پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:39 AM
بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر ادعايى شاه و كارتر
حقوق بشر در قاموس كارتر لفظى براى غارتگرى و كشتار
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در جنگ صفين وقتى كه عمار ياسر براى خاطرجنگ با معاويه در ركاب اميرالمومنين كشته شد، بين لشكر معاويه حرف واقع شد كه پيغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه ياغى و باغى شهيد مىكنند و حالا لشكر معاويه شهيد كرده است عمار ياسر را. پس بايد فرقه باغى و طاغى همين معاويه و لشكر او باشند. معاويه گفت كه نه اين را اميرالمومنين كشتهبراى اينكه او فرستاده او را به جنگ و وقتى كه او فرستاد به جنگ پس اميرالمومنين او را كشته است. پس فرقه باغيه عبارت از آن دسته هست. منطق كارتر همين منطق معاويه است كه گفته است به اينكه اينها مردم را به كشتن مىدهند يعنى علماى اسلام مردم را به كشتن مىدهند. حالا بايد ما حساب اين را با ايشان بكنيم ببينيم كه آيا اين منطق ايشان همان منطق معاويه است يا يك قدرى هم بدتر، يا يك منطق صحيحى است.
در ايران از اول محرم مردم شروع كردند به (ضمن عزادارىهائى كه كردند) اظهار انزجار از حكومت شاه و در تاسوعا و عاشورا با كمال آرامش مردم پياده روى كردند و سلطنت محمدرضاشاه را نفى كردند. ايشان مىگويد كه (مردم همچو اختيارى نداشتند، اين اسباب اين شده است كه شاه امر كرده است كه روز بعدش مردم را بكشند) اين تظاهرات آرام كه مردم كردند و سرنوشت خودشان را در اين روز تعيين كردند، اين آيا مطابق منطق آقاى كارتر نيست؟ و اين را يك امر انحرافى ايشان تلقى مى كنند كه مردم يك مملكتى، تمام مردم يك مملكتى نسبت به سرنوشت خودشان حق دارند؟! آن اعلاميه حقوق بشر در منطق آقاى كارتر اين است كه بشر همچو حقى ندارد كه سرنوشت خودش را تعيين كند؟ ايشان از اعلاميه حقوق بشر كه خودشان هم امضا كردند كه آزادند مردم، اول چيزى كه براى انسان هست آزادى در بيان است، آزادى در تعيين سرنوشت خودش است، آيا ايشان از اعلاميه حقوق بشر اين را فهميدهاند كه نه هيچ كس آزاد نيست در اين معنا؟ يا در خصوص ايران ايشان اين نظر را دارند كه هر كس هم كه آزاد باشد لكن ايران ديگر آزاد نيست؟ چنانچه در بعضى از حرفها مىگويد كه، گفته است كه آنجا كه پاى منافع ماها در كار است، ديگر صحبت از آزادى و حقوق بشر نيست، ديگر آنجا نبايد ما از حقوق بشر بحث كنيم. ايران يك جائى است كه سوق الجيشى است و
وضع سوق الجيشى نسبت به مملكت ما دارد، ديگر اينجا جاى اين نيست كه ما صحبت آزادى بشر را بكنيم و حقوق بشر را بكنيم. اين منطق صحيح هست در نظر دنيا، در نظر عقلاى دنيا كه يك مملكتى چون منفعت به ايشان مىرساند، چون مملكت آمريكا از اين منفعت مىبرد، پس اينها ديگر آزاد نيستند، اينها بايد دستشان را روى هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخاير دارند آمريكا و امثال آمريكا ببرند؟! آيا اينكه ايشان مىگويد كه اينها مردم را به كشتن دادند، آيا اين تظاهر آرامى كه مردم در اين دو روز كردند يعنى هيچ شلوغى نكردند و به دنيا ثابت كردند كه ايران مىتواند كنترل خودش را در اشياء بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عقلائى، به طور صحيح تعيين كند، خوب اين موجب اين شد كه فردا از شب يازدهم شروع شد، شروع شد به كشتار مردم، اينجا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟ خوب، باز در جنگ صفين اين مطلب پيش مىآيد كه خوب او آمده به جنگ و اينها هم رفتند به جنگ و آنها اينها را كشتند. حالا معاويه مى تواند يك همچو مغلطهاى بكند كه آن كسى كه اين رافرستاده به جنگ و اين كشته است، خوب اين منطق معاويه است، اين يك مغلطه اى است كه كرده است معاويه. اينجا از او هم بدتر است براى اينكه اينجا به جنگى نرفته بودند، اينها در خيابانهاى تهران و در خيابان ساير شهرها راه افتاده بودند و مىگفتند كه ما شاه را نمىخواهيم، اين جنگ است؟ آيا كسى بگويد كه سرنوشت مملكت من به دست خود من هست، حقوق بشر براى ما و همه عالم اين مطلب را قائل هستند كه هر بشرى نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، مىتواند راى آزاد بدهد هر مملكتى مىتواند سلطان اگر داشته باشد، تعيين كند، رئيس جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعيين كند، حكومت بخواهد، تعيين كند براى مملكتش، هر شكلى كه اين افراد مملكت بخواهند اداره بشوند، به حسب حقوق بشرآن شكل بايد ممضى باشد، همه دولتها هم بايد او را تصديقش بكنند. خوب /مردم / همين مطلب بود، ديگر بيشتر از اينكه چيزى نبود. روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غير از اين مطلب چيزى نبود كه همه روزنامه نويس ها، همه مجله نويسها اين را ديدند،اينهائى كه رفتند در ايران و تماشا كردند اين مسائلى كه در ايران واقع شد، همه ديدند كه يك مملكتى است كه اهالىاش با آرامش، چندين ميليون جمعيت در سرتاسر مملكت با آرامش راه افتادند، مرد وزن بزرگ و كوچك توى خيابانها و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمىخواهيم ما فرض مىكنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى فرض كنيد باشد، خيلى هم آدم صحيحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نخواستند بايد كنار برود. ما فرض مىكنيم اينطور كه، خير، ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان مىخواهد آزادى بدهد. ايشان مىخواهد مملكت را مستقل كند، ايشان مىخواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مىكنيم صحيح، مىخواهد يك همچو كارهائى را بكند لكن اهالى مملكت مىگويند ما اين را نمىخواهيم كه سلطان ما باشد، سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است، ما همچو خدمتگزارى را نمىخواهيم، ايشان بروند كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مىگذاريم. ما فرض مىكنيم اگر ايشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل ساير مثلاً انسانها يك انسانيتى داشت، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه
بگويند ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مىخواهد مملكت ما را بهشت برين بكند نمىخواهيم، ايشان بهشت برين كند مملكت مان را. حق ندارند اين را بگويند؟ حقوق بشر اين نيست كه هر كسى، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مىخواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمىخواهند. اين در صورتى بود كه ايشان خدمتگزار بود و اما اگر چنانچه يك شخصى باشد كه خدمتگزار ديگران است، براى خاطر ديگران اين مملكت خودش را به باد فنا داده، به تباهى كشيده، يك ادمى است كه همه چيز ما را از دست داده و برده است از بين، همه منافعى كه در اين مملكت قابل اين است كه برده بشود و مردم از آن استفاده بكنند، خود ملت از آن استفاده بكند، ايشان يا خورده است يا داده است به ديگران خوردهاند. يا خودش در بانكهاى خارج جمع كرده مثل پدرش كه جواهرات ايران رابرداشت و رفت منتها انگليساز او گرفتند بين راه وبردند يا خودش برده است و پولهاى ايران را اين شصت هزار نفرى كه مىگويند كه جزء اشخاصى است كه به او مربوط هستند و از رفقايش هستند و از فاميلش هستند و از اينها هستند، به اينها داده خوردهاند و يا به اربابها داده خوردندهاند، به كارتر و امثال كارتر و به آمريكا و به ديگران داده.
نياز به تلاش و كوشش دراز مدت به منظور بازسازى ويرانگرىهاى رژيم
همه منافع ايران را ايشان از بين برده است، الان شما، اگر حالا هم برود، ده پانزده سال لازم است تا اين مملكت با زحمت اشخاص صالح به پايه آنوقت برسد كه ايشان نيامده بودند، كه رضاشاه هم نيامده بود. اين، مدتى زحمت لازم دارد، خيال نكنيد كه حالا يك مملكتى را كه اين تهى كرده تا رفت بهشت برين بشود. اين خراب كرده همه را، مملكت را خراب كرده و به شكل يك ويرانه درآورده الان نه زراعتى اين مملكت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگلهايش دست اينهاست. آبها را از بين بردند، اين سدهائى كه اينها درست كردند، همه اش به منافع ديگران بوده تا اين مملكت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن اين آقا، مدت زحمت دارد، مدتها بايد مردم خون دل بخورند، جوانهاى ما بايد زحمت بكشند، متخصصين ما بايد زحمت بكشند تا اين را از اين آشفتگى بيرون بياورند تا بعد بشود يك مملكتى كه اين آشفتگى هارا دارد نداشته باشد آنوقت نوسازى بخواهند بكنند.
منطق كارتر جنايت پيشه، سكوت دربرابر كشتار و غارت شاه يا قبول مرگ است.
ايشان مىفرمايند كه اين تظاهرات آرامى كه كردند كه ما شاه را نمىخواهيم، اين است كه اينها را به كشتن داده؟! اينها حتماً بايد بگويند شاه راخواهيم تانكشندشان؟! ايشان مىگويد كه حرفهائى كه ميزنند ميزانى ندارد و كنترل ندارد. خوب، حرف ما اين است، ما در مجمع عمومى دنيا حرف خودمان را مىگذاريم حرف ايشان هم مىگذاريم، ببينيم كدام اينها ميزان ندارد. حرف ما اين
است كه اين آدم خودش و پدرش، اين سلسله به ما خيانت كرده جنايت كرده، هر روز دارد جنايت مىكند. الان كه ما اينجا نشستيم اينها مشغول جنايت هستند، همين الان، همين الان مشغولند، همين ديشب و ديروز قم را به آتش كشيدند، همين دو روز خراسان را، تبريز را، يزد را، هر شهرى را كه شما اسم ببريد اينها يك دستهاى آوردند خرابكارى كردند. اين آدمى كه اينطورى هست، اين آدمى كه مىآيد توبه مىكند و توبه اش اين است، آدمى كه مىآيد به مردم مىگويد كه نه كار نداشته باشيد، من ديگر اشتباه كردم، اشتباه هايم را برمى گردانم ديگر اشتباهى نمىكنم، اين كارش اين است كه داريد مىبينيد. ايشان نمىداند، آقاى كارتر نمىداند كارهاى اينها را يا مىداند و خودش را به نادانى مىزند؟ خوب ايشان اين كارها را دارد مىكند ماها كه اهل يك مملكت هستيم، ما هم با ساير مردم اين مملكت مىگوييم كه ما ايشان را نمىخواهيم، ايشان به ما خيانت كرده، ايشان جنايت كرده، ايشان ذخائر ما را به شما و امثال شما داده و ما مىخواهيم كه خودمان آزاد باشيم، خودمان مستقل باشيم، خودمان مملكتمان را اداره كنيم.اين ابهامى در آن هست كه ما مى خواهيم خودمان اداره كنيم، نمىخواهيم به دست شماها اداره بشود. به دست نوكرهاى شما اداره بشود؟! ابهامى در اين نيست. آيا حق ندارند اهالى يك مملكتى، آرام اين حرف را بزنند كه ما نمىخواهيم ايشان را؟! اگر دنبال اين معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما اين را نمىخواهيم و همه عالم ديدند كه اكثريت قاطع قريب به اتفاق است كه ايشان را نمىخواهند، همه بازارهاى ايران، همه مملكت ايران و شهرستانهاى ايران، همه دهات ايران فرياد كردند ما نمىخواهيم شما را، اگر ايشان بعد از اين كارى كه مردم كردند واين رفراندمى كه مردم كردند، گفته بود كه بسيار خوب نمىخواهيد من مىروم يك كس ديگر بيايد، جنگ و نزاع مىشد ديگر؟ دعوا داشت ديگر؟ ايشان بر خلاف قوانين بين المللى دنيا عمل كرده، دنبال اين معنا كه مردم آرام گفتند ما شما را نمىخواهيم، چماقدار كشيده، ارتشش را و نمىدانم قواى انتظامىاش و همه را وادار كرده به اينكه مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به دستها بيايند توى راه، توى شهرها بگويند جاويد شاه. خوب اين معنا واقع شده است كه مردم آرام گفتند نه و ايشان كتك زده مردم را، ايشان كشته از مردم، ايشان خانههاى مردم ريخته، با مسلسل تو خانهها هم حمله كردند، مساجد را آتش زدند، اين همه وحشيگرى را كردند، شما بعد از همه اين وحشيگرىها ايشان را باز پشتيبانى كرديد و مىگوئيد: (آنهائى كه مىگويند كه چرا اين كارها مىشود، آنهايى كه تظاهر آرام كردند، اينها خلاف مىگويند، اينها ميزان ندارد حرف هايشان) .حرف ما اين است، حرف شما آن است، كدام ميزان ندارد؟ هر عاقلى بشنود اين دوتا را، كدام را مىگويد بىميزان است؟ ميزان حقوق بشرى كه حقوق بشر مىگويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقائد خودشان را بگويند، در اين كه سرنوشت خودشان را خودشان تعيين بكنند، مردم ايران اين را مىگويند، شما خلاف اين را مى گوئيد، كدام يكى مطابق ميزان است؟ كدام؟ ما بىميزان صحبت مى كنيم؟! شما مىگوئيد كه شماها مردم را به كشتن داديد، معاويه هم همين حرف را مىزد منتها او حرفش منطقى تر از شما بود. معاويه هم مىگفت كه حضرت امير او را فرستاده جنگ، وقتى فرستاد جنگ ما كشتيمش، پس او كشته است. مثل اينكه يك مظلومى توى
راه بيايد و داد بزند از ظلم يك كسى، او بكشدش بعد بگويد نه اين مظلوم خودش خودكشى كرده براى اينكه خوب چرا داد كرد؟! (مردم ايران چرا چرا فرياد مىزنند؟! بگذار هر چه تو سرى دارند بخورند و فرياد نكنند!!) . آقاى كارتر اين را مىفرمايند كه هر چه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مىشويد، پس خودتان خودتان را به كشتن داديد، اين صحيح است كه يك ملتى سى ميليونى، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزادىها را ببيند،اختناقها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مىزنى، بكشند او را؟!(پس اين تقصير خودش است كه مىگويد كه چرا) منطق اين منطق آقا.
حمايت از اعتصابيون شركت نفت يك تكليف شرعى است
اگر ما گفتيم اين نفتها اين نفتهائى كه اينها دارند بيرون مىدهند از اين مملكت، اينها منفعتش به خود ملت نمىرسد پس اعتصاب كنيد، نگذاريد اين نفتها برود، اگر ما گفتيم نفتها را نگذاريد يعنى تاييد كرديم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب كردند ماهم تاييد كرديم، حالا هم تائيد مىكنيم، اگر ما شركت نفت را و كارمندان نفت را تائيد كرديم به اينكه اين نفتى را كه ذخيره است براى نسلهاى آتيه و دخيرهاى است و مالى است براى اين مملكت، براى حالش، براى آيندهاش، نگذاريد اين بيخود از دست برود و هيچى دستتان نيايد خوب چند سال مىخواهيد نفت ايران را بخوريد و هيچى ندهيد، بس نشده؟ اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه مردم اعتصاب كنند، كه شركت نفت اعتصاب كند، كارمندان شركت نفت اعتصاب كنند، به اعتصابشان ادامه بدهند كه اين ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هيچى گيرش نيايد، اين يك حرف غير منطقى است؟! چون به شما مىرسد از اين جهت ديگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها مىرسد و عوضش هم نمىدهيد، به جاى اينكه بدهيد عوضش را، در مملكت ما پايگاه درست مىكنيد در مقابل شوروى، اگر ما بگوئيم اين اعتصاب صحيح است، مقدس است اين اعتصاب، واجب است اين اعتصاب، اين حرف غير منطقى است؟ يا شمائى كه مىگوييد (نگوئيد اين حرفها را، مبادا يك حرفى بزنيد كه نفتها نيايد تو جيب ما؟!) شما ميزان دارد حرفتان يا ما ميزان دارد حرفمان؟ يك حرف صحيحى كه همه عقلا قبول مىكنند كه يك ثروتى است مال خودمان و شما داريد مجان مىبريد، پول شما نمىدهيد به ما، شما مىبريد اين را، اسلحه مىدهيد كه براى خودتان پايگاه درست كنيد اينجا، يك نوكر اينجا گذاشتيد براى اين،اين بىميزان است اين حرف؟! از قرارى كه بعضى از علماء قم رفتند به آبادان و آنجا بررسى كردند، اين ششصد هزار بشكهاى كه خارج مىشود، آنطور گفته شده است كه اينها به اسرائيل فرستاده مىشود. يك مقدار از اينها اعتصاب نكردند و ششصد هزار بشكه در مقابل ده ميليونى كه پيشتر مىگويند يا نه ميليونى كه خارج مىشده، اين خارج مىشود. آنها را بازى دادند به اينكه اين براى اداره خود مملكت است، اين براى خودمان است، آن بيچارهها هم مشغول شدهاند، حالا معلوم شده است از قرارى كه گويند كه اين به اسرائيل مىرود. اگر ما بگوئيم كه جايز نيست / براينكه / براين مردمى كه اعتصاب ديگران را
به آن اعتنا نكردند و گول خوردند از دولت به اينكه نفت را براى داخله خواهيم و اگر اينها فهميدند كه اين نفت را براى اسرائيل دشمن قران و اسلام مىخواهند، حرام است اعتصاب نكنند، پيش خدا مواخذند، پيش ملت مواخدند اينها، تمامشان بايد اعتصاب كنند تا يك قطره نفت بيرون نيايد. ملت ايران حاضر است كه سرما بخورد و نفتش را اسرائيل نبرد كه دارد اسلام را به هم مىزند، دارد مسلمين را اينقدر مى كشد، امريكا نبرد كه همه جناياتى كه ما داريم از دست امريكا هست، ديگران هم نبرند.من حالا الان دارم پيام مىدهم به كار كنهاى شركت نفت كه بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است به اينكه اعتصابتان را عام كنيد، عمومى كنيد و نگذاريد نفت خارج بشود و به شما مىگويم كه اگر چنانچه شما را ترساندند چنانچه ديروز اينها را ترساندند و اعليحضرت فرمودند كه اينها رابايد محاكمه كرد، مردى كه تو چه كارهاى كه اينها را مىگويى بايد محاكمه كرد؟ تو كه حالا ديگر شاه نيستى، تو يك آدم ياغى هستى، براى چه محاكمه كنند اينهارا؟ تو كه شاه نيستى كه دستور بدهى، شاه هم بودى معنا نداشت كه تو دستور بدهى، و اگر شاه هم باشى، شاه مشروطه هستى نبايد دستور بدهى. (اينها را بايد محاكمه كرد وبعد به جزاى خودشان). نترسيد از اين مرد، يك مردى كه به خوابنامه توسل پيدا كرده، يك وقت هم به عرض مىكنم چيز، از اين نترسيد، اين رفتنى است آقا. اين شركت نفت، اين عمال شركت نفت نترسند از اين، از اين هياهوئى كه اينها مىكنند، نه اعتنايى به التماسشان بكنند و نه ترس از اين حرفهايشان بكنند.هيچ ترس نداشته باشيد، به اعتصاب خودتان ادامه بدهيد. بر ملت ايران هم لازم است كه اين كسانى كه در شركت نفت اعتصاب كردند و فقير هستند، آنها را همانطورى كه آنها به ايشان چيز مىدهند، اينها به ايشان بدهند، واجب است اين، من سهم امام را اجازه دادم كه بدهند، سهم سادات هم من سيدم اجازه مىدهم، هم سادات راضىاند هم غير سادات و فقرا راضىاند كه اينها را سير كنند كه دارند خدمت به اسلام مىكنند، خدمت به وطن خودشان مىكنند، بدهند سهم امام را به اينها، خود مردم هم مكلفند كه اينها را اداره كنند. نترسيد از اين حرفها كه ماشما را چه مىكنيم، فلان . فردا اين مىرود و شما سروكارتان با يك حكومت عادل است كه به شما همه چيز همراهى خواهد كرد، حالا هم ما به شما همراهى كنيم، دست برداريد از حرفهاى اينها. اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه اعتصاب كنيد، الزام كنيم اينها را، يك الزام شرعى بكنيم به اعتصاب، حكم به اعتصاب بكنيم، اين براى مصلحت يك مملكتى است، براى مصلحت يك ملتى است. ما بىميزان مىگوئيم؟! شما مىگوئيد كه اعتصاب نكنيد، خوب اعتصاب نكنيم چه كنيم؟ نفتها را بدهيم ؟(اعتصاب نكنيد) ايشان اين است كه نفتها هر چه هست درآوريد از اين مخازنتان و بدهيد به ما، نسل بعد هر چه شد جهنم، شما هم هر چه فقير هستيد جهنم.
طرح آوردن متخصصين خارجى تهديدى بيجا عليه اعتصاب كاركنان شركت نفت
كدام ميزان دارد؟ حرف شماميزان دارد يا حرف ما ميزان دارد؟ اينها ترسانند باز اينها را كه ما از اسرائيل، گاهىگويند از حجاز مىآوريم متخصص، امير حجاز گفته است كه ما متخصص
مىفرستيم، امير حجاز همچو به آن حرفى چطورمىزند؟ مگرمسلمان نيست امير حجاز؟ امير حجاز گويد من مسلمانم. مگر مسلمان نيست كه مىخواهد مال مردم را غارت كند به غير بدهد؟ نمىكند همچو كارى را، غلط مىكند. گاهى هم مىگويند از اسرائيل ما مىآوريم. اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها دانيم چيست. يك نفر اسرائيلى (نه يهودى، به اين يهودىها كه در ايران هستند كسى حق ندارد تعرض بكند، اينها در پناه اسلام و مسلمين هستند، نه به يهودىها و نه به نصارى، اينهايى كه مذهب رسمى دارند، حق ندارند تعرضى بكنند و خيراً به بهائىها تعرض كردند و دولت تعرض كرده. اينها يك نظر شيطنت دارند، به اين نظر شيطنت اينهااعتنا نكنند مسلمين، اينها مىخواهند ساير طبقات را به مسلمين بشورانند، شما اعتنا نكنيد. از هر راه ديديد كه سازمان دولتى دخالت مىكند در يك امرى، شما مخالفت كنيد براى اينكه نظر سوء دارند به شما) اسرائيلى اگر آمد در ايران و خواست نفت را چيز كند، بر همه مسلمان واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع ميكنيم. اگر در ايران پايشان را بگذارند، يك اسرائيلى پايشرا بگذارد ايران، بر مردم ايران واجب است كه اينها را از بين ببرند. اسرائيلى آيد ! غلط مىكند اسرائيلى كه مىآيد. اينها مىترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهيد و مردم هم با اينها همراهى بكنند، لازم است همراهى بكنند و من هم از سهم امام اجازه دادم كه همراهى بكنند با اينها و اداره بكنند اينها را. اگر ما بگوييم كه اعتصاب را ادامه بدهيد و نفت يك ملت را به طور هرج و مرج ندهيد به خارج، ما حرف خلاف زدهايم؟! و شما كه مىگوئيد كه كتك را بخوريد و منافعتان را هم بدهيد و صدايتان هم در نيايد.حرفتان صحيحاست؟!
قتل چماق به دستان، اين عاملين كشتار مردم واجب است
شما حرفتان اين است كه اينهمه كشتار كه مىشود، صحبت نكنيد اصلش.اگر الان كه در مشهد و در ساير جاها اعتصاب كردند و در مريضخانه رفتند وآنها هم آنقدر شرارت كردند و علما هم رفتند در مريضخانه، در يكى از بيمارستانها تحصن كردند و از قرارى كه گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن كردند براى اين شرارتهائى كه اينها كردند، اگر اينها فرياد مىزنند كه چرازنى ما را، چرا مىكشى اولاد ما را، چرا به خانههاى ما حمله مىكنيد، چرا بازارها را غارت مىكنيد قواى انتظاميه بازار غارت مىكند؟! قواى امنيت مردم مىكشد؟! خوب اين قواى شماست كه اسمش را انتظامى گذاشتيد و اسمش را امنى گذاشتيد. همين امنيت و همين انتظامى دارد مردم را مىكشد، دارد مردم را همه جهاتشان را به باد مىدهد، بازارها را دارد، اگر آقايان مذهبىها يا ساير جاها اعتصاب كردن و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا اين بساط از بين نرود ما از اينجا پا نمىشويم، اين حرف غير منطقى است؟! شما مىگوئيد كه نخير شما برويد همه سر جاى خودتان بنشينيد و تماشا كنيد و چماق به دستان بيايند و بزنند و بكشند و چه و شما هيچ حرف نزنيد اينها هم كه رفتند اعتصاب كردند اين چماق به دستان واجب القتلند، همه شان را بايد كشت. هر كس پيدا كند اين
چماق به دستهائى كه مفسد فى الارض هستند و در زمين دارند فساد مىكنند، هر كه يكى از اينها را پيدا كرد بكشد او را. ما كه مىگوئيم دفاع از مملكتمان مىخواهيم بكنيم، دفاع از خودمان مىخواهيم بكنيم، ما ميزان ندارد حرفمان؟! اما شما كه مىگوئيد كه چماق به دستها هر كارى كردند به شما حرف نزنيد، ميزان دارد حرف تو؟!
تشديد سركوبى و كشتار به دنبال پشتيبانى كارتر از شاه
بعضى از آقايان بررسى كرده بود، براى من هم نوشته بود، همين جا بررسى كرده بود كه هر دفعه كه كارتر پشتيبانى اعلام كرده، فردا كتك بوده، فردايش كشتار بوده. نوشته است در تاريخ كذا پشتيبانى اعلام كرد، قتل كذا واقع شد. در همين تاريخ هم بعد از عاشورا پشتيبانى اعلام كرد، قتل عام محمدرضا برپاشد. شمائى كه با كشتار، با پشتيبانى خودت قتل عامها را فراهم مىكنى، دلگرمى به يك قاتل جانى با لذات مىدهى، پشتيبانى از يك آدم جانى مى كنى،تو بىميزان نيست كارهايت؟! اما ما كه بگوئيم، م گوئيم چرا، بىميزان است؟! عوض كنيد خودتان را. در هر صورت گرفتارى ما يكى و دو تا نيست، خوب، الان مملكت ما گرفتار به دست اين آدم است و گرفتار به پشتيبانى اين دولتها لكن اطمينان داشته باشيد كه ديگر تمام شده اين حرف ها، گسيخته شده همه اين حرف ها. اميد است خداى تبارك و تعالى به همه تان توفيق عنايت كند و به ملت ايران سلامت و توفيق عنايت كند، به اسلام و مسلمين نصرت عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته