0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:06 AM

 

صحيفه نور ج 9 صفحه 19

تاريخ: 12/6/58

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى ستاد مركزى جهاد سازندگى و نماينده امام در اين نهاد

بروز تحول روحى و انسانى در ملت به دست خداوند تعالى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من كراراً اين مطلب را گفته‏ام كه اين نهضت يك تحولاتى آورده است كه آن تحولات، تحولات روحى و انسانى است كه در نظر من بسيار اهميتش بيشتر از اين پيروزى در مقابل شاه سابق و قدرتهاى بزرگ است.

در ظرف يك مدت كوتاهى ملت ما متحول شد به حسب نوع، از يك حالى به يك حال مقابل او. يك طور تحول اين بود كه همه مشاهدش بوديد، مى‏ديديد كه در يك وقتى ملت ما طورى بود كه اگر يك پاسبان مى‏آمد در بازار مثل بازار تهران كه بزرگترين بازار ايران است و مى‏گفت كه چهارم آبان است و بايد بيرق بزنيد، علاوه بر اينكه خوب عمل مى‏كردند، براى خودشان اصلاً حق اين معنا را قائل نبودند كه بگويند نه، اصلاً يك همچو چيزى مطرح نبود، بى چون و چرا عمل مى‏كردند. همين ملتى كه از حرف يك پاسبانى تخلف را براى خودش مطرح نمى‏ديد، در ظرف مدت كوتاهى همين ملت ريخت در خيابان و گفت ما اصل سلطنت را نمى‏خواهيم، اين تحول، يك چيز بزرگى است، كوچكى نيست. يك آدمى كه، يك بازارى كه از يك پاسبان خوف داشت، يا يك مثلاً صاحب منصبى كه مى‏آمد و چند تا ستاره روى دوشش بود، همه از آن پرهيز مى‏كردند و مى‏ترسيدند، اين بچه‏ها و بزرگ‏ها و زن‏ها و مردها ريختند در خيابان‏ها و اساس مسأله را، اصلا شاهنشاهى را گفتند نمى‏خواهيم يعنى آنى كه دو هزار و پانصد سال با قدرت حكومت كرده بود بر ملت، آن را زيرش زدند و جلو هم زدند و عمل هم كردند و پيش هم بردند.اين تحول روحى يك تحولى بود كه اعجاب‏آور و هيچ نمى‏شد اسمى‏روى اين گذاشت الا اينكه تحولى بود كه با دست خدا انجام مى‏شد يعنى هيچ بشرى قدرت اين معنا را ندارد كه روحيه يك جمعيتى آن هم يك جمعيت سى و پنج ميليونى با عقايد مختلف، با روحيه‏هاى مختلف، از بچه كوچولويشان بگيرد تا پيرمرد توى مريض خانه‏هايشان اين يك همچو تحولى در او پيدا بشود، اين بشر نمى‏تواند اين كار را بكند. اين كارى بود كه، تحولى بود كه خداوند تبارك و تعالى درآن اراده داشت.

يك تحولى ديگرى كه از اين لطيف‏تر است آن تحول انسانى است كه پيدا شد. شايد سابق همچو چيزى نبود كه دكترها و تحصيل كرده‏ها و عرض بكنم كه اشخاص نازك نارنجى به

صحيفه نور ج 9 صفحه 20

اصطلاح ما و اينها يك وقتى فكر اين بيفتند كه بروند گندم درو كنند، زن، خانم‏ها به فكر اين اصلش نمى‏افتادند كه يك وقت بروند توى صحرا و كمك كنند به اين كشاورزها و زحمت بكشند و عرق بريزند و عشقبازى كنند با گندم و جو و زمين. اين يك تحول لطيفى بود كه در ايران پيدا شد كه حتى ايرانى‏هاى اروپا هم يك دسته آمدند اينجا، از اروپا هم يك دسته آمدند پيش من گفتند ما آمديم براى همين سازندگى. من به آنها گفتم كه شما البته نمى‏توانيد مثل كشاورزها برويد به آنطور فعاليت كنيد، لكن اين را بدانيد كه رفتن شما، از اروپا آمدن و رفتن شما توى جامعه كشاورزى، قدرت كشاورز را چند برابر مى‏كند و حالا دارم به شما عرض مى‏كنم كه البته آنها كار ديده و كار ورزيده هستند و شماها قدرت اينكه مثلاً آنقدرى كه آنها مى‏توانند عمل بكنند نداريد، اما اين معنا هست كه وقتى كشاورز ديد كه دكتر و تحصيل كرده و مهندس و عرض بكنم اينها آمدند، زن‏هاى محترم، مردهاى محترم آمدند در آنجا باهاشان كمك مى‏كنند، قدرت آنها چند برابر مى‏شود. اين قدرت مى‏آورد و اين عمل، عمل بسيار شريفى است و اين تحول هم تحول لطيفى است كه به غير دست خدا كسى ديگر نمى‏تواند داشته باشد، نمى‏تواند اين را انجام بدهد، اين تحولات روحى، تحولات انسانى، تعاون كه در ايران پيدا شده است.

يكى از دوستان من مى‏گفت كه در آن روزهائى كه تظاهرات بود زمان طاغوت و آن تظاهرات شديد بود (دو قصه را براى من نقل كردند، يكى از آنها را يادم است كى نقل كرده يكى را هم كس ديگرى نقل كرده) آن كه از دوستان من بود نقل كرد گفت كه من داشتم در همين خيابان‏ها كه داشتند عبور مى‏كردند، مردم تظاهر مى‏كردند، مى‏رفتم، ديدم يك پيرزنى يك كاسه‏اى دستش است يك مقدارى هم پول توى آن كاسه هست، دستش اينطور بود و در ذهنم آمد كه خوب اين فقير است و مردم به او، وقتى كه رفتم نزديك ديدم كه اين پيرزن بسيار محترم مى‏گويد كه امروز تعطيل است بازارها و پول خرد ممكن است پيدا نشود و بعضى‏ها احتياج داشته باشند كه تلفن كنند، من اين را نگه داشته‏ام كه هر كه بخواهد تلفن بكند بيايد از اين بر دارد و تلفن كند. اين يك كارى است كه ابتدائى، آدم خيال مى‏كند خوب يك چند قرآن باشد اما اين خيلى لطافت روح مى‏خواهد، اين يك انقلابى است كه خدا كرده است و من روى اين انقلاب‏هاى روحى و اين حس تعاونى كه در ملت ما پيدا شده است و آن شجاعتى كه در ملت ما پيدا شد و اين علاقه‏اى كه من ادراك مى‏كنم، حتى همين امروز، هر روز تقريباً، تقريباً من مواجه با يك همچو چيزى مى‏شوم. ديروز يك دسته‏اى از خانم‏ها، محترمات، اينجا بودند يكى اصرار مى‏كرد كه شما بگذاريد كه ما برويم كردستان. من گفتم آخر شما، نه، كردستان حل مى‏شود، لازم نيست شما تشريف ببريد. يكى گرفته بود جلوى من، تا آنجا آمد يكى‏شان دنبال من كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم من دعا مى‏كنم كه شما ثواب شهيد را ببريد و خدمت كنيد. اينها يك تحولاتى است كه پيدا شده است. صدر اسلام با يك همچو روحيه‏اى كه شهادت را مى‏خواستند، آنطور پيشرفت كردند و در نيم قرن تقريباً معموره را، معموره دنيا را، دنياى متمدن آنوقت را فتح كردند و الا عددشان، يك عده‏اى بودند حجازى و نه فنون جنگى به آن معناى مدرنش را كه روم و ايران‏

صحيفه نور ج 9 صفحه 21

مى‏دانستند مى‏دانستند و نه ابزارش را داشتند، ابزار كه هيچ نداشتند حتى هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، يك بندى از چيز خرما، ليف خرما درست كرده بودند شمشير را با آن بند بسته بودند اينجا.

لكن روح، روح الهى بزرگ بود، آن روحى بود كه وقتى نيزه را (آن در يك جنگى مرد) آن مخالف گذاشت به اينجاى آن و فشار داد، اين ديد كه خواهد مرد، با اين فشار داد خودش را از توى نيزه، يكى نيزه توى شكمش رساند، خودش را، او را هم كشت، خودش هم مرد. يك همچو روحيه، يك همچو روحى يا مثلاً به قلعه‏هاى بزرگ وقتى كه مى‏رسيدند و كشته مى‏دادند، كشته مى‏دادند بعد براى رفتن بالا نيزه‏ها را زير يك سپر مى‏گذاشتند، سپر رويش، يكى رويش مى‏نشست مى‏رفت بالا، اگر كشته هم مى‏شد، كه مى‏شد تا در را باز مى‏كرد. اين روحيه، يك روحيه است كه روحيه الهى است، در ملت ما هم پيدا شده است الحمدلله (يكى از حضار خطاب به امام: انشاء الله خدا به شما عمر هزار ساله بدهد) و به همه ملت انشاءالله عمر با بركت كه هزار سال كه نمى‏شود لكن بركت هزار سال را، انشاء الله ملت ما اين بركت داشته باشد عمرشان همانطورى كه اين بركت بود كه سلطنت دو هزار و پانصد ساله را، اين محتاج به هزار سال فعاليت بود تا يك سلطنت دو هزار پانصد ساله را ببرند، اين بركت بود، اين بركتى بود كه خداى تبارك و تعالى به شما ملت مسلمان مومن داد و من دلخوشيم به اين تحولات است يعنى همان وقت كه من در پاريس بودم و بعضى از اين مسائل را (البته تمامشان را آنجا شنيدم يعنى بيشترش را) بعضى از اين مسائل را در پاريس مى‏شنيدم و منجمله اين بود كه يك نفرى كه رفته بود گرديده بود و به دهات اطراف ما، دهات كمره، دهات خمين، دهات چاپلق آنجاها رفته بود، به من گفت كه من در آن دهات كه رفتم، صبح همان وقتى كه بحبوحه تظاهرات و اينها بود گفت صبح كه مى‏شد در هر دهى آخوند ده جلو مى‏افتاد مردم عقبش تظاهر مى‏كردند و ايشان گفت به من در فلان جا در قلعه حسن فلك (آن قلعه حسن فلك را من رفتم مى‏دانم كجاست، در پهلوى كوهى است كه به آن كوه الوند مى‏گويند آن غير الوند همدان است. مال خمين است الوندى است، آنجا يك قلعه‏اى است مثلا به اندازه چند مقابل اين عمارت‏ها، ده بيست تا خانوار شايد داشته باشد) گفت حتى آنجا، گفت من آنجا كه رفتم، ديدم مطالبى كه در آن قلعه مردم آنجا مى‏گويند همانى است كه در تهران مى‏گويند. من آنجا در ذهنم آمد كه مساله، مساله بشرى نيست، مسأله، مسأله الهى است و اين پيش مى‏برد. وقتى مطلب توجه از جانب ماوراء الطبيعه و غيب باشد، اين ملت پشتيبان غيبى دارد و با پشتيبان غيبى شما پيش برديد والا ابزارى دست شما نبود، چهار تفنگ دست پاسبان‏هاى ما هست، اينها غنيمت جنگى است و الا كى داشتند اينها را. آنى كه در بين ملت ما بود الله اكبر و ايمان بود، فرياد الله اكبر و ايمان بود و او پيش برد.

حفظ وحدت و روحيه الهى ضامن تداوم پيروزى است‏

برادرها! حفظ كنيد اين را، خواهرها! حفظ كنيد اين را. تا اين،اين سنگر الهى، اين دژ محكم خدايى هست شما پيروزيد، نه دموكرات‏ها به شما غلبه خواهند كرد و نه كمونيست‏ها خواهند، همه اينها

صحيفه نور ج 9 صفحه 22

دفن خواهند شد لكن به شرط اينكه اين روحيه‏اى را كه خدا داده است و اين وحدت كلمه‏اى را كه از جانب غيب به شما هديه شده است، اين امانت را حفظش كنيد. الان اين يك مسأله‏اى است كه پيش ما امانت است و بايد حفظ كنيم آن را و وقتى كه توجه اين باشد كه ما براى خدا اين كار را مى‏كنيم، اين هم باز در پاريس مكرر اتفاق مى‏افتاد كه اشخاص دلسوز، اشخاصى كه هواخواه بودند، اينها به من كرارا مى‏گفتند كه نمى‏شود اصلاً، حالا كه نمى‏شود بايد يك جوريش كرد كه مثلاً به تدريج پيش برود وقدم به قدم مثلاً پيش برويم و بعضى‏ها هم از اينجا پيغام مى‏دادند كه قدم به قدم پيش برويد، حالا انتخابات را درست كنيد، بعد از انتخابات هم يك مجلس خوبى درست بكنيم و بعد از مجلس خوب و كذا و كم كم، من به بعضى‏هاشان گفتم به اينكه اين نهضتى كه الان ما پيدا شده است و همه مردم بزرگ و كوچك الان توى خيابان دارند فرياد مى‏زنند، شما اگر اين نهضت خاموش بشود، دوباره مى‏توانيد يك همچو نهضتى درست كنيد؟ نه، پس قبول داريد كه نمى‏شود. شما مى‏توانيد يك همچو قولى بدهيد و همچو اعتقادى پيدا كنيد كه اين آقاى آريامهر به قول خودش عمل مى‏كند و آمده است مى‏گويد كه ملت، علماى اعلام، اى مراجع عظام من اشتباه كردم شما احتمال نمى‏دهيد اين معنا را كه فردا همين آدمى كه آمده است مى‏گويد علماى اعلام، فردا باز همان قلدر باشد و قلم‏هاى شما را بشكند؟ جواب نداشتند بدهند. گفتند حالا كه ما اين نهضت را درست كرديم و اين هم از اينها مى‏دانيم كه اگر اينها قدرت پيدا بكنند، تمام ما را از بين خواهند برد، حالا ما بايد عمل بكنيم.

ما مكلفيم به مبارزه با مخالفين اسلام و ملت‏

و عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفى داريم، ما مكلفيم، خدا به ما تكليف كرده است كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام مبارزه كنيم يا پيش مى‏بريم، يا نمى‏بريم اگر پيش برديم كه الحمدلله، هم ما به تكليفمان عمل كرده‏ايم و هم پيش برديم و اگر هم مرديم و كشته شديم، به تكليفمان عمل كرديم. ما چرا بترسيم، ما شكست نداريم، شكست براى ما نيست براى اينكه از دو حال خارج نيست يا پيش مى‏بريم كه پيروز هم شديم يا پيش نمى‏بريم كه پيش خدا آبرومنديم. اولياء خدا هم شكست مى‏خوردند، حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد، اينكه حرف ندارد، شكست خورد. امام حسين سلام الله عليه هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهرى و پيروز واقعى بود. اگر ماها هم كه براى خدا مى‏خواهيم كار كنيم شكست هم بخوريم، تكليف را عمل كرديم و به حسب واقع هم پيروزى با ما خواهد شد.

شما وارث مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال به آن ظلم شده‏

اين را عرض مى‏كنم براى اينكه به شما عرض كنم كه من مى‏دانم كه الان گرفتارى زياد است، نه براى شما، نه براى گروه شما، براى همه گروه‏ها، شماوارث يك مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال بر آن ظلم شده است و آن چيزى را كه شما خودتان مشاهد بوديد، ده پانزده سالش را

صحيفه نور ج 9 صفحه 23

شايد شماها يادتان است، از اول آمدن رضا خان به سر كار تا حالا من يادم است شما هيچ كدام يادتان نيست، از آنوقتى كه آن وارد شد به تهران و كودتا كرد تا حالا كه اينجا نشسته‏ام مسائل يادم است، يعنى مشاهد بودم، شماها هم زمان محمدرضا را يادتان است و خرابى‏هاى را كه بيشتر كرده از سايرين. اين دو پدر و پسر هر دو خيانت كردند اما خيانت‏هاى اين بيشتر از خيانت‏هاى او بود. خرابكارى اين بيشتر از خرابكارى او بود، ما وارث يك همچو مملكت خراب از همه جهت، اقتصادش، خوب دنبال هر انقلابى يك آشفتگى است، اين قابل تعرض نيست، يك رژيم بخواهد تغيير بكند، آن هم يك همچو رژيمى، آن هم به دست مردم، نه به دست يك نظامى كه روى نظم كارهايش انجام ميدهد نه كودتا، كودتا نبود، آنها مى‏خواستند كودتا بكنند، خوب البته مى‏دانيد كه در اين شب‏هاى آخرى كه ما تهران بوديم، قضيه كودتا بود و كشتن همه لكن خدا نخواست و همان‏هاى كه مى‏خواستند به دست آنها كودتا كنند همان‏ها هم برگشتند به همه آنها و خدا برگردانده است، شما غافل نشويد از اين. شما افغانستان الان را ملاحظه كنيد، افغانستان الان چند ماه است گرفتارند مردم، خداوند انشاء الله كه نجاتشان بدهد، براى اين است كه طرفشان كه عبارت از اين مرد فاسق است، مى‏كوبد آنها را با طياره و با توپ و تانك. يكى از عناياتى كه خداى تبارك و تعالى به شما كرد و به ما كرد اينكه اينها را از خدا يك خوفى در دلشان وارد كرد كه متشبث به آن اسلحه‏ها نشدند، منصرفشان كرد، آنطور نبود كه فانتوم‏ها را بياورند بالاى سر تهران و چه بكنند، بعضى‏هاى‏شان هم كه گفته بودند اطاعت نكرده‏اند از آنها. اگر چنانچه آنها قواى انتظامى‏شان را به كار انداخته بودند و تهران را سركوب كرده بودند، حالا شما اينجا مجتمع نبوديد، ما هم نبوديم. اين يكى از معجزاتى بود كه خداوند اينها را منصرفشان كرد از اين كار، اگر هم تو ذهن يكى‏شان آمد، يا ترسيد و نكرد، اگر هم دستور داد، طرف ترسيده بود يا طرف براى خاطر خدا نكرد، اين هم يكى از چيزهايى بود كه دراين نهضت واقع شد و امرى بود ماوراءالطبيعت، مثل افغانستان نشد.

يأس به خود راه ندهيد كه از جنود شيطان است‏

در هر صورت اين را مى‏خواستم عرض بكنم به شما كه شجاع باشيد. در گرفتارى‏ها كه مى‏آيد، پا بر جا باشيد مأيوس هيچ وقت نشويد. دولت اگر چنانچه نمى‏تواند به آن اندازه‏اى كه، من تصديق مى‏كنم كه دولت مشغول كار است، كار خيلى هم كردند اين هم به خود آقايان گفته‏ام، به آقاى بازرگان و ديگران گفته‏ام كه شما كار مى‏كنيد و عرضه نمى‏كنيد، ديگران كار نمى‏كنند و مى‏گويند، ديگران كار نمى‏كنند، فريادش را مى‏زنند. اينها خيلى كار كرده‏اند اما عرضه نمى‏كنند. چند دفعه تا حالا به آنها، شما اين پاكسازى را خوب عرضه كنيد، آن خانه‏سازى را عرضه كنيد، آن امداد را كه داريد در همه جا مى‏كنند و مى‏كنيد عرضه كنيد به مردم، اين چيزهايى كه تا حالا شده است بگوئى‏د. فقط در تمام اين مدت يك روز آقاى هاشمى( سلمه الله تعالى ) در مدرسه فيضيه شمرد، پنجاه تا تقريباً يا سى تا، چند تا بود شمرد يكى يكى كه اين كارها تا حالا شده است. خوب اين را بايد در روزنامه‏ها بنويسند، صدايش

صحيفه نور ج 9 صفحه 24

را در آورند كه مردم نيايند از ما سؤال كنند كه آقا اين چيزى كه در صد (شماره حساب بانكى) ريخت، خورديد يا عمل شد. نگويند مردم كه خوب، مردم آن چيزى كه در صد ريختند الان خرج شده، تمام شده، باز هم احتياج است ولى عرضه نمى‏كنند، بايد عرضه كنند. عمل كردند، اما اينقدر اشكالات در كار است كه به اين زودى نمى‏شود درستش كرد ، يك مملكت آشفته‏اى را به اين زودى نمى‏شود اصلاحش كرد، اين پافشارى لازم دارد، بايد مأيوس نشد. د راين قضيه كردستان بعضى از آقايان محترم به طور يأس‏آميزى و بعضى از سران به طور ياس آميزى با من تماس مى‏گرفتند (حتى اين روزهاى آخر) كه اگر چنانجه با اينها وارد مذاكره نشويم، چه خواهد شد و چه خواهد شد، از دست ما خواهد رفت. به ايشان گفتم اشتباه مى‏كنى به اتمام رسيد.

مقصود من اين است كه هيچ وقت يأس را در قلب خودتان وارد نكنيد، ياس از جنود شيطان است، اميد از جنود خداست، هميشه اميدوار باشيد، پشتوانه شما خدا و اسلام است. كسى كه پشتيبانش اسلام است از چه بترسد؟ با يك اشاره همه تمام مى‏شود، اتكال كنيد به خداى تبارك و تعالى، اتكال كنيد به قرآن و اسلام و پيش برويد و اينكه يك كسى مثلا فرض كنيد سردى با شما مى‏كند، همراهى با شما نمى‏كند، اينها چيز مهمى نيست خدا همراه شماست ولو حالا با شما يك قدرى هم فرض كنيد سردى مى‏كنند يا اگر همراهى نمى‏كنند يا اگر دلجوئى نمى‏كنند. كار وقتى براى خدا باشد، ديگر انسان خوف از چيزى ندارد. حضرت على بن الحسين سلام الله عليه در آن بحبوحه كذايى كه بود راجع به اينكه همه اصلا مقدراست كه بايد كشته بشويد، اينطور نقل مى‏كنند اهل منبر كه عرض كرد به امام عليه السلام كه " اولسنا على الحق" ما بحق نيستيم؟ فرمود چرا، گفت پس چرا بترسيم از مردن « فاذا لانبالى بالموت ) وقتى ما بحقيم، ما بحقيم هيچ اشكالى در اين نيست كه بحقيم ، ما در مقابل باطل ايستاده‏ايم باطل عبارت از رژيم سلطنتى جابر و شما مسلمان متعهد در مقابل يك همچو رژيمى و در مقابل دستجاتى كه تاييد او را مى‏كردند كه ابر قدرت‏ها بودند و ساير قدرت‏ها. شماها بحقيد، وقتى شماها بحقيد، از اينكه با ما فلان كس همراهى نمى‏كند چه باكى. خوب من كه بحقم من تكليفم را دارم عمل مى‏كنم حالا شما با من موافقت كنيد، نخير مخالفت كنيد، ده تا هم فرض كنيد كه كاره چوب لاى چرخ بگذاريد من كارم را دارم انجام مى‏دهم، رسيدم به آن كارى كه انجام دادم، دو تا چيز بردم يكى ثواب خدا، يكى رسيدن به مطلب. نرسيديم، ثواب خدا سر جاى آن هست. شكست توى كار نيست، شما ملت شكست نمى‏خوريد انشاء الله و به پيش مى‏رويد و انشاء الله همه اين مشكلات تمام خواهد شد. البته راجع به اين قضيه اى هم كه آقا گفتند و اينها، من اين آقايان مى‏آيند اينجا باهاشان صحبت مى‏كنم. اميدوارم كه همه موفق باشيد، مويد باشيد، همه از جنود امام زمان سلام الله عليه باشيد و در دفتر آنها اسم شما را بنويسند.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها