پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 1:37 AM
بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه
تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمىشود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مىشود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوانها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفتها دست بردارند و به ايران فكر كنند.
در حرفهاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفتهائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانتهائى كه به ملت كرده، اين جنايتهائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفهاى از، يك محلهاى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانىها مى دهد؟! اين اسلحههايى كه به درد ما نمىخورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحهها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مىگيرد ليره مىگيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايتهائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبسهائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجههائى كه داده است، قتلهاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآنها را آتش زدند، عمامهها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شكستند، حجرهها را خراب كردند، شكستند، خيال مىكرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محلهاى
اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مىگويند اره كردند پاى بعضىها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمىكنند و حالا تعهد دارند مىدهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مىگويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مىدهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مىگويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجهها، با آن اذيتها، با آن اهانتها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كردهام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مىخواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مىكنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).
قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزندهاى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزندهاى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمىكنم، تا اين موشهاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مىگرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مىدانيم كه شما توبهتان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مىداند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مىگويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.
در يكى از نطقهايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس
دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانتها همه عمدى بوده است و ايشان مىگويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مىشود الان اين يك حيلهاى است كه ايشان مرتكب شدهاند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همهتان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مىگوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرفها را داريم مىزنيم. اين ملت كه مىبينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مىكنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مىكنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مىكنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مىخواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفتهايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مىكند يا اينكه كى را بازى مىخواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مىخورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!
اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، اربابها ديكته مىكنند اين حرفها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوانها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرفهايى بود كه بود.
تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مىدهند يك اشرارى را اجير مىكنند و با چماق به جان مردم مىاندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابانها دارند چه مىكنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مىكنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مىگويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند
مىشد و داد و قال مىكردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مىگفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مىخواهند، چه بكنند بيچارهها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مىدهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابانها مىريزند و فرياد مىزنند!!
ايستادگى ملت در برابر حكومتهاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه
اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مىكردند و از اين طرف و آن طرف مىرفتند و حرفهايشان را مىزدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمىشود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مىكند و بعد هم مىگويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمىشود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مىكشد آدم را آن هم مىگويد من مىخواهم بكشند مرا اين را نمىشود با سرنيزه، اين راهحلهاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمىدانم آشتى مىآورند و آن بساط را درست مىكنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومتمان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضىهاى آن رسمى بود، بعضىهاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديدهاند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مىشود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مىبرد و نظاميان مىآيند، مگر مىشود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامىها. يك چيز تازهاى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مىآمد توى بازار و هر غلطى مىخواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مىرفت و هر كارى مىخواست بكند و هر شرارتى مىخواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مىريزند تكه تكهاش مىكنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شدهاند
اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديدهاند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خوردهاند و آدم هم ازشان كشتهاند، همه اينها را مردم ديدهاند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن دادهاند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيهاى را يعنى درد مردم را دوا بكند.
مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست
در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مىكنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرفها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگىشان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مىخواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگىشان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مىبينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مىشوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مىدهد در همان اوايل امر مىگويد كه مىنويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)
اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمىدانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مىكنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمىخواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مىخواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مىخواهد بفروشيم و مىفروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مىخواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت
صحيح خودش مىفروشيم و ارز مىگيريم. پول مىخواهيم ما، مىخواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازهاى كه بايد استخراج كنند استخراج مىكنند، پول هم كه نمىگيرند يا آهنپاره مىگيرند يا طيارههاى به آن قيمتهاى گزاف مىگيرند. آن مقدارى هم كه مىگيرند صرف اين ملت نمىشود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از اربابهائى كه از همين طعمه ارتزاق مىكنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغهها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مىداند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مىخواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مىشود، زمين، تا چشم مىكنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمىگذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچههايشان را كه مريض مىشوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مىبينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمىدانند چى است. در روزنامههاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مىشود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخمها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيدهتر مىكنند كه نوشتهاند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كردهاند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مىروند يعنى ايران مىشود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مىپرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچهها و آن فرياد بزرگها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!
آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.
اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمىكنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد
ببخشيد، اين را مردم خائن مىدانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچهها و جوانهاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندانهاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرفها را اين مىزند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مىماند، نه مملكت براى شما مىماند، نه خاندان براى شما مىماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين اربابها را از سرما كم كند....
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته