پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:40 AM
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 147
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات شيطنتآميز شاه
سقوط رژيم شاهنشاهى و استقرار حكومت عدل اسلامى خواست صريح و بىابهام ملت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مسائلى كه ملت ايران در اين مدت طرح كردهاند يك مسائلى است كه هيچ ابهامى در آن نيست. ما هم كه از اول همان مسائلى كه در نهاد ملت است طرح كرديم هيچ ابهامى در مطالب ما نيست، مطلب ما اين نيست كه شاه برود بيرون مملكت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت و اينكه مىگوئيم (شاه برود) يعنى سلطنت نداشته باشد، نه برود تفريح. و مطلب دوم اين است كه رژيم شاهنشاهى يك رژيمى است كه مقبول ملت نيست و از اول هم يك مطلب غلطى بوده است. و مطلب ثالث اين است كه ما مىخواهيم يك حكومت عدل، بر قوانين اسلام در ايران حكمفرما باشد. اينها هيچ كدامش در آن ابهامى نيست كه كسى بخواهد تحليلش كند، كسى بخواهد بگويد مطلب ملت باز معلوم نيست، چه مىگويد، معلوم نيست اينها كسى مگر خودش را به كرى بزند و الا ملت حالا چندين وقت است، از يك سال بيشتر است كه در خيابانها دارد فرياد ميزند كه ما رژيم شاهنشاهى را نمىخواهيم، رژيم پهلوى را نمىخواهيم و ما حكومت اسلامى مىخواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد. خيال نشود كه حالا كه شاه رفته يا بنا دارد برود يك مطلبى حاصل شده است، تا حالا هيچ مطلبى از آن مطالبى كه ما و ملت ايران مىخواهيم حاصل نشده است.
بله، ايشان (آنطورى كه از ايشان نقل شده است) گفتهاند كه اگر من بروم (من يك سه ماهى مىخواهم بروم براى اينكه يك ناراحتىهايى دارم، سه ماه مىخواهم بروم) ديگر به غرب نفت نخواهد رسيد. اين براى اين است كه غرب را بر ضد نهضت تجهيز كند (و اگر من بروم بيرق سرخ به بالاى پشت بامهاى مثلاً ايران به بالاى ايران، به بالاى بلندىهاى ايران بيرق سرخ زده مىشود يعنى همه ديگر از اول تا آخر ايران كمونيست مىشوند و به شوروى گرايش پيدا مىكنند) بعد هم گفتند كه اينها كه مخالف من هستند يك عده معدودى هستند، چيزى نيستند اينها و اينها هم من را درك نكردند،
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 148
اگر چنانچه من را درك كرده بودند، اينها هم مخالف نبودند، حالا ما اين سه تا مطلبى كه ايشان گفتند، خوب بايد ببينيم چى هست، صحيح ايشان مىفرمايند يا خير، باز هم دست برنداشتند از اين تبليغات شيطنت آميز.
چپاول و غارت نفت ايران درازاى ارسال سلاحهاى بلا استفاده و تاسيس پايگاههاى تسليحاتى
اما اينكه مىگويند اگر چنانچه من بروم ديگر براى غرب نفت نيست، اگر مقصود اين است كه آنطورى كه شما نفت مىداديد به خارج ما مىدهيم، صحيح است اين براى اينكه شما نفت ما را داديد به خارج و آنى كه از امريكا به خيال خودتان گرفتيد و براى تعميه گرفتيد يك اسلحههاى بسيار پيشرفته كه در ايران هيچ كارشناسى ندارد و هيچ كس نمىتواند استعمالش بكند گرفتيد براى پايگاه درست كردن براى آمريكا در ايران، يعنى هم نفت را برديد و هم پايگاه درست كرديد. اگر مىخواست يك مملكتى در مملكت ديگرى پايگاه درست كند محتاج به اين بود كه ميلياردها مثلاً دلار بدهد تا پايگاه اجازه بدهند درست كند. ايران اجازه داده كه پايگاه درست كن در ازاى نفتى كه ما به تو مىدهيم. نفت را دادهاند اگر در ازايش اسلحه براى ايران هم خريده بودند خوب، يك غلطى بود اما غلط كمى بود. اما اسلحه براى ايران نخريدند، اينها همان چيزى كه امريكائىها مىخواستند و آمالشان بود كه در مقابل شوروى يك پايگاهى داشته باشند در ايران، با اين صورت درست كردند كه پايگاه را درست كردند به اسم اينكه ما پول نفت را مىخواهيم بدهيم، خوب ديگر پول نفت دادن كه جرم نيست، ما نفت خريديم و پولش را مىخواهيم بدهيم منتها حالا مبلغ خيلى زياد است از باب اينكه ايران مىخواهد يك مملكت پيش افتادهاى باشد، اينكه هيجده ميليارد دلار يا بيست و دو ميليارد دلار پول اين اسلحهاى است كه شاه خريده است نه اين است كه ما مىخواهيم پايگاه درست كنيم، نخير اين مال خود ايران است. خوب، اينقدر زياد براى چه؟ ايران كه اينقدر لازم ندارد. اين براى اين است كه ايران هم يكى از ابرقدرتها مىخواهد باشد و مىخواهد در مقابل شوروى بايستد؟ در مقابل آمريكا بايستد و در دروازه تمدن مىخواهد وارد بشود؟ از اين جهت است كه اينقدر زياد اسلحه خريده؟! لكن ما كه مطلب را مىدانيم، اينطور مىگوئيم كه خير، براى ايران نيست، براى آمريكاست. آمريكا، هم عوض را گرفته هم معوض را، هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته. پول نفت را به صورت اسلحه به ايران داده و جاهاى زيادى پايگاه آمريكائى است. اگر مقصود اين است كه، اينكه مىگويد ديگر غرب نفت ندارد. مقصود اين است كه اين ترتيبى نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد كه نفت به او بدهيم و عوض آن هم پايگاه درست كند، يا يك چيزى كه به درد ما نمىخورد در ايران درست كند، يا مضر براى ايران
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 149
است در ايران درست كند، ما نفت را اگر به بيابانها ريختيم، اگر آتش زديم به آنها نمىدهيم. و اگر مقصود اين است كه نفت را نمىدهند، غرب به نفت نمىرسد، يعنى اگر بخواهند يك معامله صحيحى، عقلائى، روى انصافى، روى تبادل نظرى بين متعاملين، بگويد نفت را نمىدهم، نخير دروغ مىگويد. نخير، ما و ايران هر حكومتى باشد احتياج دارد به پول براى اينكه اداره مملكت بايد بكند و عمده اش پول نفت است. نفت را هر مشترىاى كه پيدا بشود كه خوب بخرد به او مىدهند، پول مىگيرند. به آمريكا مىدهد به جاى اينكه ايشان پايگاه درست كرده، نه ما پايگاه نمىخواهيم درست كنيم براى آمريكا، ما پول مىگيريم براى اينكه اين ملت ضعيف را، اين ملت بىچيز را نجات بدهيم از اين وضعى كه دارد. اين زراعتى كه از دست داده، اين كشاورزى كه از دستش رفته است، اين صنعت مونتاژى كه براى خاطر مصلحت ديگران درست كرده اند. اگر يك حكومت صحيح پيش بيايد نفت را مىفروشد و پول مىگيرد خرج مى كند از براى منافع خود ملت، اين فقرا را نجات مىدهد، اين اشخاصى كه ضعفا هستند، اينهائى كه الان به واسطه شكست كشاورزى هجوم آوردند در اين سرماهاى زمستان به شهرها و مسكن ندارند، زير چادرها(نه مثل اين چادر كه حالا اينجا درست كرديد، خير آن چادرهاى بيچارگى كه آنها درست كرده اند) در آن سرماى زمستان زير چادرها زندگى مىكنند، در يك اتاقهاى گلى كه آنهائى كه رفتنددانند چه خبر است، درآنجا دارند زندگى مىكنند، هيچ ندارند، آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند، در يك گودال هايى هستند كه از اين گودال ها زنهاى بيچاره بايد كوزه را بردارند(از قرارى كه نوشتهاند)پلههاى زيادى، حالا يادم نيست كه صد تا پله نوشته بودند يا يك خرده كمتر، از اينها بايد بيايند بالا و بروند به آن شيرى كه وصل كردهاند كه آب هست توى خيابان، از آنجا كوزه شان را آب بكنند باز از اين پلهها برگردند بروند به آن محلى كه دارند. در اين سرماى زمستان و اين پلههاى لغزنده شما ببينيد چه مصيبتى براى اين ملت هست. اين مصيبتها راخواهند رفع بكنند، مىخواهند مملكت يك مملكتى باشد كه هر جورى هست فقرا به حالشان رسيدگى بشود. پس اينكه مىگويد كه ديگر نفت در غرب نمىرود، روى يك فرض نادرست است،روى يك فرض دروغ است.
طرح خطر كمونيست و حمله شوروى به ايران از ادعاهاى باطل شاه براى حفظ سلطنتش
مطلب ديگرى كه ايشان گفتهاند اين است كه اگر من بروم بيرق سرخ زده مىشود. اين مطلب هم صحيح نيست، اين را هم مكرر ما گفته ايم و گفتهاند كه يك مطلب صحيحى نيست اين مطلب. اگر بنا بود كه يك ملتى بود كه اگر ايشان مىرفت (حالا ايشان جلويشان را گرفته است كه بيرق سرخ بالاى سرشان زده نشود!!) بيرق سرخ بالاى سرشان مىزدند، اگر ملت ما يك همچو ملتى بود چطور در تمام
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 150
سرتاسر ايران با مشت گره كرده مقابل آمريكا و شوروى ايستاده و آمريكا را شكست داد؟ آمريكا از آن اول گفت كه ما شاه را نگه مىداريم، نخير شاه بايد باشد. حالا هم مىگويد اما حالا يك قدرى يواشتر. پيشتر با طمطراق مىگفت كه (ما خير، اين را نگه مىداريم بايد باشد ايشان، ثبات منطقه به واسطه اوست، اگر اين نباشد ثبات ندارد منطقه). بعد فهميدند كه اصلاً ايشان كه هست ثبات ندارد براى اينكه الان شما ملاحظه مىكنيد كه در ايران اينهمه اختلافات و اينهمه هياهو براى اين است كه اين هست. اگر اين برود، يعنى برود به طورى كه سقوط بكند سلطنتش، آنوقت است كه خواهند ديد كه مملكت ثبات دارد چرا مملكت ثبات ندارد؟ اگر مىگويند كه شوروى مثلاً مستقيماً دخالت مىكند در ايران و لشكر سرخ مىريزد ايران را مىگيرد، اين دورغ است براى اينكه همچو كارى نمىتواند بكند از باب اينكه آن طرفش هم يك قلدرى مثل خودش ايستاده است اگر او اين كار را بخواهد بكند جنگ مىشود و الان همه ابرقدرتها مىدانند كه اگر يك جنگ عمومى بشود تمام بشر از بين مىرود براى اينكه با اين سلاحهائى كه الان هست ديگر اينطور نيست كه جنگ، جنگ منطقهاى باشد، در يك قطرى جنگ بكنند در يك قطر ديگرى نباشد، همه منطقههاى دنيا، همه بلاد دنيا از بين خواهد رفت و هيچ عاقلى اقدام به همچو جنگى نخواهد كرد. ما اگر فرض هم بكنيم كه يك لشكر اجنبى وارد بشود به مملكتمان، اين هم باز همه تجربه كردند در تاريخ كه اجنبى اگر بيايد ممكن است وارد بشود و زورش غلبه كند بر يك ملتى لكن نمىتواند بماند هميشه، وقتى كه آمد و وارد شد، هر فردى از آن را اين ملت از بين مىبرد، تمامش مىكند و اجنبى هم نمىتواند مقابل هر فردى دو تا فرد بياورد اينجا براى نگهدارى، او مىخواهد نفع ببرد، براى نگهداريش نمىشود اينطورى كند. بنابراين از اين هيچ خوفى نيست كه شوروى بىعقلى كند و حمله كند، اينها حرف مفت است كه مى زنند، اين براى اين است كه آمريكا را تحريك كند، با آنكه امريكا مىداند اين حرفها را، او اگر مىتوانست كارى بكند بدون تحريك مىكرد براى اينكه تو به نفع او بودى. بنابراين اين حرف ايشان هم كه اگر من بروم چه مىشود، معلوم مىشود كه شوروى از ترس ايشان است كه وارد ايران نمىشود!! اگر ايشان نباشد ديگر چه خواهد شد! اين حرفها را همه ما مىدانيم كه صحيح نيست.
اگر ملت با شما موافق است ديگر چرا تعهد و توبه ؟!!
اما مطلب سومش را كه مىگويد كه اينها يك چند نفرى هستند، عده معدودى هستند كه با من مخالف هستند. اين دو تا كلام در اينجا گفته است: يكى اينكه مخالفين ايشان عده معدودى است لكن (ملت من را مىخواهد، ملت، همه من را مىخواهند لكن يك چند نفر، يك عده كمى هستند.) اين مطلب ايشان است. مطلب ديگر اين است كه اينها هم كه با من مخالفند من را درك نكردهاند و الا مخالف نمىشوند. حالا ما هر دو مطلب را ببينيم كه صحيح هست يا نه. اگر ملت عده معدودى بودند چطور آمدى توبه كردى، خوب ملت كه با شما هستند، همه با شما هستند، يك عده معدودى، چند نفرى مخالفند، خوب اين چند نفر را از بين مىبردى ديگر اين توبه نداشت. چطور گفتى من در مقابل ملت
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 151
ايستادهام و تعهد مىكنم. ملتى كه با شما موافق است معلوم مىشود كه شما كارهايت به قدرى خوب بوده است كه همه ملت با شما موافقند، اين ديگر تعهد نمىخواهد، شما تعهدات را عمل كردى، كار خوب كردى براى مردم. اين كه مىگويد كه من تعهد مىكنم، من اشتباهاتى كرده بودم و اين اشتباهات را ديگر نمىكنم، من اين اشتباهات را ديگر تكرار نمىكنم. اگر ملت همراه تو هست و يك عده معدودى مخالف هستند، خوب بيا بگو كه اى ملت! بيائيد اين عده معدودى كه آمدهاند با من دارند مخالفت مىكنند خودتان از بين ببريد. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همين كافى بود كه شما پشت راديو بگوئيد كه (اى ملت ايران! كه با من موافقيد اى ملت ايران! كه من به شما خدمت كردم و من به شما عرض مىكنم كه نفع رساندم، شما را مىخواهم برسانم به مرتبه تمدن و به دروازه تمدن، اين عده معدودى كه آمدند، اينها از اشرار هستند شما بيائيد اينها را از بين ببريد.) اگر شما يك همچو چيزى بوديد، خوب ملت قيام مىكرد و اين عده معدودى كه شما مىگوئيد از بين مىبرد. خوب، حالا ما سؤال مىكنيم كه اين بازارهائى كه در ايران بسته شده، براى چى بسته شده؟ از ايشان سؤال مىكنيم، براى اينكه مبادا شما از بين برويد بسته شده؟! براى اين است كه مخالفت كنند با مخالفين شما؟ از اين جهت بسته شده است؟ اين تظاهراتى كه مردم مىكنند و مىگويند مرگ بر شاه، مرادشان اين است كه مرگ بر مثلاً يك كس ديگرى مرادشان از شاه شما نيستيد؟! اين هياهوئى كه در ايران راه افتاده، الان اعتصاب سرتاسر ايران است، اين سرتاسر ايران كه اعتصاب است، بسيارش هم از دستگاههاى خود دولت است و اعتصاب كردهاند، اينها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب كردهاند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب كردهاند؟! صحيح است اين حرف شما كه عده معدودى هستند؟! خوب، سابقاً هم مىگفت كه يك عدهاى هستند كه از آن طرف مرز آمدهاند، با شناسنامههاى جعلى از آن طرف مرز آمدهاند در ايران و اينطور شلوغىها را مىكنند. اين معنايش اين است كه تمام اين بازار ايران، بازارهاى ايران اشخاصى هستند كه از آن طرف مرز آمدهاند و عده معدودى هم هستند. تمام ايران الان قيام كرده است بر ضد تو، باز هم مىگويى كه عده معدودى هستند؟! حالا هم كه پايت را برداشتهاى كه يك قدرى بروى جلوتر مىگويى كه عدهى معدودى هستند اينها؟! همان حرفهاى اول را مىزنى؟! اين حرف ايشان هم كه تمام.
دنيا حجابى براى ملكات انسان است
اما اينكه مىگويد كه اين عده من را درك نكردهاند، اين از يك جهت صحيح است و از يك جهاتى هم نه.
اما از اين جهت كه صحيح است اين است كه بشر تا در اين دنياست نمىتواند انسان ملكاتش را درك كند براى اينكه ملكات ظاهر نيست الا بعضى از آن. ماها تا در اين دنيا هستيم همه صورتها صورت انسانى و كارها هم يك كارهائى است كه متعارف است لكن وقتى كه اين ورق برگشت و آن صفحه باطن انسانى ظاهر شد (يوم تبلى السرائر) آن سرائر آدم، آن ملكاتى كه انسان دارد، در يك
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 152
محيطى كه جاى ظهور آن ملكات و سرائر است و آن محيط ملكوت است، محيط عالم غيب است. وقتى وارد شد به آنجا آن وقت معلوم مىشود چى هست. ما الان نمىتوانيم ايشان را بشناسيم، آن ملكاتى كه در باطن اين هست، نه او، هيچ كس را نمىتوانيم بشناسيم، چه آنهائى كه در طرف خوبى ملكات فاضله دارند و چه آنهائى كه در طرف بدى ملكات غير فاضله و خبيثه دارند، اينها را در اين عالم نمىشود شناخت همه دارند توى اين محيط را مىروند و همه دارند (ياكلون و يمشون) همه در اين محيط دارند زندگى مىكنند، همه مثل هم دو تا گوش دارند و يك سر دارند. در اينجا هيچ كس نمىتواند تمام حقيقت يك آدم را بشناسد و از اين جهت كه ايشان مىگويد من را درك نكردهاند، صحيح مىگويد، ما نمىتوانيم شما را و پدر شما را بشناسيم و درك كنيم براى اينكه حالا سرائر ظاهر نشده است. آنهائى كه اهل باطن هستند و مطالب زائد بر آن اداركات صوريه ما را مىگويند و از محيط وحى هم مطالبى ادارك كردهاند، آنها اينطور مىگويند كه ملكاتى كه انسان دارد و در اينجا ظاهر نيست در آن صفحه بعدى كه صفحه ظهور سرائر است به شكل مناسب در مىآيد، يعنى يك آدمى كه حالا به صورت انسان هست ممكن است كه باطن اين آدم، ملكات اين آدم يك ملكاتى باشد كه مثلاً ملكات بسيار بدى داشته باشد كه اين يك حيوان درنده است نه يك انسان، به حسب باطن ذات يك حيوان درنده است، وقتى كه از اين عالم رفت آن صورت پيدا مىشود. حالا اين صورت هست وقتى كه جا را عوض كرد و ظاهر رفت عقب و باطن پيدا شد اين يك جانور درنده است يعنى صورتش هم جانور درنده مىشود، حالا تا ببينيم به اين جانورهاى درنده كدام شبيهتر است. آيا پلنگ است اين، به صورت پلنگ در مىآيد. آيا گرگ است اين، به صورت گرگ در مىآيد. آيا بدتر از اينهاست، به صورت آن بدتر در مىآيد و ممكن است كه چون انسان با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات يك حدودى دارد درندگىشان، تا يك حدودى، گرگ هم اينطور است گرگ حمله مىكند يك حيوانى را مىگيرد مىخورد بعد استراحت مىكند، ديگر همچو نيست كه (الا بعضى از گرگها) يك همچو ملكهاى داشته باشد كه هر جانورى را بدرد، محدود است. ساير حيوانات هم در جانب درندگى و سبعيت محدود هستند. انسان محدود نيست يعنى انسان در طرف سعادت و در طرف فضيلت غير محدود است، مىرسد تا آنجائى كه تمام صفاتش الهى است يعنى نظر مىكند، نظر الهى دستش را دراز مىكند دست الهى. (و مارميت اذرميت و لكن الله رمى) دست، دست خداست، تو انداختى (رميت) لكن (ما رميت، ان الله رمى) آنهائى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) انسان در طرف كمال به آنجا مىرسد كه يدالله مىشود، عين الله مىشود، اذن الله ميشود، در طرف كمال اينطورى است غيرمحدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غير محدود است. (الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات). الى الظلمات، همه مراتب ظلمت، نه الى ظلمت، همه مراتب ظلمات. در طرف آنجا كه نور مىگويد، براى اينكه نور وحدت دارد و كاملترين نور، نور واحد است، در اين طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اينها از طرف نور به طرف ظلمت مىروند، آنها تمام ظلمتها را پشت سر مىگذارند و طرف نور مىروند. تا اينجايش معلوم
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 153
نيست، تا اينجا نه نورانيت آنها و مقام نورانيت آنها معلوم است نه ظلمت اينها و مقام ظلمات اينها معلوم است. وقتى اين ورق برگشت و آن طرف صفحه پيدا شد آنوقت معلوم مىشود. يك نفر آدم مىبينى كه ده تا ملكه داشته باشد به ده صورت پيدا مىشود. يكى است اما هم جهت، حيوانيت شهوى او اينقدر غلبه دارد كه يك صورت حيوان شهوى مثل خنزير، هم صورت سبعيت او خيلى غلبه دارد (آنطورى كه در حيوانات هست مثل پلنگ مثلاً) و هم صورت شيطنتش زياد است خدعه و فريبش زياد است، اين در آنجا وقتى كه صفحه برگشت شيطان است و در عين حال كه صورت شيطانى دارد صورت سبعيت هم دارد، آخر مرتبه سبعيت، صورت حيوان شهوى هم دارد، آخر مرتبه شهوانيت. اين به اين صورتهاى مختلف در مىآيد. از اين جهت ماها، نه او را درك نكرديم، ما خودمان هيچ كدام خودمان را هم درك نكرديم، ديگران (را) هم درك نكرديم، به اين معنا كه درك نكرديم شما را. آنوقتى كه سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آنوقت، هم خودت خودت را درك مىكنى و هم مردم تو را. و ما هم همين طور هستيم، ما هم خودمان را باز درك نكرديم كه چه هستيم تا ببينيم ملكاتمان چه باشد و به خدا پناه مىبريم از ملكات فاسدهاى كه در ماها هست. و اينكه مىگوئى كه درك نكردى، يعنى به آن معنائى كه خودت مىفهمى (اينكه من گفتم، تو اهل فهمش نيستى) ما يك مقدار از كارهاى شما را درك كرديم، يك مقدار هم از كارهاى پدر شما را درك كرديم.
حدود خيانتها و جنايتهاى انجام شده توسط رژيم غير قابل درك و فهم است.
امروز هفده دى است. من يادم هست (شايد اين آقا هم يادشان باشد، هر كس سنش به سن ماهاست يادش هست) كه هفده دى چه شرارتى كرد اين آدم، چقدر به اين ملت فشار آورد، چه اختناقى ايجاد كرد، چه محترماتى را هتك كرد، چقدر سقط جنين شد در هفده دى و اين اطراف هفده دى، چقدر ماموران اين و دژخيمان اين به مردم تعدى كردند و به زنها تعدى كردند و زنها را از توى خانهها بيرون كشيدند. اين مال پدر شما كه من نمىتوانم شرحش را بدهم، آن كارهائى كه كرده است نمىشود شرحش را داد. اين در آن عالم معلوم مىشود، اين عالم نمىتوانيم ما بفهميم، نمىتوانيم بفهميم چه جانورى بود. و اما شما كارهائى كردهايد، بيائيد حساب بكنيد ببينيد كه ما كه شما را درك نكرديم شما چه كارهائى كردهايد كه ملت نفهميده آن كارها را. البته خيلى كارها زير پرده دارند اينها، اينقدر از پولهائى كه خارج شده است كه صورتهايش را الان فرستاده بودند (قبلاً هم داده بودند) صورت شركتهائى كه با زور شركت درست كردند، صورت پولهائى كه در خارج فرستادند. اينهائى كه شما مىبينيد يك مقدارى است كه واضح است. آن پولهائى كه آنها در سر بردند و مااطلاع نداريم، آن خيانتهائى كه به ما كردند و ما مطلع نيستيم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاريخ، در تاريخ ضبط مىشود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خيانتى كه ايشان به ملت ما كرده است و جناياتى كه كرده است. آن مقدارى كه كرده است ما نمىدانيم، شما نمىدانيد در باطن اين حبسها چه گذشته است بر مومنين، به جوانهاى ما در اين حبسها و كميتهها چه گذشته. نمىشود، اينها قابل شرح نيست، قابل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 154
بيان نيست. يكى، دو تايش را مىتوانند بگويند. پاى فلان را اره كردند يا توى روغن گذاشتند داغ كردند يا يكى را گذاشتند روى يك بخارى برقى و سرخش كردند، اينها بعضى از آنهاست كه به ماها رسيده و به شماها رسيده، آنهائى كه به ماها نرسيده اينها را بايد از نصيرىها استفسار كرد، بايد از خود ايشان استفسار كرد. ايشان مىفرمايند كه (ديگر در حبسها چيزى نيست (ايشان اينطور مىفرمايند) اصلاً آن حرفهائى كه گفته مىشود كه در حبسها زجر هست، اينها نيست ديگر، اين چيزهائى كه پيشتر بود كه دستش را يك قدرى اينطور مىكردند نيست ديگر (ايشان اينجور مىگويد) حالا بله، يك قدرى چيزهاى روانى هست و الا خير، ديگر زجر و اينها نيست) اينها را از خودش بايد پرسيد، يعنى يك كسى سريره اين را بتواند حالا بخواند، بخواند ببيند چى ثبت است در مغز اين. آنهائى كه مطلع شده است (اطلاع به او مىدهند) ثبت است الان در مغز او، در روح او ثبت است، ملائكه الله نوشتهاند اينها را. اگر كسى سواد آن عالم را داشته باشد، آنوقت مىخواند كه چه كارهائى اين كرده، چه دستورهائى داده و آنهائى كه عمل كردند، به او اطلاع دادند كه ما چه كرديم. مىداند اينها را، بروز نمىدهد. شما خيانتهائى كه به اين ملت كرديد، شما يك ملتى را (كه در لفظ مىگوئى كه من مىخواهم به دروازه تمدن برسانم، دروازه بزرگ تمدن!) نيروى جوانىاش را هدر داديد، شما بيائيد از اين جوانهاى ما كه در خارج هستند و فرستاديد در خارج براى نمىدانم نيروى اتمى و بساط، بپرسيد از اينها كه چه مىكنند اينجا، خودشان هستند، حالا مىآيند پيش من. شما جوانهاى ما را نمىگذاريد كه يك درجه بالا بروند، دانشگاه ما را نگه داشتهايد در سطح پائين نمىگذاريد دانشگاه استقلال پيدا كند، نمىگذاريد اساتيد توى دانشگاه به كار خودشان ادامه بدهند، فرهنگ ما را شما عقب افتاده قرار داديد، فرهنگ استعمارى، يعنى فرهنگ دستورى، اين فرهنگ ما كه الان ما فاقد هستيم. الان اگر چنانچه ايشان هم بروند و اين حكومت هم از بين برود يك مملكت آشفته به هم ريخته فاسد، اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بين رفته، نظامش فاسد است، يك همچو مملكتى را به ارث مىگذارند اينها. ما وارث يك مملكت آشفته هستيم. سالهاى طولانى لازم است تا به بركت جوانهاى ما، تحصيلكردههاى ما، قشرهاى بيدار مملكت ما و ملت ما كه در انزوا هستند يا در حبسها هستند، يك چندين سال ما لازم داريم تا اين ايران را برسانيم به آن حدى كه قبل از سى و چند سال پيش از اين كه ايشان سلطنت كرده. چقدر وقت لازم است تا اين كشاورزى را به حال اول برگردانند، چقدر وقت لازم است كه اين فرهنگ ما يك فرهنگ بشود، اقتصاد ما يك اقتصاد بشود. (شما را درك نكرديم) بله، خوب ما اينطورى از شما درك كرديم، اگر شما جور ديگر هستيد بفرمائيد. پس چرا مىگوئيد اشتباه كردم، اگر جور ديگر عمل كردى چرا مىگوئى اشتباه كردم، بگوئيد من كارم صحيح بوده است شما اشتباه كرديد، اين چند نفر اشتباه كردند، ملت هم كه با من هست كارهاى من هم كه درست بوده، همهاش صحيح بوده، اين چند نفرى كه از آن طرف مرز آمدند اينجا اينها اشتباه كردند. خوب بود اينها را بگوئى، چرا اينها را نمىگوئيد؟ چرا مىگوئيد كه اگر من بروم چه خواهد شد، چه خواهد شد، چه خواهد شد، اينها مرا ادراك نكردند، چند نفرى هستند كه اگر ادارك كرده بودند با من موافق بودند!! اگر اينها شما را
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 155
درك كرده بودند آنوقت مىديدى چطور مىشد، حالا كه ادارك نكردهاند و نكرديم، اينطور با شما مخالفيم. اگر ما باطن ذات شما را ادارك بكنيم، هر انسانى اگر ادارك بكند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد كرد.
اين حكومت تا سلطنت هست باطل است
حالا هم كه راه افتاده است بيرون، از قرارى كه گفته مىشود چند تا (به اصطلاح آن آقائى كه مىگفت) قصاب را گذاشته كه مردم را بكشد، خودش مىخواهد فرار كند برود كنار و يك عدهاى را گمارده به اينكه باز قتل عام كنند مردم را، باز اين گرفتارى را ما داريم. ما كراراً گفتيم اين حكومت تا سلطنت هست حكومت باطل است براى اينكه مردم راى دادند به اينكه سلطنت، سلطنت غير قانونى است. مردم گفتند نمىخواهيم سلطنت را، همه مردم گفتند.اگر مىگويند همه نگفتند، يكى را پيدا كنند، غير آنهائى كه در دستگاه خودش هستند و پول مىگيرند، بروند بازار، دور بازار بگردند بگويند آقا شما كدام يكىتان اين رژيم را مىخواهد. اگر يكى را پيدا كردى، همه بازارهاى ايران به اختيار شما، همه دهقانها به اختيار شما. هر چه رفتيد به دهقانها گفتيد اين آخوندها اگر بيايند روى كار شما ديگر كارتان زار است، از شما گوش نكردند براى اينكه آخوندها كار اينها را زار نمىخواهند بكنند، آخوندها مىخواهند اينها را از اين نكبت بيرون بياورند، از اينكه گول خوردند بيچارهها، از اين نكبت بيرون بياورند ومن كراراً گفتهام اين معنا را كه اگر چنانچه اختيار دست ما بيايد اينطور نيست كه ما اينهائى كه ده تا ده، صد تا ده داشتهاند دههايشان را برگردانيم. اينها حساب دارند، اينها سالهاى طولانى حساب بايد پس بدهند. اينها مىآيند به كشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان مىروند تبليغات مىكنند كه (اگر چنانچه چه بشود، چه بشود.) اينها شما را شناختهاند، تا حالا چه كرديد، براى آنها؟ تا حالا اينها را به بدبختى انداختيد. چرا آمدند اطراف تهران توى اين زاغهها زندگى مىكنند؟ ما مىخواهيم اينها را دستشان را از اين زاغهها بگيريم بيرون بياوريم، ما مىخواهيم اين انگلى كه ايران دارد كه انگل غير است، بسته به غير است، از اين بستگى بيرونش بياوريم. ما حرفمان ابهامى ندارد.
حكومت اسلامى با مفسدين و غارتگران ارتش مخالف است، نه با صاحب منصبان محترم آن
تبليغات حالا هم مىكنند كه اگر يك حكومت اسلامى پيش بيايد چه خواهد شد، اگر پيش بيايد چه خواهد شد. يا پيش نظامىها مىروند تبليغ مىكنند كه (همه نظام را به هم مىزنند) ما نظام لازم داريم، چطور همه نظام را به هم مىزنند؟! چطور ارتش را به هم مىزنند؟! ما چند دزدش را كنار مىگذاريم باقىاش را قبول داريم، صاحب منصبها اين را بدانند، ما صاحب منصب پاك را قبول داريم، نجسها بروند، آنهائى كه مال ملت را خوردهاند، آنهائى كه در بانكهاى خارجى مال ملت را انباشتهاند، اينها بروند سراغ كارشان، بروند يعنى گم شوند، نه اينكه بروند يعنى بردارند و بروند، بايد
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 156
ازشان گرفت اينها را، من اگر دستم مىرسيد نمىگذاشتم اين مرديكه برود، بايد باشد حساب پس بدهد. دارى كجا مىروى؟ پولها را برداشتى رفتى؟
ما ارتش لازم داريم، احترام به ارتش مىگذاريم، ما طبقه جوان ارتش را، صاحب منصبان جوان ارتش را برايشان احترام قائل هستيم، در طبقه بالاتر هم اگر چنانچه يك صاحب منصب يا چند صاحب منصب صحيح پيدا شد آنها هم محترمند. ما با آنهائى كه دزدى كردند مخالفيم. در قشرهاى دولتى ما به همه قشرهاى دولتى احترام قائل هستيم، اگر در بين آنها يكى، دو تا پيدا شد كه فاسدند، فاسدها بايد بروند، تصفيه بايد بشوند و الا مملكت نظام لازم دارد، مملكت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همه اينها را لازم دارد اما نه اينطورى كه حالا دارند درست مىكنند.
دولت معرفى شده از طرف شاه خائن و مجلس آمريكائى غير قانونى است
الان ما با اين دولت مخالفيم براى اينكه اين دولت غير قانونى است چون شاه معرفى كرده و غير قانونى است و مجلسين معرفى كردهاند يا مىكنند و هر دو تايشان غير قانونى هستند. مجلس، مجلس ملت نيست. مجلس، مجلس شاه است يا مجلس آمريكاست. ما اين دولت را دولت خائن مىدانيم براى اينكه بالاتر خيانت اين است كه مجلس را فاسد بداند و معذلك از آن راى اعتماد بگيرد، اين خيانت به ملت است راى اعتماد ايشان مىگيرد از كسى كه ملت هيچ اطلاع ندارد از وكالت اينها (اين را ديگر هيچ كس نمىتواند انكار كند) و امر به تشكيل كابينه را از كسى مىگيرد كه ملت يك سال است كه داد مىزند (مرگ بر اين آدم) و دارد با قلدرى با مردم رفتار مىكند. يك همچو دولتى، دولت باطل است و هر كس و هر مقام موافقت با اين دولت بكند خائن است بر ملت ما و به حسب حكم الهى هم فاسق و كار حرام كرده، هر كس مىخواهد باشد. و شما آقايان كه در خارج هستيد اين مطلب را بايد برسانيد به همه جا كه (ملت ايران همه دارند اين را مىگويند، من نمىگويم اين را، شما هم جزء ملت هستيد، شما هم همه اين معنا را قبول داريد) يك همچو حكومت تحميلى كه شاه آورده و اين هم مىخواهد شاه را نگه دارد و تصريح مىكند كه شاه بايد برگردد به ايران، همچو حكومت خائن به ملت ماست و بايد برود. انشاءالله همه موفق باشيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته