0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 65

تاريخ: 17/4/58

بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و روحانيون تهران‏

وقتى كه قلب الهى شد همه چيز انسان الهى مى‏شود

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من چند جمله راجع به تكاليف كلى روحانيون و اهل محراب و منبر بايد عرض بكنم و بعد مشكلاتى كه هست. آقايان روحانيون و خصوص اهل منبر، خطبا، اينها سخنگوى اسلام هستند. اگر حكومتى سخنگو مى‏خواهد، سخنگوى اسلام آقايان خطبا هستند و وقتى مى‏توانند آقايان خطبا سخنگوى يك اسلامى باشند، آن اسلامى كه همه چيز در آن هست، اين اگر خودشان را اسلامى كنند و مطالبى كه گفته مى‏شود، اسلامى باشد و از قلب پاكيزه اسلامى بيرون بيايد، اين صلاحيت سخنگويى براى اسلام را دارد. سخنگوى دولت‏هاى ديگر هيچ كارى به اين ندارند كه اين حرفى كه تو مى‏زنى، باوردارى، از روى قلب است. به قلب هيچ كارى ندارند اينها، فقط كار دارند كه اين خوب صحبت بكند و مطالب دولت را خوب ادا بكند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد يا نباشد كارى به آنها ندارد و از سخنگويى او هم چيزى كسر نمى‏شود اما اسلام اينطور نيست، اسلام آنقدرى كه به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مركز، قلب است، مركز، لب انسانى است. اگر خداى نخواسته شما حرف‏هايى كه مى‏زنيد همه‏اش اسلامى باشد، لكن از يك قلب اسلامى بيرون نيايد، اين شايستگى براى سخنگويى در اسلام ندارد ولو خيلى هم خوب صحبت بكند. و اگر از قلب اسلامى بيرون بيايد، يعنى قلبى كه اعتقاد دارد به مبانى اسلام، ايمان آورده است به اينكه اسلام همه چيز است و مكتب اسلام مكتبى است كه تنها اين مكتب و مكتب‏هاى الهى كه آنها هم همه اسلامند، اين مكتب است كه مى‏تواند انسان‏ها را به همه ابعادى كه دارد، تربيت كند و نظام را به همه ابعاد برقرار كند و انسان‏ها را برساند به آنجايى كه مقام انسانيت است. با همچو اعتقادى، با همچو ايمانى اگر چنانچه خطيب خطبه بخواند و ملا موعظه بكند و روحانى عمل بكند، اگر از روى يك همچو قلبى بيرون بيايد، روحانى، روحانى است خطيب هم خطيب اسلامى است و اهل منبر هم سخنگوى اسلام هستند، روحانيون هم باز سخنگوى اسلام. ابتدا از قلب شروع مى‏شود، همه چيزها از قلب انسان شروع مى‏شود، نه اين قلبى كه حيوانى است، قلب انسانى، همه مسائل از قلب انسانى شروع مى‏شود و اگر چنانچه قلب، يك سرچشمه نور و هدايتى در آن باشد، زبان هم به نورانيت قلب منور مى‏شود، چشم هم به نورانيت قلب منور مى‏شود، همه اعضاى انسان كه تابع قلب است، وقتى قلب الهى شد، همه چيز انسان الهى مى‏شود يعنى حرف كه مى‏زند،

صحيفه نور ج 8 صفحه 66

حرفش هم الهى است، استماع هم كه مى‏كند، استماعش هم الهى است، راه هم كه مى‏رود، راه رفتنش هم الهى است. اين همان است كه انبيا آمده‏اند براى تربيت انسان‏ها كه اين انسانى كه يك حيوانى است، با ساير حيوانات فرق ندارد يا بدتر از ساير حيوانات است مى‏خواهند كه اين انسان را از اين لجنزار بيرون بياورند و يك انسان الهى، يك انسانى كه سر تا پايش معرفت الله باشد، توحيد باشد، حركتى نكند الا به حركت الهى و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى نه اين است كه معنايش اين است كه خدا تير را با دست انداخت. اين دست، دست خداست و نفسانيت در تو نبوده است تا اينكه رمييى كه مى‏كنى، رمى تو باشد. تو الهى بودى، تو يك موجود الهى بودى، موجود الهى همه چيزش الهى است، رميش رمى الله است، عينش، عين الله است، همه چيزش خداست.

بايد كوشش كنيم ما معممين، ما كه خودمان را اسممان روحانى گذاشتيم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهاى ديگر، همين بنگاه، اين بنگاه را بنگاه اسلامى‏اش كنيم. ما كه امروز همچو قدرتى خدا به ما داد و اعطاى خدا بود، ليس الا براى اين نيم توجهى بود كه به اسلام شد و همه گفتند اسلام را مى‏خواهيم، يك همچو قدرت‏هايى را از بين برديم، برديد و همه قشرها هم در اين شركت داشتند، زن‏ها، مردها، بچه، بزرگ‏ها، ما همه، روحانى، دانشگاهى، همه، ما كه الان آن قدرت‏ها را از بين برديم و الان هم مدعى هستيم كه رژيم ما رژيم اسلامى است و جمهورى ما جمهورى اسلامى است، بايد اكتفاى به اين نكنيم كه يك لفظى را برداشتيم و يك لفظ ديگر جايش گذاشتيم يا يك رژيمى را منقرض كرديم، يك رژيم ديگرى جايش گذاشتيم. بايد ما همه متوجه اين معنا باشيم كه لااقل اين محيط بنگاه روحانى، اين محيطى كه سر و كار دارند با قلوب مردم، دعوت مى‏كنند مردم را و سر و كارشان با دل‏هاى مردم است، شمائى كه سر و كارتان با جان مردم است، بايد كوشش كنيد كه جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح كنيد، الهى كنيد كه وقتى كه منبر مى‏رويد مثل منبرهاى، البته نمى‏شود، اما شيعه آن صاحب منبر حقيقى كه حضرت امير سلام‏الله عليه هست باشد كه هر چه مى‏گفت و از قلب الهى سرچشمه مى‏گرفت ضربت على يوم الخندق كافضل من كذا.. اين نه اينكه مسأله اين بود كه تمام كفر با تمام اسلام مقابله كردند، از اين جهت شده است. ما اگر فرض مى‏كرديم كه غير حضرت امير همين ضربه را زده بود و همان شكست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود كه يك فضيلتى داشته باشد تا فضيلتش از نماز انبيا هم بالاتر باشد اين ضربه ضربتى بود كه از روح اميرالمومنين سرچشمه گرفته بود همه ايامى كه ضربت مى‏زد، فضيلتش بالاتر از همه بود براى اينكه قلب، قلب الهى بود، قلبى بود كه غير از خدا در او راه نداشت. ضربتى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، تصميمى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، اين ارزشش همان است كه فرموده است افضل از همه چيزهائى كه در عالم واقع شده است. البته براى ماها و بالاتر از ماها اين مقام ميسور نيست لكن آن تا حدودى كه ميسور است ما بايد كوشش كنيم حالا كه نشد، هيچ، نباشد حالا كه ما نمى‏توانيم حضرت امير سلام‏الله عليه باشيم شيعه‏اش هم نبايد باشيم؟! نه، خود ايشان هم فرمودند كه شماها نمى‏توانيد اينطور باشيد لكن اعانت كنيد مرا به تقوا و به امثال ذلك.

صحيفه نور ج 8 صفحه 67

رسالت عظيم روحانيت در حفظ شؤونات و اداى مقاصد اسلام‏

بايد شما سخنگوى اسلام باشيد، اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتى داشته باشد از همه شغل‏ها بالاتر است براى اينكه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مى‏شود، همه مقاصد اسلام، و مسؤوليتش از همه چيز زيادتر است. اگر خداى نخواسته يك نفر از كسانى كه ادعاى اهل منبرى مى‏كنند يا محرابى، يا در منبر مى‏روند و يا در محراب اگر چنانچه آن كسى كه منبر مى‏رود، زبانش يك وقتى يك زبانى باشد كه بر خلاف مسير اسلام باشد، اين غير از يك آدم عادى است كه توى دكانش يك خلافى مى‏كند، يك كم فروشى مى‏كند، اين خطر، خطر به مكتب است. شماها سخنگوى اسلام هستيد اگر سخنگوى اسلام يك چيزى بگويد كه با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، اين مسؤوليتش غير از آن مسؤوليتى است كه يك نفر آدم عادى يك چيزى مى‏گويد. يا بايد اين ادعا را نكنيد و اين شغل را قبول نكنيد يا اگر قبول كرديد و اين ادعا را كرديد، بايد سرش بايستيد همه‏مان، همه ما الان اين لباسى كه الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانيت است، ما كه اين لباس را پوشيديم، به لوازم اين لباس بايد التزام پيدا بكنيم دنبال اين باشيم كه شؤون اين لباس كه مى‏گوئيم لباس اسلام است شؤون اين را بايد حفظ بكنيم اگر خداى نخواسته ما شؤون اين را حفظ نكنيم لباس، يك لباس غصبى است، ماقاچاق هستيم براى اينكه لباسى كه بايد يك فردى بپوشد كه اسلامى باشد ما اين لباس را از او غصبا پوشيده ايم. بايد مافكر اين مطالب باشيم كه اول شرط روحانى بودن، چه آن قشر از روحانى كه اهل منبر و خطبا هستند كه سرو كار با روحانيت دارند، سر و كار با روح دارند و چه آن قشرى كه اهل محراب و اهل تحصيل و اهل فتوى و اهل اين چيزها هستند، اين يك مسئله‏اى است كه براى همه سنگينى دارد و مشكلات دارد و براى همه مسئوليت دارد منتها مسئوليت‏ها كم و زياد دارد. يك كسى است فرض كنيد كه اگر چنانچه يك خلافى بكند يك مملكت به واسطه خلاف او يك وقت خداى نخواسته به اعوجاج كشيده مى‏شود، يك وقت يك كسى هست كه يك شهر، يك وقت يك كسى است كه يك ده، يك وقت كسى يك كسى است كه يك مسجد، البته فرق مى‏كنند اينها،لكن همه مشتركند در اينكه مسئول هستند و همه مشتركند در اينكه بايد از اين مسئوليت درست از كار بر آيند. الان يك رژيم اسلامى به حسب رأى همه مردم، رژيم ما ديگر رژيم سلطنتى نيست و جمهورى اسلامى است، اما آنقدرى كه تا حالا واقع شده است همين است كه ما رأى داديم به يك مسأله‏اى و دنيا هم ايران را شناخت به اينكه جمهورى اسلامى است، اما محتواى اين جمهورى اسلامى كه يك مقداريش مربوط به دولت است و دستگاه‏هاى دولتى كه آن الان به ما، محل صحبت ما نيست، يك قسمت مهمش هم مربوط به اين بنگاه است، به اين بنگاه روحانيت است، ما بايد اين بنگاه روحانيت را يك كارى بكنيم كه اسلامى بشود و ما بتوانيم بگوئيم كه ما در جمهورى اسلامى واقع شديم، ما حالا ديگر آزاد هستيم، اختناق نداريم و مسائل اسلامى را آنطور كه بايد مى‏گوئيم، آنطور كه بايد عمل مى‏كنيم پيشتر نمى‏توانستيم، آزاد نبوديم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شديم اما نه آزاد به اينكه حالا بخواهيم هر چه دلمان مى‏خواهد بگوئيم و هر چه

صحيفه نور ج 8 صفحه 68

بخواهيم بكنيم، نه آزاديم كه پيشتر نمى‏توانستيم عمل به اسلام و مقاصد اسلامى را بگوئيم، حالا آزاديم كه مقاصد اسلامى را بگوئيم.

امروز تمامى چشم‏ها براى طرح اشكال متوجه جمهورى اسلامى است‏

الان همه چشم‏ها دوخته شده است به اين مملكت و شايد بيشتر به اين بنگاه كه اين بنگاهى كه در اسلام در طبقه بالا واقع شده‏اند، مربى هستند، تربيت مى‏خواهند بكنند، سخنگوى اسلام هستند، اينها چه مى‏كنند وضع همان وضع است و لفظ تغيير كرده است يا خير حالا وضع را دارند تغيير مى‏دهند محتوا را دارند تغيير مى‏دهند، متبدل شده‏اند، همين طورى كه حكومتشان، رژيمشان متبدل شد از طاغوتى به رژيم اسلامى، اين قشر هم كه قشر روحانى باشند اعم از مراجع اسلام، از علماى اسلام و از خطباى اسلام، از همه اينها، مسأله‏گوى اسلام، همه اينها كه در اين بنگاه واقع شده‏اند، نظرها الان دوخته شده است به اينكه اينها چه مى‏كنند، الان در چه حالى هستند، تغييرى در ورحيه اينها پيدا شده، در اعمال اينها پيدا شده است يا اعمال همان اعمال و روحيه همان روحيه و يك لفظى را برداشتند يك لفظ ديگرى جايش گذاشتند. در دولت هم همين طور، در وزارتخانه‏ها هم همين طور، در ادارات دولتى هم همين طور است، در ارتش هم همين طور، همه جا همين است مطلب، منتها يك چشم‏هاى دشمن است كه به ما دوخته شده است و يك چشمها هم از غير دشمن آن چشم دشمن كه به ما دوخته شده است، هم در داخل كم نيستند و هم در خارج زيادند. اينها چشم‏هايشان را دوخته‏اند به ما كه از ماها اشكال بگيرند، به ما اشكال بكنند و اشكال را به آن باد بزنند تا زياد بشود، يكى را چندين هزار كنند و در مجلات اينجا و روزنامه‏هاى اينجا به طور كنايه و رمز و در خارج به طور صريح حمله كنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مكتب. مسأله اين است كه از اعمال ماها يك بهانه‏اى دست دشمن داده بشود كه مكتب ما را بگويند اينطورى است. اين مكتب دارها شما هستيد اگر مكتب دارها خدشه در آنها پيدا شد، آنها مى‏گويند مكتب خدشه دارد، براى اينكه ساير قشرها سر و كار با موارد طبيعت دارند، با اسلام هم اگرسر و كار دارند، به اين رژيم طبيعى اسلام آنها سر و كار دارند اما شماها و ماها همه ادعايمان اين است كه ما سر و كار با ارواح مردم داريم ما خواهيم روح مردم را تربيت كنيم، اگر چنانچه ما كه سروكارمان با معنويات اسلام است و با واقعيات اسلام است، از ما يك مسائلى ببينند، در محراب ببينند، در مسند ببينند، در منبر ببينند، اگر ببينند، نمى‏گويند كه اين آقا كه منبر است يك آدم كذائى است، مى‏گويند كه روحانيون اينطورند، اهل منبر، خطباى اسلام اينطورند، بعد جرش مى‏كنند به اسلام كه اصلاً اين همين است ديگر،اين رژيم هم همان رژيم است منتها يك اسمى را تغيير دادند و يك افرادى رفتند، يك ظلمه‏اى رفتند و يك ظلمه‏اى ديگر جايشان نشستند، يك منحرفينى رفتند يك منحرف‏هاى ديگر جايش نشستند. اينها براى ما يك همچو چيزهايى درست مى‏كنند. امروز مسئوليت‏مان مسئوليت شخصى نيست كه من موظفم كه حفظ آبروى خودم را بكنم. اين وظيفه است براى همه، هر كسى وظيفه دارد حفظ حيثيت و آبروى خودش را بكند، اختيار ندارد كه آبروى خودش

صحيفه نور ج 8 صفحه 69

رابريزد. قضيه اين نيست كه حيثيت شخص من، حيثيت شخص شما يك وقتى خدشه دار بشود تا مسئوليت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در اين است كه با عمل ما، مكتب ما دفن بشود، يعنى حالائى كه ما جمهورى اسلامى پيدا كرديم و هياهو كرديم كه ما ظلم نمى خواهيم و عدالت مى‏خواهيم، حالا ما كه اولى هستيم به اينكه اين عدالت را اجرا بكنيم، اولى هستيم به اينكه اعوجاجات را مستقيم كنيم، خداى نخواسته از ما عملى صادر بشود كه بر خلاف مجارى عدالت است، انحرافى است اگر اينطور شد جمهورى اسلامى شكست مى‏خورد. اگر اين جمهورى اسلامى شكست خورد اسلام مدفون مى‏شود، ديگر خيال نكنيد بعدها شما بتوانيد دوباره يك كارى انجام بدهيد. مسئوليت يك همچو مسئوليتى است. مسئوليت يك مسئوليتى است كه انبيا و اوليا و همه خونشان را دادند براى حفظ اين، همه براى حفظ مكتبشان خون‏هايشان را دادند، چه انبياء سابق و چه نبى اكرم كه همه تاريخش را مى‏دانيد، همه چيزشان را دادند براى اينكه حفظ بشود اين مكتب و يك وقت اعوجاجانى در آن پيدا نشود. سيدالشهدا سلام الله عليه كه آن قيام را كردند، براى اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه كرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود و هم شارب الخمر و هم همه چيز، مكتب داشت از بين مى‏رفت. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من رضاخان پهلوى هستم، هر غلطى بكند به مكتب ضرر نمى‏زند مردم مى گويند مرديكه كذاست. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من خليفه رسول الله هستم، مى‏آيد خطبه مى‏خواند و مى‏آيد جماعت خواند و خلافت رسول‏الله است و با اينكه خلافت رسول الله است، آن اعوجاج‏ها را مى‏كند،آن خطاها را مى‏كند، اين غير خطاى محمد رضا و رضاست. خطاى يزيد قضيه اين نبود كه سيدالشهدا را كشت، اين يكى از خطاهاى كوچكش بود، خطاى بزرگ اين بود كه اسلام را وارونه‏اش كرده بودند و سيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را نجات داد.

روضه و مصيبت سيدالشهدا، مايه حفظ مكتب اسلام‏

روضه سيدالشهدا براى حفظ مكتب سيدالشهداست. آن كسانى كه مى‏گويند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلاً نمى فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمى دانند يعنى چه، نمى‏دانند اين گريه‏ها و اين روضه‏ها حفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها با اين روضه‏ها و با اين مصيبت‏ها و با اين سينه زنى‏ها ما را حفظ كرده‏اند، تا حالا آورده‏اسلام را. اين عده از جوانهايى كه اينطور نيست كه سوء نيت داشته باشند، خيال مى‏كنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز است، هميشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده و سيدالشهدا را اين گريه‏ها حفظ كرده است مكتبش را، اين مصيبت‏ها و داد و قال حفظ كرده اين سينه زنى‏ها و اين دستجات و عرض مى‏كنم اينها حفظ كرده. اگر فقط مقدسى بود و توى اطاق و توى خانه مى‏نشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مى‏خواند و تسبيح مى‏گرداند، نمانده بود چيزى. هياهو مى خواهد، هر مكتبى هياهو مى‏خواهد،بايد پايش سينه

صحيفه نور ج 8 صفحه 70

بزنند، هر مكتبى تا پايش سينه‏زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمى‏شود. اينها اشتباه مى‏كنند،بچه‏اند اينها، نمى دانند كه اين نقش روحانيت واين نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شايد خيلى ندانيد. اين نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته، آن گلى است كه هى آب به آن مى‏دهند زنده نگه داشته،اين گريه‏هازنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را،اين ذكر مصيبت‏ها زنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را . ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى‏رود، علم بپا كنيم، نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم، فرياد كنيم. ديگران مى‏كنند، ديگران فريادزنند وقتى يكى از آنها كشته بشود، فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود ميتينگ‏ها مى‏دهند، فريادها مى‏كنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياء مكتب سيدالشهدا واينها ملتفت نيستند، توجه ندارند به مسائل، همين گريه‏ها نگه داشته اين مكتب را تا اينجا و همين نوحه سرايى‏ها، همين‏هاست كه ما را زنده نگه داشته، همين‏هاست كه اين نهضت راپيش برده، اگر سيدالشهدا نبود، اين نهضت هم پيش نمى برد، سيدالشهدا همه جا هست كل ارض كربلا همه جا محضر سيدالشهداست، همه منبرها محضر سيدالشهدا است،همه محراب از سيدالشهداست اگر سيدالشهدا نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسى كرده بودند،اگر نسيان شده‏بود، يك رژيم طاغوتى در خارج منعكس شده بود. معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامى را رژيم طاغوتى داشتند معرفى مى‏كردند،اگر سيدالشهدا نبود اين رژيم طاغوتى را اينها تقويت مى‏كردند، به جاهليت بر مى‏گرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم، نه مسلم امام حسينى. امام حسين نجات داد اسلام را، ما براى يك آدمى كه نجات داده اسلام را و رفته كشته شده هى سكوت كنيم؟ ما هر روز بايد گريه كنيم، ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مكتب، براى حفظ اين نهضت‏ها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه هست. نمى‏فهمند اينها، بچه‏اينها، سوءنيت ندارند، بله خوب، ممكن است بعضى از آنها هم سوءنيت داشته باشند، بعضى‏ها هم روى نقشه كار مى‏كنند همانطورى كه زمان رضاخان، منتهااو يك قدرى روى نفهمى كرد، بعدها روى فهميدگى، جلوى منبرها را همه را گرفت، نگذاشت كسى منبر برود، محراب‏ها را هم همه را يك جور ديگرى گرفت، يك مجلس روضه‏اى نداشتند. در همه قم، آنقدرى كه من،آنوقت‏ها بود، مى‏گفتند يك مجلس آقاى صدوقى بود كه قبل از اذان شايد،يا قبل از آقتاب تمام مى شد. شب بود...اين يك مطلبى بود، نه اين است كه من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محراب‏ها را جلويش را گرفت و روحانيون را متحدالشكل كرد. نخير،اين مسأله نقشه بود، نقشه اينكه اين قوه را بكوبند،اين قوه محراب منبر كه از آن مى‏آيد يكدفعه يك ملت را هول بدهد به يك طرف و يك همچو سلطنت را از بين ببرد. اين رااز بين ببرند اين قدرت را از دست ما بگيرند. نمى‏دانند اين قشرهاى سياسى كه چه خدمتى اين منبر،اين محراب به اين كشور كرده.

اينها اگر چنانچه ملى هستند ما كار نداريم كه آيا به خدا هم كار دارند يا نه اگر ملى هستند،اگر كشورشان را مى‏گويند مى‏خواهيم اگر ملت را مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم،اينها بايد دامن بزنند به اين روضه خوانى‏ها براى اينكه

صحيفه نور ج 8 صفحه 71

اين روضه خوانى‏ها اين ملت شما را حفظ كرده،اين روضه خوانى‏ها و مصيبت و گريه است كه كشور شما را حفظ كرده. بله، اگر چنانچه يك مردمى هستند كه روى همان نقشه‏اى كه طرح شده است كه بايد قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانى گرفته بشود و قدرت خطيب گرفته بشود تا راه باز بشود براى آنهائى كه بايد استفاده كنند و استفاده كردند،آنها يك مردم ديگرى هستند كه با آنها نمى توانيم حرف بزنيم اما ساير مردم، اينهايى كه مسجد مى‏آيند، منبر را گوش مى‏كنند ،مطالب را گوش مى‏كنند، همچو كه به روضه مى‏رسند، رد مى‏شوند روند، اين از باب اين است كه ملتفت نيستند چه هست. آن روضه است كه اين محراب،كه اين منبر را حفظ كرده، اگر آن روضه نبود،اين منبر هم نبود،اين مطالب هم نبود، آن حفظ كرده. مابايد به شهيدمان گريه كنيم، فرياد كنيم، مردم را بيدار كنيم. البته يك مطلبى هم كه بين همه ما بايد باشد اين است كه اين نكته را به مردم بفهمانيم همه‏اش قضيه اين نيست كه ما مى‏خواهيم ثواب ببريم، قضيه اين است كه ما مى‏خواهيم پيشرفت كنيم. سيدالشهدا هم كه كشته شد، نه اينكه رفتند يك ثوابى ببرند، ثواب براى او خيلى مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد اسلام را زنده كند. شما هم كه داريد نوحه خوانى مى‏كنيد، حرف مى‏زنيد، خطبه خوانيد، نوحه مى‏خوانيد، مردم را به گريه وادار مى‏كنيد، مردم هم كه گريه مى‏كنند، همه روى اين مقصد باشد كه اين اسلام را ما خواهيم با همين هياهو حفظش كنيم. با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه خوانى، با اين شعر خوانى، با اين نثر خوانى ما مى‏خواهيم اين مكتب را حفظ كنيم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. بايد اين نكته را هم به مردم گفته بشود، تذكر داده بشود كه آقا قضيه روضه خوانى قضيه اين نيست كه من يك چيزى بگويم و يكى هم گريه كند، قضيه اين است كه با گريه حفظ شده است اين، با گريه اين حفظ شده، حتى تباكى هم ثواب دارد، خوب تباكى چرا ثواب دارد ؟ براى اينكه تباكى كمك مى‏كند به اين مكتب، كمك به مكتب مى‏كند. اينها اشتباه است كه اينهايك طرف قضيه را مى‏بينند يك طرف قضيه را نمى بينند و مع‏الاسف ما هميشه، يعنى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدن‏ها،هميشه مبتلا بوده. اينكه در روايت است كه اسلام غريب است، از اول غريب بوده و الان هم غريب است، براى اينكه غريب آن است كه نمى شناسند او را، در يك جامعه‏اى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را، هيچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان، هميشه يك ورق را گرفته‏اند، آن ورق ديگر را حذفش كرده يا مخالفت با آن كرده‏اند. يك مدت زيادى گرفتار عرفا ما بوديم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مى‏گردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آيه‏اى دستشان مى‏آمد مى‏رفت آن طرف، مثل تفسير ملا عبدالرزاق، خوب بسيار مرد دانشمند بسيار مرد با فضيلتى اما همه قرآن را برگدانده به آن طرف كانه قرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات را بر مى‏گردانند به اين طرف،اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براى اينكه اسلام هم طريقه‏اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنيا گيرى كند و كشورگشائى كند،اسلام هم آمده كشورگشائى كند. هر چه مربوط به عرض مى‏كنم

صحيفه نور ج 8 صفحه 72

زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه، اينها را گرفته‏اند، هر چه معنويات است برگردانده‏اند به اين طرف. بعضى از تفسيرها،بعضى از اشخاصى كه مى‏خواهند اظهار فضيلت مثلاً بكنند، ملاحظه كنيد همه مسائل را برگردانده‏اند به اين آب و خاك، همه چيز را فداى حيوانيت كرده‏اند. عرفا همه چيز را فداى انسانيت كرده‏اند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كرده‏اند. اسلام همه چيز است آقا ،اسلام آمده انسان درست كند و انسان همه چيز است، همه عالم است انسان. آن كه مربى انسان است بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند اين انسان را به آن مدارجى كه دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. يكى مى‏آيد چهار تا از جنگ‏هاى اسلام را بررسى مى‏كند، بعد مى‏شود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسى، از اسلام بگو، من اين ورقش را مى‏شناسم. فقيه حق ندارد بگويد كه من اسلام شناسم، فقيه بايد بگويد من فقه شناسم، من فقه اسلام را مى‏شناسم، آن كه از همه بهتر مى‏داند همان است كه فقه اسلام را مى‏داند. فيلسوف حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، اين بگويد من يك قسمى از مثلاً معقولات اسلام را ادراك كردم. آن هم كه حكومت اسلامى را بررسى كرده و اطلاع پيدا كرده كه وضع حكومت چه بوده او حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، بگو من حكومت اسلام شناسم. ادعاى اسلام‏شناسى جز براى آن كه همه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنويت اسلام و ماديت اسلام را بداند، او مى‏تواند بگويد من اسلام شناسم. على ابن ابيطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود كه عملش هم اعجاز است، يك معجزه‏اى بود ولهذا مى‏بينيد كه فقها حضرت امير را از خودشان مى‏دانند، خطبا هم از خودشان مى‏دانند، پهلوان‏ها هم از خودشان مى‏دانند، زورخانه كارها هم از خودشان. زورخانه كارها وقتى اينجا مى‏آيند، همه دم از على است، شما هم همين طور. يك موجود اعجوبه‏اى بوده است كه همه كس او را از خودش مى‏دانسته، از همه بوده و از هيچ كدام نبوده، از همه بوده براى اينكه هر كدام يك جهت على را توجه به آن داشته، آن كه خوب توجه دارد، از اين جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از اين جهتش از يك دسته ديگر بوده، نبوده از باب اينكه يك جهت نبوده، همه چيز بوده، كيست كه همه چيز باشد.

پيروزى نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد

حالا طولانى شد صحبت و اسباب زحمت آقايان، لكن ما حالا بايد بگوئيم چه بكنيم. الان ما گرفتار هستيم به يك گرفتارى‏هاى زيادى يعنى حالا گرفتارى ما بيشتر از آن گرفتارى است كه قبل از پيروزى بود. قبل از پيروزى يك گرفتارى بود و آن است كه دو تا قدرت، يكى با هيچ و يكى با همه چيز رو به هم رفته بودند يعنى يك قدرت ايمان و يك قدرت‏هاى شيطانى زياد، دعوا بود و مبارزه ديگر طرح چيز ديگرى نبود، همه از اين راه داشتند مى‏رفتند. آن كه با برنامه مى‏رفت، مى‏رفت، آنهاى ديگرى هم كه برنامه نداشتند، كشيده مى‏شدند. ديگر وقتى يك جامعه‏اى راه افتاد، آن هم كه نخواهد، قهراً كشيده مى‏شود. اگر الان همه شما يك فريادى بزنيد، چاره نداريم ما هم فريادبزنيم، وضع جامعه

صحيفه نور ج 8 صفحه 73

و اجتماع اينطورى است. همه اينها كشيده شدند يك طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد اين بود كه اين سد را بشكنند و الحمدلله شكستند و رفتند، آن وقت گرفتارى فقط يك كلمه بود و آن اينكه برويم بشكنيم، همه الله اكبر مى‏گفتند، بچه‏هاى كوچك هم با اينكه نمى‏دانستند دارند چه مى‏گويند، لكن از پدرها ياد گرفته بودند كه الله اكبر مى گفتند - و چيز مى‏كردند - بچه‏هاى كوچولو هم كه روى دوش پدر بودند، آنها هم يك چيزى به تبع مى‏گفتند، براى اينكه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نيست حالا يك مقصد كه مقصد اصلى ماست باقى مانده است و يك جهات مختلفه و گرفتارى‏هاى مختلف پيش آمده. آنوقت هيچ صحبت اين نبود كه در سرحدات چه مى‏گذرد، هيچ صحبت نبود، صحبت نبود كارخانه‏ها چه مى‏كنند، همه با هم موافق بودند، كارخانه‏ها و كارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فرياد مى‏كردند ما اسلام را مى‏خواهيم. همين مقدار كه ما فرياد مى‏كرديم اسلام، اگر چه قلب ما هم خيلى با اسلام آشنا نبود اما همين اظهار ارادت و اظهار اسلاميت و توجه به مقصد، شما را پيروز كرد.

پرهيز از تشتت و كوشش براى انتخاب وكلاى مطلع و معتقد به مكتب حياتبخش اسلام‏

امروز قشرهاى مختلفى توطئه دارند مى بينند و به عبارت اخرى مع‏الاسف ماها كه آنوقت با هم مجتمع بوديم، همه با هم بوديم، الان داريم از باطن مى‏پوسيم. آنهايى كه شكست خوردند، از باطن دارند رشد مى‏كنند، آنها دارند، همين امروز بود، كى بود كه كاغذ نوشته بود، هر روز از اين حرف‏ها هست كه در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پيدا كرده‏اند با هم وحدت پيدا كرده‏اند با هم اجتماع دارند پيدا مى‏كنند، شايد همين چند روز مثلاً چه بكنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اينها نتوانند يك مطلبى است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه كوشش نشود،يك وقت هم مى‏توانند. فرق ما - بين حالا وآنوقت اين است كه آنوقت همه با هم منسجم مى‏شديم به هم و كار را انجام مى‏داديد و داديد، اين انسجام حالا دارد گسسته مى‏شود، از باطن مى‏پوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شكست خوردند يعنى ارتش پشت كرد، ژاندارمرى پشت كرد عرض كنم شهربانى پشت كرد ادارات پشت كردند، كارگرها پشت كردند، كارمندان، همه پشت كردند به او و آن انسجامى كه آنوقت بود، همه قواى آنهابا هم منسجم بودند، آن انسجام گسيخته شده، از اين طرف انسجام بود از آن طرف گسيختگى، پيش برديد شما. الان عكس است، الان دارد دست‏هايى، دست‏هايى توطئه مى‏كند كه اين قشرهائى كه با هم انسجام پيدا كرده بودند حلش كنند و همان‏ها هم دارند انسجام براى خودشان درست مى‏كنند. آنها دارند باهم روابط پيدا مى‏كنند، ماها داريم با هم قهر مى‏كنيم. عاقبت اين امر چه خواهد شد كه دشمن ما دارد با هم روابطش را زياد مى‏كند و ما داريم روابطمان را از دست دهيم؟ نتيجه شكست است، چاره نيست. همان رمزى كه در پيروزى ما بود آنها دارند به دست مى‏آورند و همان چيزى كه در شكست آنها بود براى ما الان دارد حاصل مى‏شود. از سابق اينطور بود كه قبل از ماه

صحيفه نور ج 8 صفحه 74

رمضان و قبل از ماه محرم كه وقت يك نتايج اسلامى بود، در همان رژيم سابق شما اگر توجه كنيد به اين قضايايى كه پيش آمده، ببينيد اينها چه وقتى پيش آمده. يك قصه يك وقت مى‏بينيد درست شد شهيد جاويد آقا،اين منبرى، آن منبرى، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح كشور همه حرف‏ها شهيد جاويد بود، شهيد جاويد چه بود كه اينقدر داد بكنيد؟ براى چه؟ نزديك محرم مى‏شد مى‏ديدند كه اگر اين قوه‏ها با هم باشند و يك وقت نكند كه توجه بكنند به گرفتارى‏هاى خودشان، توجه بكنند به آنكه گرفتارشان كرده، شهيد جاويد را پيش مى‏آورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سياسى، همه به جان هم مى‏افتاديم، همين قم تمام وقتش را صرف كرد سر شهيد جاويد، تا تمام شده، بعد كه تمام شد حالا يك وقت ديگر نزديك مى‏شود، آقاى شمس آبادى را پيش كشيدند، شايد هم خودشان كشتند تا پيش بياورند، بعد اين هم يك خرده‏اى كم شد شريعتى راپيش كشيدند، هى دامن بزن، از اين طرف تكفير،از آن طرف تمجيد، هر دو طايفه غافل از اينكه كى دارد كلاه سرشان مى‏گذارد، هر دو طايفه غافل، هر دو براى خدا، براى خدا يعنى محرابى و منبرى عرض مى‏كنم چيزى كه اشكال مى‏كرد مى‏گفت كه براى خدا، دارد دين خدا از دست مى‏رود، آن جوان و چه مى گفت نه باز هم او براى خدا،اين ما را آشنا كرد به اسلام هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردند و الان فكر اين هستند همين كه اين صدا را بلند كنند تكليف منبرى و محرابى اين است كه يك كلمه راجع به اين مسائل حالا صحبت نكنند. الان روز اين مطلب نيست، الان روز اين است كه شما همه قوايتان را روى هم بگذاريد و آن كه بايد براى مجلس خبرگان تعيين بشود، انتخاب كنيد و مردم را وادار كنيد كه اينها را منتخب كنند.اگر امروز چهار نفر از اين معوج‏ها بروند در اين مجلس خبرگان ممكن است اين چهار نفر آدم توطئه چى مطلع از مسائل خارج،اين ديگران را هم بسياريشان را تحت تأثير قرار بدهند. بايد شماها، همه ما، شماها كوشش كنيد به اينكه اشخاصى كه انتخاب شوند اشخاصى باشند مطلع بر اسلام، اشخاصى باشند دلسوز براى اسلام، اشخاصى كه معتقدند كه اسلام مى‏تواند استقلال ما را حفظ كند و اسلام مى تواند آزادى ما را حفظ كند، اسلام مى‏تواند ما را ترقى بدهد اسلام مى تواند كه اقتصاد ما را حفظ كند، يك اشخاصى معتقد به اسلام كه قبول كرده باشند اسلام يك مكتب مترقى است و مملكت ما بايد اسلامى بشود. يك همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسى ما را عرض مى‏كنم مطالعه كردند و بررسى كردند و تنظيم كردند، ما برده‏ايم. اگر چنانچه از الان غفلت بكنيم، هى بنشينيم و طرح بدهيم، آن هم طرح پيش من، من حالا دخالتى در اين امر ندارم طرحى كه مى‏دهند بايد بدهند مجلس سنا كه آنجا اجتماع هست براى اين كار، هر كس هر طرحى دارد آنجا بايد بدهد، الان بايد همه شما، همه ما بايد قوايمان را روى هم بگذاريم كه مبادا ديگران‏ببرند اين مطلب را و ما را وقتمان را صرف اين بكنند كه آيا اسب حسين خان بهتر است يا اسب حسن خان، دعوا را يك جاى ديگر، ما را منحرف كنند از مقصد خودمان به طرف جاى ديگر، جاى ديگر ما برويم آنها هم كار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه اين است كه ماها از صحنه خارج بشويم خودمان با رضا و رغبت، اين منبر، اين منبر، آن منبر، خوب مردم هم توى همين منبرها و توى همين مساجد هستند، وقتى

صحيفه نور ج 8 صفحه 75

منبرى رفت و شروع كرد به مثلاً يك مسأله‏اى كه انحرافى بود ولو حق بود لكن در اين زمان انحراف است، اگر يك مسأله را طرح كرديد، آن اشخاصى هم كه آنجا نشستند آنها هم كم كم ذهنشان اين طرف آيد، از آن مسأله اساسى كه ما الان پيشمان مطرح است كه بايد اساس و شالوده يك حكومت اسلامى حق انجام بگيرد از اين ما را منحرف مى‏كنند شياطين به يك طرف ديگرى و خودشان مى‏روند سراغ آن كارها ،به ما مى‏خندند،به ريش ما مى‏خندند، خودشان مى‏روند كارها راانجام مى‏دهند. الان بايد فكر اين مطلب باشيد، اين ماه مبارك شعبان، اين ماه مبارك رمضان كه خداى تبارك و تعالى يك حربه‏اى دست شما داده، الان اين حربه دست شماست و ديگران ندارند اين را و اين هم از بركت امام حسين سلام الله عليه است، اين حربه الان دست شماست، اين حربه را به كار ببريد، مثل شمشير ابى عبيده است كه خودش بايد به كار ببرد، هر كسى نمى تواند اين شمشيرى كه دست شماست بتواند به كار ببرد. غفلت نكنيد، اغفالتان نكنند. ممكن است الان اشخاصى بيايند هى بيخ گوش شما بخوانند كه ديدى اسلام از بين رفت، چطور شد اين نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئيد ما الان مى‏خواهيم اسلام را درستش كنيم بعد كه اسلام درست شد، آنوقت مى‏رويم سراغ اشخاص كه كى مسلم است يا غير مسلم. ما الان را همان اين راه است، شما هم بايد در مساجدتان، در منابرتان عرض مى‏كنم مردم را دعوت به اجتماع بكنيد. اين اجتماعات است كه اسلام را حفظ كرده، اين اجتماعات، اين فريادها، اين زنده بادها اين مرده بادها، اينهاست كه ما را پيش برد. اين اجتماعات مساجد را زياد كنيد،مردم را دعوت كنيد به مساجد، بفهمانيد به آنها كه نكته گريه چيست گريه فقط براى اين نيست كه ما عزادار هستيم، مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گريه مى‏كنند و تمام شد، چرا اين تمام نشد؟ براى اينكه مكتب تمامى ندارد و اين مكتب ماست، اين سند مكتب ماست، ما مى‏خواهيم مكتبمان را با اين حفظش كنيم.

مسائل ديگرى كه ايشان فرمودند كه راجع به همين قضيه انتخابات و قضيه اينها باشند، اينها از مسائلى است كه من الان نبايد دخالت در آن بكنم به يك جهاتى، اينها هر كدام هر كس مسأله‏اى داردبدهد به همان مجلسى كه براى اين قضيه هست كه بررسى بكنند. ومهم مطلب اين است كه اشخاصى را انتخاب بكنند آقايان آنجا، آقايان هر بلدى، علماى هر بلدى، اشخاصى را انتخاب كنند و به اهل منبر بگويند وآنها هم معرفى بكنند و شايد اين مسأله بشود كه اشخاصى درصدد بررسى الان هستند اشخاصى كه پيدا بكنند و بايد هم اكثرا از علما باشند،بدانند چه مى‏كنند.انشاءالله خداوند همه شما را تاييد بكند و موفق باشيد، ادامه بدهيد به اين شغل شريف و محترم و بگريانيد مردم را، گريه بكنيد خودتان بر شهيدى كه اسلام را زنده كرده.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها