پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:38 AM
بيانات امام خمينى در مورد پوچى ادعاى بر هم خوردن ثبات منطقه در صورت نبودن شاه
خطر تجزيه ايران و كمونيسم داخلى، از تشبثات شاه براى دوام سلطنت
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله تشبثاتى كه كردند براى حفظ شاه، اين است كه ايران هم مرز با شوروى است، چند صد كيلومتر هم مرزى دارند و شاه است كه ايران را حفظ كرده از تجاوز شوروى، اگر چنانچه شاه برود، به واسطه اين هم مرزى كه هست ايران در دامن شوروى مىافتد و در كلمات خود ايشان هم مكرر هست كه (اگر چنانچه من نباشم ايران مىشود ايرانستان) و ما بايد حساب كنيم ببينيم كه آيا صحيح است اين مطلب كه الان شاه، مملكت ايران را از شر شوروى نگه داشته و اگر ايشان بروند مملكت ايران به دامن شوروى مىافتد، يا صحيح نيست اين؟ يك صحبت اين است كه، يك فرض اين است كه اگر شاه برود شوروى مستقيماً حمله مىكند به بلاد و ايران را مىگيرد يا لااقل آذربايجان را مىگيرد. يك فرض اين است (كه ما اين فرض را بايد حساب كنيم) يك فرض ديگر اين است كه اگر چنانچه شاه برود، به واسطه تحريكاتى كه مىكند شوروى، كمونيسم داخلى آنجا را به دامن شوروى مىاندازد. اين هم بايد ما حسابش را بكنيم ببينيم صحيح است يا نه.
اما فرض اول كه شوروى حالا كه حمله نكرده به ايران، قدرت شاه جلوگيرى كرده، اين شاه اتكال به ملت دارد؟ يا نه بىاتكال به ملت همچو قدرتى دارد؟ اگر ادعا بكند كه من اتكال به ملت دارم و اين ملت است كه مىتواند، قدرت اين را دارد كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است؟ اين پايهاى، الان پايگاهى دارد درايران؟ يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه پلى باشد - براى - بين آنها و جاهاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند، مال انگلستان بود و مال آمريكا بود و مال شوروى و آن حرفهائى كه رضاشاه مىگفت مثل همين حرفهائى است كه اين مى زند كه (قدرت ما ديگر به آنجا رسيده كه كسى نمىتواند تعدى كند، به آنجا رسيده است و كذا) يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش
خالى بوده است، فقط اين يك حرفى بوده. آنوقت مىگفتند كه اعلاميهاى كه دوم نداشت اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را كه اعلاميه جنگشان بود، دومى نداشتند كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد، وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته بودند سه ساعت هم زيادى بود براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز، راه مىآمدند، سه ساعت راه مىآمدند و الا چيزى در كار نبود. حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثناء كنيم و - خود قدرت ايشان را - كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد؟ يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين است. وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد نظير همان رضاشاه مىشود كه اين سه تا مملكت، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، خطرى بود از همه چيز ايران، در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى كردند كه اينها آمدند شر رضاخان را كندند براى اينكه آنها كه آمدند رضاخان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش آورده بود كه در عين حال كه اجنبى، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چيز ايران را در معرض خطر داشت معذالك از آمدن اين دشمنها مردم شادى كردند و به هم عرض كنم شايد مبارك باد مىگفتند كه خوب شد آمدند كه اين مرديكه رفت، شرش را كند و رفت. اينطور با مردم عمل كرده بود كه از دشمن، سه تا دشمنى كه به حسب ديانت با اينها مخالف بود و همه چيزشان مخالف بود، اينها آمدن آنها را براى رفتن او ترجيح مىدادند آنها بيايند و او برود. الان هم وضع اين آقا اينطور است كه همچو در نظر مردم اين مبغوض است كه اگر خداى نخواسته يك قدرتى بيايد و اين برود، آن را مردم ترجيح مىدهند براى اينكه آنها باز ممكن است يك حسابى داشته باشند. لهذا آنها كه آمدند بىحساب نبود كه به مردم تعدى بكنند، البته بود يك تعدياتى اما نه آنطور تعدى كه رضاخان كرد، شوروى هم نكرد، انگلستان هم نكرد، آمريكا هم نكرد، دشمنان ما نكردند آنطور با ايران، آنطور كهاين سختگيرى كرد و مردم را آزار داد، آنها همچو كارى نكردند، اينها آمدند البته قبضه كردند، بسيار بد بود، بسيار زشت بود لكن معذالك اينطور بود. الان هم وضع ايشان اينطور شده كه بودن ايشان در ايران به طورى در نظر مردم يك امر ناگوارى است كه اگر چنانچه يك قدرتى بيايد و اين برود معلوم نيست كه همان شادىها را نكنند، همانطور كه آنوقت بود حالا هم شادى نكنند. حالا در هر صورت الان قدرت ايشان كه اتكال به ملت هم ندارد و ملت همه اصلاً با او موافق نيست.
هراس دو ابرقدرت از يكديگر مانع تعدى آنان به ايران است، نه قدرت پوسيده شاه
باز ما فرض مىكنيم كه ارتش تمامش هم با اين موافق است و حال اينكه فرض است، الان ارتش تو خالى شده، الان پوسيده تويش و با ايشان موافق خيلى نيستند، خوب يك دستهاى كه خورد و بردشان زياد بوده و هست، آنها هستند و اما همچو نيست كه همه موافق باشند، حالا ما فرض مىكنيم كه تمام ارتش هم با ايشان موافق باشند لكن در قبال يك قدرتى مثل قدرت شوروى اينطور نيست كه
اينها بتوانند يك كارى بكنند. پس مساله اين نيست كه الان قدرت اعليحضرت مانع شده است از اينكه شوروى حمله كند به ايران، خير مقابلش قدرتهاى ديگر است، جهات ديگرى است كه نمىشود، نه آن يكى مىتواند تعدى كند، نه آن يكى مىتواند تعدى كند. همچو كه آمريكا مىخواهد يك كلمه بگويد، از شوروى اعلام مىشود اين مخالف با مصالح ماست، ما آرام نمىنشينيم، اگر اين هم بخواهد چيز بكند آن يكى مىگويد كه مخالف مصالح ماست. اين بين اين دو تا قدرت بزرگ اينجا حفظ شده است، نه اينكه ايشان حفظ كردند. پس بنابراين قدرت منهاى ملت، يك قدرت پوسيدهاى است كه ايشان دارند و اين همچو قدرتى را ندارد و اگر چنانچه ايشان بروند، ما فرض كنيم كه ايشان بروند و ديگر جهات ديگرى نباشد كه آمريكا در مقابل شوروى، انگلستان در مقابل شوروى كه اگر اين بخواهد تعدى كند اينها نمىگذارند، اگر اينها بخواهند تعدى كنند آنها نمىگذارند، اين هم نباشد در كار، بخواهد شوروى حمله كند به ايران، ملت ايران كه الان با هم هستند، با اين ملت نمىتواند حمله كند، ما فرض مىكنيم خير، ارتشش را زد و وارد كرد، زندگى نمىتواند بكند ارتشش، يعنى هر ده كورهاى كه برود پدرشان را در مىآورند، چنانچه ديديم بيرونش كردند از آذربايجان. آذربايجانىها بودند كه بيرون كردند، شوروى را در جنگ عمومى كه بنا گذاشتند بماند اينجا، بعد كه آذربايجانىها بيرون كردند آقا راه افتادند به رجز خوانى كه اين من بودم كه آذربايجان را نجات دادم. اين را همه مردم مىدانند كه ايشان نبودند كه آذربايجان را نجات دادند، آن كسى كه نجات داد آذربايجان را، ملت آذربايجان بود كه نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروى حمله بكند و ايشان نباشد، ملت است، اگر ايشان باشد ملت نيست براى اينكه ملت پشتيبان، او نيست و اگر شوورى بخواهد حمله بكند شايد يك تاييدى هم از آنها بكنند، اين اشخاصى كه رنج ديدند از اين خانواده، يك تاييدى هم شايد بكنند چنانچه آنوقت خيلى هم خوشحال بودند و اگر ايشان نباشد بهتر ايران حفظ مىشود از شوروى و حال آنكه اصل مطلب اينطور است كه قضيه اينكه شوروى تعدى نمىكند به ايران و آمريكا تعدى نمىكند و انگلستان تعدى نمىكند اين است كه خود اينها قدرتهايى در مقابل هم هستند و اگر اينها بخواهند هر كدامشان چى بشوند، يك جنگ عمومى پيدا مىشود و اينها الان مىدانند كه جنگ عمومى مطابق است با قطع نسل بشر. اينطور نيست كه جنگ عمومى بكند و آن يكى غلبه كند بر او، او را از بين ببرد و خودش زندگى كند، براى اينكه قضيه جنگهاى ذرهاى است، اتمى است و تمام بشر از بين مىرود و هيچ عقلى اقتضاى اين را هم نمىكند كه يك جنگ عمومى را. اين جنگ عمومى غير آن جنگ عمومى اول و دوم بوده. جنگ عمومى اول و دوم جنگ عمومى بود كه اين ابزارى را كه الان پيدا شده، نبود اين ابزار. جنگ اول كه خيلى كم بود، جنگ دوم هم بود اما اينطور نبود. الان وضع جورى شده است كه اگر يك جنگ عمومى بخواهد در دنيا پيدا بشود، عقلاى دنيا مىدانند، همين ابرقدرتها مىدانند كه اين جنگ مثل آن جنگها نيست. اين جنگ، بشر را به نابودى كشيدن است يعنى هم شوروى نابود خواهد شد، هم آمريكا نابود خواهد شد هم ساير ممالك نابود خواهد شد. يك همچو جنگ عمومى نخواهد پيدا شد، اگر هم پيدا شد ما هم مثل همه مردم، ما عاقبتمان به خير است آنها
عاقبتشان نمىدانند چى است.
ادعاى باطل شاه مبنى برقدرتمندى او در جلوگيرى از تعدى ابرقدرتها
در هر صورت اين حرف، اين منطق، يك منطق فاسدى است كه اگر اعليحضرت نباشند آمريكا از آن طرف شروع مىكند به تعدى كردن و انگلستان از آن طرف آمريكا از آن طرف، و اين قدرت است كه در مقابل همه قدرتهاى عالم، ادعا اين است كه قدرت ايشان در مقابل اين سه تا ابرقدرت كه انگلستان و آمريكا و شوروى باشد ايستاده است، نه فقط در مقابل شوروى، در مقابل اين سه قوه ايستاده است و الان كارتر وقتى فكر مىكند كه يك همچو قدرتى در ايران هست به خودش مىلرزد يا فرض كنيم در كرملين اگر يك همچو صحبت بشود مردم به خودشان مىلرزند يا در انگلستان. ايشان اينطور ادعا را دارد كه من هستم كه تجزيه نشده است ايران، اگر من نباشم ايران تجزيه خواهد شد. اين حرفى است كه مىزند.از بچگيش تاحالا عادت كرده است از اين حرفها بزند و حالا هم از اين حرفها مىزند.
ادعاى باطل شاه مبنى بر حفظ ثبات كشور و ممانعت از فعاليت كمونيستهاى داخلى
خوب حالا فرض دوم را پيش مىآوريم كه رفت، ادعا اين است كه اگر ايشان نباشد اينها حمله مىكنند لكن حالا كه ايشان هست يك ثباتى هست و اين داخلىها، كمونيستهاى داخلى نمىتوانند كه الان كارى انجام بدهند لكن ايشان به مجردى كه رفت اينها شروع مىكنند به چيز كردن و شلوغ كردن و آذربايجان را مىدهند به شوروى يا ايران را مىدهند به شوروى و اين حرفها را مىزنند يا خير نمىدهند به شوروى لكن ايران مىشود كمونيست. اين هم همچو ادعايى دارد. گاهى آنطور مىگويند، گاهى اينطور مىگويند كه خير ايران مىشود كمونيست. اين را وقتى حسابش را بكنيم يك حرف نامربوطى است براى اينكه الان اين كمونيستهايى كه در ايران هستند از قدرت ايشان مىترسند كه اگر قدرت ايشان نباشد ديگر مردم ديگر را هيچ حساب نمىكنند؟! سى و چند ميليون جمعيت ايرانى يك عده كمىشان كمونيست هستند آن هم نه آن كمونيستى كه بخواهند شوروى را بياورند در ايران، كمونيستاند، اينهم من خيلى باورم نيست كه كمونيست اصيل باشند به اصطلاح خودشان، اينها هم بسيارشان، سرانشان حالا شايد جوانهايشان اينطور نباشند اما آن سرانشان آنهائى هستند كه از دربار سر در آوردند و در آنجا كارهايى انجام مىدهند و الان بعضىشان نوكر دربار هستند، اينها از آنجا سر در مىآورند، اينها به اصطلاح من كمونيست آمريكايى هستند نه كمونيست واقعى.
حالا ما فرض مىكنيم كه يك عدهاى هم كمونيست باشند، خوب ما در اين چيز ايران ديديم اين را، همين الان، همين الان كه ايران اين انقلابات است ما مىبينيم كه شعار چه است. در ايران شعار كمونيستى است يا شعار اسلامى؟ همه هم مىدانند اين معنا را كه اگر يك شعار كوچكى هم يك جائى داده بشود و ما فرض هم بكنيم كه از كمونيستها هست يك قطرهاى است در مقابل يك دريا.همه
اقشار ايران، سرتاسر اقشار ايران تمامش فرياد حكومت اسلامى دارند مىزنند، يك عده مختصرى هم هستند فرض كنيم كه به قول اينها، كه اينها شعار كمونيستى مىدهند. اين عده مختصر در مقابل اين سيل و اين دريايى كه الان راه افتاده و همه دارند ادعا مىكنند كه ما حكومت اسلامى مىخواهيم، اينها منحلند. اينها يك حرف نامربوطى است كه ايشان خيال مىكند، خيال نمىكند ايشان مىخواهند اغوا كنند والا خودش هم مىداند اين مسائل نيست، نمىتواند اغوا كنند اين را، خوب تجزيه چيست؟ كمونيست شدن چيست؟ يك جا مىگويد تجزيه مىشود يعنى يك طرف ايران را شوروى اخذ مىكند، يك طرف ايران را انگلستان مىگيرد يك طرف ايران را مثلاً آمريكا مىگيرد. يك وقت هم مىگويد ايران كمونيستى مىشود، يعنى همان تيكهاش مىشود؟ ديگر باقى جاهايش نمىشود؟ كمونيستها فقط آذربايجان را مىگيرند يا خير، شوروى مىآيد آذربايجان را مىگيرد؟ اين حرفها يك حرفهايى است كه اينها مىزنند و مىگويند كه اگر شاه نباشد كذا و همهاش براى حفظ اين است. آمريكا هم همين حرفها را اگر بزند براى حفظ اين است، شوروى هم پشتيبانى از اين مىكند و از اين حرفها ممكن است القاء بكند كه ايشان را نگه دارد، انگلستان هم ممكن است همين حرفها را بزند براى نگه داشتن ايشان، البته همه اينها موافقند با اينكه ايشان باشد براى اينكه بهتر از ايشان براى اينكه منافعشان را تامين كند ندارند الان. اگر يك نوكر بهتر پيدا مىشد خيلى پشتيبانى نمىكردند لكن حالا اين يك كهنه كارى است كه بلد است راهها را، فهميده چه جورى كار بكند ولو الان از كار افتاده است و اينها ميل دارند كه اين باشد بلكه منافع اينها باز يك مدتى ادامه پيدا كند.
وظيفه ايرانيان مقيم خارج، تبليغ و انعكاس خواسته ملت در رسانههاى گروهى
و ملت ايران الان در مقابل همه اينها ايستاده است و مىگويد كه نه، ما منافعمان براى خودمان مىخواهيم باشد و ما مىخواهيم آزاد باشيم، خواهيم مستقل باشيم، ما يك حكومت عدل اسلامى مىخواهيم نه يك حكومت جائرى كه همه چيزما را به باد بدهد، ما يك حكومت امينى مىخواهيم كه امين باشد براى مردم و ما داريم در ايران، در خارج ايران مردم امينى كه مىتوانند جانشين بشوند از براى اين آدم و اين دستگاه.
و اين مطلب را باز هم تكرار مىكنم كه ماها همهمان مكلفيم به اينكه در خارج اينجا كه هستيم، در خارج ايران كه هستيم به ايرانىها كمك كنيم. به ملت ايران كه همه چيزش را الان در طبق اخلاص گذاشته و دارد براى نفع همه ماها، همه ملت دارد قيام كرده است و همه چيز را دارد مىدهد، ما هم آنقدرى كه قدرت داريم به آنها كمك كنيم و الان ما در اينجا اين قدرت را داريم كه با مصاحباتمان با مطبوعات، اگر مىتوانيم چيزى در مطبوعات بدهيم بنويسند، با مردم وقتى كه صحبت مىكنيد حرفهايتان را بزنيد و روشن كنيد كه اين مردم ايران اينطور نيست كه به قول آقاى كارتر (اراذل پست باشند) و بخواهند يك آدم شريفى را از مملكت بيرون بكنند، خير اينها يك مردمى هستند كه حقوقشان را مىخواهند، حق اول بشرى است كه عبارت از آزادى و استقلال است مىخواهند و مىخواهند يك
كسى كه تعدى به اين حق كرده است از ايران بيرون برود و كسانى هم كه تعدى به اين حق كردند، به حق آنها كردند دستشان را قطع بكند و اين را به كسانى كه با آنها روابط داريد، اين مطلب را گوشزد كنيد، مكرر كنيد تا اينكه يك موجى هم در خارج پيدا بشود و انشاءالله زودتر به نتيجه، به نتيجه مىرسيد من ميل دارم زود برسيد. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته