پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 10:54 AM
بيانات امام خمينى در جمع فرماندهان لشكرها و يگانهاى مستقل نيروى زمينى و مديريتها و معاونتهاى ارتش جمهورى اسلامى
اينهمه هياهو و سر و صدا و مخالفت ابرقدرتها، حكايت از عمق پيشرفتهاى نظامى و طبيعى شما مىكند
بسم الله الرحمن الرحيم
قبلاً من تشكر مىكنم از اينكه در يك همچو روزى كه انشاءالله مفتاح تمام پيروزىهاست، خدمت شما جوانان عزيز و رزمنده رسيدم. آنچه كه از خارج هميشه به ما خبر مىرسد و آنهائى كه مىروند اطلاع به ما مىدهند و گاهى بعضى شخصيتها به ما پيام مىفرستند كه شما عمق اين كارى كه كرديد، خودتان هم نمىدانيد. تمام اين بررسىهاى ظاهرى و پيشرفتهاى ظاهرى اين نيروهاى اسلامى است. عمق اين پيشرفتهاى ظاهرى هم همانطورى كه به ما گفته مىشود، پيام مىفرستند، براى خودمان هم باز خيلى واضح نيست كه جمهورى اسلامى و اين نهضتى كه در ايران پيدا شده است، در همان عمق طبيعى و ماديش چه دگرگونىاى در همه ارزشها ايجاد كردهاست و شما بايد بدانيد كه ملتها، حتى آن ملتهائى كه الهى هم نيستند، اينها همهشان كه جزء مستضعفان جهان هستند و هميشه در تحت سلطه مستكبران بودهاند، اميد دوختهاند به اين نهضتى كه در ايران حاصل شده است و اين يك مساله بزرگى است كه در همين بعد طبيعى براى رزمندگان ما و براى ملت ما حاصل شده است كه عمقش آنقدر زياد است كه همه قدرتهاى خارجى و همه رسانههاى خارجى به ضد اين قيام كردهاند. اگر اين امر عادى بود نبايد اينهمه هياهو در دنيا راه بيفتد، اينهمه سر و صدا بلند بشود، اينهمه مخالفت بشود. هر چه عمق مخالفت رسانههاى گروهى و قدرتهاى بزرگ زيادتر باشد، كشف مىكند كه عمق پيشرفتهاى نظامى و طبيعى شما بيشتر است. اگر يك امر عادى بود، نبايد اينقدر امريكا دنبالش باشد كه اين را با هر حيلهاى كه باشد، در همين جا خفه كند. اين يك امر غير عادى است حاصل شده است و ما در عمق ظاهرى اين قضيه هم كه ملاحظه كنيم، با همين ارزشهاى ظاهرى كه مورد بررسى رسانههاى گروهى است، مورد بررسى مقامات نظامى دنياست، اين يك عمق زيادى دارد كه كمكم دارد براى دنيا ظاهر مىشود و تاكنون آن عمق معنوى كه در اين نهضت و در اين ملت حاصل شده است، در خارج كمتر به اين توجه شده است. تمام نظرها رفته است روى مسائل نظامى و پيشرفتهاى نظامى كه تصديق دارند كه اين يورشهايى كه از طرف اين
رزمندگان ايرانى حاصل مىشود، اينها سابقه ندارد، وضعش يك وضع ديگرى است غير اوضاع جنگهاى دنيا. اينها همه توجه به همين پيشرفتها و شكستها و امثال اين دارند. نظر دارند به اينكه ايران با اينكه يك جمعيت محدودى هست، به چهل ميليون بيشتر نمىرسد اين جمعيت و تمام قدرتها هم با آن مخالفت كردهاند و بعد از انقلاب هم هست، كه انقلاب خودش يك چيزى است كه هر جا كه حاصل مىشود اوضاع را به هم مىزند، نظام را به هم مىزند، لكن وقتى ملاحظه كردند كه امروز ما در سال چهارم انقلاب واقع هستيم و همه چيزمان بهتر از اول است، يعنى اگر اول يك نقصى در نظام ما داشتيم، نقصى در نيروهاى نظامى و انتظامى داشتيم، نقصى در انسجام گروههائى كه همه مسلحند داشتيم، امروز آن نقص رفع شده است. اينها همه روى حسابهاى مادى حساب شده است، ما عمق اين مساله را از جهت معنوى واقعاً نمىتوانيم ادراك كنيم. يك جمعيتى كه در طول تاريخ و خصوصاً اين رژيم سابق كوشش كردند كه اين جمعيت را از همه چيز بىخبر نگه دارند، از همه اوضاع دنيا، كوشش كردند كه اين جوانهاى ما كه بايد خدمت بكنند به اين كشور، ابتلا پيدا كنند به مواد مخدره، به جاهائى كه شهوانى هست. آنهمه مراكز شهوت و آنهمه مراكز فحشا درست كردند و عرضه كردند بر اين ملت در طول اين دهها سال اخير كه شدت پيدا كرد و در زمان محمدرضا از همه وقت بيشتر شدت داشت و شما از جهت اخلاقى و فرهنگى ايران بايد اين معنا را اعتقاد كنيد كه اگر اين انقلاب به داد ايران نرسيده بود، ايران در سراشيبى محو و فنا واقع شده بود كه اصلاً اسمش از تاريخ بايد محو بشود. به طورى تبليغات شده بود كه همه چيز ما را مىخواستند وابسته كنند به غير و به ما حالى كنند كه شما هيچ كارى ازتان نمىآيد، اصلاً جنگ معنا هيچ ندارد، شما نمىتوانيد اصلاً جنگ بكنيد با هيچ جا اصلاً ما در اين سه سال، نزديك به چهار سال، يعنى وارد در چهار سال كه شديم اين عمق پيشرفت ظاهرى را به دنيا حالى كرديم، به حكومتهاى بزرگ دنيا به قدرتهاى بزرگ دنيا. اين كارى كه شما برادرها و دوستان شما و همقطارهاى شما انجام دادند، حالى كردند به آنها كه ما در عين حالى كه يك جمعيت كمى هستيم، لكن توانائى اين را داريم كه با هر قدرتى مقابله كنيم.
خدا متحول كرد اين جمعيت را به يك جمعيت حزب اللهى و اين را شرق و غرب نمىتوانند بفهمند
لكن آن عمق دومى كه اساس مطلب است كه عمق معنوى اين قضيه باشد. آقا، يك كشورى كه سالهاى طولانى زحمت كشيدهاند، يك قشر از روشنفكر با قلم، با تبليغ، با تعليم زحمت كشيدهاند، يك قشر مطبوعاتى و رسانههاى گروهى با همه قدرت زحمت كشيدهاند كه اين كشور را از خودش تهى كنند، يعنى اعتقادشان را گفت اينطور كنند، مغزشان را شستشو كنند و اينها را معتقد كنند به اينكه شما هيچ نيستيد، بايد تحت لواى يا شرق يا غرب، غرب مىگفت تحت لواى غرب، شرق مىگفت تحت لواى شرق، بايد زندگى كنيد والا هيچ كارى از شماها ساخته نيست. و شما يك وارد شد اين انقلاب بر يك همچو جمعيتى كه لااقل در اين پنجاه سال، بيشتر از هميشه تحت اينطور تربيتها بودند.
دانشگاهش اينطور تربيت مىكرد و ارتشش را اينطور تربيت مىكردند و همين طور همه چيزش را. عمق معنوى اين، اين است كه در مدت كمتر از يك سال بايد بگوئيم آنچنان تحول در اين جمعيت حاصل شد و آنچنان منقلب شد اين جمعيت به يك موجود ديگر، آن جمعيت رفاه طلب به يك جمعيت سلحشور و جنگجو، آن جميعت ميان تهى از كارهائى كه بايد خودش انجام بدهد به يك جمعيت متفكر در امور خودش، و زحمتكش براى كشور خودش و رفتن رو به كفا براى زندگى خودش و اگر به داد اين جمعيت خداى تبارك و تعالى نرسيده بود، خدا مىداند كه مساله فحشا را به كجا رسانده بودند. شما شايد خيلىهايتان مطلع باشيد از آن قصهاى كه در شيراز اتفاق افتاد و آن بساطى كه درست كردند و آن عقدى كه واقع شد ما بين يك پسر و يك مرد. اينها دنبال يك همچو چيزى بودند. مىخواستند اين كشور را به اينجا برسانند. خدا به فرياد اين ملت رسيد، ملت مظلوم، و متحول كرد اين جمعيت را به يك جمعيت حزب اللهى، يك جمعيتى كه همه چيزش را دارد براى خدا مىدهد. اين مساله مهم است، اين مسالهاى كه آن اشخاصى كه در صدد تهذيب هستند، در صدد تزكيه نفس هستند، پنجاه سال زحمت مىكشند، بعد از زحمتهاى فراوان پنجاه ساله به يك مقامى مىرسند و اين جوانها را خداى تبارك و تعالى آنطور در ظرف يك مدت بسيار كم متحول كرد به يك مقامى كه آنهائى كه پنجاه سال زحمت كشيدهاند نرسيدهاند به اين مقام، نرسيدهاند به آنجا كه غير از خدا اصلاً هيچى نخواهند، شهادت را اينطور طالب باشند. اينطور شهادت را در بر بگيرند. اين يك مساله مهمى است، ما هميشه بايد در نظر داشته باشيم كه اين مساله، مساله عادى نيست كه يك نفر آدم، صد نفر آدم، هزار نفر آدم يا همه بتوانند انجامش بدهند. يك كشور چهل ميليونى كه با بى بند و بارى مىخواستند اينها را بار بياورند و همه قدرتها دنبال اين معنا بودند و همه تبليغات و همه گفتار و همه نوشتهها دنبال اين بود، يكدفعه متحول بشود به يك كشورى كه همه حزب الله هستند و همه آن چيزهائى كه شهوى بود و آن چيزهائى كه مربوط به شهوات نفسانيه بود، دور ريختند و ايستادند در مقابل قدرتهاى بزرگ و شكست دادند آنها را، اين تحول، تحولى است كه شرق و غرب نمىتوانند بفهمند، آنها هر چيزى مىتوانند بفهمند، همين در سطح ماديت اشيا را ارزيابى مىكنند كه كدام پيروز شد، كدام پيروز نشد، در سطح معنويت اينها نمىتوانند اصلاً تصور كنند كه يك كشور چهل ميليونى چطور متحول شده است به يك چيزى كه جوانهايشان را مىدهند و گريه مىكنند كه كاش يكى ديگر هم داشتند. دست و پايشان را از دست دادهاند و تاثرشان به اين است كه من ندارم كه باز بروم. و اين صحنههاى بسيار نورانى كه در جبههها، شما كه هستيد، بهتر از ما مىدانيد كه چه صحنههايى است، وقتى كه آقايان مىآيند اينجا با من صحبت مىكنند، واقعاً انسان تعجب مىكند از اينكه اين چه شد، چه قضيهاى واقع شده است كه اينطور تحول حاصل شد؟ البته چون قدرت خداست، تعجبى ندارد، با قدرت خدا واقع شده است و ما امروز و آخر، اول همه جا نصر را بايد از خدا بدانيم، نصرت مال اوست، ما چيزى نيستيم، نصرت، نصرتى است كه او به ما داده است.
تا حالا سابقه ندارد كه روحانى و ارتشى و پاسبان و پاسدار در كنار هم باشند و در كنار هم جنگ بكنند
اين قدرتى كه الان در ايران هست كه همه رويش حساب دارند مىكنند، همه كشورها رويش حساب مىكنند و بدون جهت بسيارى از كشورها هم ترسيدهاند، اين يك قدرتى است كه خدا داده است، اين يك چيزى نيست كه ما بتوانيم تحصيلش بكنيم، اين چيزى است كه خدا به ما عنايت فرموده است بنابراين ما بايد روى همين مساله هميشه تكيه بكنيم، روى اين مساله كه ما خودمان چيزى نيستيم و هر چه هست مبداء غيبى دارد و آن مبداء غيبى است كه ما را كمك مىكند، آقا، شوخى نيست كه يك جمعيت كثيرى با زحمتهائى يك دژى براى خودشان، به آن دژهاى محكم درست بكنند و در پناه آن دژ باشند و يك جمعيت كمى از بيابان به آنها حمله بكنند و تسليم بشوند آنها، تسليم براى اين است كه مىترسند، ترس را كه در آنها ايجاد كرده است؟ ما كه جمعيتمان به اندازه آنها نبود، ما كه در بيابان بوديم و در معرض اينكه آسيب ببينيم و آنها در پناهگاهها بودند و در دژهايى كه درست كرده بودند و اين خوف را هم نداشتند، اين يك خوفى بود كه خداى تبارك و تعالى در قرآن هم از آن اطلاع داده است كه در صدر اسلام خدا يك قسم از چيزهائى كه پيروز مىكرد كشور اسلامى را، همين بود كه رعب در دل مقابلين آنها القا مىفرمود. ما مرهون اين رحمتهاى بزرگ الهى هستيم و در عين حال مرهون اين ملت هستيم كه اينطور همه با هم كمك مىكنند. سابقه اصلاً ندارد، از اول تاريخ تا حالا سابقه ندارد كه روحانى و ارتشى و پاسبان و پاسدار و امثال اينها در كنار هم باشند و در كنار هم جنگ بكنند اصلاً اين سابقهاى ندارد. هيچ جا، نه حالا سابقه دارد، بعدها هم معلوم نيست كه، مگر به بركت اسلام جاى ديگر پيدا كند يك همچو چيزى كه همهشان با هم باشند. و اين صحنههائى كه در سنگرها كه اينها همه با هم هستند براى من نقل مىكنند، واقعاً صحنههائى است كه اعجاز آميز است و قدر اين صحنهها را بدانيد.
و اما بعضى مسائلى كه ما الان در پيش داريم، شما مىدانيد كه ما از اولى كه اين جنگ شروع شد تا حالا، چه آن روزى كه صدام كوس قادسيه براى خودش مىزد و چه امروز كه ديگر اسمى از او نيست و رفته است آنجائى كه خدا مىداند، ما مسائلمان مسائلى بوده است كه يكى بوده، آن هم براى اين است كه يك مسائلى كه ما گفتيم، يك چيزى نبوده كه مىخواستيم تحميل كنيم، يك چيزى بوده است كه وقتى عرضه كنيم به همه عقلاى دنيا و همه جنگندههاى دنيا عرضه كنيم به آنها، از ما مىپذيرند. ما از اول مىگفتيم كه شما ريختيد در منزل ما، در شهرهاى ما، در كشورها ما، حمله كرديد و غافلگيرانه وارد شديد در كشور ما و آن همه خرابى كرديد و آن هم جرم كرديد و آنهمه كشتار كرديد، بايد برويد بيرون. يكى از شرايط ما اين است كه برويد بيرون. اين را چه انسانى مىتواند بگويد كه اين شرط، يك شرط تحميلى است؟ خوب، دزد آمده در خانه ما و اثاث ما را برداشته و جمع كرده مىگويد حالا بيا صلح كنيم، اينها مال من. خوب همين است ديگر، اينها دزدهائى بودند كه ريختند به اين كشور و هر چه هم بود در اين شهرها بردهاند، هر چه مردم مال داشتند، اگر يك مقدارش را توانستند خود اينها
حمل كنند از محلشان، كردهاند، اگر نه، آنها بردهاند و از بين بردهاند و آنهمه خرابى كردهاند و خرابىهائى كه در هيچ جا متعارف نيست (مغول هم كه به اين حمله كرده، اينطور نبوده است كه وقتى يك شهرى را مىگيرد تا آخر خرابش كند) شهرهاى ما را اينطور كردهاند اينها. خوب ما مىگوئيم كه شما وارد شديد به ما و اينهمه جرم كرديد، حالا مىگوئيد كه بيائيد با هم صلح كنيم، صلح كنيم يعنى خوزستان مال شما، يعنى آنقدرى كه شما گرفتيد مال شما. نه، هيچ وقت، هيچ كس نمىپذيرد. ما مىگوئيم شما بدون قيد و شرط بايد بيرون برويد، اگر هم بيرون نرويد بيرونتان مىكنيم، بهتر هم براى خودتان همين است كه بيخود اين جوانهاى بيچاره را به زور نياوريد و به كشتن بدهيد، خودتان برويد بيرون. اين يك مسالهاى است كه همه عقلاى دنيا مىپسندند از ما كه كسى آمده است منزل شما و خرابكارى كرده، حالا به او مىگوئيد برويد بيرون. اگر مىخواهيد يك تفاهمى بشود، بايد برويد بيرون.
مساله دوم، مساله خسارتهائى كه وارد كردند، قضيه جبران خسارت يك جهت مادى دارد، يك جهت سياسى و معنوى. جهت ماديش گرچه خيلى زياد است براى ما، اينطورى كه همه شهرها را خراب كردهاند و هر چه ما داشتيم، به هم زدهاند و البته جوانهاى ما هر دانهايش ارزش همه لشگر آنها را داشت و از دست ما گرفته شدند اينها. ارزش مادى قضيه خيلى زياد نيست، عمده ارزش معنوى است و ارزش سياسى مساله، اگر بنا باشد كه يك كسى بيايد، هر چه جرم دارد بكند و هر چه دستش مىرسد جنايت وارد كند و بعد بگويد كه خوب حالا ديگر صلح مىكنيم، - من مىرويم بيرون - من مىروم بيرون. بسيار خوب، صلح مىكنيم خوب، اين جنايتى كه كردى چى؟ اگر ما اين مطلب را اغماض كنيم، نه از باب اين است كه يك مساله مثلاً مادى را اغماض كرديم، يك مساله معنوى را ما اغماض كرديم، يعنى يك ستمگر و يك گروه ظالم را ما تشويق كردهايم به اينكه باز بكنيد. فردا هم باز دوباره برگردند و همين بساط را در آورند بعد هم بگويند كه آقا بسيار خوب، باز صلح مىكنيم. هى خلاف كنند و هى بگويند صلح مىكنيم. اين بايد جلويش گرفته بشود، در دنيا بايد اينطور تعدياتى كه واقع مىشود، جلويش گرفته بشود. يكى از مواردى كه بايد، جهتى كه بايد به او جلوگيرى بشود اين است كه خسارتهايى كه وارد شده بايد بدهيد. الان مىگوييد كه ما، دروغى هم مىگويند البته، كه ما بيرون مىرويم و قبول مىكنيم فلان، خوب، بسيار خوب، الان بروند بيرون و همين حالا كارشناسها هم بيايند و جريمههاى اينها را ارزيابى كنند كه چقدر بوده، يك گروه ديگر هم بيايند و ارزيابى كنند كه كى مجرم است. ما اگر مجرم را امروز رهايش كنيم، امروزى كه ما قدرت داريم، ما آن روزى هم كه صدام آن كوس كذا را مىزد، مسائلمان همين بود، امروز هم كه قدرت دست ماست و صدامى در كار نيست، امروز هم همان حرفها را ما مىزنيم و آن حرف اين است كه مجرم بايد معلوم بشود كى است، اگر ما مجرم هستيم، دنيا به ما هر چه مىخواهد بگويد و اگر آنها مجرم هستند، بايد همانطور حكومت بشود، به طور عدالت حكومت بشود. ما عدالت را مىخواهيم، ما هيچ وقت طالب جنگ از اول نبوديم. اگر
چنانچه عراق به ما حمله نكرده بود، ما دفاع نمىكرديم. اما دفاع ما كرديم، ما جنگ نكرديم تا حالا. در عين حالى كه رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهيد ما وارد بشويم در آنجا و با آنها چه بكنيم، خوب ما هم، ما مىخواهيم دفاع بكنيم، دفاع كه يك مساله عقلى است، يك مسالهاى است كه حتى حيوانات هم اصلاً وقتى بخواهند حمله كنند دفاع مىكنند. دفاع يك مساله طبيعى است، ما هميشه دفاع كردهايم تا حالا، هيچ وقت جنگ نكردهايم. ما كه مىگوئيم كه ما جنگجو نيستيم مثل شماها، ما صحيح مىگوئيم و شاهد داريم و آن، اين است كه از ما دفاع است، شمائى كه مىگوئيد ما صلح طلبيم، مىخواهيد كه صلح طلبى شما مثل صلح طلبى اسرائيل است تا حالا، اسرائيل هم حالا مىگويد بيائيد صلح كنيم. يعنى چه؟ يعنى وارد شده است و شهرهاى لبنان را گرفته است و حالا مىگويد كه ما، بيائيد حالا ديگر آتش بس كنيم. آن روز آتش بس است كه با مشت بزنند اسرائيل را بيرونش كنند از شهرهاى خودشان و آنوقت بگويند كه بسيار خوب، حالا آتش بس، بنشينيد مجرم را بفهميم كى است. آنوقت هم صلح همين طورى نبايد بشود، مجرم بايد معلوم بشود كى است. اسرائيل بيايد هر چه جرم دارد بكند، بعد بگويد كه خوب، ما ديگر كارى نداريم، شما برويد سراغ كارتان، اينجا هم كه ما گرفتيم مال خودمان، معنى آتش بس اين است؟ همان آتش بس صدامى است، اين آتش بسى است كه اسرائيلى هم دارد چيز مىكند، يعنى همه چيزمان را داديم، حالا بس. بسم الله تشريف بياوريد حالا ديگر با هم چون، صورت هم را ببوسيم و اينهائى را هم كه برديد، مال شما باشد. آتش بسى هم كه اينها الان دارند اظهار مىكنند، همان وقت هم كه آتش بس كنند، سه ساعت بعدش آبادان را تيرباران مىكنند و آدم مىكشند، در صورتى كه آبادان جنگجو نيست، آبادان يك جمعيتى دارند مشغول كسب خودشان هستند. اينها مىگويند كه اينها كردند و ما كرديم، كى؟ كدام وقت اينها به اين شهرهاى شما كارى كردند؟ اينها هم با شما جنگ دارند شما هم با اينها جنگ داريد. شمايى كه مىگوئيد آتش بس، بسيار خوب، مىگوئيد كه چون اينها به ما چى كردند، ما هم كرديم، اينها به شهر شما كردند يا به شما؟ شما بايد تلافى به خود اينها بكنيد، شما تلافى به آبادان مىكنيد، همان كارهائى كه از اول به آبادان مىكرديد، حالا هم همان كارها را داريد مىكنيد و اين آتش بس نيست. ما همان شرايطى كه از اول گفتيم، حالا هم همان شرايط را مىگوئيم، كه يكى بيرون رفتن تمام اين ارتشىهاى عراق و اين جنگندههاى عراق از كشور ما بدون قيد و شرط، هيچ قيد و شرطى در كار نيست. حالا كه مىگويند ما بيرون مىرويم، - ايشان - اينها مىگويند بيايند، ما بيرون مىرويم كه شما بيائيد رد بشويد، لكن به شرط اينكه صلح باشد تمام بشود مساله، يعنى به شرط اينكه ما هر چه ضرر به شما زديم، هر چه جنايت كرديم هيچ. اين مضحك است واقعاً، يك جمعيتى مىخواهند بيايند كمك كنند شما را، شما مىگوئيد حالا كه مىخواهيد كمك بكنيد، پس دست برداريد از اين ادعاهائى كه داريد، شما مجرم را ديگر لازم نيست بشناسيد، بيائيد صلح بكنيم با هم، لازم نيست كه اينهمه جريمهها كه وارد شده است به شما، تلافى بشود. اين معناى آتش بس نيست، اين معناى صلح نيست. ما همان مطلبى را كه از اول گفتيم، همه دولتمردان ما همان مطلب را مىگويند. بايد بى قيد و شرط اينها بيرون بروند، نروند،
بيرونشان مىكنيم بى قيد و شرط و اگر زيادتر بمانند براى خودشان ضرر زيادتر دارد، هر چه بمانند، ضررش براى آنها زياد است و بايد تمام چيزهائى كه به ما وارد كردهاند، ما حالا مقدارش را نمىدانيم، كارشناس بايد بيايد بگردد مقدارش را معلوم كند كه چقدر مقدارش است، آن هم بايد تحقق پيدا كند و بايد مجرم هم معلوم بشود كه كى هست. و ما بعد معنوى اين كار را داريم. ما اگر عراق دست بردارد، اين حزب بعث از عراق و برود گم شود سراغ كارش و مردم عراق خودشان، اين مردم مظلوم خودشان براى خودشان حكومت تعيين كنند، يك شاهى از آنها نمىخواهيم براى اينكه آن بعد معنوى ديگر نيست در كار و آن مجرم رفت، تمام شد. آن بعد معنوى نيست در كار ديگر، ما بعد معنوى قضيه را بايد چيز بكنيم. ما مسوول اين جوانها هستيم، ما مسوول اين ارتش هستيم، ما مسوول اين زنها و مردهائى كه بچههايش و جوانش را از دست دادهاند، هستيم. مگر ما مىتوانيم كه بى قيد و شرط بگوئيم كه بيائيد صلح بكنيم، چون ما مىخواهيم برويم كمك شما بكنيم؟ اين مسلك اسلام نيست كه ما بخواهيم كمك آنها بكنيم و يك رشوه هم بدهيم. بله، بعضى حكومتها اينطورى هستند، نفتهايشان را مىدهند و التماسشان هم مىكنند، اين حكومت، اسلامى نيست اينطور. ما آن چيزهائى كه از اول گفتهايم، تا حالا سرش هستيم، يك قدم اينطرف و آنطرف نيست در كار، نمىخواهيم كه تحميل كنيم، يك چيز غير عقلى و غير عقلائى بگوئيم و نمىخواهيم از آن چيزى كه هر عقلى مىپذيرد، عقب بنشينيم، آن هم به واسطه آن بعد معنوى كه دارد، به واسطه اينكه آدم جانى را نبايد در جنايتش تشويق كرد. ما اگر صلح بكنيم. معنايش تشويق كردن اين جانى است به جنايتش. ما صلح مىخواهيم، خيلى هم مىخواهيم اما صلح بى قيد و شرط. معنايش اين است كه شما همين جا كه هستيد باشيد، يا خير، برويد بيرون، لكن ديگر باقيش هر چه هست شده است ديگر، هر چه مىخواهد بشود شده است، نخير، اين به حيثيت اسلام ضرر مىزند اينطور اغماض و حق ندارد كسى اينطور اغماض كند. البته راه دادن براى رفتن به سوريه براى طرف شدن با آنها يك مسالهاى نيست كه شما به ما منت داشته باشيد، ما به شما منت داريم اگر روى قواعد عادى باشد،البته چون يك تكليف الهى است، به هيچ كس هم منت نداريم، اما نبايد شما از ما يك چيزى بگيريد كه مىخواهيم بيائيم كمكتان. شمائى كه مىگوئيد كه ما با اسرائيل مخالف هستيم و مىدانم كه دروغ شما مىگوئيد كه شرط اينكه شما بيائيد از اينجا رد بشويد اين است كه صلح بشود و هر چى كه ما كرديم ديگر هيچ، اين معنى صلح است! اين معنى راه دادن است! شما معلق مىكنيد راه دادن را به چيزى كه نشود. دنيا بايد اين را بداند كه ما حاضريم صلح كنيم، حاضريم پيش برويم در آنجا، لكن در عرض اينكه اينها دارند كنار مىروند و يكى از شرايط را مىگويند، ما خودمان مىپذيريم در عرض اين دو گروه بيايند. در همين پانزده روزى كه اينها بنا دارند، فرض كنيد كه دروغ نمىگويند، مىخواهند بروند، در عرض اين بيايد يك گروه مورد توجه همه، بينالمللى، بيايد رسيدگى كند به اين جرمهائى كه اينها كردهاند، به اين خسارتهائى كه به شهرهاى ما وارد شده، به روستاهاى ما وارد شده، البته يك خسارتهائى به ما وارد شده است كه قابل جبران نيست و آن جوانهاى ماست، اين ديگر قابل جبران نيست، اينها آنطرف بايد در آن پيشگاه خدا بايد اينها رسيدگى
بشود. در عرض اينكه شما مىگوئيد ما كنار مىرويم و بيائيد ما ديگر راه مىدهيم به شما، در عرض اينكه شما كنار مىرويد يك گروه بيايند رسيدگى كنند به اينكه جنايات را چقدر بوده، چقدر ضرر زدهايد شما به ايران و يك گروه هم توافق كنيد بيايد كه رسيدگى كند به اينكه مجرم كى است، اينها وقتى حاصل شد، اما راه دادن شما به ما براى رفتن آنجا، شما بايد يك چيزى هم دستى بدهيد كه ما مىخواهيم برويم با دشمنهاى شما جنگ بكنيم، اگر شما راست مىگوئيد كه با اسرائيل مخالف هستيد و نمىخواهيد با اين بهانه يك كلاهى سر ما بگذاريد و خيال مىكنيد كه ايران توجه به اين مسائل ندارد و كسانى كه در راس امور هستند، توجه به اين مسائل ندارند، شما اگر نمىخواهيد كه يك توطئهاى داشته باشيد و يك كار خلافى بكنيد، خوب، راه بدهيد ما برويم.
اگر راست مىگوئيد كه با اسرائيل مخالفيد، بايد از ما خواهش كنيد كه به شما كمك كرده و جلو اين را بگيريم
راجع به مسائلى كه ما از اول گفتيم همان مسائل هست. حالا ما قبول مىكنيم از شما كه بيائيد برويد بيرون، قبول، بسم الله تشريف ببريد اما نه اينكه بيرون، تمام شد قضيه، اين يكى از چيزهائى است كه ما مىخواستيم، دوتاى ديگرش مانده است كه بعد معنوى آن در نظر ماست، بعد سياسى آن در نظر ماست نه بعد مادى آن، تا اينكه بگوئيد كه غمض عين كنيد، طلبى داريد از ما نگيريد. شما مگر ما مىتوانيم كه صرف نظر كنيم از يك چيزى كه جانى را به جنايت خودش تشويق مىكند؟ ما بايد جانى را در دنيا رسوا كنيم و جرمى كه كرده است، از او بگيريم تا اين امور لااقل محدود بشود اگر از بين مىرود لااقل محدود بشود. اينطور نشود كه هر كسى افسار گسيخته بريزد شهرهاى ديگران را از بين ببرد و اموال مردم را غارت كند و آتش بزند و بعد هم بگويد خوب، بسيار خوب، حالا ديگر صلح مىكنيم. اين صلح نيست، اين معنايش اين است كه نخير شما بايد باج به ما بدهيد تا ما با شما صلح كنيم و اين امروز آن روزى نيست كه شما اين حرفها را مىزنيد، شما ديگر اين حرفها را بايد كنار بگذاريد، شما ديگر قدرتى نداريد كه بتوانيد يك همچو مسائلى را بگوئيد و شما خيال كنيد كه ديگران به شما تقويت مىكنند، آن ديگران هم مثل شما مىمانند. شما كه مال خودتان بود، اينطور از كار درآمد، يك جمعيت كمى اينطور خرمشهر را گرفت، آنها كه از خارج اجير شما مىخواهند بشوند، آنها براى شما مىخواهند كار بكنند، براى خودشان مىخواهند كار بكنند، آنها با يك فوت از بين مىروند. بنابراين، مساله اين است كه ما امروز كه در اينجا مبتلا هستيم به يك همچو حزبى و در آنجا مبتلا هستيم به يك همچو رژيم فاسد، رژيم اسرائيل، ما در هر دو جبهه حاضريم به اينكه جنگ بكنيم. اينجا كه از خودمان است و جنگ مىكنيم، آنجا هم از خود ما هست. ما حاضريم، لكن راه دادن به ما براى رفتن، بايد يك چيزى ما به شما بدهيم كه شما راه بدهيد، بايد ما مجرم را ديگر كار نداشته باشيم، بايد بنشينيم صلح كنيم ديگر با هم، دست گردن به هم بيندازيم كه اينهمه آمدى جرم كردى، براى اينكه حالا مىخواهى به من همراهى كنى، بيا به من يك چيزى هم به ما بده تا همراهى كنيم! نه، اين مساله
غير عقلائى است و هرگز نخواهد شد. مساله راه دادن يك چيزى است كه شما بايد التماس كنيد كه ما بيائيم برويم سراغ آن كار را بكنيم. ما داوطلب هستيم. شما بايد از ما خواهش كنيد كه آقا بيائيد با ما كمك كنيد تا ما برويم جلوى اين را بگيريم اگر راست مىگوئيد كه با اسرائيل مخالفيد و اگر مساله اين نيست با اسرائيل مخالف نيستيد و مىخواهيد ما نرويم آنجا، شرط را اينطور قرار مىدهيد كه حالا بدون همه قيدى مصالحه كنيم، آنوقت شما تشريف بياوريد ببريد، آن هم تشريف بياوريد حرفى است تا به صورت واقعى من اميدوارم كه انشاءالله همانطورى كه شما در جبهههاى جنگ پيروز شديد و پيروز هستيد و اميدوارم كه هميشه پيروز باشيد، همينطور در معنويات هم كه مهم است، كه اين ماديات تابع آن معنويات است، اين معنويات هر چه قوى بشود، شما قويتر خواهيد شد. يك نفر آدم با ايمان مىتواند با هزاران نفر بىايمان مقابله كند و شما در اين عرض مدتى كه جنگ كردهايد، ديدهايد كه مساله اينطورى است كه ايمان وقتى كه در ميدان مىآيد، همه چيز را از بين مىبرد، مقابلش هر چه هست، از بين مىبرد.
انشاءالله خداوند ايمان همه ما را زياد كند و شما را در اين دو قطب معنويت و ماديت تقويت كند و اسلام را انشاءالله از شر همه قدرتمندان نجات بدهد و اين تحولى كه در ايران هست، انشاءالله باقى باشد و تا ظهور امام زمان اين ملت بتواند اين كشور را به طور شايسته تحويل ايشان بدهد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله