پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 10:47 AM
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پرسنل هوانيروز، كاركنان، كارداران و سركنسولان جديد وزارت امور خارجه، اعضاى خانوادههاى شهداى حادثه آمل، گروهى از كاركنان وزارت دفاع و مربيان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
آنها حربه ايران را كه ايمان، توحيد و اسلام است نمىشناسند و تاييدات غيبى را منكر هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما جوانهاى برومند از هر طبقه كه هستيد، از نظاميان و كارمندان وزارت خارجه و بازماندگان شهداى آمل تشكر مىكنم و سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى مسئلت مىنمايم. اشتباهى كه همه اين گروههاى مخالف با ايران و اسلام دارند اين است كه چون يك حكومت اسلامى و يك رژيمى كه تمام اجزاء او منسجم باشد و يك دولتى كه از مردم و ارتشى كه از مردم باشد نبوده است، يا اگر بوده است همان در صدر اسلام يك مدت كوتاهى بوده و بعدش نبوده است، لهذا اينها آشنايى ندارند با يك همچو طرز حكومت. اينها هميشه در ذهنشان از حكومتها مثل حكومت هيتلر و رضاخان و ديگر اشخاص غير انسانى و غير اسلامى و غير مكتبى در ذهنشان هست و مقايسه مىكنند مابين حكومتهائى كه در تمام دنيا هستند با حكومتى كه در ايران هست و نفهميدند كه اين طرز حكوكت غير آن طرزهاست، و لهذا به فكر ناقص خودشان در اين كشور كودتا امكان دارد و به فكر ناقص خودشان خرابكارىها در اين كشور براى تضعيف روحيه ملت تاثير دارد يا حمله نظامى در مقابل اين كشور و اين ملت فايده دارد. اينها حتى آنهائى كه از خود ايران بودند و در ايران هم در زمان انقلاب بودند نشناختند ايران را و نشناختند قدرت ايمان را و نشناختند اسلام را. اينها اعتقاد داشتند كه كشور ايران به واسطه انقلابى كه شده است، ارتشش در هم ريخته و مردمش متفرق و سر و سامان ندارد اين كشور و اگر يك قدرتى در مقابل او بايستد، در ظرف چند روز مىتواند كه ايران را قبضه كند. اين اشتباهات براى همين است كه ادعا مىكنند ما اسلام را مىشناسيم و نشناختند، ادعا مىكنند كه ما جامعهها را مىشناسيم و نشناختند و نكتهاش هم همين بود كه عرض كردم كه يك جامعه مثل جامعه امروز ايران سابقه نداشته يا سابقهاى كه آنها مطلع بر آن شده باشند، نداشته و لهذا هر يك از اينها كه با آن جهالتى كه دارند و عدم ديد سياسى و شناخت از اسلام و جامعه ما دارند، در يك گوشهاى با هم جمع مىشوند و مىخواهند توطئه كنند، به خيال خودشان مىخواهند كه يا ايران را
برگردانند به حال سلطنتى، كه يك طايفه زيادشان اين خيال را دارند، يا ايران را از جمهورى اسلامىاش برگردانند به جمهورى دموكراتيك، كه آنها هم يك دسته هستند و روى هم رفته اينها اسلام را نمىخواهند، حتى آنهائى كه ادعاى اسلام مىكنند هم حكومت اسلامى را به اين وضعى كه در ايران هست، نمىخواهند. آنها نمىخواهند كه دولتشان يك دولتى باشد كه با مردم آميخته است و ارتششان يك ارتشى باشد كه در دامن ملت است و ملت در دامن او. آنها مىخواهند كه يك رژيمى باشد كه يكى در آن بالا باشد و حكومت كند با يك اقليت و همه مردم هم خاضع باشند، آن هم خاضعى كه با سرنيزه خاضع باشند. شما اگر خيال كنيد كه در سرتاسر دنيا حكومتى باشد كه سرنيزه را بردارد و بتواند به جاى خودش بنشيند، نداريم همچو حكومتى، يعنى خود ملتها و خود مردم تودههاى ميليونى با حكومتها موافق نيستند و يا تا كنون نديدند يك حكومتى كه وقتى كه جنگ بشود همه مردم جنگجو هستند، وقتى كه محاصره اقتصادى بشود افكار همه مردم توجه به اين پيدا مىكند كه ما بايد خودكفا باشيم و متخصصين ما مشغول مىشوند و افكار خودشان را به راه مىاندازند و قدرت خودشان را به راه مىاندازند و ايران را مستغنى مىكنند از خارج و من به شما اطمينان مىدهم كه اگر تا يك مدتى ما در اين فشارها باشيم، ايران بيشتر ثبات پيدا مىكند و مغزهاى متفكر مكتبى ايران بيشتر به كار مىافتد و ايران را - از - خودكفا مىكند. آنها حتى كارمندان دولت را، كاركنان در كشور، آنهايى كه در كارخانهها كار مىكنند و كارگرانى كه در مزارع مشغول زراعت هستند، در يك رژيم اسلامى نشناختند، آنها مقايسه كردند اينجا را يا به بعض كشورهاى غربى يا به بعض كشورهاى شرقى و روى آن ديد است كه تا اينجا وارد مىشوند. آن حربهاى كه در دست ايران است، پيش آنها نيست و آنها نمىشناسند آن حربه را، آن حربه ايمان است، حربه توحيد است، حربه اسلام است، حربه قرآن مجيد است كه در تحت بيرق يك همچو اسلام و قرآن و توحيد همه مجتمع هستند و آنها تاييدات غيبى الهى را منكر هستند، نمىتوانند بفهمند، اينها نمىتوانند چشمشان را باز كنند و ببينند كه در هرگوشه از ايران يك امور خارق العاده واقع مىشود كه با دست عادى بشر نمىتواند واقع بشود. آنها در طبس آمدند و گمان كردند كه مىتوانند نيرو پياده كنند و مىتوانند بيايند و به بهانه خارج كردن گروگانها ايران را قبضه كنند و خداى تبارك و تعالى شنها و بادها را فرستاد و آنها را شكست داد.
اينها نمىتوانند بفهمند و نخواهند توانست بفهمند كه سربازهاى ايران از نظامى و پاسدار و ساير قواى مسلح با ايمان است كه دارند پيش مىروند. تمام قدرتها يك طرف ايستادند و يك قدرت ايمان هم در مقابل آنها يك طرف و قدرت ايمان بر آنها غلبه كرد و غلبه مىكند. اينها جامعهاى كه اسلام در او وجود پيدا كرده است و پياده شده است، اين جامعه را نديدند تا بفهمند، در كتابها هم همچو جامعهاى را نخواندهاند تا بفهمند، افكار كوتاه آنها هم نمىرسد به اين امر كه بتوانند بفهمند جامعه اسلامى يعنى چه. در تاريخ، در عين حالى كه خواندهاند كه عدههاى بسيار كم و ارتش بسيار كم اسلام بر دولتهاى طاغوت بسيار قدرتمند مثل ايران سابق و مثل روم غلبه كردند و اين غلبه، غلبه ايمان بود، آنها را آنطور غربىها غربزده كردند و تبليغات برضد اسلام و برضد ايمان و برضد انبيا
كردند كه غفلت كردند از ايمان و اسلام و روى آن غفلت مشغول اينطور خرابكارىها هستند. اگر اين عدهاى كه در جنگل بودند، اسلام را فهميده بودند، حمله به آمل نمىكردند. اين حمله در عين حالى كه براى ما تاسفانگيز بود و عدهاى از برادرهاى ما را از دست ما گرفت لكن فهماند به اين دستههاى غير انسانى كه اينطور نيست كه شما خيال مىكنيد كه اگر يك صدايى بلند كنيد مردم با شما هستند. چطور يك مردم مسلمانى كه دل بستهاند به اسلام و دل بستهاند به قرآن و شهادت را براى خودشان افتخار مىدانند و هر كس شهيدى دارد براى خانمان خودش يك افتخارى مىداند و هست، چطور امكان دارد كه چند تا دزد سرگردنه و چند تا اشخاصى كه هيچ از قرآن و اسلام اطلاع ندارند و هيچ ايمان ندارند، بيايند و يك شهر مومن را بخواهند به هم بزنند؟ اين معنا واضح شد كه مساله آنطور نيست كه اينها فكر كردند. صدام يا آنهايى كه صدام را وادار كرده بودند به اينكه به ايران حمله كند، نشناخته بودند ايران را، نشناخته بودند قدرت اسلام را، نشناخته بودند قدرت ايمان را و حمله كردند و به اين دام افتادند و حالا دارند دست و پا مىزنند كه از اين دام بيرون بروند و نمىتوانند بيرون بروند.
تبليغات زيادى كه شما مىدانيد در همه بوقهاى تبليغاتى هست، اخيراً ديگر به اينجا رسيدهاند كه از اين راه تبليغ كنند كه صدام صلح طلب است و ايران قبول نمىكند ايران كهگويد ما از آن راهى كه داريم عقب نمىنشينيم، ببينند چه راهى را او مىگويد، ايران چه مىگويد، در عين حالى كه مىدانند باز هم نخست وزير ما، رئيس جمهور ما، رئيس مجلس ما، وزير خارجه ما، همه اينها تكرار مىكنند كه بيايند اشخاص ببينند كه ما چه مىگوئيم، آيا ما صلح طلب نيستيم؟ صدام صلح طلب است؟! اگر يك دزدى آمد در خانه يك انسانى و اثاث او را يك مقدارى غارت كرد و خانه او را گرفت و به آتش زد بعض اثاث او را، بعد بگويد كه مردم بيائيد ما را صلح بدهيد، صلح بدهند كه توى دزد يك قدرى از خانه را داشته باشى و صاحبخانه هم يك قدرى؟ توى دزد اين ضررهايى كه زدى، ناديده بگيرند؟ توى دزد اين شرارتهايى را كه كردى، ناديده بگيرند؟ اگر ناديده نگيرند، صلح طلب نيستند؟ اگر صلح به اين معنا مىگويند كه ما كشورى كه به آن حمله شده است، تجاوز شده است، دزدها آمدهاند و مقدارى از منزل ما را، مقدارى از خانههاى ما را غارت كردند، آتش زدند، خراب كردند و جوانهاى ما را كشتهاند، حالا مىگويند ما سرجاى خودمان هستيم، بيائيد اى دنيا ببينيد كه ما صلح طلبيم، بيائيد صلح بكنيم، خوب، ما هستيم در اينجا، آنجايى كه با تجاوز آمديم و گرفتيم، آنجا هستيم، لكن بيائيد ما را صلح بدهيد، اين صلح را كدام انسان مىتواند بپذيرد؟ اين اسمش صلح هست اصلش؟ ايران كه مىگويد كه تا از خانه ما بيرون نرويد و تا جرمهايى كه كرديد، معلوم نشود كه شما مجرم هستيد و تا ضررهايى كه به ايران زديد، جبران نشود و حكم به جبران نشود، صلح معنا ندارد، براى اينكه صلح بدون اينها يعنى يك مقدار از خاك ما دست آنها باشد و بعد بگويند گرفتيم اين را و مال خودمان، اين ضررهايى كه به ايران وارد شده است كه ضررهاى انسانىاش بسيار با اهميت و ضررهاى مادىاش
هم همين طور، اين ضررها را زديم، حالا بيائيد صلح كنيم، يك مقدارى از خاك ايران مال ما باشد و حدش را بياوريم اين ور آبادان مثلا"، حدش را قرار بدهيم خونين شهر. اين صلح است؟! ما مىگوئيم كه، به همه كشورهاى اسلامى و همه كشورهاى اسلامى، تمام كشورهاى عرب و غير عرب ما مىگوئيم كه ما حكم را قرآن قرار مىدهيم، قرآن كتاب آسمانى مسلمين است، طايفه يا طايفه ديگرى ندارد، ما حكم را قرآن قرار مىدهيم، ما يك آيهاى از قرآن كريم را حكم قرار مىدهيم و عقلاى عالم، اشخاصى كه مىخواهند صلح بدهند ما را، با همين يك آيه عمل بكنند و ما قبول داريم. صدام هم كه مىگوئيد و خودش اقرار مىكند كه من مسلمان هستم، در عين حالى كه ما بعيد مىدانيم، اين قرآن است، ساير كشورهاى اسلامى هم كه مىگويند كه ما، ملتها قرآن را قبول دارند، حتماً دولتها هم مىگويند ما به قرآن اعتقاد داريم، بيايند بنشينند نماينده بفرستند. ما قرآن كريم را باز مىكنيم، سوره حجرات را باز مىكنيم و يك آيه از آيات سوره حجرات را برايشان مىخوانيم، مىگوئيم بيائيد با اين عمل كنيد. در آن آيه اين است كه اگر دو طايفهاى از مومنين با هم جنگ كردند، شما صلحشان بدهيد و اگر يك طايفهاى از اينها تجاوز به طايفه ديگر كرد، همهتان مكلفيد كه با او قتال كنيد، جنگ كنيد تا اينكه به اطاعت خدا برگردد. وقتى به اطاعت خدا برگشت، صلح كنيد به عدالت، به قسط. ما مىگوئيم به دنيا كه بيائيد ببينيد كه ما در خاك عراقيم يا عراق در خاك ماست؟ اگر ما در خاك عراقيم، شما با ما جنگ كنيد و اگر عراق در خاك ماست، به حسب قرآن كريم تجاوز كرده، وفئه باغيه است وفئه باغيه را بايد با او قتال كنيد. ما از قتال شما هم گذشتيم و اميدى به اين نداريم، لااقل محكوم كنيد. اگر به قرآن عمل نمىكنيد كه قتال كنيد و او را با سرنيزه بيرون كنيد از كشور اسلامى، لااقل محكوم كنيد او را و اگر محكوم هم نمىكنيد لااقل بىصدا باشيد، بى طرف باشيد. چه شده اينها را كه نه به قرآن اعتنا دارند و نه به حكم عقل اعتنا دارند و نه مسائل بين المللى، به هيچى اعتنا ندارند، هر روز يك شايعه درست مىكنند، هر روز مىگويند بحرين را بنا بود ايران، مىخواست بحرين را چه بكند. يك طياره از يك جا عبور مىكند يك جائى ديگر ساقط مىشود، شايعه درست مىكنند كه اسرائيل داشت همراهى مىكرد و اسنادش موجود است. اين كدام اسناد؟ يك كشورى كه بيست و چند سال است با اسرائيل مخالفت كرده، دست اسرائيل را از نفتش كوتاه كرده، روابط بكلى قطع است و او را غاصب مىداند و مسلمين را دعوت به اتحاد مىكند كه اين را بايد بيرون بكنيد و او به ريش مسلمين دارد مىخندد و امريكاى فاسد هم همين طور، باز اين مسلمين از اسرائيل دست برداشتند و مىخواهند با او مصالحه كنند بعضى از آنها به تبع امر امريكا و همه تبليغات خودشان را متمركز كردند به ضد ايران، يك دفعه از خودشان نمىپرسند كه آخر قضيه چيست. اينقدر سرسپردگى به امريكا، اينقدر سر سپردگى و ترس، ذخاير خودتان را تقديم امريكا مىكنيد و از او هم با او هم روابط داريد و از او هم عذر مىخواهيد و خوش خدمتى و خوش رقصى هم مىكنيد. ما با اينكه ملت ضعيف هستيم و به حسب افراد، افراد ما حدود سى و پنج ميليون يا چهل ميليون است و ابزار جنگى ما يك ابزار محدودى است بسياريش هم غارتگرها در وقتى كه انقلاب بود، غارت كردند
و قايم كردند، حالا به روى خود همين ملت مىكشند، ما با همه اين گرفتارىها كه داريم، در مقابل همه كشورهايى كه مىخواهند تعدى بكنند ايستاديم، در مقابل همه قدرتهائى كه با ما مىخواهند مخالفت كنند و با اسلام مىخواهند مخالفت كنند، ايستادهايم و معالاسف اين دولتهاى اسلامى بسياريشان به جاى اينكه با اسرائيل جنگ كنند، به جاى اينكه دست اتحاد به ايران بدهند كه اسرائيل را دفن كنند، اسرائيلى كه به همه چيز مسلمين طمع دوخته است، اسرائيلى كه برنامهاش اين است كه از نيل تا فرات مال اوست، اين اسرائيلى كه مكه و مدينه مكرمه را از خودش مىداند و مىخواهد دست درازى كند، معالاسف اين حكومتها به او كار ندارند بلكه مىخواهند بشناسند او را و همه تبليغات خودشان را و همه هم و غم خودشان را به اسلام و به حكومت اسلامى ايران متمركز كردهاند. تا گفته مىشود كه ما از اين حدودى كه داريم و چيزى كه از اول گفتهايم، هيچ قدمى كنار نمىگذاريم، فوراً مىبينيد كه يك جا مىگويد كه ديگر صلح امكان ندارد براى اينكه ايران سر صلح ندارد. مگر آن حدودى كه ما گفتيم چيست؟ جز اين است كه بايد بيرون برود تا ما بنشينيم با او صلح كنيم؟ ما قرآن مى گوئيم، ما حكم قرآن را مىگوئيم كه همه مسلمين بايد به اين جنگ كنند تا اين بيرون برود. اگر بعد از جنگ سر فرود آورد به احكام اسلام، آنوقت بنشينند صلح كنند، آن هم صلح به قسط و عدل. مسلمين بيايند ببينند، بابا بى خود صرف وقت در تبليغات نكنند و حسن قضيه اين است كه تبليغات اينقدر اختلاف دارد و اينقدر اعوجاج دارد و اينقدر خلاف ضرورى است كه ديگر هركس بشنود، هم، اگر راست هم اينها بگويند، مىگويند دروغ است. اين بوقهاى تبليغاتى كه هر روز يك چيز مىگويند و هر روز يك مطلب واضحالفساد را مىگويند، طورى اينها حيثيت خودشان را از دست دادهاند كه هر كه بشنود كه راديوى كذايى چه گفت، مىگويد راديو دروغ مىگويد. راديويى كه مىگويد كه زن و مرد ايران ديگر برگشتهاند از حكومت اسلام، از اين حكومت پشت كردند، يا نقل مىكند از بعض اشخاص فاسدى كه به واسطه فسادش نتوانسته است در ايران بماند و فرار كرده، نقل مىكنند كه اينها جوانها و زنهاى آبستن و بچهها و اينها را در خيابانها هر روز مىكشند، در عين حالى كه خود اين تروريستها دارند اين كارها را مىكنند، اين كارها را انجام مىدهند و بعد مىگويند ايرانىها اين كار را مىكنند. بله ايرانى است، اما كدام ايرانى؟ آن ايرانى كه به اسم مجاهد خلق بر ضد خلق، با اسم فدايى خلق بر ضد خلق قيام كرده است، آن هم ايرانى است لكن انسان نيست.
اصل وارد شدن در حزب براى ارتش، سپاه پاسداران و قواى انتظامى و نظامى جايز نيست
برادرها! ما بايد خودمان، خودمان را حفظ كنيم، نبايد ما منتظر اين باشيم كه قدرتهاى خارجى به ما كمك كنند، ما از كمك آنها گذشتيم. مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان. شر هم بخواهند برسانند ما با آنها مقابله مىكنيم. ما بايد كلاه خودمان را خودمان حفظ كنيم و حفظ اين به اين است كه ارتشى و ساير قواى نظامى و انتظامى، پاسدار، اينهايى كه عشايرى هستند، اينهايى كه قدرتهاى
نظامى و انتظامى هستند، با هم يكصدا باشند، اختلاف در بين نباشد. و من عرض مىكنم به همه اين قوا و به فرماندهان اين قوا كه اين افراد در هيچ يك از احزاب سياسى، در هيچ يك از گروهها وارد نشوند. اگر ارتش يا سپاه پاسدار يا ساير قواى مسلحه در حزب وارد بشود، آن روز بايد فاتحه آن ارتش را خواند. در حزب وارد نشويد، در گروهها وارد نشويد. اصلاً تكليف الهى شرعى همه شما اين است كه يا برويد حزب يا بيائيد ارتش باشيد. مختاريد، از ارتش كنارهگيرى كنيد برويد در حزب، ميل خودتان است اما هم ارتش و هم حزب، معنايش اين است كه ارتشى بايد از ارتشىاش دست بردارد، بازىهاى سياسى بايد توى ارتش هم وارد بشود. در هر گروهى كه وارد هستيد بايد از آن گروه جدا بشويد، ولو يك گروهى است كه بسيار مردم خوبى هم هستند، ولو يك حزب است كه بسيار حزب خوبى هست، لكن اصل حزب وارد شدن براى ارتش، براى سپاه پاسداران، براى قواى نظامى و انتظامى وارد شدنش جايز نيست، به فساد مىكشد اينها را. و من عرض مىكنم كه كسانى كه در راس ارتش هستند و كسانى كه در راس سپاه پاسداران هستند موظف هستند كه ارتش را و سپاه را و ساير قواى مسلح را از احزاب كنار بزنند و اگر كسى در حزب هست، بايد او را از ارتش بگويند يا در آنجا يا در اينجا، و همين طور سپاه پاسداران و همين طور ساير قواى مسلح بايد وارد در جهات سياسى نشوند تا انسجام پيدا بشود. اگر وارد بشويد، بالاخره به هم خواهيد زد خودتان را و بالاخره در مقابل هم خواهيد ايستاد و نظام را به هم خواهيد زد و اسلام را تضعيف خواهيد كرد. تكليف همه شما اين است كه با هم باشيد بدون اينكه در يك حزب يا در گروهى وارد شده باشيد، هر گروهى مىخواهد باشد. گروه فاسد كه انشاءالله وارد نمىشويد، گروههاى بسيار خوب هم وارد نشويد، بايد شما مستقل، بدون اينكه پيوند به يك گروهى داشته باشيد مستقل باشيد و از حزب الله تعالى شانه. همه افراد ايران موظفند كه با هم باشند. اگر احزاب هستند، خودشان را با ساير افراد كشور هماهنگ كنند، افراد كشور هم خودشان را با آنها برادر بدانند. گروههاى مختلفى كه اسلامى هستند، اين گروههاى اسلامى هم نبايد دخالت در امور ارتش بكنند و نبايد در آنجا افراد داشته باشند، تا بتوانيد يك عضو صالح و يك ارتش و سپاه پاسداران منسجم و صالح و قدرتمند باشيد. ورود سياست در ارتش شكست ارتش است. اين را بايد بدانيد و شرعاً جايز نيست. و من امر مىكنم به شما كه يا در ارتش يا در حزب. دوم ندارد كه بخواهيد هم ارتشى باشيد، هم حزبى، نمىشود، يا مثل ساير مردم هر طورى هستيد.
به صدام مىگويم كه يك راه براى تو سراغ دارم و آن راه انتحار است
و من به همه كسانى كه با اين جمهورى اسلامى مخالفت مىكنند، نصيحت مىكنم كه بس است ديگر، قدرتهاى خودتان را سنجيديد فهميديد كه نمىشود با يك قدرت اسلامى در افتاد، خودتان را سنجيديد، فهميديد نمىشود، حالا كه فهميديد نمىشود، چرا لجاجت مىكنيد؟ دست برداريد برويد مشغول يك كار ديگرى بشويد و به صدام هم مىگويم كه من يك راه براى تو سراغ دارم و آن راه انتحار است، همانطورى كه هيتلر بعد از آنكه به شكست رسيد خودش را كشت، تو هم اگر مردى و مثل
هيتلرى خودت را بكش.
اگر بخواهيد يك ملت قوى و آزاد باشيد، از تشريفات يك قدرى بكاهيد
برادرها! خواهرها! عرض كردم كه ما بايد خودمان، خودمان را نگه داريم. بايد طمع را از همه جا بريد، به خدا متوجه شد. تاكنون هم هر چه شما پيروزى داشتيد براى اين است كه اتكال به قدرت الهى و قدرت خودتان كه از قدرت الهى است اين اتكال را داريد و يكى از نصيحتهايى كه چون نزديك سال نو است مىخواهم به همه ملت اين نصيحت را بكنم اين است كه ما در حالى كه جنگزده هستيم، در حالى كه اينهمه آواره داريم، اينهمه بيمار داريم، اينهمه معلول در بيمارستانها داريم و شما هر يكىتان بعض همسايههاتان شهيد دادند، شما بايد يك قدرى راجع به مراسم عيد كوتاه بيائيد. شما همه اين قشرهائى كه براى اسلام الان دارند زحمت مىكشند و شهيد دادند و بازماندگان شهيد هستند يا در بيمارستان هستند، اينها را عائله خودتان حساب كنيد، مقدارى كه مى خواهيد تشريفات زايد را عمل بكنيد، نكنيد و برويد از اينها دلجوئى كنيد. ايام نوروز، ايام عيد نوروز برويد در اين مريضخانهها، برويد احوال اينها را، اينهايى كه آواره شدند، اينهايى كه در جنگ آواره شدند، اينهايى كه از خارج بيرونشان كردند و گرفتار هستند، به اينها سركشى كنيد و آن تشريفات زمان سابق را تخفيف بدهيد. اگر بخواهيد يك ملت قوى آزاد باشيد، از تشريفات يك قدرى بكاهيد، عيد را در بين دوستان خودتان، ملت خودتان، مجروحان خودتان، معلولان خودتان و جنگزدگان خودتان و آوارگان خودتان، از هر جا هست، اينها همه از شما هست، اين عيد را در بين آنها با هم عيد كنيد. يك قدرى از خودتان بكاهيد و بيفزائيد براينكه به آنها سركشى كنيد و آنها را احترام كنيد. اينها بزرگند، اينها عاليرتبهاند، اينها شهيد دادهاند، اينها معلول دادهاند، معلول هستند و اينها امتحان دادهاند و مادرهاى اينها امتحان داده است كه شهيد مىدهد و افتخار مىكند و مىگويد باز هم دارم، بيائيد ببريد. ما در مقابل اينها سرافكنده هستيم، ما در مقابل اينها شرمسار هستيم و ما بايد با اينها يك جورى رفتار كنيم كه عيد براى آنها هم باشد. و شما وقتى عيد داريد كه اخلاق عيدى داشته باشيد، اخلاق تازه. و من اميدوارم كه به اين امر ملت ما سرتاسر همه جا عمل كنند و رضاى خداى تبارك و تعالى را در اين امر به دست بياورند.
از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت و پيروزى اين ملت را مستدعى هستم و همه سعادتمند و پيروز باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله