0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 229

تاريخ: 2/9/57

بيانات امام خمينى در مورد توبه مفتضح شاه پس از مشاهده قهر و انتقام الهى

توبه شاه و استمداد او از علماء اعلام و مراجع عظام بعد از نزول عذاب الهى‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

صحبت در اين اصل اول بود كه ملت ايران مى‏خواهد، ملت ايران چند تا مطلب خواست كه اوليش اين بود كه اين شخص نباشد بلكه اين سلسله نباشد. اينها تشبثاتى كردند كه بسياريش را من ذكر كردم، من جمله از تشبثاتى كه كرد شبيه آن تشبثى بود كه فرعون كرد. فرعون بعد از اينكه عذاب نازل شد و غرق را ديد كه الان دارد غرق مى‏شود، آنوقت گفت كه من هم آنطورى كه بنى اسرائيل مى‏گويند من هم به همان ايمان آوردم. جواب بود كه حالا ديگر ايمان آوردى؟ تو قبلاً معصيت كردى (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين).

ايشان هم بعد از اينكه بيست و چند سال، بيست و هفت سال خيانت‏ها را كرد و جنايت‏ها را كرد، آنوقت كه عذاب نازل شد، عذاب عبارت از همين مشت‏هاى گره كرده ملت ايران و فريادهاى ملت ايران كه من عرض كردم كه اين يك مساله الهى بود، نه يك مساله بشرى، اينكه همه ايران در مقابل اين قدرتى كه اينها دارند بلكه در مقابل همه قدرت‏ها ايستاد و با دست خالى مشت‏ها را گره كردند و نه به حكومت نظامى و نه به دولت نظامى و نه به پشتيبانى‏هاى آمريكا و شوروى اعتنا نكردند و همه با هم در همه ابعاد كشور فرياد زدند كه ما نمى‏خواهيم، مرگ بر اين شاه، مرگ بر اين سلسله، حالا كه غرق را ديده، الان اين موج كه در ايران پيدا شده است، موج استنكار، موج اينكه ما نمى‏خواهيم، موج نفى سلطنت محمدرضا خان و سلسله او، حالا كه خودش را در اين موج ديده و غرق ديده است، حالا - مى گويد كه - در مقابل ملت مى‏ايستد و اظهار ندامت مى‏كند و مى‏گويد كه من تا حالا اشتباه كردم، خطاب به مراجع عظام و علماى اعلام كه (بياييد من ديگر توبه كردم و شما بيائيد نجات بدهيد. حاصل حرفش اين است كه (نجات بدهيد من را، نجات بدهيد وطن را)، مقصودش خودش هست در مقابل ملت هم باز همين امر را تكرار كرده است، به طبقات مختلف، به جوان‏ها، به اينها و آخرش هم مى‏گويد كه بيائيد يك فكرى بكنيم براى وطن، ما خوب است به وطنمان فكر بكنيم.

اين شبيه همان مساله فرعون است با يك اختلاف، فرعون بعد از اينكه ديد كه حالا ديگر دارد غرق مى‏شود گفت كه: امنت به بنو اسرائيل. جوابش هم اين بود كه نه، ديگر گذشت - ديگر - مطلب، تو

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 230

تا حالا معصيت كردى تا حالا طغيان كردى، بنى اسرائيل را به بند كشيدى ظلم كردى، حالا كه مى‏بينى عذاب نازل شده و غرق توى كار است، حالا مى‏گويى كه من معصيت كردم. حالا كه عذاب نازل شده مى‏گوئى من معصيت كردم، من توبه كردم، اين مثل توبه‏اى مى‏ماند كه بعد از اينكه مرد و عذاب جهنم را دارد مى‏بيند بگويد من توبه كردم اين توبه نيست، اصلش توبه نيست.

ايشان هم بعد از اينكه عذاب را نازل ديد و آن چيزى كه خداوند به دست اين ملت اجرا فرمود و آن استنكار و مقابله با مشت در مقابل مسلسل‏ها، حالا ديگر مى‏بيند كه غرق شده است و عذاب نازل شده است حالا مى‏گويد كه من اشتباه كردم و از اين به بعد ديگر اشتباه نمى‏كنم. يك فرق هم با توبه، اظهار توبه فرعون دارد و آن اينكه از اين ور اظهار توبه، از آن ور دولت نظامى اين دو تا را با هم به ميدان آورده، ديگر فرعون اين كار را نكرده بود، همان مى‏گفت توبه كردم، ديگر اينطور نبود كه از آن ور چماق دستش بگيرد، از آن ور توبه بكند. اين از توبه گرگ هم بدتر است براى اينكه گرگ هم مى‏گويد توبه كردم مثلاً، اما اينطور، اينطور نيست كه در همان حالى كه اظهار توبه مى كند، اظهار ندامت مى‏كند، توسل به علماى اعلام و مراجع عظام به اصطلاح خودش پيدا مى‏كند، توسل به قشرهاى ديگر ملت پيدا مى‏كند، در همان حال يك كسى هم مامور مى‏كند كه بكش.

نظارت مستقيم شاه در كشتار و سركوبى مردم توسط مامورينش

همه اين كشتارهائى كه واقع مى‏شود با امر ايشان است. هيچ وقت باور نكنيد اينهائى كه مى‏گويند مامورين چه كردند، اينهائى كه مى‏گويند نخست وزير چه كرده، اينهائى كه مى‏گويند سازمان امنيت چه كرده، اينها همه براى حفظ شاه است، اينها همه از عمال شاهند، گاهى وقت‏ها فهميده و گاهى نفهميده. در كشتن و قتل و مقابله با ملت با آتش - هيچ اقدامى - هيچ كس اقدام نمى‏كند مگر اينكه به امر خود ايشان باشد، خود ايشان مستقيماً امر مى‏كند. حالا بعضى هم كه مى‏گويند كه شاهد قضيه بودند كه در جمعه سياه از اشخاصى كه شليك كردند به طرف ملت، خود ايشان مستقيماً بودند با هليكوپتر. حالا من اين را نمى‏دانم اما بعضى از اجزاى خودش، از اعضاى خودش كه رفتند به انگلستان مى‏گويند كه او اينطور گفته است كه ايشان خودش مباشر بود، نه عامل ولى آنكه مسلم است اين است كه بدون امر ايشان هيچ يك از اين وقايع واقع نشده است يعنى تبريز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شيراز اگر قتل عام شده است (آدم هر شهرى را كه اسمش را مى‏برد قتل عام هم بايد دنبالش باشد) شما در تمام طول تاريخ، يك قضايايى كه الان در ايران در جريان است و بوده است كه در تمام طول تاريخ نبوده است اينطور وحشيگرى كه ايشان دارد مى‏كند، در تمام طول تاريخ نبوده است كه هر روز در نقاط مختلف يك مملكت اسلامى، با آلات مختلفه، با ارتش يك طرف، با كولى‏ها به اصطلاح خودشان يك طرف، با رها كردن يك دزد آدمكشى كه از سرهاى بعضى از عشاير بوده است، او را مى‏گويند رها كرده است و يك پول فراوانى هم به اختيارش گذاشته است كه برود جمعيت جمع كند و حمله كند به مردم، اينها هم از يك طرف، همچو چيزى در طول تاريخ نبوده

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 231

كه يك كسى كه مدعى سلطنت هست و ديروز آنطور فرياد مى‏زد و براى خودش مديحه خوانى مى‏كرد و روزنامه‏ها را واداشته بودند و راديو و هر چه هر كس مى‏گفت جزشان ايشان نبود، حالا متوسل بشود به كولى‏ها كه در زير پناه چماق كولى‏ها خودش را نجات بدهد، متوسل بشود به مثلاً كسانى كه از اشرار بودند و آنها را اجير كند كه نجاتش بدهند از دست اين ملت و نجات هم نمى‏دهند آنها، نه نجات آنها مى‏دهند، نه ملت ديگر به اين حرف‏ها اعتنا مى‏كند.

اداى حق الناس و جبران خيانت‏هاى گذشته شرط پذيرش توبه شاه‏

فرق ايشان با فرعون اين است كه فرعون مى‏گفت توبه كردم، ديگر در آن حالى كه مى‏گفت توبه كردم شمشير را نكشيده بود به جان مردم. ايشان مى‏گويد، خودش وقتى خطابه مى‏خواند، خطابه مى‏خواند كه: اى علما! اى مردم! من اشتباه كردم، حالا ديگر از اين اشتباه گذشتم و برگشتم. از آن طرف هم اينطور تشبثات را، حكومت نظامى مى‏گذارد همه‏اش برخلاف قواعد، برخلاف قوانين همه‏اش برخلاف. از آن طرف هم مامور مى‏كند، چيزهارا، ارتش را به اينكه بريزند به جان مردم و ديگران را، عشاير را مثلاً، بعضى از عشاير را البته عشاير خيلى گوش نمى‏دهند به حرف اينها، عده‏اى‏شان هم رفتند پيش علما و گفتند ما حاضريم براى موافقت كردن با شما. حالا ديگر مست آمدى و توبه مى‏كنى آنهم اينجور توبه؟! بعد از بيست و چند سال جنايت، بعد از بيست و چند سال خيانت به يك ملتى - به يك - به اسلام، حالا هم جبران نكرده، خيانت‏ها سر جايش باقى، جنايت‏ها سر جايش باقى، حالا آمدى در مقابل علما ايستادى مى‏گوئى كه من توبه كردم! از توبه فرعون اين بدتر است. جبران بايد بكنى اين چيزها را. اگر توانستى همه اين جنايات بيست و چند سال را جبران بكنى، آنقدرى كه به جيب آمريكا ريختى برگردانى اين پايگاه‏هايى كه براى آمريكا در مملكت ما درست كردى، اينها را خراب كنى و برگردانى، آنهمه كه آدم كشتى، اينها را زنده بكنى، آنوقت بگوئى كه من توبه كردم. اما با اينكه جنايات را تو كردى و اين جنايات ثبت هست در تاريخ، همه ماها ديديم كه تو چه كردى و با اين ملت دارى چه مى‏كنى و چه كردى. آن مرديكه مى‏گويند در راديو و تلويزيون گفته است كه من خواهم همه را كشت، مى‏گويند همچنين كلمه‏اى هم گفته. اينطور آدم است ولى موفق نخواهند شد انشاءالله.

يك آدمى كه يك روز مى‏گويد به علما كه اينها را مثل حيوانات نجس ازشان اجتناب كنيد، به روحانيون اينطور گفت: مثل حيوان نجس از اينها اجتناب كنيد. يك روز گفت كه اينها مثل يك كرم‏هائى مى‏مانند كه در نجاست مى‏لولند، يك روز هم مى‏آيد مى‏ايستد مى‏گويد مراجع عظام و آيات عظام و مراجع كذا، علماى اعلام، آن دستش هم چماق! چطور باور كند كسى از تو اين حرف‏ها را؟ كه لااقل اگر در پيشگاه ملت، در پيشگاه علماى ملت، تو توبه مى‏خواهى بكنى لااقل يك توبه ظاهر الصلاحى بكن. تو عقلت اينقدر نمى‏رسد كه اين توبه را هيچ بچه‏اى قبول نمى‏تواند بكند! خوب لااقل توبه مى‏خواهى بكنى خوب بگو كه من توبه كردم، برو كنار يا فرض كن لااقل بدنت را نجات بده‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 232

(فاليوم ننجيك ببدنك) تو نمى‏توانى بدنت را هم نجات بدهى. تو ديگر نتوانى، نمى‏توانى نجات بدهى خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت مى‏كنى و راست مى‏گويى كه نادم هستى لااقل ديگر شمشير نكش، در همان حالى كه دارى ميگويى كه من نادم هستم، لااقل حكومت نظامى را بردار، دولت نظامى نياور روى كار، بگو - دولت - مردم بياييد، خودتان بياييد يك كسى را تعيين كنيد، دولت، تا مردم احتمال بدهند كه تو توبه كردى. آنوقت هم قبول نيست، نه آنكه - توبه - هر كه هر غلطى كرد و آخرش هم بگويد كه توبه كردم، خوب اين چه منطقى است؟ توبه شرايط دارد. مگر خدا توبه هر كس را قبول مى‏كند. يك كسى كه بيست و چند سال به مردم ظلم كرده است حالا بگويد توبه كردم، عفو كردم اين چيزهاى سياسى را، زندانى‏هاى سياسى را! زندانى سياسى كه ده سال عمرش را اينجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پير شده است و بيرون آمده است آن وقت ريشش سياه بود و حالا ريش سفيد بيرون آمده است، آن وقت بدن سالم رفته و حالا بدن مريض از اين چال‏هاى سياه بيرون آمده، ده سال، پانزده سال كمتر، بيشتر. من يكى از همين جوان‏هايى كه الان در اينجا هست و سابقاً من سابقه دارم با او، آن وقت وقتى دست من را مى‏گرفت دست من توى دست او غرق مى‏شد، يك قوه‏اى داشت من دستم كه تو دستش مى‏رفت مى‏فهميدم كه چه جور قوه ايست و حالا وقتى با من مصافحه مى‏كند يك آدم ضعيفى است ده سال يك كسى را تو مى‏برى حبس مى‏كنى، پانزده سال مى‏برى حبس مى‏كنى، جوان‏ها را پير مى‏كنى، سالم‏ها را مريض مى‏كنى، اينها ديگر جبران ندارد؟ همين عفو كردم؟! غلط كردى عفو كردى، عفو چيه؟ چه حقى داشتى كه بگيرى كه حالا عفو كردى؟ عفو مال اين است كه يك كسى گناهى داشته باشد، چه گناهى اينها كرده بودند كه تو اينها را حبس كردى، پانزده سال عمر اينها را تلف كردى؟ حالا مى‏گويى كه عفو كردم، عفو كردم، اين چه غلطى است كه تو مى‏كنى؟ عفو كردم چيه؟ از اول چرا كردى؟ نه اينكه عفو كردم، اول كار غلط كردى، نه اينكه يك كار صحيحى بود حالا عفو كردند، گناهكار بودند، گناهشان چى بوده؟ گناهشان اين بوده است كه مى‏ديدند تو خطرناكى، يك كلمه‏اى گفتند. بعضى از اين آقايان كه چندين سال حبس بودند گناهشان اين بوده است كه به اين، از قرارى كه مى‏گويند گناهشان اين بوده است كه به عائله بعضى از اين حبس‏ها رسيدگى كرده و نگذاشته اين عائله زحمت ببيند، بعضى‏شان را. گناه آنها، گناه اين اشخاصى كه به قول شما مجرم سياسى هستند اين است كه در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبه تو گفتند كه آقا چرا، چرا مردم را اينطور اسير مى‏كنى؟ در مقابل خيانت‏هاى تو ميگويند چرا - به چيز- به آمريكا تو همه چيزها را دادى؟ كسى كه اين چرا را دارد مى‏گويد، ميگويد آزادى به ما بدهيد، مى‏گويد استقلال ما مى‏خواهيم، مملكت مى‏خواهيم مال خودمان باشد، نمى‏خواهيم مملكت مال ديگران باشد، مى‏خواهيم آزاد باشيم، خواهيم مطبوعاتمان آزاد باشد، مى‏خواهيم راديو و چيزهاى آلات تبليغى‏مان آزاد باشد، اين جرم است كه اينها را گرفتيد و حبس كرديد و از زندگى اينها را انداختيد، حالا جوانى‏شان را از بين برديد، سلامتى‏شان را از بين برديد، حالا اسمش را عفو مى‏گذاريد؟! توبه هم بكنيد ديگر فايده ندارد. توبه بايد با موازين باشد، مگر خداى تبارك و تعالى همين طورى توبه قبول مى‏كند؟! حق الناس را خدا

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 233

قبول نمى‏كند تا ادا نشود تا اينكه ادا نكنيد. تو حق الناست را تو قدرت دارى كه ادا بكنى؟! قدرت اين را دارى كه يك دانه حبسى را كه ده سال در حبس بوده و جوانيش از بين رفته در حبس، تو قدرت اين را دارى كه جبران اين را بكنى تا توبه بكنى؟! توبه يعنى چه؟ نمى‏توانى توبه كنى. قابل اين نيست قبول بكند خداى تبارك و تعالى توبه تو را، توبه حق الناس است ديگر، حق ناس را خدا نمى‏بخشد به مردم. اگر شما توانستى كه يكى از اينهائى كه آنطور زجر كردى، آنطور اره كردى پايشان را، سوزاندى پايشان را، پايشان را توى روغن داغ كردى، روى صفحه نمى‏دانم فلزى خواباندى و برق را متصل كردى، كباب كردى مردم را، اگر تو توانستى جبران بكنى، يكى از اينها را جبران بكنى، آنوقت بگويى كه اشتباه كردم بيائيد ديگر ببخشيد. تو بعدها ديگر از اين اشتباه‏ها نمى‏كنى؟ راست مى‏گوئى اين را حالا؟ ما قطع نظر از اين هم كرديم، تو درست مى‏گوئى؟ صحيح مى‏گوئى؟ ديگر از اين اشتباهات نمى‏كنى؟ يا حرف است، صحبت است. (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين) تو از مفسدين هستى، تو آدم مفسدى هستى، تو فاسدى، تو مفسدى، يك مملكت را به هم زدى، يك ملت را از بين بردى.

مگر شوخى است اينطور جنايات، تو همه قواى اين مملكت، اين جوان‏هاى ما كه يكى از ذخائر اين مملكت هست، اينها را به هدر دادى همه را، حالا آمده مى‏گويد كه من اشتباه كردم، بله، حالا ديگر ما به منطق بعضى از اشخاص، اينكه عجيب است اين حرف‏ها، عجيب آدم به نظرش مى‏آيد، يك مردى كه من نمى‏دانم كيست روى كاغذ هفت، هشت، ده ورقى نوشته است، اول خودش را معرفى كرده‏است كه من كى بودم و پسركى بودم و كى، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از اين بهتر از كجا پيدا كنيم؟! (خنده‏حضار) انسان يك همچو حرفى مى‏نويسد؟ شما بيائيد رها كنيد و بيائيد شما هم با فلان آقا همصدا بشويد و اين را حفظش كنيد و ما بهتر ازاين از كجا پيدا بكنيم!! چقدر انسان بايد نفهم باشد. در هر صورت اين توبه‏ها يكى از تشبثاتشان است و اينهم پذيرفته نيست، ملت ديگر اين حرف‏ها را نمى‏پذيرد. آن كه جوانش، آن پيرزنى كه جوانش از دستش رفته، پيرزن‏هائى هستند كه چهار تا بچه‏شان يعنى يك پدر بوده، يك مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اينها سر سفره نشسته بودند پنج نفرى، شش نفرى، فردا شب سر سفره نشستند دو نفرى، چهار تا جوانش از بين رفته، حالا از ما مى‏پذيرد اينكه عذر بخواهى؟! فقط به عذرخواهى، آنهم بايستيد و عذر بخواهيد، آنوقت ما هم بيائيم، آخوند هم بيايد يا غير آخوند و مثلاً روشنفكر يا تاريك فكر هم بيايد بگويد كه خوب ايشان سلطنت بكنند، حكومت نكنند، سلطنت كنند، درست شد همين؟! همين تمام شد؟! جواب اين پيرزن چى؟ جواب اين پدرى كه چند روز پيش از اين اينجا بود، پدرى كه چند تا جوانش كشته شده بود، ما جواب اينها را چى بدهيم؟ - بگوئيم شماها- بگويند شماها ساختيد با يك آدمى كه جوان‏هاى ما را كشت، از بين برد، حالا سلطنت بكنند، حالا بالا بنشينند و در ايام عيد هم بروند سلام بدهند و تعريف بكنند و كه تو آنى كه چه كردى، تو آنى كه حفظ كردى همه چيز را، اسلام پناهى تو، نمى‏دانم ظل اللهى تو!! اين حرفهاى نامربوط چيه؟ اينها خيانت به يك ملت، به يك مملكت، به اسلام است. كسى كه تاريخ اسلام را تغيير داد و هيچ حيا نكرد، مگر اين يك چيز آسانى بود و چيز كمى بود كه تو يك چنين اهانتى به پيامبر

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 234

اسلام كردى بعد به مجرد اينكه بگوئى نخير ديگر غلط كردم، چيزى، مگر فايده دارد اين حرف‏ها؟

قيام براى خدا شكست و انحراف ندارد

بحمدالله الان ملت ايستاده است و ما اميدواريم كه اين ايستادگيش باقى باشد و عمده اين است كه توجه به خدا باشد. بايد همه شما، همه ما، همه ملت وجهه نفسشان خداى تبارك و تعالى باشد، انحراف پيدا نشود، از قيام الهى باشد. (ان تقومو الله مثنى و فرادى، قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى) براى خدا قيام كنيد، اين نهضت الهى باشد انشاءالله، انحراف از آن نباشد كه خداى نخواسته با انحراف شكست بيايد، الهى باشد و اگر الهى باشد پيروزى است انشاءالله. همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه مقصد، مقصد الهى، براى خاطر خدا و براى خاطر نجات يك ملتى كه بندگان خدا هستند، قيام كنيد و مطمئن باشيد كه انشاءالله با اين وضع پيش خواهيد برد.

كمك و اداى تكليف به نهضت، با تبليغ و انعكاس خواسته‏هاى ملت‏

و شما هم كه در خارج ايران به سر مى‏بريد مكلفيد، همه‏مان مكلفيم كه كمك كنيم به ايران به هر طور كه مى‏توانيم. اينجا هر كه مى‏تواند تبليغات بكند به مردم اينجاها بفهماند كه اين ملت ايران چى مى‏خواهند، چى مى‏گفتند. گوش نكنند به تبليغاتى كه بعضى روزنامه‏نويس‏ها پول گرفتند و يك حرف‏هايى مى‏زنند، بعضى عرض ميكنم كه - تبليغ‏چى‏ها تبليغ مى‏كنند برخلاف. ملت ايران داد دارد مى‏زند كه آزادى من مى‏خواهم، داد دارد مى‏زند كه من استقلال مى‏خواهم، او داد مى‏زند آزادى مى‏خواهم آن مرديكه مى‏گويد كه آزادى داده، چون آزادى داده مردم صدايشان در آمده! يك ملتى كه قيام كرده و همه قيام كردند، نه اينكه يك كسى باشد قيام كرده باشد، يكى نه، در باطن ارتش هم اين مطلب هست. شما مطمئن باشيد آن روزى كه ايشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است، نمى‏شود نباشد، به ما پيغام مى‏دهند هر شب.

ما از خداى تبارك و تعالى پيروزى اين ملت را و اينكه ما بتوانيم خدمت كنيم بر اين جامعه، ما همه مكلفيم و بتوانيم تكليفمان را ادا كنيم در مقابل خداى تبارك و تعالى و در مقابل ملت مسلمان و بتوانيم اين مقدار از قدرتى كه داريم صرف كنيم در راه خداى تبارك و تعالى براى نجات بندگان خداى تبارك و تعالى، نجات مستضعفين. از خداى تبارك و تعالى توفيق همه‏تان را مى‏خواهم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها