 صفحه 113

بود، پيغمبر چقدر خون دل از اين مردم همان بلاد خودشان مى‏خورد، اميرالمؤمنين چقدر شكايت كرده است، قرآن چقدر شكايت كرده است - قرآن از آنها - شكايت از همان مسلمان ها. اميرالمؤمنين از همان مسلمان‏ها و از همين كسانى كه در اطرافش بودند شكايت مى‏كردند، منبر مى‏رفت آروزى مرگ مى‏كرد. اميرالمؤمنين وقتى هم كه شمشير را خورد از آن منافق، فزت و رب الكعبه فرمود، براى اينكه راحت شد از اين گرفتارى كه به دست مردم دارد. مى‏خواستند يك ارتشى را، يك لشكرى را به آنطورى كه سابق بود، براى دفاع از اسلام راه بيندازند، چقدر خون دل مى‏خوردند، چقدر زحمت مى‏كشيدند، نمى‏آمدند. امروز داوطلب شما داريد مى‏رويد، داوطلب طرف شهادت مى‏رويد، طرف مرگ مى‏رويد. امروز شما بسيج و پاسداران و كميته‏ها و ارتش و قواى نظامى و انتظامى و عشاير و آنها يك جور ديگرى بودند، حالا يك جور ديگرى شده‏اند، همه شما اميد اسلام هستند، اسلام به وجود شما افتخار مى‏كند، بگذار هر چه مى‏خواهند در خارج بگويند، در خارج بگويند كه مردم ديگر برگشته‏اند - از -، ديگر مردم رها كرده‏اند. انتخابات مى‏شود اولش مى‏گويند كه (همين انتخاب اخير) اولش در خارج مى‏گفتند كه مردم شركت نمى‏كنند، مردم شركت نكردند. مى‏ترساندند كه اگر شركت كنيد چه مى‏شود. بعد كه ديدند شركت مى‏كنند، حالا مى‏گويند دروغ است. هر چه مى‏شنوند از اين چيزها، يكى‏شان به ديگرى مى‏گويد دروغ است. اينها مى‏خواهند تحليل ما را، ما را از تحليل‏مان اغفال كنند. اينطور بود. مى‏گويند بابا، مردم آنجا در صحنه هستند. مى‏گويند نخير، هيچ در صحنه نيستند. دانشگاه‏ها باز مى‏شود مى‏گويند مردم نخير، نمى‏روند. انتخابات شد، نخير انتخابات نبود. انتصابات بود، دولت مردم را با زور برد. بابا، مردم در دانشگاه اجتماع مى‏كنند براى نماز. نخير، به اينها پول مى‏دهند. همه را مى‏گويند دروغ است. براى اينكه مبادا... مى‏گويند اين دروغ است كه مى‏خواهند اين تحليل ما، ما شك در تحليل‏مان بكنيم. وضع اينجور شده براى آنها. اگر اينها يك آدم‏هايى بودند، واقعاً انسان تاسف مى‏خورد به بعضى اشخاص كه مى‏توانستند آدم باشند، مى‏توانستند مفيد باشند، مى‏توانستند براى خودشان مفيد باشند، مى‏توانستند براى كشور مفيد باشند، همچو جهالت كردند، نفهمى كردند با همه، اصلاً نشناخته بودند اسلام چه هست، قدرت اسلام را نمى‏دانستند چيست، هى دم از مليت زدند و هى دم از چى زدند. اسلام اينها را اينطور از خود بيخود كرده و عاشق كرده است، اينها نشناختند، ملت را نشناختند، ايمان ملت را نشناختند، به خيال خودشان مى‏خواستند خدمت براى ديگران بكنند كه خودشان به نوائى برسند، خودشان هم به همين نرسيدند. آنها گمان مى‏كردند كه بالاخره امريكا مى‏آيد، پس ما يك جاى پائى براى خودمان بگذاريم. بعضى‏شان هم شايد مبعوث بودند از طرف آنها، لكن امريكائى در كار نيست. تا اينها زنده‏اند، امريكا تو كار نيست. حالا اگر يك وقت در تاريخ خداى نخواسته يك چيزى بشود، ايران باز فراموش كند اين صحنه‏هاى انسانى را، آن مسأله ديگرى است، اما انشاءالله اين مسائل هست و به قوت خودش هست و اينها باختند، بدبخت كردند خودشان را. و يك دسته‏هاى ديگر هم هستند دارند بدبخت مى‏كنند. نكنند اينها ديگر. اين جوان‏ها رها كنند اين مسائل را، مى‏بينند كه ديگر نمى‏شود، مى‏دانند كه ديگر اين منحرفين نمى‏توانند بيايند اينجا

صحيفه نور ج 17 صفحه 114

برسند به يك حكومتى. حكومت به كى بكنند؟ به اينها؟ در صورتى كه مى‏توانند خوب، بيايند درست مثل آدم مشغول كار بشوند و توبه كنند، برگردند به كارهاى خودشان. در هر صورت آن چيزى كه ملت‏ها را مى‏سازد، فرهنگ صحيح است. آن چيزى كه دانشگاه را بارور مى‏كند كه براى ملت مفيد است، براى كشور مفيد است، آن عبارت از آن محتواى دانشگاه است، نه درس است. صنعت ماعداى ايمان، فساد مى‏آورد. علم ماعداى ايمان، فسادآورد. اذا فسد العالم فسد العالم. هر چه علم بيشتر شد، فسادش هم بيشتر است. اهل جهنم از تعفن عالم به ايذا دارند، اذيت مى‏كشند. عالمى كه ايمان دارد آن است كه خدا تعريفش مى‏كند، پيغمبر تعريفش مى‏كند، اسلام تعريفش مى‏كند. اگر ايمان پهلوى تخصص نباشد، تخصص مضر است. تخصص در يك كشورى باشد كه ايمان تويش نباشد تخصص كشور را به هلاكت مى‏رساند، به بستگى مى‏رساند. اينهمه متخصص ما داشتيم در هر رشته‏اى، در زمان سابق براى اين ملت چه كردند اين متخصصين ما؟ جز هى ملت را به عقب راندند، هى وابسته كردند، همه چيز وابسته شد. هر چه اسم مى‏بردند مى‏گفتند بايد برويم به سراغ اروپا. لولهنگ سازى را خوب بلدند. آنها به ما ما را مى‏بردند براى اينكه تعليم كنند، تعليم نمى‏كردند، جوان‏هاى ما را مى‏بردند يك دسته را فاسد مى‏كردند، يك چيزهاى ناقصى، ميان راه اينها را رها مى‏كردند بيايند. ما را هى بازى دادند، كشور ما را هى بازى دادند، ملت راهى بازى دادند كه ما مى‏خواهيم شما را برسانيم به تمدن بزرگ. وقتى رفتند ديديم كه تمدن بزرگ كه نبود هيچ، ما را منحط كردند تا حدى كه همه چيزمان وابسته به غير بود و همه دارائى ما را بردند اينها. اينها كه رفتند تمام بانك‏هاى اينجا را غارت كردند و رفتند. اينقدر بدهكار هستند اين فرارى‏ها به اين بانك‏ها. سال‏هاى طولانى بايد زحمت بكشند تا چيز بانك‏ها را حالا خود ايران بدهد. براى اينكه فرهنگ، فرهنگ ايمانى نبود، ايمان توى جامعه نبود، ايمان در بازار نبود، ايمان توى - عرض مى‏كنم - خيابان نبود، ايمان توى دانشگاه نبود. هر جا را منتها مؤثرتر مى‏دانستند، آنجا را بيشتر فشار مى‏آوردند. روحانيون هم كه الا خيلى. خيلى نادر از آن مسائل اولى كه صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند، همان سر جاى خودشان بودند. اينها را ديگر نمى‏توانستند منحرف كنند، از بين مى‏بردند، اسير مى‏كردند، تبعيد مى‏كردند، حبس مى‏كردند، مى‏كشتند. عده‏اى از روحانيون بزرگ را كشتند در زمان رضا خان، از شهرهاى خودشان بيرونشان كردند بردند يك جاى دور دستى آنجا نگهشان داشتند. علماى آذربايجان را از آنجا برداشتند بردند يك جاى ديگر. علماى مشهد را همه را اسير كردند آوردند تهران. يكى از بزرگترين علماى آنجا را در همين تهران بين من خودم اين را ديدم كه توى يك خيابانى كه اجازه داشت تا اينجا بيايد از خانه‏اش بيرون، با شبكلاه نشسته بود و مردم مى‏آمدند مى‏رفتند خيلى‏ها نمى‏شناختند، بعضى‏ها هم مى‏شناختند جرأت نمى‏كردند سلام بكنند به او. و همين را كه علماى درجه يك مشهد بود، مرحوم آقازاده بزرگ كه از علماى درجه يك بزرگ بود، با پاسبان توى خيابان مى‏بردندش براى محاكمه، آخرش هم كشتند او را.

صحيفه نور ج 17 صفحه 115

خداوند مردم را به يك انسان‏هاى اسلامى - انسانى متحول كرد

اين ملت، همان ملت بود، اما چرا حرف نزد، براى اينكه فرهنگ خارجى نگذاشته بود. اين چشمش را اين جوان وقتى باز مى‏كرد، به مجله نگاه مى‏كرد مى‏ديد كه همه‏اش يك مسائل جنسى، به روزنامه نگاه مى‏كرد، يا فحش به آخوند بود يا - فحش عرض مى‏كنم - كه به ملا بود يا به اسلام يا به اين چيزها. بچه را از كوچكى بزرگش كردند به ضداسلام، به ضد وطن. به ضد ايمان و اگر خداى تبارك و تعالى به اين ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خواب‏هائى كه اينها ديده بودند، بيشتر از اين مسائل بود. شما يكى دو سه تا مسأله‏اش كه در اين آخر واقع شد ازدواج پسر يك سرهنگى به پسر سرهنگ ديگر، ازدواج پسر به پسر، اين يكى از مسائلى بود كه راهش باز شد، بعدها هم اگر مهلت داده بودند مسأله رايج مى‏شد، چرا كه در بعضى جاهاى ديگر هست. فحشاى علنى در خيابان، در شيراز، اينها خيلى خواب ديده بودند براى ما. ديگر قضيه دريايش را كه همه آنهائى كه رفته‏اند، ديده‏اند - و عرض مى‏كنم - يا شنيده‏ايد و قضيه كاباره‏ها و قضيه ميخانه‏ها و قضيه قمار بازى‏ها و اين قضايائى كه سرتاته ايران پر از اين مسائل بود.صحبت از اسلام توى كار نبود. خداوند رحم كرد، همه شما را متحول كرد، تمام جوان‏هاى ما را از آن منجلاب نجات داد و وارد كرد در يك محيط اسلامى انسانى كه در مقابل شرق و غرب ايستاده است و ابداً خم به ابرو نمى‏آورد كه اينها داراى - نمى‏دانم - چه چيزهاى پيشرفته‏اى هستند و آنها هم، شما اين را بدانيد كه آنها، هميشه اينطور بوده كه استعمارگر كوشش‏اش اين بوده است كه از خود مردم به جان خود مردم بريزد. هميشه بنابراين بوده كه يك كودتائى در خود كشور ايجاد كند، يك اختلافى در خود كشور ايجاد كند. اينها در اين صدد هستند هميشه، دست از ما برنمى‏دارند. بيدار باشد ملت ما، بيدار باشد ارتش ما، بيدار باشد پاسدارهاى ما، كميته ها، بسيج نمى‏دانم عشاير، همه اينها بيدار باشند بفهمند كه اگر يك وقت بنا شد كه يك زمزمه خلاف پيدا شد بدانيد كه نمونه اين است كه يك مسأله‏اى درست كنند. دانشگاه كه باز شده است، بدانند اين جوان‏ها كه دست‏ها ممكن است در كار باشد كه باز مسائل را طور ديگرى كنند و شماها را منحرف كنند. همان دفعه اولى كه شما از يك استاد يا از يك دانشجو يك چيز انحرافى ديديد، همان دفعه اول گزارش بدهيد تا جلويش گرفته بشود. و من اميدوارم كه خداى تبارك و تعالى به شما عزيزان كه عزيز اسلام هستيد، عزيز پيغمبر اسلام هستيد، عزيز حضرت ولى امر هستيد به شما توفيق عنايت كند كه در راه اسلام، در راه ميهن خودتان جديت كنيد و انشاءالله آن بسيج عمومى كه براى ياد گرفتن باشد، هم تعليمات دينى و ياد گرفتن قرآن و كتاب و هم تعليمات نظامى و اينها، يك كشور نظامى بشود، نظامى - الهى. يك همچو كشورى كه اينطور شد، ديگر كسى به آن طمع نمى‏كند، براى اينكه مى‏داند ضررش بيشتر از نفعش است. توجه كنيد به افغانستان، در صورتى كه كمونيست - هايش، دولتش نمى‏دانم مخالف بودند با مردم، همين عده مردمى كه مال ملت بودند و مال اسلام بودند، همه طريقه اسلامى داشتند، همين‏ها تاكنون بعد از بيشتر از يك سال مقاومت كردند و شوروى را پشيمان كردند از اين كارى كه كرده است و يكى از كسانى كه از ارتشى‏هاى شوروى بود و فرار كرده

صحيفه نور ج 17 صفحه 116

بود مى‏گفت تاكنون سى هزار جمعيت ارتشى شوروى در افغانستان كشته شده است. اينها مى‏بينند نمى‏شود در يك كشورى كه ملتش يك چيزى را مى‏خواهند، نمى‏شود خلافش كرد. حالا آنجا دولت شان هم موافق با آنها بود و حزب - نمى‏دانم - زهر مارشان هم موافق با آنها بود. اينجا كه ما نه يك حزب مخالفى داريم و نه يك دولت مخالفى داريم و نه يك مجلس مخالفى، هيچى نيست. در اينجا بيايند چه بكنند؟ هر كوچه بروند كشته مى‏شوند، هر كوچه، اينها بايد بروند از ماورأى ابرها عبور كنند. بالاخره كشور گيرى و منفعت از كشور با آسمان نمى‏شود، زمين مى‏خواهد، زمين هم نمى‏توانند بيايند. انشاءالله خداوند به شما توفيق بدهد كه ايمانتان قوى بشود. ايمان همه ما، ايمان همه ما انشاءالله قوى باشد. توجه به خدا و آن قرب به خداى تبارك و تعالى هر روز زيادتر بشود و وحدت كلمه و اجتماع ما كه در رأس امور است، درباب حفظ كشور بيشتر بشود انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها