0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:08 AM

 

صحيفه نور ج 9 صفحه 59

تاريخ: 17/6/58

بيانات امام خمينى به مناسبت 17 شهريور

انبيا مبعوثند به اينكه مردم را از ظلمت‏ها به نور خارج كنند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

در قرآن كريم مى‏فرمايد كه ما موسى را فرستاديم به سوى قومش ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله دو تا ماموريت به حضرت موسى مى‏دهد خداى تبارك و تعالى. يكى اينكه مردم را از ظلمات خارج كن به نور و يك ماموريت ديگر اينكه ذكرهم بايام الله اينها را متذكر كن به ايام خدا.

همه انبيا مبعوثند به اينكه مردم را از ظلمت‏ها به نور خارج كنند. خداى تبارك و تعالى هم مى‏فرمايد كه الله ولى الذين آمنوايخرجهم من الظلمات‏الى النوروالذين كفروااولياءهم الطاغوت يخرجونهم من‏النور الى الظلمات طاغوت را در مقابل خودش قرار مى‏دهد، خداى تبارك و تعالى شغل طاغوت را هم بيان مى‏فرمايد. همانطورى كه خداوند ولى مومنين است و مومنين را از ظلمات، از همه انواع ظلمات و تيرگى‏ها به سوى نور مى‏برد، در مقابل، ولى كفار طاغوت است و آنها را از نور به ظلمات مى‏كشد.

ملت تا از غربزدگى بيرون نيايد استقلال پيدا نمى‏كند

اين دو مطلبى است مقابل هم. اخراج از ظلمات به نور، ظلمت‏هاو تاريكى‏ها را زدودن و به نور رساندن ملت. در مقابل، نورها را از بين بردن و مردم را به ظلمت كشيدن، اين شغل طاغوت است. آن هنوز هم امر خدا. تمام ناروادئى‏هاظلمات است، تمام عقب افتادگى‏ها ظلمت است، تمام توجه‏هاى به عالم طبيعت ظلمت است، همه غربزدگى‏ها ظلمت است. اينهائى كه توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله‏شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اينها در ظلمات فرو رفته‏اند، اوليائشان هم طاغوت است.

ملت‏هاى شرقى كه به واسطه تبليغات داخل و خارج، به واسطه تعليمات عمال داخلى و خارجى، رو به غرب آورده‏اند و قبله آمالشان غرب است و خودشان را باخته‏اند و نمى‏شناسند خودشان را، مآثر و مفاخر خودشان را گم كرده‏اند و خودشان را باخته‏اند و گم كرده‏اند و به جاى آنها يك مغز غربى نشسته‏است، اينها اوليائشان طاغوت است و از نور به ظلمات وارد شده‏اند و همه‏

صحيفه نور ج 9 صفحه 60

بدبختى‏هاى شرقى‏ها هم از آن جمله ماها، همه گرفتارى‏هاى ما و بدبختى‏هاى ما هم همين است كه خودمان را گم كرديم، يك كسى ديگر به جاى ما نشسته است و لهذا مى‏بينيد كه هر چيزى كه در ايران هست تا يك اسم غربى نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم بايد اسم غربى داشته باشد، كارخانه‏هاى ما هم كه پارچه مى‏بافند بايد آن حاشيه‏اش خط غربى باشد، اسم غربى هم رويش بگذارند، خيابان‏هاى‏مان هم بايد يك اسم غربى داشته باشد، همه چيزمان بايد رنگ غربى داشته باشد، كتاب هم كه مى‏نويسند همين كتاب نويس‏ها، همين روشنفكرها بعضى‏شان كتاب هم كه مى‏نويسند يا يك اسم غربى روى آن مى‏گذارند يا مطالب را وقتى ذكر مى‏كنند استشهاد مى‏كنند به قول يك نفر غربى عيب هم اين است كه هم آنها غربزده هستند و هم ماها. اگر كتاب‏ها آن اسم‏ها را نداشته باشد، اگر فاستونى آن اسم را نداشته باشد، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد كمتر به آن توجه مى‏شود. وقتى به كتاب زياد توجه مى‏شود كه از اول كه انسان وارد مى‏شود هى اصطلاح غربى ببيند، هى الفاظ غربى ببيند، الفاظ خودشان را فراموش كنند، لغت خودشان را فراموش كنند، مفاخر خودشان را بكلى فراموش كرده‏اند، دفن كرده‏اند و به جاى آن ديگران را نشانده‏اند. اينها همه ظلمت‏هائى است كه طاغوت ما را از نور به اين ظلمت‏ها خارج كرده است. همين طاغوت زمان‏هاى اخير، زمان‏هاى ما، همين‏ها دامن زدند به اين غربزدگى، هر چيزى را به غرب نسبت داده‏اند، هر مطلبى را از غرب گرفته‏اند. هر مفخرى را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاه‏هاى ما هم در آن زمان دانشگاه‏هاى غربى بود، اقتصادمان هم غربى، فرهنگمان هم غربى، اصل خودمان را بكلى از ياد برديم و به جاى خودمان يك موجود غربى نشانديم. به مجرد اينكه يك كسى مريض مى‏شود مى‏گويند بايد برود انگلستان، بايد برود اروپا، با اينكه اطباء اينجا هم هست. در ذهن من اين است كه يكى از بستگان محمدرضا مخلوع، ملعون، لوزتين پيدا كرده بود، از اروپا براى او يك كسى كه عمل لوزه بكند آوردند در صورتى كه اطباى اينجا، عمل لوزه يك عمل آسانى است. اين چه مى‏فهماند به عالم كه يك كسى كه در راس يك مملكت به زور واقع شده و او را شناختند به اينكه شاه مملكت است، اين براى لوزتين هم طبيب قائل نباشد كه در ايران هست ، اين به طب ايران و به طبيب ايران چه لطمه وارد مى‏كند، چه خيانتى است اين به ملت ايران كه ملت ايران معرفى بشود به اينكه در سرتاسر كشور ما يك طبيبى كه لوزتين را بتواند عمل بكند نيست، از اين جهت از خارج مى‏آورند كه لوزتين را عمل كند. اين چقدر كمك مى‏كند به استعمار، چقدر كمك مى‏كند به غرب و چقدر حيثيت ملت ما را از بين مى‏برد. وقتى كه او اين كار را كرد مردم هم تا آن زمان همه آنها چشمشان به اين بود كه چه مى‏كند اين آدم، آنها وقتى كه مريض پيدا مى‏كردند حتى الامكان بايد بروند به خارج در صورتى كه اطباء ما داريم.

در آن زمان جوانى من يادم هست كه چشم من ضعيف شد كه الان هم ضعيف هست و در آنوقت امين الملك، خداوند رحمتش كند، طبيب چشم بود و من رفتم تهران براى اينكه چشمم را معالجه كنم. يك كسى كه با ما آشنا و با او آشنا بود، گفت: برويد پى امين الملك و ايشان نقل كرد ( آن آقا نقل كرد) كه فلان الدوله چشمش معيوب شده بود بود رفته بود اروپا پيش اطباء آنجا، آنجا پيش آن طبيبى كه

صحيفه نور ج 9 صفحه 61

رفته بود، پرفسورى كه رفته بود، گفته بود كه اهل كجا هستى. اهل ايران، تهران. گفته بود، مگر امين الملك نيست آنجا؟ گفته بود يا هست يا نمى‏شناسيم. آنطور كه آن آقا نقل مى‏كرد، گفته بود: امين الملك از مثل اينكه همچو چيزى ما بهتر است. طبيب خوب داريم لكن مغزهايمان، مغزهاى غربى شده است. خود طبيب‏ها همين طورند. خودشان هم وقتى پيش خودشان برويد مى‏گويند ديگر بايد بروى اروپا براى اينكه خودشان هم مغزشان اين طورى شده خودشان را گم كرده‏اند، قدرت را از دست داده‏اند، حيثيت، مليت خودشان را از دست داده‏اند و از دست داده‏ايم همه‏مان. تا اين ملت از اين غربزدگى بيرون نيايد استقلال پيدا نمى‏كند. تا اين نويسنده‏هاى ما كتاب‏هايشان به اين وضع است كه هر مطلبى كه مال خودمان هست وقتى بخواهند بيان بكنند استشهاد به قول فلان خارجى مى‏كنند، فلان غربى مى‏كنند، تا از اين وابستگى شماها در نيائيد استقلال پيدا نمى‏كنيد. تا اين خانم‏ها (شما را نمى‏گويم شما توده هستيد، آن خانم‏هارا مى‏گويم) تا اينها توجهشان به اين است كه فلان چيز بايد، فلان مد از غرب به اينجا بيايد، فلان زينت بايد از آنجا به اينجا سرايت بكند، تا يك چيزى آنجا پيدا مى‏شود اينجا هم تقليد مى‏كنند، تا از اين تقليد بيرون نيائيد نمى‏توانيد آدم باشيد و نه مى‏توانيد مستقل باشيد. اگر بخواهيد مستقل باشيد، اگر بخواهيد شما را به اينكه يك ملتى هستيد بشناسند و بشويد يك ملت، از اين تقليد غرب بايد دست برداريد. تا در اين تقليد هستيد، آرزوى استقلال را نكنيد. تا اين نويسنده‏هاى ما، نويسندگان ما، همه حرفهايشان غربى است، اين را دست از آن برندارند، اميد نداشته باشند كه ملتشان مستقل بشود. تا اين اسم‏هائى كه در خيابان‏ها و در داروخانه‏ها و در كتاب‏ها و در پارچه‏ها و در همه چيزتان، فقط مساجد است كه اسماء خارجى را ندارند آن هم براى اينكه روحانيون تا حالا به حسب نوعشان آنجور نشده‏اند و الا همه چيز بايد يك اسم غربى داشته باشد هم آنهائى كه مى‏نويسند اسم غربى مى‏گذارند، هم شما كه مى‏خواهيد بخوانيد، اينهائى كه مى‏خواهند بخوانند تا يك اسم آنطور نباشد به آن اقبال نمى‏كنند. والذين كفروا اولياء هم الطاغوت آنهائى كه كافر هستند، كفران نعمت خدا را مى‏كنند . مستور است واقعيات پيش آنها، در سطح و در تيرگى هستند كه اينها اوليائشان طاغوت است. كار طاغوت چيست؟ يخرجهم من النورالى الظلمات از نور، از نور مطلق، از هدايت، از استقلال، از مليت، از اسلاميت، اينها را بيرون مى‏كند و وارد مى‏كند در ظلمت‏ها. در اين ظلمات اينها را وارد مى‏كنند. ماها الان خودمان را گم كرديم، مفاخر خودمان را الان گم كرديم، ماثر خودمان را گم كرديم، تا اين گم شده پيدا نشود شما مستقل نمى‏شويد. بگرديد پيدايش كنيد، بگرديد شرق را پيدا كنيد. تا ما اينطور هستيم، تا نويسنده‏هاى ما آنطور است، تا روشنفكرهاى ما آنطور فكر مى‏كنند، تا آزاديخواهان ما آنطور آزادى غربى را مى‏خواهند همين است كه هست. فرياد مى‏زنند كه ما اختناق است، اختناق است، آزادى نيست. چه شده است كه آزادى نيست؟ نمى‏گذارند اين آخوندها زن‏ها و مردها با هم توى دريا بروند بغلطند، اين آخوندها نمى‏گذارند كه اين جوان‏هاى ما آزاد باشند بروند در مشروبخانه‏ها و در قمارخانه‏ها و در فحشا فرو بروند، آزادى نيست، اينها نمى‏گذارند كه راديو و تلويزيون ما زن‏هاى لخت را نشان بدهد و آن وجه وقيح را فضيح‏

صحيفه نور ج 9 صفحه 62

را، قبيح را و بچه‏ها و نوجوان‏هاى ما را مشغول كند. اين يك آزادى وارداتى است كه از غرب آمده است، آزادى استعمارى است يعنى ممالك مستعمره را ديكته كردند به آنهائى كه خائن به مملكت هستند به اينكه ترويج اين آزادى‏ها را بكنيد، آزادند كه هروئين بكشند، چه بكنند، آزادند كه افيون بكشند، آزادند كه به قمارخانه‏ها بروند، آزادند كه به عشرتخانه‏ها بروند، آزادند كه به سينماها بروند. نتيجه چه؟ نتيجه اينكه اين جوان‏هائى كه بايد براى يك مملكت و براى سرنوشت يك مملكت فعاليت داشته باشند، نسبت به سرنوشت مملكت بى‏تفاوت باشند. تمام نظرشان به اين است كه كى شب بشود ما سينما برويم و كى تابستان بشود ما دريا برويم. همه نظر اين است. يك آدم افيونى نمى‏تواند فكر كند براى يك مملكت، يك آدمى كه مغزش به موسيقى عادت كرد نمى‏تواند براى مملكت مفيد باشد و اينهائى كه بازى خوردند از خارج يا بازى نخورده عمال خارج هستند و ترويج موسيقى مى‏كنند، ترويج فحشا مى‏كنند، ترويج اين كارهائى كه جوان‏هاى ما را به تباهى مى‏كشد مى‏كنند، اينها كارهايشان، نتيجه كارهايشان اين است كه يك مملكت را كه قدرتش بايد از جوان سرچشمه بگيرد، بايد جوان آن قدرت را داشته باشد تا اداره بكند، اين قدرت را از جوان مى‏گيرند. اين فكر اينكه چه مى‏گذرد به اين مملكت، حكومت‏ها چه مى‏كنند با اين مملكت، محمدرضا چه به سر اين مملكت آورد، اين فكر از توى كله‏ها بيرون مى‏رود، تمام توجه، تمام اين مغز، مغز موسيقى مى‏شود، به جاى مغز جدى، مغز لهوى مى‏نشيند. بايد يك آدمى باشد كه به سرنوشت خودش فكر كند، اين فكر را از او گرفته‏اند. اين آزادى است كه آزادى استعمارى بايد به آن بگوئيم غير آزادى است كه در ملت بايد باشد. آزادى است كه از خارج وارد شده است و ماها را اينطور كرده است، جوان‏هاى ما را اينطور كرده است. جوان‏ها، آنهائى كه عادت بكنند، چند روز عادت بكنند به اين كارها، به اين عشرت‏ها، به اين چيزهائى كه در سينماها مى‏كردند و نمايش مى‏دادند، اين ديگر در فكر اينكه نفت ما را كى مى‏برد و آهن ما را كى مى‏برد و گاز ما را كى مى‏برد، اين به اين فكرها ديگر نيست. چه كار دارم، بگذار عيش و عشرتم را بكنم. مگر بيكارم كه بروم وقتم را صرف كنم براى اين چيزها اينطور ما را بار آوردند. تا جوان‏ها را اين نويسندگان بى‏انصاف ما نجات ندهند و آزادى سالم را ترويج نكنند و آزادى فاسد را جلويش را با قلم و قدم نگيرند، اميد اينكه يك مملكت آزاد مستقل داشته باشيم اين اميد را به گور بايد ببريم.

موسى (ع) مامور شد ان اخرج قومت را از ظلمات به نور، ماموريت است، ماموريت همه انبيا اين است كه اينها را از اين ظلمت‏ها، از اين چيزهائى كه بر خلاف مسير انسانيت است، بر خلاف مسير مليت است، اينها را خارج كنند و متوجه به نور كنند. وارد كنند در نور و نورانى باشد. قلب نورانى نمى‏تواند ببيند كه ماثر و مفاخرش را دارند زير پا مى‏گذارند و حرف نزند. نمى‏تواند يك قلب نورانى ببيند كه ملتش را به اين ذلت كشيدند و افرادش در اطراف تهران هم باز يك سوراخ منزلشان است و اين صحبت نكند و آنها مى‏خواهند كه شما را جورى بار بياورند كه در همه امورشان بى‏تفاوت باشيد، نپرسيد كه چرا اين مستمندان به حال مستمندى باقى‏مان‏ده‏اند و نفت‏هاى ما راديگران مى‏بردند،

صحيفه نور ج 9 صفحه 63

نپرسيد در ذهنتان اصلا نيايد، در ذهن وارد نشود كه يك همچو گرفتارى هائى هم ما داريم. شما حالا را ملاحظه نكنيد كه نور وارد شده است در قلب‏هاى شما. شما پانزده سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين را ملاحظه كنيد ببينيد كه هيچ مقاومتى بود در مقابل آنهائى كه همه چيز ما را مى‏بردند؟ نبود، كارى نداشتند به اين حرف‏ها، يك دسته‏اى گاهى وقت يك نقى مى‏زدند، نه توى مجلسمان صحبت بود و نه توى مسجدمان صحبت بود و نه توى دانشگاهمان صحبت بود و هيچ جا.

ايام الله را از ياد نبريم

امر دومى كه فرموده است خداى تبارك و تعالى به حضرت موسى وذكرهم بايام الله اينها را متذكر كن به ايام خدا. همه ايام مال خداست لكن بعضى از ايام يك خصوصيت دارد كه براى آن خصوصيت يوم الله مى‏شود.

روزى كه پيغمبر اكرم (ص) هجرت كردند به مدينه اين روز يوم الله است. روزى كه مكه رافتح كردند يوم الله است. يوم قدرت نمائى خداست كه يك يتيم را كه همه ردش كرده بودند، نمى‏توانست زندگى بكند تو وطن خودش، تو خانه خودش، بعد از چندى فتح مكه به دست او شد و آن قلدرها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سيطره او واقع شد و فرمود انتم الطلقاء مى‏گويند آزادتان كردم، برويد. اين يوم‏الله است يوم خوارج، روزى كه اميرالمومنين سلام الله عليه شمشير را كشيد و اين فاسدها را، اين غده‏هاى سرطانى را درو كرد اين هم يوم الله بود. اين مقدس‏هائى كه پينه بسته بود پيشانيشان لكن خدا را نمى‏شناختند، همين‏ها بودند كه كشتند اميرالمومنين را. قيام كردند در مقابل اميرالمومنين سلام الله عليه، از لشكر خودش بودند، قيام كردند در مقابل او براى خاطر آن قضايائى كه در صفين واقع شد و امام (ع) ديد كه اگر اينها باقى باشند، فاسد مى‏كنند ملت را. تمامشان را كشت الا بعضى كه فرار كردند. اين يوم الله بود. روزهايى كه خداى تبارك و تعالى براى تنبيه ملت‏ها يك چيزهائى را وارد مى‏كند، يك زلزله‏اى وارد مى‏كند، يك سيلى وارد مى‏كند، يك طوفانى وارد مى‏كند كه شلاق بزند به اين مردم كه آدم بشويد، اينها هم يوم الله است. چيزهائى است كه به خدا مربوط است، از آن يوم الله‏ها پانزده خرداد بود. پانزده خرداد هم از ايام الله بود كه يك ملت ايستاد در مقابل يك قدرت و كارى كرد كه پنج ماه تقريباً حكومت نظامى شد منتها قدرت نداشت ملت، باز اجتماع درست نشده بود. بيدار نشده بودند، شكست خوردند، نه شكست، به حسب ظاهر، والا از همانجا مبدأ پيروزى ملت است. هفده شهريور هم كه امروز ما اينجا مجتمع هستيم، آن هفده شهريور سال گذشته ايام الله، آن هم از ايام خدائى بود كه يك ملت زن و مردش، جوان و غير جوانش، بايستند و خون بدهند براى احقاق حق. اين روز خداست. هفده شهريور من ايام الله بايد متذكر باشيد، بايد يادآورى كنيد اين ايام الله را چنانچه كرديد، از ياد نبايد برود اين ايام الله براى اينكه اين ايامند كه آدم سازند، در اين ايام است كه جوان‏هاى ما را از عشرتكده‏ها بيرون مى‏آورد به ميدان جنگ مى‏برد. اين ايام الهى هست كه ملت ما را بيدار مى‏كند و بيدار كرد. امر مى‏كند ذكر هم بايام الله ايام الله را در ذكر مردم وارد كن.

صحيفه نور ج 9 صفحه 64

يادتان نرود اين ايام بزرگى كه بر ملت ما گذشت و ايام الله بود. مثل پانزده خرداد، مثل هفده شهريور، آن روزى كه اين خبيث فرار كرد از ايام الله بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت، يك قدرت را شكست. به طورى كه نتوانست بماند. نه قدرت خودش، قدرت همه دنيا ايستاده بود مقابل شما. من مطلع بودم. دنيا ايستاده بود پشتيبان، پشتيبان خودش اول، پشتيبان وارث آن، كه اين شخص بختيار باشد ثانياً، ايستاده بودند دنبال او كه نگهشان دارند. دو دستى آمريكا چسبيده بود كه شاه را نگه دارد. وقتى او فرار كرد دو دستى چسبيده بودند بختيار را نگه دارند، مى‏فرستادند پيش ما كه اين از ماست اين مال ماست. نوكر بودند اينها. و اين را بعيد ندانيد كه يك نفر را ده سال، پانزده سال، بيست سال با يك صورتى نگه دارند، به يك صورت ملى، صورت دروغى ملى، صورت ملى كاذب نگه دارند براى يك روز كه به دردشان مى‏خورد. ممكن است بيست سال يك كسى تو مسجد نماز بخواند عرض مى‏كنم كه عبادت بجا بياورد كه يك روز براى آنها كار بكند، اين ممكن است و ممكن است يك نفر آدم ده، بيست سال ادعاى صداقت بكند و مليت بكند و فحش هم بدهد به خارجى‏ها، مقاله هم بنويسد براى آنها، به ضد آنها، تا در دل مردم درست جاگير بشود، براى يك روز، آن يك روز آن روزى بود كه وقتى او رفت او جايش باشد براى حفظ منافع اجنبى‏ها هيچ بعيد شما ندانيد اينها را، چنانچه شد و واقع شد و ديديد و به ما مى‏گفتند كه زود است، شما حالا نرويد زود رس است، حالا شما به ايران نرويد. مى‏خواستند جمع و جور كنند قدرت خودشان را و آشفتگى‏ها را تمام كنند كه ديگر امكان رفتن نباشد. آن هم يكى از ايام الله بود و يكى از ايام بزرگ خداى تبارك و تعالى، آن شبى بود كه كودتا كردند اينها، آن شبى كه ما تهران بوديم و اعلام حكومت نظامى روز هم شد كه روز هم كسى بيرون نيايد و آن شب، بعدها به ما اطلاع دادند كه اينها آن شب بنا داشتند كه تمام سران قوم، هر كس گوشش مى‏جنبيد بكشند و تصفيه كنند تمام بشود كار. خدا نخواست. آن قيام ملت و آن قيام نورانى ملت، ملت متعهد كه بعدش كه اينها قيام كردند، نيروهاى آن طرف هم به اين طرف ملحق شدند، هى ملحق شدند، يك مساله‏اى بود كه الهى بود و من ايام الله بود. اين را از ياد نبريد كه تمام چيزها را جمع كردند و تمام كيدها را درست كردند براى اينكه در يك شب بريزند كودتا كنند و همه اشخاصى كه احتمال مى‏رود يك كارى از آنها بيايد همه را از بين ببرند، ملت را باز برگردانند به آن حال اول، خدا نخواست. اين يكى از ايام الله بود كه شما ملت شريف نورانى با قلب‏هاى پر از ايمان نترسيديد و آن روز ريختيد به خيابان‏ها بااينكه اعلام حكومت نظامى بود، ريختيد به خيابان‏ها و خنثى شد آن چيزى كه آنها مى‏خواستند. مى‏خواستند خيابان‏ها خلوت بشود تانك‏ها را بياورند همه جا مستقر بكنند و شب مشغول آن جنايت بشوند. همه قدرت‏ها دنبال اينها بودند، همه قدرتها، نه فقط قدرت ابر قدرت، ديگران هم بودند، آنهائى كه به نرخ روز كارهايشان را مى‏كنند، نان را به نرخ روز مى‏خورند. همه آن روز پشتيبانى مى‏كردند، معذلك خداى تبارك و تعالى با شما مرحمت فرمود شما را بر اين قدرت‏هاى بزرگ پيروز كرد و دست اجانب را از مملكت شما كوتاه كرد و انشاءالله تا آخر كوتاه است.

اين ايام يادتان باشد از يادتان نبريد، اين ايام بزرگ الهى كه از ايام الله است اينها را يادتان

صحيفه نور ج 9 صفحه 65

باشد.يادتان نرود كه ما يك پانزده خرداد داشتيم، پانزده خرداد مبدأ نهضت اسلامى ايران است. يادتان نرود كه ما يك هفده شهريور داشتيم، هفده شهريور از ايام الله است و بايد يادمان نرود اين را. آنقدر شهيد داديم، آنقدر خون داديم ما آن روز در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قيام كردند ملت ما و خونشان ريخته شد لكن پيروز شديم، مبدأ پيروزى و همه روزهائى كه نمى‏توانيم ما بشمريم اين روزهائى كه آنها با كمال شقاوت حمله مى‏كردند و شما با كمال شجاعت زن و مردتان مى‏ايستاديد در مقابلشان، يك كسى كه براى من نقل كرد گفت من خودم ديدم كه يك بچه ده، دوازده ساله ( يك همچو چيزى) سوار موتور سيكلت بود و رفت طرف تانك، تانك هم او را زير گرفت از بين برد اما يك همچو روحيه‏اى پيدا شده بود كه بچه دوازده ساله هم حمله به تانك مى‏كند با دست خالى و هيچى. شماها هم با دست خالى يك امپراتورى - نمى‏دانم دو هزار و پانصد ساله و يك جنايتكاران دو هزار و پانصد ساله را كه اگر مطالعه بكند كسى تاريخ را، در اينها شايد يك نفر هم پيدا نشود كه جنايتكار نباشد منتها كم و زياد داشتند، كم و زياد داشتند، آنها هم كه به آنها جنت مكان مى‏گويند آنها هم جنايتكار بودند، آنها هم پسر برومند خودش را كور كرد براى اينكه مبادا يك وقتى قدرت نمائى كند. آنها هم اينطور بودند لكن جنايت اصيل، آن كسى كه اصيل در جنايت بود اين پسر بود، پدر به اين اصالت نبود، براى اين، هم ارث برده بود و هم خودش بود. آن كه اصيل بود در جنايت، آن كه همه چيز ما را به اسم تمدن بزرگ عقب نگه داشت آنكه اسلام عزيز ما را با اسم اسلام مى‏خواست محو بكند، آن كه مفاخر ما را از بين مى‏خواست ببرد، تاريخ بزرگ ما را مى‏خواست به هم بزند، كه از همه اصالتش بيشتر در جنايت بود اين شخصى بود كه حالا معلوم نيست كجاها دارد سرگردان مى‏گردد.

به مظاهر و مفاخر اجنبى پشت كنيد

شما اين مظهرهاى خودتان را از ياد نبريد، روشنفكرهاى ما و نويسندگان ما، نويسندگان ما و تمام طبقه عالم و روشنفكر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند، اينقدر طرف غرب سجده نكنند كتاب بنويسند. شما مطلب خودت دارى، چه كار دارى فلان كس چه گفته؟ جهنم. چرا استشهاد به يك قول اجنبى مى‏كنى تا روح جوان‏هاى ما را افسرده كنى و اينها را از قالب خودشان بيرون بكنى. شماملت هم بنابر اين بگذاريد كه اگر يك داروخانه‏اى اسم خارجى داشت از او چيزى نخريد تا اسمش را عوض كند. اگر يك كتابى، اين دانشگاهى‏هاى عزيز ما، اينها هم توجه به اين معنا بكنند كه اگر يك نويسنده‏اى در هر كتابى شروع مى‏كند از ديگران در كتابش استشهاد كردن، اين كتاب را نخوانيد. نخوانند اين كتاب را. اگر اينطور بكنيد و مشترى‏ها كنار بروند (اينها مى‏خواهند مشترى پيدا كنند) اگر مشترى‏ها كنار بروند، اينها هم دست بر مى‏دارند از اين كارها. وقتى متاعى مشترى نداشت ديگر عرضه نمى‏شود. شما بنابر اين بگذاريد كه اين چيزهائى كه دارد شما را مى‏كشد به طرف غرب و مفاخر شما را زير پا مى‏گذارد و به جاى او مطالب غربى را مى‏نشاند، شما هم اعراض كنيد از او، پشت كنيد به اين. به نويسنده اين طورى پشت بكنيد، به كتاب اين طورى پشت بكنيد، اين كتاب‏هائى كه هر چه صحبت مى‏شود

صحيفه نور ج 9 صفحه 66

از لنين و استالين و زهر مار صحبت مى‏شود، نخريد. الزامى نيست كه شما بايد كتاب بخريد، نخريد اين كتاب‏ها را، نخوانيد اين كتاب‏ها را من وقت گذشته است كه تفسير اين قضيه را كه فردا ما مبتلا هستيم به دانشگاه و مبتلا هستيم به توطئه‏گريهائى كه در دانشگاه بنا دارند مى‏كنند، من حالا وقت ندارم كه راجع به آن يك صحبتى بكنم، گذشته وقت، لكن بايد خود، خود جوان‏هاى ما كه اكثرا متعهد هستند، اكثرا اين ملت ملى هستند، اكثرا به اسلام اعتقاد دارند، اينها نگذارند يك عده‏اى بيايند آنجا و شلوغ كنند و توطئه كنند. پشت كنند به اينها. كتاب‏هايشان را نخوانند. من نمى‏گويم آتش بزن، نه، آتش‏سوزى غلط است. هيچ آتش‏سوزى بدتر از اعراض نيست. وقتى آتش‏سوزى بشود مردم خيال مى‏كنند يك چيزى توى اين بوده، حالا آتشش زده‏اند، وقتى پشت بكنيد به آنها تمام مى‏شود. نخريد كتابهايشان را، نگذاريد اين متاعى كه مى‏آورند شما مشتريش باشيد، نه، مشترى نباشيد. بيايند بريزند آنجا، صد خروار هم كتاب را بريزند اينجا. نه، نريزيد و آتش نزنيد و پاره نكنيد لكن نخوانيد و نخريد. اگر نخوانيد و نخريد بعد از چند روز مى‏بينيد كه خبرى نيست ديگر، اين كتاب‏ها، كتاب‏ها را مى‏آورند كه شما بخوانيد. مى‏خواهند شما را از شرقيت به غربيت، آن هم به آن بدترين اقسام ديكتاتورى، بدترين اقسام ديكتاتورى را به شما مى‏خواهند تحميل كنند. نخريد اين كتاب‏ها را

انشاءالله اگر فرصتى باشد در يك وقتى بيشتر راجع به اين مطلب، اين مطلب را من نمى‏توانم حالا حقش را ادا كنم. حالا من دعا مى‏كنم به شما كه خداوند تبارك و تعالى همانطور كه عنايت كرد بر اين ملت، رحمت كرد بر اين ملت و اين ملت را از شر اجانب و از شر نوكرهاى اجانب نجات داد، اين نظر رحمت را بر اين ملت حفظ بكند كه ديگر اين اجانب رخنه نكنند در اين مملكت.

خداوند به شما سعادت، سلامت، عزت، قدرت، جديت بدهد و شما را از اين آزادى‏هائى كه استعمارى هست و از خارج وارد شده است به اين مملكت، نجات بدهد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها