پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:40 AM
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 248
بيانات امام خمينى پيرامون افشاى جنايات شاه و ترسيم رؤوس كلى حكومت عدل اسلامى
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سقوط ديكتاتورى شاه با همت و وحدت كلمه اقشار مردم
من قبل از اينكه چند كلمه با آقايان صحبت كنم بايد از عموم اين جوانها و برادران و خواهرانى كه در خارج كشور هستند و در اين مدت من موجب زحمت آنها شدم، هم تشكر كنم و هم عذر بخواهم، من از خداى تعالى سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم و اميدوارم كه (در) ايران يك محيط صحيحى كه تحقق پيدا كند، شما همه برگرديد و به ملت خودتان و به كشور خودتان خدمت كنيد.
شما ديديد كه در اثر وحدت كلمه در جامعه ايرانى يك قدرتى كه خودش را ابرقدرت حساب مىخواست بكند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همه ابرقدرتها از او تاييد كردند بلكه مع الاسف دول اسلامى هم قاطبتاً تقريباً با او همراهى كردند، ديديد كه با وحدت كلمه ملت، تمام كنگره هاى قصرش فرو ريخت يكى بعد از ديگرى. آن حزب رستاخيزى كه آنقدر براى آن مديحه سرائى كردند، هم خود او و هم عمال خبيث او آنقدر درباره آن مبالغهها كردند، مدحها خواندند و خود ايشان گفت كه اگر كسى داخل اين حزب نشود او را ما تذكره مىدهيم و مىگوئيم برود بيرون، آنقدر پافشارى راجع به اين حزب كرد لكن ملت ايران مقابل حزب و مقابل حزبها و مقابل تانك و توپ و مسلسل ايستاد و مجبور كرد اين آدم ديكتاتور را به اينكه از حزبش صرفنظر بكند و حزب را كان لم يكن طرح كند. و اين خيانتى كه كرده بود راجع به تغيير تاريخ اسلام، با شرف ترين تاريخ ها، سازنده ترين تاريخ ها، اين تاريخى كه انسان را، مستضعفين را بيدار كرد و تمام قلدرهايى كه در آنوقت بودند خاضع كرد و انسان به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت و اين شخص مىخواست اين شرافت را از ايران سلب كند و اصل اسلام را پايكوب كند و تاريخ جاهليت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد و ديديد كه به واسطه همت مردم ايران همه قشرها قيام كردند و اين مطلب را هم ملزم شد كه از دست بدهد و ديديد كه به واسطه اتفاق كلمهاى كه شما ايرانىها داشتيد اين آدم با اينهمه مداحىهايى كه خودش از خودش مىكرد و ديگران از او و آنهمه حرفها كه درباره او مديحه سراها مىگفتند، ملزم شد كه بيايد در مقابل ملت و توبه كند و عذر بخواهد (براى اينكه مردم را فريب بدهد البته، لكن ملزم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 249
شد به اينكه عذر بخواهد) و ديديد كه اتفاق كلمه شما ملت ايران موجب شد كه تمام ابرقدرتها عقب زدند و اول كه از او حمايتها كردند، هر كدام حرفها زدند (دخالت نظامى مىكنيم، تجزيه مىشود ايران) از اين حرفها و شعرهائى كه هميشه مىخوانند خواندند و شما ديديد كه با اينكه همه ابرقدرتها دنبال سر او بودند و مىخواستند از او حمايت كنند ملزم شد كه از ايران بيرون برود و حالا هم بيرون ايران است و مع الاسف فرار كرد از چنگ مسلمين و از چنگ جوانهاى ما و ليكن در آتيه نزديكى او را به ايران خواهند خواست انشاءالله و او ذخايرى كه از ملت ما برده است و در اين آخر هم حمل كردند به خارج از ايران، اين ذخاير را و اين مالهائى كه از ايران برد انشاءالله از او گرفته خواهد شد و به سزاى اعمالى كه كرده است و ظلمهائى كه كرده است انشاءالله مىرسد.
خيانتها و جنايتهاى شاه تنها در ماوراء عالم قابل جبران است
گرچه قبلاً هم عرض كردم كه ما قدرت اين را، يعنى اصلاً از بشر همچو قدرتى ساقط است كه بتواند سزاى اعمال اينطور جنايتكارها را بدهد. آنقدرى كه در قدرت انسان است همين مقدار است كه اگر مثلاً يكى را كشت، به جاى او يكى را بكشند اما اگر يك كسى يك ملتى را به اين وضعى كه الان ملاحظه مىكنيد كشاند، قتل عامها كرد، حبسهاى طولانى، جوانهاى ما را در حبس برد و به پيرى به ما برگرداند، در بين اينهائى كه در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضى وقتها كه با من مصافحه مىكردند، آنوقت دست يك پهلوان بود و حالا كه مصافحه مىكند دست آدم عادى شده. آن زجرها و ناراحتىهايى كه به جوانهاى ما، به روشنفكرما، به علماى ما، به دانشگاهىهاى ما، به بازرگانهاى ما، آن زجرها و تبعيدها و آنقدر زحماتى كه به آنها دادند و آنها متحمل شدند، اينها را نمىتوانيم جبران كنيم. يك جان بيشتر ندارد، شما همه تان هم جمع بشويد همان يك جان را از او مىگيريد. اين صدها جان از بهترين فرزندان اسلام گرفته است، حالا كه ما يك جان از يك نفر آدمى كه ارتباطش به اجانب بيشتر از ارتباطش به ملت ماست بگيريم، اين مىشود جبران؟ شما فرض بكنيد كه يك وقت دست شما بيايد، دست و پاى او را ببريد، چشمهايش را بيرون بياوريد، از اين كارها بكنيد (فرض كنيد) باز هم جبران نمىشود. اين دليل بر اين است كه يك عالم ديگرى است كه جبران اينطور چيزها در آنجا مىشود، براى هر كشتنى، كشتن و زنده كردن، كشتن و زنده كردن ممكن است. براى زجرهائى كه به جوان ما داده، زجرهاى طولانى و تا ابد ممكن است باشد. نمىشود آقا كه يك كسى بيايد و سى وچند سال به اين مردم آنجور حكومت جائرانه بكند و مامورينش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پير ما، عالم و غير عالم ما آنطور رفتار بكنند و ما هم نتوانيم جبران بكنيم (اصلاً اگر دست ما هم برسد نتوانيم جبران بكنيم) نمىشود خداى تبارك و تعالى يك همچو كارى را اجازه بدهد كه يك نفر آدم اين كارها را بكند و بعد هم جزايش همين باشد كه او را بكشند، جزايش همين باشد كه مالش را بگيرند. در بين جوانهاى ما اشخاصى بودند كه در جوانى رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر دادند، او مىتوانست در بيرون اگر از علما هست كتابها بنويسد، هدايتها بكند، اگر
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 250
از روشنفكران هست كتابها بنويسد و روشنفكرىها بكند، روشنگرىها بكند، اگر از اطبا هست جمعيت زيادى را از مرگ نجات بدهد. تمام اين قشرهايى كه از ما آنها در زندان كردند، اينها حياتشان را از دست دادند، اينها زندگىشان را، بيشتر زندگىشان را از دست دادند يعنى يك زندگى توى محبسى كه هيچ كارى نمىتواند بكند، از همه كارها او را باز داشتند. (آنها مىدانند چيست) اينها با كشتن محمدرضا درست مىشود؟! جبران مىشود؟! او تمام عياشىها و ظلمهايش را كرده و حالا هم تقريباً اواخر عمرش هست. يك كسى كه تمام آن جنايات را كرده، حالا مىشود كه من و شما بگوئيم كه خوب، حالا پولهايش را از او بگيريم (اگر دست ما برسد، دست ما كه به همه ذخاير او نخواهد رسيد) اين جواهراتى كه پدرش برد نمىدانم الان در خزينه كدام كشور هست (انگلستان گمان مىكنم) اين جواهراتى هم كه ايشان حمل كردند حمل كردند چمدانهاى پر از جواهر اين ملت و حمل كردند و بردند، علاوه بر پولهاى بسيار گزافى كه صورتها دارد، حالا يك مقدارى از آن را فاش كردند، شما فرض كنيد كه بتوانيد كه همه اينها را از او بگيريد لكن مىتوانيد اين هدرى كه داده است او، نيروى ملت را كه به هدر داده جبران كنيد؟ اين دانشگاههاى ما را به صورتى در آورد كه نيروى انسانى ما را هدر داد، كارش هدر بود، نيروهاى انسانى ما را منهدم كرد به نيروهاى غير انسانى. اين سينماهائى كه در زمان ايشان مشغول فعاليت بودند، اين مراكز فحشائى كه اينها درست كردند، مراكز فحشائى كه موجود كردند براى اينكه جوانهاى ما را بكشند به اين مراكز و غافل كنند از مسائل حياتى خودشان، از مسائل زندگى بخش خودشان. اين مراكز اسباب اين شد كه اين نيروى انسانى كه بايد در خدمت كشور ما باشد علاوه بر اينكه معطل شد، منقلب شد به يك نيروى غير انسانى. چطور ما مىتوانيم جبران كنيم اين جنايات را؟ قابل جبران به دست بشر نيست. اين به دست ماوراى اين عالم جبران مىشود و بدانيد كه جبران مىشود. اين قرآن است كه هر كس هر ذره كارى كه بكند مىشمرند. آنجا يك همچو عالمى است، (و من يعمل مثقال ذره خيراًيره و من يعمل مثقال ذره شراً يره.) خودش را مىبيند. قرآن اينطور مىفرمايد و مطالب هم همين است، صورت اين عمل در آنجا منعكس است و در آنجا خودش را مىبيند و اينها جبران خواهد شد و شما دلتان محكم باشد كه اگر دستتان نرسد به او و اگر هم برسد نمىتوانى جبران كنى اما اين جنايات جبران خواهد شد در آنجا.
اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل، حقوق بشر و قانون اساسى است
اينها همه تا اينجا كه رسيده است باز نصف راه يا كمتر از آن را پيموديم. اتفاق كلمه، اجتماع يك امت در يك امر موجب اين شد كه اين كنگرههائى كه تا (به قول خودشان) عرش كشيده شده بود، اينها يكى يكى ريختند، وارفتند مثل يخى كه آب بشود لكن باز ما راه زياد داريم، اين اولش است، مقصد ما تنها رفتن او نيست، اين يكى از مطالب است. ما رژيم سلطنتى را اصلاً غلط مىدانيم، از اول اين غلط بوده، خلاف قوانين انسانى بوده، رژيم سلطنتى ازاول خلاف قوانين عقلى انساناست. يك كسى حالا در مجلس به او راى بدهند(حالا فرض بفرمائيد صحيح راى بدهند. فرض باطل را من
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 251
نمىگويم) شما فرض كنيد كه يك مجلس موسسان ملى، صد در صد ملى تاسيس بشود و اين يك كسى را با اعقابش به حكومت برساند، خودش و سلسله بعد، ما به اين مجلس موسسان كه از جانب ملت است و به اين ملت مىگوئيم بسيار خوب، شما زمانى كه خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد كه سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشتمائى كه دويست سال بعد از شما به اين دنيا مىآمديم به چه مناسبت شما تعيين كرديد آقاى پدربزرگ؟ شما با چه قانون، با چه حق سرنوشت ماهائى كه در اين زمان هستيم تعيين مىكنيد؟ شما حق داريد كه، اين حرفى است كه همه عقول با آن موافقند منتها آنقدر تعميه مىكنند بين مردم و تبليغات سوء مىكنند كه مردم باور مىكنند، گاهى وقتها آنقدر شور است كه خان هم مىفهمد.
عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح. ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يك كسى را تعيين كند براى وكالت، تعيين كند براى رياست جمهور، حق دارد كه خودش قرار بدهد. ما حالا فرض كنيد اجتماع كرديم و يك نفر را رئيس جمهور كرديم، اين صحيح، حالا اگر ما همهمان مجتمع شديم و يك مجلس موسسان درست كرديم، مجلس موسسان از ناحيه ما حق دارد كه سرنوشت اين ملتى كه الان موجود هست تعيين كند، نه آنى كه الان نيست و بعدها موجود خواهد شد، براى اينكه الان ملت ايران نيست. اين گروههائى كه در صد سال ديگر در اعقاب شماها مىآيند، اينها ملت ايران الان نيستند، من نمىتوانم سرنوشت آنها را تعيين كنم. ما چه حقى داريم كه سرنوشت ديگران (را) تعيين كنيم؟ آنها ديگرانند. به مجرد اينكه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينكه ما همه مسلمان هستيم نمىتوانيم سرنوشت يك جمعيتى كه الان موجود نيستند تعيين كنيم كه بعدها ملزم باشند اين اعقاب ما به اينكه اين آقا را به اعليحضرتى بشناسند.آخر به چه مناسبت تو همچو كارى مىكنى؟ به من و شما چه ربط دارد اين؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضيه سلطنت يك مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسان است. اين در صورتى كه يك موسسان صحيح صد در صد ملى باشد، اين است كه براى اعقاب هيچ خطرى نبايد داشته باشد. اما ما رجوع كنيم به تاريخ، ما كه شاهد خود قضيه بوديم، شما جوانها آنوقت نبوديد، ما شاهد قضيه بوديم كه قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا كرد. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه راى درست كردند. مگر كسى جرات مىكرد راى ندهد، جرات مىكرد نفس بكشد. درست كردند، البته يك عدهاى آنوقت از جان گذشتند و مخالفت كردند لكن مابقى همه سرنيزه بالاى سرشان بود، يك مجلس سرنيزهاى درست كردند و بعد با سرنيزه به ما تحميل كردند يك همچو موجوداتى را. اگر هم صحيح بود، غلط بود. اگر صحيح بود نسبت به آن كسى كه در آن زمان بود صحيح، اما نسبت به كسى در آن زمان نبود غلط. ماهائى كه، شماهائى كه در آنوقت نبوديد، رفراندم آنوقت نمىدانم مجلس موسسان آنوقت هيچ دخالت نمىتواند داشته باشد در سرنوشت شما.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 252
رمز پيروزى ملت، حفظ وحدت كلمه و اتكال به خدا
ما يك قدم جلو رفتيم تا اينكه اين شخص را از مملكت بيرون كرديم، او مىخواست كه ماها را بيرون كند و مىگفت كه هر كه وارد حزب رستاخيز نشده است بايد از اين مملكت بيرون برود. شما بحمدالله با هم متحد شديد و اتفاق كلمه شما باعث شد كه آن كارى كه مىخواست سر شما بياورد شما سر او آورديد، بيرونش كرديد. بعدها هم كسى نمىتواند او را بياورد. اگر مىتوانستند نگهش مىداشتند. نگه داشتن آسانتر از بيرون رفتن و برگشتن است، البته آنها به فكر هستند. گفته مىشود كه در طياره كه داشته مىرفته اين خبيث امر مىكرده كه كودتا كنيد. طياره در هوا بوده و باز از هواى نفسش دست بر نداشته. از آنجا (اينجور گفته مىشود) امر كرده كه كودتا كنيد. در همين چند روز هم مىگويند در يكى از پادگانها (امروز هم باز براى من نوشتهاند) دستور داده بودند به اينكه برويد شهر همدان را - كودتا كنيد و بمباران كنيد و بساط درست كنيد. گوش ندادند، اعتصاب غذا كردند و گوش ندادند و الان هم اين پادگان در بست مال ملت است. اينها براى چى بود؟ براى دو مطلب: يك مطلب اين اتفاق كلمهاى كه در ايران پيدا شد. يك مطلب ديگر، اين پشتوانهاى كه عبارت از حق و حقيقت خدا بود. براى خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مىخواهيم، آزادى مىخواهيم، استقلال مىخواهيم. حكومت اسلام، حكومت اسلامى همين آزادى و استقلال را به شما مىدهد منتها شما تشريح كرديد مطلب را والا حكومت اسلامى يعنى آزادى، يعنى استقلال. اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده الله تعالى موجب پيروزى شما تا اينجاست و اگر اين دو جهت محفوظ بماند كه قيامتان بحق باشد. (اعظكم بواحده ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، نه براى شهوات نفسانيه. اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند و براى خدا نباشد اين به جائى نمىرسد كارش، اين بالاخره فشل مىشود كارش چيزى كه براى خدا نيست دوام نمىتواند داشته باشد.
كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتى كه داريد نهضت الهى باشد، لله باشد. من نمىتوانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند. من اصلاً باورم نمىآيد. اينهائى كه مبادى معنوى دارند، اينهائى كه خدا قائلند، آنهائى كه جزا قائلند، آنهائى كه عطا قائلند، اينها تعقل دارد كه يك كسى جان خودش را بدهد يك جان بالاتر بگيرد، همه چيزش را بدهد و از خدا زيادتر، آنقدرى كه هيچ چشمى نمىتواند ببيند و هيچ گوشى نمىتواند بشنود بگيرد. اين معقول است كه ما يكى بدهيم صد تا بگيريم. يك جانى كه توى اين كالبد محبوس است بدهيم، آزاد بشويم به جانى كه الهى است، آزاد است، محيط است، همه چيز است، ارادهاش فعال است، مىگويد بشو، مىشود، هر چه و هر كه بخواهد مىشود، يك همچو چيزى بگيرد، اين معقول است كه انسان در اينجا فداكارى كند و جانش را بدهد اما آن كسى كه اين مبادى را ندارد، يا بسيار احمق است يا دروغ است مطلب. من مىگويم دروغ است مطلب، تعميه است. اينكه (من براى مردم، براى توده دارم زحمت مىكشم)، از او مىپرسيم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 253
خوب، حالا خودت را كشتند چه؟ تو همچو آدمى هستى كه براى توده؟
انسان هر چه مىخواهد براى خودش مىخواهد، انسانى كه براى خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه نمىتواند پيدا بشود. تا مبادى روحى و الهى در كار نباشد نمىشود كه دوام داشته باشد. عليهذا خداى تبارك و تعالى مىفرمايد من يك موعظه به شما مىكنم. (در تمام موعظههائى كه همه مىكنند مىفرمايد كه من فقط يك موعظه به شما مىكنم. موعظه كن خداى تبارك و تعالى است، آن كه موعظه را رسانده رسول خدا (ص) است، اين كتابى كه در آن اين موعظه ثبت شده است قرآن است) مىفرمايد من فقط يك موعظه مىكنم و آن اين است كه براى خدا قيام كنيد، هم قيام كنيد، هم قيامتان براى خدا باشد. اگر بخواهى قيام شما يك قيام مثمر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهى به تفكيك و تجزيه و امثال ذالك نشود. تمام هم شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراى عالم طبيعت، يك نقطه غير متناهى، در همه چيز همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبى شد آنوقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامى سالم، دوامدار (مىشود) براى اينكه پشتوانهاش دائم است، چيزى كه پشتوانهاش دائم است، دائم است.
من اين موعظه خداى تبارك و تعالى به لسان قرآن را دارم به شما مىرسانم. اين موعظه به ما مىفهماند به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيم، وجهه ما يكى باشد: الله. (ان تقوموالله) قيام لله، ديگر نمىتواند كه يك كسى يك طرف برود يك كسى يك طرف ديگر. اگر ديديد كه در يك قيامى دسته دسته و حزب حزب و جبهه جبهه شد بدانيد كه خدا در كار نيست. اگر همه با هم متوجه به يك نقطه باشند دعوت به وحدت كلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده وحدت كلمه مىآورد، وحدت عمل مىآورد. (انما اعظكم بواحده) يك موعظه، فقط يك موعظه. توى اين موعظه همه چيز است. شما اين يك موعظه را گوش كنيد، عمل كنيد، همه چيز شما در اين يك موعظه هست موعظه خداست، آنهم فقط يك موعظه. همه چيزهائى كه شما تصور بكنيد توى اين يك كلمه هست. اينكه قرآن معجزه هست براى اين چيزهاست كه سه تا چهار تا كلمه تمام حيثيات بشر را اداره مىكند. (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) قيام اگر قيام لله شد همه چيز متمركز مىشود در همان الوهيت و اين قيام شما چون يك بوئى از الوهيت مىداد تا اينجا رسيده است كه قدرتهاى بشرى را زير پا گذاشت، يعنى مشت غلبه كرد بر تانك، مشت غلبه كرد بر توپ، توپها و تانكهائى كه در ايران آورده بودند و متمركز كرده بودند و اينها، مشتهاى جوانها و پيرها و زنهاى ما در مقابلش ايستاد و گفت كه ديگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ براى اينكه لله است. مگر با خدا مىشود معارضه كرد؟ مگر مقابله مىشود با خدا كرد؟ اين كار خدائى است، لله است، براى خداست. همه اين دعوىهائى كه اينها داشتند پيچيد و كنار گذاشت.
تاكيد بر جديت اقشار ملت در رفع نقائص و خرابىهاى مملكت
اما حالا باز اول كار است. شما خيال نكنيد كه ما رسيديم به مقصدمان، برويم بخوابيم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 254
سر جايمان. خير قيام لله الان اول كار است به حسب آن چيزى كه اهل معرفت مىگويند منزل اول است نهضت. ما خيلى راه داريم الان. آقا ما وارث يك مملكت هستيم كه همه چيزش را اين مرد به باد فنا داد، همه چيزش را. شما روى هر مطلبى كه دست بگذارى، روى هر مظهرى از مظاهر تمدن كه دست بگذارى اين به باد داده است. به باد داد و فرياد زد كه من تمدن بزرگ آوردم. دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همهاش تقريباً داد (مىگويد بيست سال ديگر مانده تمام بشود، اينطور كه شما مىدهيد بله) همه چيز ما را به باد فنا داد. جوانهاى ما را فانى كرد و به باد فنا داد. از همه جنايتها بالاتر از دست دادن نيروهاى انسانى است. انسان است كه مىتواند كار بكند و ارزش دارد و الا آب و خاك و اينها ارزش ندارد. انسان ارزش دارد، اين انسانيت را سلب كردند اينها، جوانها و نيروهاى جوانهاى ما را به باد فنا داد. اين جوانهائى كه الان در آلمان آمدند براى نيروى اتمى، از آنها بپرسيد (آمدند به من گفتند، شما هم از آنها بپرسيد، خودشان هم مىدانند) مىگويند ما را پائين نگه داشتند، نمىگذارند و هيچ اثر هم ندارد كار ما. كار بىاثر و نگه داشتن نيرويى كه استعداد دارد و بايد ترقى بكند، در يك حدى خفهاش مىكنند و نگهش مىدارند. همه چيز اين مملكت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشويم و اين تتمه لاشه را بيرون بريزيم باز ده، بيست سال لازم است كه همه اقشار ملت فعاليت كنند تا بتوانند اين نقيصهها را رفع بكنند. شما بخواهيد زراعت ما را برگردانيد به حالى كه قبل از اين افسادات ارضيه بود ده بيست سال زحمت لازم دارد، همه مردم بايد دست به هم بدهند، بايد زارعين و دهقانها و كشاورزها مشغول كار بشوند و ديگران كمك كنند به آنها. تنها با يك قشر، با يك دولت اصلاح نمىشود.
ملت خواهان برقرارى حكومت عدل اسلامى است
ما امروز مىخواهيم همه ملت را وارد در دولت كنيم، جدا نباشد، همه با هم اعانت كنند، معاون هم باشند نه اينكه يك اجنبى باشد كه مردم از آن بترسند، او را نگاه كنند نتوانند با او حرف بزنند. ما يك كسى را مىخواهيم كه (البته نمىشود، اينكه من مىگويم مىخواهيم، شبيه است آنهم نه شبيه نزديك، شبيه بسيار دور) مثل حضرت على سلام الله عليه باشد كه زمان سلطنتش (استغفرالله كه سلطنت مىگويم) امارت او، امارت شرعيهاش، خلافتش كه آنقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ايران و نمىدانم همه اينها را داشت، آنوقت پا مىشد، خودش راه مىافتاد در خانه اين زن و آن زن و آن زن. بعد از اينكه خانه يك زنى رفت (به حسب اينطورى كه تاريخ نقل مىكند، آقايان نقل مىكنند) و دلجوئى كرد و بچههايش را چه كرد، بعد كارى مىكند كه اين بچه كوچكها بخندند، يك كارى كه آدمهاى متعارف عادى نمىتوانند، يك ماوراءالطبيعت اين كار را مىتواند بكند. يك صدائى در مىآورد كه اين بچه مىخندد، مىگويد اينها داشتند گريه مىكردند مىخواستم با خنده اينها از خانه بيرون بيايم. ما يك همچو آدمى مىخواهيم، نه يك كسى كه از سايهاش بترسيم. ما يك حاكمى مىخواهيم كه توى مسجد وقتى آمد نشست، بيايند دور او بنشينند صحبت كنند، با او حرف بزنند،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 255
اشكال دارند، اشكالشان را بگويند. ما يك اميرى مىخواهيم كه وقتى يهودى آمده ادعا كرده، قاضى مىفرستد سراغ امير كه بيا، مىآيد مىنشيند در مجلس قضا (همان قاضى كه خودش نصب كرده) در مجلس قضاوت مىنشيند، طرح دعوا مىشود و راى برخلاف حضرت امير سلام الله عليه مىدهد. شما مىتوانيد كه اينهمه چيزى كه از بنياد پهلوى برده، حكومتها مىتوانند ادعا كنند؟ (حتى حالا) مىتوانند اين مرديكه را بياورند اينجا كه آقا بنياد پهلوى را بيا حسابش پس بده پانزده ميليون دلار فلان، ده ميليون دلار فلان، پنج ميليون دلار فلان، سى ميليون دلار فلان، همه از اجرا و بستگان و پسر و دختر شاه.
ما يك حكومت عادل مىخواهيم، عادل يعنى دزد نباشد لااقل، نمىخواهيم اقتدا به حاكمان بكنيم. (البته بايد اينطور باشد) ما مىخواهيم اينطور باشد كه اين مال ملت را ندزدد، بر ندارد برود.
تبليغات رژيم شاه عليه روحانيت براى جداسازى مردم از اسلام و قرآن
خوب، شما مطالعه كنيد اين صورتى كه مال يكى دو ماه است (مطالعه هم كردهايد لابد) ببينيد بين اينها يك نفر آدم متدين پيدا مىشود؟ اين آخوندهاى مفتخور به اصطلاح اينها، توى اين قائمهها يك آخوند را پيدا مىكنيد؟ يك ملا را پيدا مىكنيد؟ اينها تبليغات است (آخوند مفتخور) تبليغات است اينها براى اينكه مىخواهند آخوند را زمين بزنند. آن كه مىتواند تو دهنى بزند آخوند است. آن كه با منبر و محرابش جلوى توپ و تانك مىايستد آخوند است. اينها مىخواهند اين قوه را از شما بگيرند، اسلام هم كه مىخواهند بگيرند، قرآن هم كه مىخواهند بگيرند، همه را مى خواهند بگيرند تا شما بشويد يك افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده، نه خدا داشته باشيد و نه امام داشته باشيد و نه قرآن داشته باشيد و نه موعظهچى داشته باشيد و نه منبرى داشته باشيد و نه محرابى و نه آخوند، هيچى، پس چه بكنند؟ همين كارهائى كه تا حالا كردند، ادامه بدهند همين كارهائى كه تا حالا كردند. تبليغات كردند، زمان آن مرد خدا نشناس، چه تبليغاتى بر ضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جا راه نمىدادند. مردى كه گفته بود كه من دو طايفه را سوار اتومبيل نمىكنم، قرار با خدا گذاشتم، يكى آخوند، يكى فاحشه. اينطور درست كرده بودند. چرا؟ براى اينكه از آخوند مىترسيدند. يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مىآورد، يك مدرس كه در مجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند. از اختلافات دست برداشته و در زير پرچم اسلام بياييد. وحدت كلمه، لله بودن اين پيروزى را به شما داده تا حالا. اين وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين حزب بازى را كنار بگذاريد، اين جبهه بازى را كنار بگذاريد، اين آخوند و دانشگاهى را كنار بگذاريد، خدا مىداند ضرر به شما مىزند، ضربه مىزند به شماها. در خارج آدم مىآيد مىبيند كه جبهههاى مختلف است. كنار بگذاريد آقا. اگر چنانچه مسلمانيد، مسلمانى اقتضا مىكندكه كنار
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 256
بگذاريد. اگر ملى هستيد، ملى بودن اقتضا مىكند، اگر عاقليد، عقل اقتضاى اين را مىكند. اينها را ديگران درست كردند به اعتقاد من، ديگران درست كردند كه ما را متفرق از هم بكنند. كنار بگذاريد اين مسائل را، با هم بشويد (يدالله مع الجماعه) همه با هم بشويد. تا اينجا آورديد تا آخر ببريد. آخر يعنى آنوقتى كه دست اجانب از مملكت شما كوتاه بشود، مملكت بشود مال خودتان، خودتان ادارهاش بكنيد، خودتان هر چه داريد دلتان خواست بفروشيد، نفت را خواستيد بفروشيد، خواستيد نفروشيد. البته مىخواهيم بفروشيم اما نه اين فروشى كه اين مرد كرد كه هم نفت را داد و هم پايگاه درست كرد، به جاى نفت پايگاه براى آنها درست كرد. اينطور البته نمىشود، ادامه ندارد اين. اتفاق كلمه داشته باشيد كه اگر اين پايگاه اتفاق كلمه را از شما گرفتند بدانيد كه شكست مىخوريد. اگر اين جمعيتها توى ايران كه همه داد مىكنند آزادى، همه داد مىكنند خدا، اگر اين تفرقه در آن پيدا شد و يك قشرى در آن پيدا شد كه يك شعار ديگر غير الهى داد و لله نبود بدانيد كه شما را شكست مىدهند. آنها درست مىكنند اين مطالب را. الان وقتى است كه اينها شكست خوردهاند ديگر هر چه دستشان برسد درست مىكنند يك گروه درست مىكنند به اسم كذا، يك گروه درست مى كنند به اسم كذا براى اينكه تعميه كنند و اين ملت روحيهاش را از دست بدهد. من عرض مىكنم كه محكم باشيد، روحيهتان را نگه داريد. وقتى ابرقدرتها نتوانستند غلط بكنند اين چهار تا بچه نمىتوانند كارى بكنند. محكم باشيد سر جاى خودتان. قدرت ملت يك قدرتى است كه هيچ قدرتى با او نمىتواند مقابله كند. شما ديديد و داريد مىبينيد آن كه همه قدرتها دنبالش بود شما بيرونش كرديد. ما تا آن جائى كه دست همه اجانب، (چه اجانب چپ و چه اجانب راست) دست اينها در مملكت ما يك چيزى دارد، نهضتمان ادامه دارد و تا جان داريم فرياد مىكنيم. از اين تفرقه و اين اختلاف كلمه دست برداريد آقايان و من از شماها و هم از قشرهائى كه در ايران هستند اين تقاضا را دارم، ملتمسانه اين تقاضا را از همهتان دارم كه همه شما دنبال يك مطلب برويد كه بخواهيد مملكت خودتان را از چنگ ديگران آزاد كنيد. (من دارم سينه مىزنم براى آمريكا، من دارم سينه مىزنم براى روسيه، من دارم سينه مىزنم براى چين) همهاش غلط است. بدتر از بدتر هم. براى خودت چرا سينه نمىزنى بدبخت؟ مملكت از من است و به يكى ديگر مىخواهم تحويل بدهم؟! و بعد هم ملى هستم باز هم تودهاى هستم؟! تودهاى اين است كه براى ملت خودش باشد، نه براى چين و ديگران باشد. دست برداريد از اختلافات، همه زير پرچم اسلام بيائيد اگر بخواهيد كه همه قدرتها را كنار بگذاريد و خودتان باشيد، خودتان با يك اخلاق فاضله، يك مملكت نمونهاى كه اخلاق فاضله باشد، يك مملكت نمونهاى كه ظلم به ديگران نكند، طمع به مال ديگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نكند، مالش هم به ديگران ندهد. برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم و نه ظلم بشنويم، نه مىخواهيم به مردم تحمل كنيم، نه تحمل مىكنيم تحميل ديگران را. همه با هم باشيد ولله باشد، قصدهايتان را خالص بكنيد لله و صفوفتان را فشردهتر بكنيد و من اميدوارم كه خداوند به شماها نصرت بدهد و نصرت مىدهد انشاءالله. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته