0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  10:56 AM

 

صحيفه نور ج 16 صفحه 263

تاريخ 2/6/61

بيانات امام خمينى در ديدار با نخست وزير و اعضاى هيأت دولت جمهورى اسلامى

متصديان امور، از قشر مرفه نيستند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من يك نكته‏اى عرض مى‏كنم و اين براى اين نيست كه از دولت يا از ارگان‏هاى ديگر تعريف كنم، اين يك واقعيتى است كه من عرض مى‏كنم و شايد شماها هم مطلع هستيد و توجه داريد. يكى از عنايات بزرگى كه خداى تبارك و تعالى به جمهورى اسلامى و اين نهضت اسلامى عنايت فرموده اين است كه متصديان امور، چه آنهائى كه در مجلس خدمت مى‏كنند و چه آنهائى كه در دولت خدمت مى‏كنند، چه آنهائى كه در ارتش هستند، همه اينها از آن قشر مرفه نيستند، از آن قشرى كه همه توجه‏شان به اين است كه براى خودشان مقام درست كنند و براى خودشان كارهائى انجام بدهند ولو برضد خلق باشد.

شما اگر توجه كنيد به حكومت هائى كه در تاريخ بوده است و خصوصاً در اين پنجاه سال، ملاحظه مى‏كنيد كه آنهائى كه در راس امور بودند، آنها از اين ملك‏ها و سلطنه‏ها و عرض مى‏كنم كه از اين سنخ مردم و به اصطلاح از اشراف بودند. وقتى كه اشراف (به قول خودشان) و اعيان و متمكنين و يال و كوپال دارها متصدى امور يك كشور شدند، قهراً اينها مردم را به حساب نمى‏آورند، اين يك امر قهرى است و در مقابل يك قدرتمند بزرگتر از خودشان خاضعند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان جابر و ستمگر. شما اگر ملاحظه فرموده باشيد، معامله اين دولت‏هائى كه ما داشتيم سابق، با مردم مقايسه كنيد و معامله‏شان را با سفارتخانه‏هاى خارجى، با سفارتخانه‏هاى خارجى، اينها شخصيت خودشان را بكلى (شخصيت هم نداشتند) بكلى از دست مى‏دادند و آن چيزى كه در ذهن من است، يكى از سفرا (حالا يا سفير انگليس بود، يا يك جاى ديگر) آن صدراعظم وقت را پاشد گلويش را گرفت توى اتاق و زد او را به ديوار. در مقابل او آنها سپرانداختند، لكن در مقابل مردم، آنقدر به مردم ظلم مى‏كردند و آنقدر به خيال خودشان به بزرگى و امثال ذلك رفتار مى‏كردند، كه همه مى‏دانيد. وقتى بنا شد كه متصدى يك امور كشورى قشر اشراف (به اصطلاح خودشان) اعيان، مرفه‏ها و صاحب اموال و نمى‏دانم پارك و اتوموبيل‏ها و كذا و كذا، يا آنوقت كالسكه‏ها و آن حرف‏ها باشد، اين يكى از مصيبت‏هاى بزرگى است كه در يك ملت هست، سرچشمه همه مصيبت هائى كه ملت‏ها مى‏كشند اين است كه متصديان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعيان (به اصطلاح

صحيفه نور ج 16 صفحه 264

خودشان) از آنها باشد. و آنها اينطور هستند، اشراف و اعيان اينطور هستند كه تمام ارزش‏ها را به اين مى‏دانند كه آنجائى كه زندگى مى كنند بهتر از ديگران باشد، آن رفتارى كه مردم با آنها مى‏كنند، رفتار عبيد با موالى باشد، تمام افكارشان متوجه به اين مسائل است. بايد حتماً چند تا پارك داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شميران، در تهران در كجا، تا اينكه بشود يك نفر آدم عرض مى‏كنم كه نخست وزير يا يك نفر آدم وزير كذا. و اينها وضع روحى شان، به حسب نوع، وضع روحى شان اينطور بود كه چون قدرت را، تمام ارزش‏ها را به قدرت مى‏دانستند، تمام ارزش‏ها را به قدرت مالى مى‏دانستند، به قدرت هاى ديگر مى‏دانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عبد بودند، در مقابل ضعفائى كه قدرت ندارند، فرمانفرما و حكومت بودند. اين وضع طبيعى اين است كه يك قشر اشراف و اعيان (به اصطلاح خودشان) و مرفه، به يك كشورى حكومت كنند و قابل اجتناب نيست اين. وقتى حكومت آنطور شد، ديگر نمى‏شود اين را كسى خيال كند كه قابل اين است كه اين با مردم چه جور باشد، از آن ور با دولت‏خارجى چه جور باشد. مقابل آنها از باب اينكه مى‏ديدند آنها قدرتشان بيشتر است، خاضع بودند. هرجائى كه توهم مى‏كردند كه به قدرتشان يك قدرت بالاترى يك صدمه‏اى بزند، مقابل او لنگ مى‏انداختند و همه جور تواضعى مى‏كردند براى اينكه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هر چه خواستند بكنند با مردم.

اين يكى از الطاف بزرگ خدا بود كه حكومت جمهورى اسلامى را و متصديان امور اسلامى را از قشر مرفه و از آن اشراف و اعيان و سلطنه‏ها و ملك و اينها قرار نداد. و اين اسباب اين شد و مى‏شود كه وقتى كه بنا شد كه يك اشخاصى زندگى شان يك زندگى عادى باشد و ارزش را در اين زندگى هم ندانند، ارزش را به ارزش انسانى، ارزش اسلامى بدانند، ارزش اخلاقى بدانند، اگر يك حكومتى ارزش هايش اينطور ارزش باشد كه ارزش اسلامى باشد، بخواهد خدمت به نوع خودش بكند، خودش را خدمتگزار بداند، اگر ديدش اين باشد، قهراً ملت با اوست و قهراً نمى‏تواند يك قدرت خارجى او را تحت تاثير قرار بدهد. هميشه قدرت خارجى براى اينكه بر مردم مسلط بشود، اين بالاترى‏ها را مى‏ترساند. آنها هم از باب اينكه تمام توجه شان به اين بود كه در بين ملت قدرتمند باشند، داراى يال و كوپال باشند، آنها را تسليم مى‏شد براى اينكه به اينها ظلم بكند. اين وضع طبيعى اينجور حكومت است. و وضع طبيعى حكومتى كه از قشر غير مرفه است، از خود اين مردم درست شده است، وضع طبيعى‏اش اين است كه با مردم باشد و خدمت بكند و ارزش را، ارزش جاه و مقام نداند.

ارزش مقامات ما، در خدمتگزارى به مردم است

شما مى‏دانيد كه در جمهورى اسلامى مقامات آن معنى كه در سابق داشت از دست داده، نه رئيس جمهورش و نه نخست وزيرش و نه ساير وزرايش اينطور نيست كه خيال بكنند، خودشان خيال بكنند كه ما يك مقام بالائى، والا مقام هستيم و ما حضرت اشرف هستيم و نمى‏دانم كذا. اينجور نيست. آنها مى‏بينند كه ارزششان در بين جامعه، در همه جا اين است كه خدمت بكنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به

صحيفه نور ج 16 صفحه 265

اين است كه به مردم حكومت كنند. در جمهورى اسلامى اين معنا كه هم مقامات آن مقاماتى كه سابق تخيل مى‏شد، نيست و هم صاحب اشخاصى كه متصدى امور هستند، آن اشخاصى كه در يك خانواده اشرافى بزرگ شده باشند و يك زندگى چه كرده باشند و نتوانند بسازند با مردم، نتوانند بسازند با يك زندگى عادى، آنطور هم نيستند. من فيلمى كه ديشب از مرحوم رجائى گذاشته بودند و منزلش را نشان مى‏دادند، يك دفعه ديگر هم مثل اينكه ديدم اين را، بعضى از اشخاصى كه پيش من بودند مى‏گفتند ما رفتيم منزل آقاى رجايى، اين خوب نشان مى‏داد، آنجا به اين اندازه نيست، واقع مطلب اينطور نيست، اين يك چيز بزرگى كانه نشان دارد مى‏دهد و حال آنكه ما كه رفتيم منزلشان ديديم نه، مساله اينطور هم نيست. وقتى بنا شد كه يك نفر رئيس جمهور شده، يا يك نفر نخست وزير است، آقا منزلش آنطورى است و وضع ماديش اينطورى است، اين ديگر نمى‏شود كه از يك قدرت بزرگى بترسد. براى چه بترسد؟ اين را كه از او نمى‏گيرند. آن بايد بترسد كه مى‏خواهد چپاول كند و مى‏خواهد يك حكومت كذائى بكند، آن بايد بترسد، اما رجائى (خدا رحمتش كند) و امثال اينها و باهنر و اينهائى كه ما از دست داديم، كه اينطور نبودند كه زندگى شان جورى باشد كه مبادا يك وقتى از دست ما برود، خاضع بشوند پيش ديگران و براى اينكه زندگى را بيشترش بكنند زورگوئى كنند به مردم.

اين يك عنايتى است كه خداى تبارك و تعالى به اين ملت كرد و از خود مردم، از خود اين توده‏ها از بازار نمى‏دانم از كجاها و خانه‏ها، افراد منبعث شدند و حكومت تشكيل دادند. وقتى از بازار، مردم حكومت را تشكيل دادند، مى‏دانند كه بازار وضعش چه جورى است. وقتى كه از بين خود مردمى كه مرفه نيستند، اينها آمدند و خودشان هم نظير آنها هستند، اينها به درد دل مردم مى‏توانند برسند. من اينكه عرض مى‏كنم، نمى‏خواهم از شما تعريف كنم، براى اينكه مى‏ترسم تعريف كنم. اين براى اين است كه تنبه بدهم، تنبه بدهم به اينكه تا وضع اينطورى است، حكومت برقرار است، حكومت اسلامى برقرار است. تا وضع دولت، مجلس نمى‏دانم ارتش، روساى ارتش، فرماندهان همه جا اين وضع است كه مى‏بينيم الان و مشاهده مى‏كنيم، شما خوف از اينكه يك آسيبى اين جمهورى اسلامى به آن برسد، از اين خوف نداشته باشيد. شما هر چه خوف داريد، از خودتان بترسيد، از اينكه مبادا خداى نخواسته مسير، يك مسير ديگر بشود و راه، يك راه ديگرى باشد و توجه به اين چيزى كه الان هست، از دست برود و مردمى بودن از دستتان برود. از اين بترسيد كه اگر خداى نخواسته يك وقت اين قضيه پيش آمد و شما از آن مردمى بودن بيرون رفتيد و يك وضع ديگرى پيدا كرديد و خيال كرديد حالائى كه من نخست وزيرم، حالائى كه من رئيس جمهورم. حالائى كه من وزير كذا هستم بايد چه و چه و چه باشم، آنوقت بدانيد كه آسيب مى‏بينيد، يعنى آنوقت است كه خارجى‏ها به شما طمع مى‏كنند. آنها مى‏دانند كه از چه راه بايد يك كشورى را به تباهى بكشانند، آنها مى‏دانند كه بايد از راه خود حكومت، از راه خود دولت، از راه خود مجلس، از راه خود اينها، اين كارها را انجام بدهند، آنها مى‏دانند كه ريختن در يك كشور يا نمى‏دانم چه كردن، با وضعى كه اينجور كشورها دارند، اين نمى‏شود. اينها تجربه‏اش را در افغانستان كردند. در افغانستان با اينكه دولتش با آنهاست و حزب‏ها و

صحيفه نور ج 16 صفحه 266

خيلى از حزب‏ها شايد با آنها باشند، لكن چون يك توده‏اى دارد، آنجا، توده‏اى كه مسلمانند، متوجهند و مخالف با قدرت‏ها هستند، چون اين هست در آن، موفق نشدند به اينكه آن كارى كه مى‏خواستند، بكنند، هر روز هم رو به شكست است. اينها تجربه‏ها را دارند، مى‏دانند قضيه چه جور است، مى‏دانند كه يك ملتى كه همه شان در مقابل همه چيزهائى كه درشان وارد مى‏شود، ايستادگى كردند و مى كنند، ملتى كه بچه اينقدريش، ديروز يك بچه‏اى قد اين آقا كوچولو، به حد ده سال و اينها نبود، اينجا گريه مى‏كرد كه، گريه مى‏كرد كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم. يك ملتى اينطورى، زنش اينطور، مردش اينطور، پيرش آنطور، جوانش آنطور، اينها مى‏دانند با اين ملت نمى‏شود با فشار و زور و سرنيزه رفتار كرد. قهراً آنها مى‏خواهند يك نقشه‏اى بكشند، حواسشان هم خيلى جمع است و خيلى هم حوصله و صبر دارند. آنها براى پنجاه سال ديگر، براى سى سال ديگر حالا نقشه درست مى‏كنند، حالا نقشه مى‏كشند كه سى سال ديگر نتيجه بگيرند. يعنى اگر خداى نخواسته دانشگاه ما يك انحرافى پيدا بكند، بعد از سى سال نتيجه‏اش را آنها مى‏گيرند. اگر در دانشگاه ما يك اشخاص غيراسلامى امثال اينها وارد بشود، اشخاصى كه انحراف دارند وارد بشود، ولو حالا نتوانند كارى بكنند (حالا هم عجله ندارند كه كارى بكنند) كم كم همين دانشگاهى‏ها را تبليغ مى‏كنند، صحبت مى‏كنند، چه مى‏كنند، چه مى‏كنند، هوا خورشان مى‏كنند، بالاخره هم مقدرات يك مملكت بعد از اين دوره با آنهاست. آنها وقتى مقدرات يك دولت را و ملت را در دست گرفتند، با يك انحرافى در دست گرفتند، آنوقت هست كه اينها نتيجه مى‏گيرند، با دست خود اينها نتيجه مى‏گيرند.

شما بايد كوشش كنيد همه‏تان، هر كس در هر وزارتخانه هست بايد كوشش كند كه اجزاء آن وزارتخانه، افرادى كه در آن وزارتخانه هست، وضع روحيش جورى باشد كه با مردم بسازد، مردم باز احساس نكنند كه در اين وزارتخانه هم وقتى ما بخواهيم كارمان را به وزير بدهيم، بايد يك مدتى دم در بايستيم و يك مدتى آن مامور و آن مامور و آن مامور تا برسانند ما را به آنجا، آنجا هم پشت دربايستيم. نه، اين وضع اگر يك وقت خداى نخواسته ديديد دارد اينطور مى‏شود، بدانيد كه داريد رو به تباهى مى‏رويد، قدم داريد بر مى‏داريد رو به تباهى. آن روزى شما قوى هستيد كه اين بقال سرمحله و آن مومن توى مسجد و آن كسى كه در جاهاى بزرگ و اعيان و اشراف فرض كنيد هست، براى شما اينطور نباشد كه براى او يك كارى بكنيد، براى اين نكنيد. اينها را مقدم بر آنها بدانيد، اينهائى كه شما را به وزارت رسانده‏اند، با اينكه وزارت الان يك چيز مهمى نيست پيش شما، اينهائى كه قدرتمندها را بيرون كردند، اينهائى كه همه آن اشخاصى كه مقدرات يك كشور در دستشان بود و ما را و شما را و همه كشور را به تباهى كشيده بودند، آنها را بيرون زدند، اينها را بايد ما قدرشان را بدانيم، يعنى نگه شان داريم. براى خدا، براى اسلام، براى حيثيت خودتان، براى حيثيت كشورتان بايد اين سر و پا برهنه‏ها را نگه شان داريد. اينهائى كه بعد از همين كه هر شهيدى شما پيدا مى‏كنيد، آنطور برايش تظاهر مى‏كنند، آنطور برايش عرض بكنم به سر و سينه خودشان مى‏زنند، كه مى‏بينيد نشان مى‏دهند، يك همچو ملتى را بايد با همين وضع نگه داشت و آن به دست امثال شماست كه اينطور باقى بماند. اگر يك

صحيفه نور ج 16 صفحه 267

وقت سرخورده بشوند. از دولت و خيال كنند كه دولت دارد براى خودش يك كارهائى انجام مى‏دهد و براى ما نيست و چطور، آنوقت هست كه شما هر كدامتان خداى نخواسته از بين برويد، يك كسى برايتان فاتحه نمى‏خواند.

شما كارى بكنيد كه بعد از مردنتان هم اينطور وضع مردم باشد با شما، بعد از شهادت هم اگر نصيبت‏تان شد، مردم با شما اينجور باشند. پيش خدا اين ارزش دارد. وقتى خداى تبارك و تعالى ديد كه يك جمعيتى ايستادند و فرياد مى‏زنند، توى سرشان مى‏زنند كه رجائى چه، خدا به رجائى رحم خواهد كرد. اگر خداى نخواسته هم آن يك اشكالاتى در آن باشد، به همين، خدا رحم مى‏كند. خوب، مومن، چهل تا مومن شهادت بدهند به خوبى يك كسى، خدا قبول مى‏كند اين را، براى اينكه يك آدمى است كه چهل نفر مومن اين را به خوبى شناخته‏اند وقتى به خوبى شناختند، خداوند عفو مى‏كند. فرضاً از اينكه يك جمعيت هائى اينطورى بريزند در خيابان و آنطور و به سر و سينه‏شان بزنند براى آنها، ارزش آقاى رجايى، ارزش آقاى باهنر، ارزش آقاى بهشتى و ارزش اين ائمه جمعه مظلوم ما به اين نبود كه يك مثلاً دستگاهى دارد، ارزششان به اين بود كه خودى بودند، با مردم بودند، براى مردم خدمت مى‏كردند، مردم احساس كرده بودند كه اينها براى آنها دارند خدمت مى‏كنند و لهذا آنهمه تبليغاتى كه با دست‏هاى فاسد برضد مرحوم بهشتى بالخصوص آنقدر كارها كردند و نسبت به مرحوم رجائى هم، آن آدم فاسد آنقدر پافشارى كرد و اذيت كرد، مردم اعتنائى هيچ به او نكردند و همانطور با آنها رفتار كردند، مردم همانطور آن تلافى هائى كه در آنوقت سر آن مظلوم درآمد، مردم درست كردند، بعد از فوت ايشان آنطور كردند. و همه شما بايد وضعتان يك همچو وضعى باشد و من اميدوارم كه همه اين وضع را توجه به آن بكنيد و حفظش بكنيد. بخواهيد اسلام حفظ بشود، اين وضع را بايد حفظ بكنيد. بخواهيد كه ايران حفظ بشود، همين را بايد حفظش كنيد. بخواهيد خودتان محفوظ بمانيد، همين را بايد حفظ كنيد. بالاخره اين وضع فعلى كه شما داريد بايد رو به بهترين برويد، هى برويد سراغ اينكه يكديگر را اسلامى كنيد. اينكه من عرض كردم كه بايد امور اسلامى باشد، حالا هم عرض مى‏كنم، اين كارهائى كه شما مى‏گوئيد كه مى‏روند جنگل‏ها را چيز مى‏كنند، اينها كارهاى غير اسلامى است، من مى‏گويم بايد اسلامى باشد. اگر چنانچه يك كسى تخلف كرد از مقررات دولت، اين غير اسلامى است، آن هم بايد اسلامى بشود. يعنى بايد دولت با قدرت، آن كسى كه تخلف مى‏كند از آن چيزهائى كه دولت براى حفظ نظام دولت قرار داده است، آنها را بايد با قدرت جلويش را بگيرد، براى اينكه آن غير اسلامى است، من مى‏گويم اسلامى بايد بشود. بريدن درخت‏هاى كشور را و به تباهى كشيدن جنگل‏ها را، اين غير اسلامى است، بايد جلويش گرفته بشود. تخلف از مقررات خيابان‏ها و رفت و آمدها، اين غير اسلامى است، بايد بايد جلويش را بگيريد. اگر يك كسى اعتنائى به چراغ سرخ نكرد، اين غير اسلامى عمل كرده و اين را بايد تعقيبش كرد و به دست دادگاه سپردش. حالا هم من عرض مى‏كنم اسلامى كه، اسلام كه با نظم مخالف نيست، اصلاً اسلام مى‏خواهد نظم حفظ بشود، نظام حفظ بشود. كليه امور مربوط به نظام، اين اسلام است و اگر يك چيزى تخلف از نظام كرد، اين برخلاف اسلام

صحيفه نور ج 16 صفحه 268

است و جلوگيرى لازم است.

ارزش انسان به اين است كه توجه كند كه چه بايد در مقابل خداى تبارك و بندگان خدا بكند

و من باز هم به آقايان عرض مى‏كنم كه توجه بكنيد كه مقام، شما را نگيرد. شما يك ارزش انسانى انسان به مقام نيست، به اين نيست كه من نخست وزيرم، من رئيس جمهورم، من رئيس مجلسم، من وكيل مجلسم. اينها ارزش نيست. ارزش انسان به اين است كه توجه بكند كه چه بايد در مقابل خداى تبارك و بندگان خداى تبارك و تعالى بكند، چه تكليفى انسان دارد در مقابل خدا و در مقابل بندگان خدا كه از خدا هستند. اين ارزش است. مادامى كه شما اين ارزش را حفظ بكنيد، ارزش اسلامى و انسانى را حفظ كرده‏ايد. و اگر از اين، انحراف حاصل بشود، شما هم هر مقامى پيدا كنيد، در علم بشويد بالاترين علما، در زهد هم هر چه مى‏شويد، بشويد اما ارزش را از دست داده باشيد، شما نه پيش خدا ديگر ارزش داريد، نه پيش خلق خدا. بايد فكر اين معنا بكنيد كه خدمت كنيد به كشور خدمت كنيد به ملت كه بعد از خود شما كه انشاءالله حالا طولانى باقى مى‏مانيد، مثل مرحوم رجائى كه مردم اينطور برايش به سر و سينه مى‏زنند، مردم شهادت فعلى و عملى بدهند بر اينكه شما خوبيد، تا خداى تبارك و تعالى در محضرش شما را قبول كند براى اينكه آدمى بوده است كه يك عده‏اى شهادت دارند مى‏دهند، عملاً توى سرشان مى‏زنند از رفتن او.اين شهادت فعلى است بر اينكه اين آدم مقبول است و خداى تبارك و تعالى همين طور قبول مى‏كند و اگر گناهى هم داشته باشيد، به همين مى‏گذرد خداى تبارك و تعالى.

و من اميدوارم كه شما همه تان همين طورى كه سيره انبيا بوده است، كه سيره انبيا براى اين بوده است كه در مقابل طاغوت محكم مى‏ايستادند و در مقابل ضعفا و فقرا و مستضعفين و مستمندان فروتن بودند، آنطورى كه وقتى عرب وارد مى‏شود در مسجد رسول الله، مى‏گويد كدام يكى تان هستيد. در وقتى كه رسول الله آنوقت حكومت بود، آنوقت در مدينه بودند، در مدينه تشكيل حكومت بود بساط، لكن وضعش اينطورى بود، از آن طرف در مقابل هيچ قدرتى خاضع نبود براى اينكه او خدا را مى‏ديد. كسى كه توجه دارد به اينكه قدرت هر چه هست مال خداى تبارك و تعالى است و ديگران هيچ نيستند، اين ديگر نمى‏تواند خاضع بشود در مقابل يك قدرتمندى.

شما ملاحظه كرده‏ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده‏ايد كه يك سيد خشكيده‏ء لاغر عرض مى‏كنم لباس كرباسى (كه يكى از فحش هائى كه آن شاعر به او داده بود، همين بود كه تنبان كرباسى پوشيده) يك همچو آدمى در مقابل آن قلدرى كه هركس آنوقت را ادراك كرده مى‏داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت يك قلدريى بود كه شايد تاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس، در خارج فلان كه يك وقت گفته بود سيد چه از جان من مى‏خواهى؟ گفته بود كه مى‏خواهم تا تو نباشى، مى‏خواهم تو نباشى. اين آدم كه مى‏آمد (من درس ايشان يك

صحيفه نور ج 16 صفحه 269

روز رفتم) مى‏آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهرى است حالا، درس مى‏گفت، من يك روز رفتم درس ايشان، مثل اينكه هيچ كارى ندارد، فقط طلبه‏اى است دارد درس مى‏گويد. اينطور قدرت روحى داشت، در صورتى كه آنوقت در كوران آن مسائل سياسى و چيز بود كه بايد حالا بروند مجلس و آن بساط را درست كند. از آنجا، پيش ما، رفت مجلس، آنوقت هم كه مى‏رفت مجلس، يك نفرى بود كه همه از او حساب مى‏بردند. من مجلس آنوقت را هم ديده‏ام، كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد. با اينكه با او بد بودند ولى مجلس كانه احساس نقص مى‏كرد وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مى‏آمد مثل اينكه يك چيز تازه‏اى واقع شده. اين براى چه بود؟ براى اينكه يك آدمى بود كه نه به مقام اعتنا مى‏كرد و نه به دارائى و امثال ذلك، هيچ اعتنا نمى‏كرد، نه مقامى او را جذبش مى‏كرد. ايشان وضعش اينطور بود كه (براى من نقل كردند اين را كه) داشت قليان خودش را چاق مى‏كرد، خودش اينطور بود، فرمانفرماى آن روز (حالا كه من مى‏گويم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمى‏آيد كه يعنى چه) فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش، گفته بود كه به او حضرت والا من قليان را آبش را مى‏ريزم تو اين را، آتش سرخ كن را درست كن، يا بعكس. از اينجا همچو او را كوچك مى‏كرد كه ديگر نه، طمع ديگر نمى‏توانست بكند. وقتى اينطور با او رفتار كرد كه بيا اين آتش سرخ كن را گردش بده، آن آدمى كه همه برايش تعظيم مى‏كردند، همه برايش چه مى‏كردند، اين وقتى اينطورى مى‏رسيده، اين شخصيت‏ها را اينطورى از بين مى‏برد كه مبادا طمع كند كه از ايشان چيزى بخواهد. من بودم آنجا كه يك كسى يك چيزى نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانى كه آنوقت باز شاه نبود، آنوقت يك قلدر نفهمى بود كه هيچ چيز را ابقا نمى‏كرد، يك كسى آمد گفت من يك چيزى نوشتم براى عدليه، شما بدهيد ببرند پيش حضرت اشرف (يك همچو تعبيرهائى) كه ببينند. گفت، رضاخان كه باز نمى‏داند اصلش عدليه را با الف نويسند يا با ع مى‏نويسند، من بدهم اين را او ببينند؟ نه اينكه اين را در غياب مى‏گفت، در حضورشان هم مى‏گفت. اينجورى بود وضعش. اين چه بود؟ براى اينكه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، اتخذ هوى الله نبود. اين، هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، اين اله خودش را خدا قرار داده بود. اين براى مقام و براى جاه و براى وضعيت كذا نمى‏رفت عمل بكند، او براى خدا عمل مى‏كرد. كسى كه براى خدا عمل مى‏كند، وضع زندگيش هم آن است، ديگر از آن وضع بدتر كه ديگر نمى‏شود برايش، براى چه ديگر چه بكند، از هيچ كس هم نمى‏ترسيد. وقتى كه رضا شاه ريخت به مجلس كه چيز مى‏كردند، فرياد مى‏زدند آن قلدرهاى اطرافش كه زنده باد كذا و زنده باد كذا، مدرس رفت ايستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم. خوب، در مقابل او شما نمى‏دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعنى چه و او ايستاد. اين براى اين بود كه از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.

تمام وابستگى‏ها وابستگى است كه انسان به خودش دارد

تمام وابستگى‏ها وابستگى‏اى است كه انسان به خودش دارد، تمام وابستگى ها از خود آدم پيدا

صحيفه نور ج 16 صفحه 270

مى‏شود. وقتى انسان وابسته است، نفسش وابسته است به جهاتى كه مال خودش است، به نفسيت خودش، به وضعيت خودش، اين تمام وابستگى هائى كه در خارج هم برايش پيدا مى‏شود از منشاش اينجاست. وقتى اين وابستگى باشد، اگر بخواهند برايش تحميل كنند، چون اين وابستگى هست، تحميل مى‏كند، قبول مى‏كند. وقتى ببينند يك چيزى با اين آمالى كه دارد مخالف است، اگر نكند، يك وقت به هم مى‏خورد، اين خاضع خواهد شد. اگر انسان از اين وابستگى وارسته شد، آزاد شد از اين، اين ديگر آزاد است، اين ديگر از كسى نمى‏ترسد، همه قدرت‏هاى عالم جمع بشوند، اين نمى‏ترسد، براى اينكه آخرش اين است كه من از بين مى‏روم، ديگر بالاتر از اين كه نيست، همانى كه الان ملت ما دنبالش دارند مى‏روند كه بيائيد دعا كنيد من شهيد بشوم. روزى چند نفر شايد من اينجا بعضى روزها مى‏بينم كه مى گويند كه دعا كنيد من شهيد بشوم. من مى‏گويم دعا مى‏كنم شما پيروز بشويد انشاءالله. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند، مويد كند و همه آن اشخاصى كه به شهادت رسيدند و براى اين ملت خدمت كردند مثل مرحوم رجائى كه اين روز، اين روزها سالش است، مرحوم باهنر و ديگر اشخاصى كه از همين قبيل بودند و رفتند از دست ما و البته ما خيلى ضرر ديديم، لكن باز همان مساله است. جانشين آنها براى اين بود كه ملت بود، مردم بودند، اعيان و اشراف نبودند. آنوقت اگر يك نخست وزير را مى‏كشتند، يك بساطى مى‏شد، شاه مردگى همان و به هم ريختن سرتاسر ايران. اينطور بود، تا شاه مردگى مى‏شد سرتاسر ايران به هم مى‏خورد. حالا رئيس جمهورش نباشد، خوب، نبود، يكى ديگر بسم الله... همه ايران بهشتى است. خوب، مردم طرحشان اين است كه بهشتى از خود ماست، يك چيز خارجى نيست، از خارج يك چيزى صادر نكرده‏ايم، وارد نكرده‏ايم، از خود ما هست، خود ما يكى مان رفت يكى ديگر مى‏آيد. رجائى رفت يكى ديگر مى‏آيد، آن هم برود يكى ديگر مى‏آيد. هر كدام از ماها و شماها بروند، يكى ديگر مى‏آيد. اينجورى است وضع ايران امروز و اين وضع را بايد ما حفظ كنيم، دعا كنيم كه خداوند اين وضع را براى ما حفظ كند و با حفظ اين، هر يك از ما از بين برويم جا داريم، عوض داريم، مى‏آيند جايش را پر مى‏كنند و اگر اينطور نباشد، يك وقتى به طور سابق بشود، ديگر آنجا جورى است كه وقتى يكى رفت به هم مى‏خورد اوضاع. خدا انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه ما را موفق كند كه به احكام اسلام عمل كنيم و وزارتخانه هايمان را اسلامى كنيم و افراد اگر چنانچه خداى نخواسته منحرفند، اين افراد منحرف را نصيحت كنيم، اگر نمى‏شود، عوض كنيم و لازم نيست كه هر منحرفى اينجا باشد، خوب، برود يك كار ديگرى بكند. انشاءالله موفق و مويد باشيد.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها