0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:34 AM

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 3

تاريخ: 14/8/57

بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب عليه اسلام و روحانيت

طرح (افيونى بودن اسلام) توطئه‏اى براى استثمار

بسم الله الرحمن الرحيم

باز امروز در روزنامه‏هاى شوروى (براى من ترجمه كرده بودند) در يكى از آنها تيترش اين بود كه اسلام افيون جامعه است.

ما هر نظامى را يك دفعه ملاحظه مى‏كنيم، خود نظام را، مثلاً نظام شاهنشاهى، نظام جمهورى، يكى هم حكومت اسلام است. يك وقتى متن اسلام را بررسى مى‏كنيم ببينيم كه آيا متن ماهيت اسلام چطور است، آيا اين افيون است و در دعوت‏هايى كه كرده است دعوت كرده است به اينكه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلى كنند؟ يك بررسى راجع به خود متن اسلام است كه سندش قرآن است (از همه سندها، بالاتر در اسلام قرآن است) يك بررسى در قرآن بايد بشود و آن كسانى كه گوششان پيش روزنامه‏ها و عرض مى‏كنم كه مبلغين خارجى هست بايد سربسته و در بسته يك مطلبى را قبول نكنند. كسى كه يك مطلبى بشنود و قبل از اينكه دليلى بر آن مطلب پيدا بكند قبول كند، اين از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمى‏كند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند، اين طور نيست، بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مى‏خواهد كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مى‏گوييد.

اينها مى‏گويند، مال حالا هم نيست، سابقه‏دار است مساله و ريشه‏اش هم براى اين است كه اين ملت اسلام را از قرآن جدا كنند، از اسلام جدا كنند. اين تبليغاتى كه شده است و از تعبيراتشان گاهى (اسلام افيون جامعه است) (كه همين امروز آنچه من خواندم نوشته بود يا ديروز ديدم) گاهى (دين افيون جامعه است) وقتى دين را مى‏گويند كه افيون جامعه است، بايد انسان ببيند كه اولاً اين حرفى كه اينها مى‏گويند و تبليغى كه اينها مى‏كنند، اساس اين حرف چه است، براى چه يك نفر روزنامه نويسى كه در شوروى هست او يك همچو مطلبى را، تيترى را در روزنامه‏اش مى‏نويسد، اين چه نظرى دارد كه از آن طرف دنيا يك همچو مطلبى را مى‏نويسد كه اسلام كذا يا دين كذا؟ و اساس اين مطلب چه هست؟

اساس اين مطلب همين است كه اينها كه مى‏خواهند استفاده بكنند از شما و مملكت شما، استثمار كنند شما را و مملكت شما را هم هر چه دارد ببرند، بايد آن چيزهايى كه احتمال مى‏دهند كه مانع باشد از اين غارتگرى، اينها را از جلو بردارند كه آزادانه بتوانند يك كارى را كه مى‏خواهند انجام‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 4

بدهند، چه بكنند؟ اين مانع يا احتمال مانعيت در چه هست؟ يكى در اسلام است، خود اسلام يا دين، - اينها ديدند كه دين يك مطلب - نه اينكه اينها همين طورى خودشان گفتند، اينها مطالعات كردند و روى مطالعات اين مسايل را مى‏گويند، طرح مى‏كنند. اينها متن قرآن را مطالعه كرده‏اند، اسلام را هم مطالعه كردند و فهميده‏اند كه قرآن يك كتابى است كه اگر مسلمان‏ها به آن اتصال پيدا كنند، تودهنى مى‏زند به اين اقوامى كه مى‏خواهند بيايند سلطه پيدا كنند بر مسلمين . قرآن مى‏گويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطه‏اى براى غير مسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع بشود، يك تسلطى، يك راهى، اصلاً يك راه نبايد پيدا بكند (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيبلاً) اصلاً راه نبايد داشته باشند. مشركين و اين قدرت‏هاى فاسده، راه نبايد داشته باشند بر مسلمين.

اينها مطالعه كردند، ديدند كه وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است كه اگر اين متون را مسلمين بر آن اطلاع پيدا كنند و اتصال پيدا كنند مسلمين بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه اين غارتگرى‏ها و اين سلطه جويى‏ها را مى‏خوانند، پس چه بكنند كه اين سلطه‏جويى‏ها به قوت خودش باقى باشد و اين غارتگرى‏ها هم ادامه پيدا كند؟ اينها بايد اين ملت را از اسلام جدا كنند. اديان ديگر هم، چون اين مطلب تابع به آنطور كه مثلاً پانصد سال، هزار سال سابقه داشته باشد نداشته است. آنوقتى كه اروپايى‏ها راه پيدا كردند به ممالك شرق و ديدند كه يك طعمه خوبى است ممالك شرق و براى بلعيدن اين طعمه مطالعات كردند، اين مسايل پيدا شده است. اينكه ساير اديان را هم مى‏گويند مقدمه اين است كه اسلام را بگويند و الا آن اديان ديگر خيلى مورد احتياطشان نيست، مقدمه اين است كه اسلام را در نظر مسلمين از آن پايه‏اى كه دارد منحطش كنند، مسلمين را از اسلام جدا بكنند، به ذهنشان بياورند كه اسلام يك دينى است كه آمده است كه جامعه را خواب كند تا قدرتمندها بخورند اين جامعه را، منطق اينها اين است (يعنى منطق نيست) حرف اينها اين است و حرف هم روى اين اساس است كه مى‏خواهند كه با اين كلام، با اين تبليغات شما را جدا كنند از اسلام. بايد همين طورى، جوان‏هاى ما همين طور قبول كنند كه تا در يك روزنامه‏اى، در يك كتابى، در يك مجله‏اى نوشته شد كه اسلام افيون جامعه است همه دست بگيرند و بگويند همين است؟! كسى كه يك مطلبى را همين طورى قبول كند، اين اصل از فطرت اسلامى، از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى براى هر مطلبى كه واضح نيست دليل طلب مى‏كند، همينطورى قبول نمى‏كند.

شواهد و آثار تاريخى، متون و اسناد قرآن و حديت، دليلى بر تحرك اسلام

خوب ما بايد مطالعه كنيم، ببينيم كه آيا متن اسلام كه سندش قرآن و حديث است، اين متن اسلام اينطورى است؟! قرآن اينطورى است كه جامعه را دعوت كرده به اينكه خواب بروند و قلدرها بخورند اين جامعه را؟! سلاطين و - نمى‏دانم - اينها بخورند اين جامعه را و هر كارى دارند، هر سلطه‏اى كه دارند آن سلطه را تحقق بدهند؟! يا قرآن اينجور نيست؟ اين خيلى دقت نمى‏خواهد، يك نظر سطحى مى‏خواهد به قرآن كه قرآن را بخواند يك نظر سطحى ببينند كه در قرآن راجع به جنگ‏ها چقدر است

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 5

و جنگ‏ها با كى بوده، چقدر آيات ما راجع به جنگ‏ها و آداب جنگ و تحريك به جنگ و وادار كردن و امر كردن و الزام كردن به اينكه مسلمين بايد بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آيات است و جنگ با كى بوده است اين يك مساله سطحى است اين ديگر دقت و علميت نمى‏خواهد، جنگها با مشركين بوده است. در حجاز اولى كه شروع به جنگ شد، خوب پيغمبر اكرم در مدينه بودند و عده هم كم بود و - عرض مى‏كنم - تا اندازه‏اى كه توانستند، قبلاً كه در مكه بودند نقشه‏كشى بود، مساله، مساله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند و آنجا هم مجال اينكه يك كارى انجام بدهد، ندادند مشركين. اين مشركين ثروتمند و قدرتمند هيچ مجال ندادند كه پيغمبر دعوت بكند در مكه، چندين سال هم مثل حبس بود، در آنجا بلكه همه‏اش در مكه كه بود يك حبسى بود براى او (مثل حالاى ايران كه يك حبسى است براى مردم، حالا نمى‏خواهم چه بكنم) وقتى كه ايشان ديگر از مكه يا مايوس شدند يا ديدند كه مدينه براى كارشان بهتر است با مدينه‏اى‏ها روابط پيدا كردند و روابط زير زمينى و سرى پيدا كردند و مطلب را مهيا كردند و رفتند مدينه. مدينه رفتند و خيلى طول نكشيد كه جنگ‏ها شروع شد به دعوت قرآن يعنى متن اسلام، يعنى سند اسلام، جنگ‏ها در مدينه شروع شد و چندين جنگ، زياد جنگ‏ها بوده است، اين جنگ‏ها با كى بوده است؟

افيونى كه اينها مى‏گويند مى‏گويند كه اسلام كه افيون جامعه است اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را بر ايشان لالائى بگويد، خوابشان بكند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را، منافع آنها را بلع كنند!! بلكه اديان را مى‏گويند اينها كه اصل اديان را آن قدرتمندها درست كرده‏اند براى همين معنا، يك دينى درست كرده‏اند كه مردم را دعوت كنند به اينكه مردم مزاحمت با آنها نكنند، دعوت كنند به اينكه بخوريد و كتك بخوريد و صحبت هم نكنيد، حرفى نزنيد. ببينيم اين جنگ‏هاى متعددى كه در اسلام واقع شده، زمان رسول اكرم بوده (حالا بعد از زمان رسول اكرم باز حرف ديگر است) زمان خود پيغمبر اسلام بوده است كه متن اسلام است، ديگر هيچ حاشيه نيست، متن اسلام است، قرآن است و آن كه قرآن را آورده است براى مردم، آنى كه اينها مى‏گويند كه دين را قدرتمندها درست كردند كه آن ضعفا و فقرا را، منافعشان را استثمار كنند و استعمار كنند، ببينيم كه آيا اين جنگ‏ها، جنگ اينطور بوده است كه پيغمبر اكرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله كرد، به فقرا؟! يا با فقرا ساخته و حمله كرده به قدرتمندها؟ هر كس همان ظواهر اول تاريخ را ببيند مى‏بيند اينطورى بوده كه پيغمبر يك دسته فقير دورش جمع بوده‏اند يك دسته بوده‏اند كه هيچ جا نداشتند غير صفه اصحاب صفه، يعنى يك جائى كه توى اين حياط يك جايى شما فرض كنيد كه يك جائى بود به آن صفه مى‏گفتند، اينها آنقدر بى‏جا بودند كه اصحاب صفه‏اى داشتند و اصحاب پيغمبر بودند و آنجا مى‏خوابيدند، اينقدر بى‏چيز بودند، چيزى نداشتند اينها، فقرا بودند، اينها بودند كه در جنگ‏ها يك خرما را (در تاريخ است اينها) يك دانه خرما را اين مى‏گذاشت دهانش كه يك خرده‏اى چيز پيدا كند در مى‏آورد مى‏داد به آن، آن هم مى‏گذاشت دهانش بعد در مى‏آورد مى‏داد به آن، جنگ هم بود. دارائيشان اين بود، وضع زندگى، آنى كه اطراف پيغمبر جمع شده بودند گداها بودند، خوب فقرا و گداها جمع شدند دور پيغمبر، همين فقرا و

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 6

گداها با تعليم قرآن در زمان خود رسول اكرم حجاز را فتح كردند، آنهايى كه هيچى بودند، يعنى پيغمبر نتوانست مكه بماند، شب، نصف شبى فرار كرد از مكه به مدينه بعد از اينكه روابطش را با مدنى‏ها و با بعضى از مدنى‏ها درست كرده بود فرار كرد از آنجا به مدينه نصف شب و نمى‏توانست در آنجا هيچ كارى انجام بدهد. وقتى هم آمد مدينه وارد شد به يك عده‏اى كه همانطور كه عرض كردم اينها از فقرا بودند. نه اينكه اينها از اغنيا و ثروتمندها بودند و پيغمبر با ثروتمندها بست و بند كرد كه فقرا را مثلاً خاموش كند.

تمام جنگ‏هائى كه پيغمبر كرده است با اين مشركين عرب، مشركين طاغى بوده، مشركين قدرتمند بوده، جنگجو بوده منتهى تعليمات اسلام و آن دلدارى‏هائى كه اسلام به اين عدد كم مى‏داده است آنها را جورى تربيت كرده بودند كه يكى آنها يك وقت صد نفر را مى‏كشت. يك نفرشان صد تا را مى‏كشت. تعليم اسلام بوده است، يعنى اسلام يك جور انسان و يك جور آدمى بار مى‏آورده است كه در مقابل قدرت‏ها از هيچ چيز نمى‏ترسيدند، همچو قدرتمند اينها بار آمده بودند كه يكيشان مى‏گفت كه من با شصت هزار نفر، اين مال بعد از اسلام است، بعد از پيغمبر اكرم است، شصت هزار نفر لشكر آن طليعه لشكر روم شصت هزار نفر بودند، طليعه‏اش يعنى آنها كه جلو آمدند كه لشكر حالا عقبند. اسلام اينطور آدم‏هائى مى‏سازد كه گفت كه سى نفر بيايد همراه من مى‏رويم توى شصت هزار نفر آدم. سى نفر! سى تا يكى! با او چك و چانه كردند كه آقا نمى‏شود، قبول كرد كه شصت نفر، شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومى را عقب نشاند. خوب رفتند شبيخون زدند و با شمشير آنها را زدند و شكستشان دادند آنها را. اينها طبقه فقرا حالا زمان پيغمبر را داشتم عرض مى‏كردم كه ما بايد ببينيم كه آيا اين قرآن كه متن اسلام است و اين پيغمبر كه آورنده اسلام و آنوقت اسلام بى‏حواشى بوده و خود اسلام بوده، متن اسلام بوده، اين اسلام در آن متن اوليه‏اى كه هيچ ديگر تصرفى از هيچ جا در آن نبوده، اين آيا مردم را دعوت كرده به اينكه با اغنياء بسازيد؟! اغنيا اگر از شما چيزى بردند، اين قدرت‏ها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما ديگر حرف نزنيد؟! شما انشاءالله بهشت مى‏رويد، حرف نزنيد؟! يا همين قرآن مردم را، اين گداها را - عرض مى‏كنم - فقير، آن فقيرها كه نه مكان داشتند و يك عده كثيرى از آنها روى صفه مسجد يعنى يك جاى بى‏سقف، زمين بى‏سقف آنجا زندگى مى كردند و پهلوى هم مى‏خوابيدند و هيچ چيز هم نداشتند كه بخورند، يك چيزى يابه آنان مى‏دادند از اين طرف و آن طرف مى‏رفتند پيدا مى‏كردند مى‏خوردند و آن جمعيتى كه يك خرما را اين طورى دور مى‏زدند، با اين جمعيت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را عقب زد، اين افيون است؟ يا اين محرك است؟ تو با اين حرفت مى‏خواهى افيون درست كنى. اينهائى كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مى‏خواهند مسلمين را خواب كنند، مى‏خواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آنها مال مسلمين را بخورند. اين كلام افيون است، نه اسلام افيون است. اينكه مى‏گوئيد اسلام افيون جامعه است، خود اين براى اغفال مردم است. چيزهائى كه براى اغفال مردم است اين افيون است، نه اينكه آمده است، نه آن حقيقتى كه آمده و در همان زمان خودش با يك عده فقير، مملكت حجاز را فتح كرده‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 7

و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. اين زمان خود پيغمبر است، بعد كه قدرت پيدا شد و عرض بكنم كه قوه پيدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن مثلاً سى سال، در همان قرن‏هاى اول، سى سال اول و سى و پنج سال اول، دو تا امپراطورى را اينها شكست دادند، امپراطور روم و امپراطور ايران، ايران را فتح كردند، روم را فتح كردند، اين افيون است؟!

اين اسلام آمده است كه بسازد با كسرى و مردم را بگويد تبعيت كنيد از كسرى؟! اين آمده است كه بسازد با سلطان روم و بگويد به مردم روم، تعليم كند كه بسازيد با اينها؟! يا اين آمد و دو تا امپراطورى را شكست داد و عقبشان زد براى اينكه عدل را در عالم و براى اين فقرا براى اينكه اين فقرا را آنها مى‏خوردند جلويشان را بگيرد؟

مرديكه تو روزنامه، حالا اين را مى‏نويسد، در يك همچو زمانى اين مطلب را مى‏نويسد كه افيون است. خوب پيش‏تر يك غفلت‏هائى بوده است، شده است يك غفلت‏هائى اما خوب الان مردم، جوان‏هاى ما قرآن را نگاه كردند، از قرآن هم اطلاع دارند، مع الاسف خوب بعضى‏شان هم همين طور يك چيزى قبول مى‏كنند، همين طور يك صدائى كه مى‏آيد اينها دنبالش مى‏روند. يك صدائى بلند شود اينها هم دنبالش مى‏روند اما انسان، آدم بايد اگر يك مطلبى را شنيد راجع به يك نظامى، راجع به يك جهتى مطلبى را شنيد، بايد برود مطالعه كند ببيند صحيح مى‏گويد اين آدم. اين مرديكه كه نوشته است اسلام افيون جامعه، اين واقعاً اسلام افيون جامعه است؟! اين خود اسلام. مى‏آئيم سراغ آنهائى كه اسلام در زمان خودش يعنى زمانى كه متن بوده است و پيغمبر بوده و قرآن، پيغمبر بوده و قرآن، بعدش هم در زمان‏هاى بعدى كه اسلام با چيزها، جنگ‏ها، جنگ‏هاى بين همين طايفه طبقه سه بوده است با امپراطورى‏ها، منتها اسلام همچو قدرتى داده بود به اين يك عده جمعيت كم چند هزارى كه رفتند امپراطورى روم را فتح كردند و امپراطورى ايران را هم فتح كردند، امپراطورى ايران كه وقتى كه مثلاً در جنگ‏ها تجهيز قوا مى‏كردند، اسب‏هايشان چه و عرض مى‏كنم زين‏هاى اسب طلا، نمى‏دانم چه بساطى اينها داشتند، همين سر و پا برهنه‏ها را، همين‏هائى كه پياده مى‏رفتند و چندتايشان يك شتر داشتند و البته يكى يك شمشير داشتند، قدرت داشتند، شمشير داشتند اما چند نفر با هم يك شتر داشتند و چند نفر با هم مثلاً يك اسب، ده تا اسب در يك جمعيتشان پيدا مى‏شد، اسبى نداشتند، شتر حسابى نداشتند، اسبى نداشتند، آذوقه حسابى نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اينها يعنى تحت تعليمات متن اسلام و آن كسى كه متن اسلام را پياده كرده بود، يك همچو قدرتى به مسلمين داده بود كه همين آدم‏هائى كه ديروز چيزى نبودند و يك عده فقرائى با هم آنجا مى لوليدند، امروز شمشير را كشيدند و دو تا امپراطورى كه تمام دنيا، آنوقت از اينجاها خبرى نبوده، آنوقت اين دو تا امپراطورى بوده است و يكى روم بوده و يكى ايران بوده است، اين دو امپراطورى را، اين يك مشت عرب مفلوك و گدا كه شمشير چند تا در اين مثلاً ده هزار، بيست هزار نفر بوده، اينها همه شمشير نداشتند، همه زره نداشتند، همه چيز نداشتند، با همين دست خالى راه افتادند لكن قدرت روحى داشتند، مثل ما نبودند كه ضعيف النفس و ضعيف القلب باشند، قدرت روحى -روحى- داده بود

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 8

اسلام به آنها، همين عده قليل با همين قدرت الهى كه به آنها داده شده بود و پشتوانه‏اى كه اسلام دنبالش بود و دعوتى كه اسلام مى‏كرد از اينها، راه افتادند و آن دو تا امپراطورى بزرگ را شكست دادند و فتح كردند. ايران فتح شد در زمان قبل از اينكه سى سال از اسلام بگذرد، ايران فتح شد و روم فتح شد و مملكت اسلام رفت تا آن طرف افريقا و تا همه جا، تا اسپانيا رفت خوب بعد بيعرضگى كردند خود مسلمان‏ها كه يك مساله ديگر است.

پس ما متن اسلام را كه مطالعه بكنيم اينجور نبوده است كه متن اسلام آمده است كه سلاطين را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد، قدرتمندها را سلطه بدهد بر غير قدرتمندها، متن اسلام اينجور نبوده است.

حجت ما در نزاع با دستگاه جبار پهلوى مبارزات حضرت امير(ع) و حضرت سيدالشهداء است‏

آنهائى كه دعوت به اسلام مى‏كردند مثل خود پيغمبر و بعدش مثلاً خلفاى اولى كه يك جور ديگرى بودند و بعدش حضرت امير سلام الله عليه، اينها چه جور بودند؟ اينها چه جور آدم‏هائى بودند؟ چه جور زندگى مى كردند؟ آيا اينها هم از آنها بودند كه ملاى دربارى بودند؟ مثلاً پيغمبر دربارى خودش بوده‏است ؟! يا اينكه پيغمبر با دربارها جنگ كرده، دربارها را شكسته؟ حضرت امير دربارى بوده است؟! يا حضرت امير هم جنگ كرده با يك قدرتى كه متشبث به اسلام هم بوده مثل معاويه كه حجت ما الان بر اين نزاعى كه بين، بر اين مبارزه‏اى كه بين مسلمين و بين اين دستگاه فاسده است حجت ما در جواز اين و لزوم اين عمل، حضرت امير سلام الله عليه است و عمل سيدالشهدا سلام الله عليه كه دو نفر آدمى كه اينها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگ‏ها، چيزها داشتند، فوج‏هاى از سرباز داشتند اينها كه مسلمان بودند. حالا كسى به ما بگويد خوب اين مرديكه كه قرآن چاپ كرده است. اين مسلمان است؟! ما حجتمان بر اين است كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صد هزار نفر از ما كشته بشود، براى دفع ظلم اينها و براى اينكه دست آنها را از مملكت اسلامى كوتاه كنيم ارزش دارد. حجتمان هم كار حضرت امير سلام‏الله عليه و كار حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه است. يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و عرض مى‏كنم كه همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيد الشهدا به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ (سلطان را نبايد دست زد). به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مى‏داد و مى‏گفت من خليفه پيغمبر هستم. براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدمى بود كه مى‏خواست اين ملت را استثمار كند، مى‏خواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مى‏خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند، آنقدرى كه او خورد بيشتر است از اينقدرى كه اين آقا مى‏خورد؟! حساب بايد كرد. اينها هم عبارت است از آن كسانى كه در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اينها قدرتمند شده و بسط پيدا كرده. خود پيغمبر با

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 9

قدرتمندها جنگ كرده و بعدش هم آنهائى كه صدر اول بودند باز با قدرتمندها و سلاطين جنگ كردند، بعدش هم حضرت امير با قدرتمندها جنگ كرده است، كجايش افيون بوده؟ كجاى اينها دربارى بودند؟

تجلى دمواكرسى واقعى در سير و سلوك حاكمان صدر اسلام با توده‏هاى مردم‏

مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم كه يك مملكتى باشد دمواكرسى باشد. شما حساب بكنيد كه، ببينيد كه اسلام (ما حساب صدر اسلام را مى‏خواهيم بكنيم كه متن اسلام است، خود اسلام و متن اسلام است) ببينيم كه آيا اين حكومت اسلام و اين رژيم اسلام، يك رژيم دموكراسى بوده‏است؟ يك رژيم قلدرى و استبداد بوده؟ شما اين قصه‏هايى را كه تاريخ نقل كرده است، اين قصه‏ها زيادند اما حالا يكى دو تا قصه‏اش، اين قصه‏هائى كه تاريخ نقل كرده شبيه اين را در يكى از ممالك كه درجه اول از دموكراسى را دارد بياوريد بعد بگوئيد كه اين بهتر از آن، يك قصه مال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (قصه‏هاست منتها حالا من يكيش را مى‏گويم) يك قصه مال حضرت امير سلام الله عليه، يك قصه هم مال عمر. وقتى كه عمر مى‏خواست برود به مصر براى اينكه فتح كرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند، مى‏خواست وارد بشود به مصر، يك شتر بود، و خودش بود و يكى هم همراهش، سوار اين شتر يكيشان مى‏نشست و آن يكى جلويش را مى‏گرفت و مى‏برد، آن كه خسته مى‏شد (قسمت كرده بودند) اين سوار مى‏شد. آنوقتى كه وارد (به حسب تاريخ) مصر شدند، نوبت آن غلام بود كه سوار باشد و آقاى خليفه جلو شترش را گرفته بود و داشت مى‏بردش كه مردم مصر آمده بودند به استقبال. خليفه عبارت از اين بود، ما عمر را قبول نداريم اما اين عمل، عمل اسلامى آنوقت بوده يعنى نقش اسلام بوده است ولو خودش يك آدمى بوده كه ما نپذيرفتيم او را، اما عملى كه كرده است اين عملى بوده كه نقش اسلام اين بوده يعنى پيغمبر هم اين صورت بود. يعنى پيغمبر هم سوار يك الاغى مى‏شده يك كسى هم پشتش مى‏نشسته و مساله برايش مى‏گفته، آن را تعليمش مى‏كرده، آن پشت سرى را تعليمش مى‏كرده. شما در تمام اين دموكراسى‏ها بياوريد كه اينجورى باشد كه سلطان وقت كه سلطنتش چند مقابل ايران بوده است، چند مقابل فرانسه بوده، شما بياوريد يك سلطان دموكراتى كه با غلام خودش اينجورى رفتار بكند كه آن سوار بشود، يك شتر باشد و چيزى بيشتر از اين نه، آن جمال و جلال هيچ نباشد در كار. هر سلطانى دموكراتى را كه بياوريد اگر بخواهد وارد يك مملكت شكست خورده بشود، ببينيد با چه جورى وارد مى‏شود، آنها چه جورى وارد مى‏شوند، اين هم وارد شده در يك مملكتى كه فتح شده است، سوار شتر غلام و خودش حالا نوبت او هست، خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد مى‏كشد، آمدند اشراف مصر آنجا و همه هم تعظيم كردند. اين تعليم اسلام بوده. خود پيغمبر اكرم وقتى كه در يك جمعيتى بودند و نشسته بودند مى‏خواستند مثلا مساله بگويند و صحبت بكنند و قضاوت بكنند و همه كارها، وضع جورى بوده است كه كسى وارد مى‏شد از خارج و او را نمى‏شناخت نمى‏دانست كدام يكى آقاست عرض مى‏كنم كه سلطان به اصطلاح هست و كدام يكى رعيت است، اينها دور هم نشسته بودند با هم وعده كرده بودند،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 10

صحبت مى‏كردند، هيچ معلوم نبود كه پيغمبر اين است يا اين است يا او هست، دور تا دور نشسته بودند، اين مسندى هم كه براى من، شما براى من درست كرديد اين هم نبوده. روى زمين مى‏نشستند، همين روى زمين مى‏نشستند، همان روى زمين نهارشان را مى خوردند، آن هم آن نهار، شما خيال كرديد يك نهارى درست مى‏كردند، سفره مى‏انداختند، يك بساطى بوده است؟ همان آدمى كه، همين حضرت اميرى كه سلطنتش بيشتر از چند مقابل ايران بوده، سفره‏اش چى بوده؟ يك ظرفى بوده كه توى آن نان‏هاى جو بوده و سرش را هم مهر مى‏كرده كه مبادا دخترش مثلاً يا پسرش ترحم كنند و توى اين يك چيزى بريزند، يك چربى، يك روغنى كه يك خرده نرم بشود، سرش را مهر مى‏كرده كه دست به آن نزنند وقتى مى‏خورده. اين نان خشك خوراك اين امپراطور بوده كه از مملكت ايران بيشتر تحت امپراطوريش بوده، آن سلوكش كه گفتم.

دو تا قصه از آنها نقل مى‏كنم، حضرت رسول (ص) در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند كه هر كس به من حقى دارد بگويد. خوب كسى حقى نداشته بود. يك عرب پا شد گفت من يك حقى دارم (چى هست)؟ شما در جنگ كذا كه مى‏رفتيد يك شلاقى به من زديد (به كجا زدم)؟ به شانه‏ام (بيا عوضش بزن) گفت نه من آنوقت شانه‏ام باز بوده، شما هم شانه‏تان را باز كنيد، (بسيار خوب) شانه را باز كرد، عرب رفت بوسيد، گفت من مى‏خواستم ببوسم بدن رسول الله را، يعنى مساله اين بوده و مطلب اين است كه يك رئيس مطلق حجاز آنوقت بوده است. و جاهاى ديگر، او بيايد بالاى منبر و بگويد هر كس حق دارد بگويد، يك نفر نيايد بگويد به اينكه توده شاهى از من برداشتى. حالا اگر چنانچه هر يك از اين ممالك دموكراسى را بياوريد، يكى برود بالاى منبر بگويد كه هر كه حق دارد بگويد، اولا" مى‏گويد اين را؟ حق مى‏دهد به ملت كه اگر يك شلاقى زده باشد بيا شلاقت را بزن؟ اين حق را كدام دموكراسى، كدام سلطان، كدام رئيس جمهور، كدام عرض مى‏كنم سلطان عادل رئيس جمهور عادل و دموكراسى يك همچو كارى مى‏كند؟ اين اسلامى است كه مى‏گوييد استبداد است و اين دموكراسى‏هاى ديگر. ما مى‏گوييم كه دموكراسى نيست ممالك شما، استبداد با صورت‏هاى مختلف، رئيس جمهورى‏هاى شما هم مستبدند به صورت‏هاى مختلف منتها اسم، اسما خيلى زياد است، الفاظ خيلى زياد است، محتوا ندارد.

حكومت اسلامى تجلى دمواكرسى و برابرى مردم در مقابل قانون

حضرت امير سلام الله عليه آنوقتى كه سلطنتش (من تعبير به سلطنت مى‏كنم روى مذاق حالا والا نبايد اين تعبير را بكنم) خلافتش كه همين نظير سلطنت‏ها بوده است، يعنى نظير به اين معنا كه همه جا تحت ولاى او بوده است چندين مقابل ايران بوده حجاز و مصر و عراق و ايران و خيلى جاها، قاضى خودش نصب كرده براى قضاوت، عربى رفته، يهودى است، رفته است شكايت كرده پيش قاضى از حضرت امير كه يك زرهى از من است پيش ايشان، حالا من كه چيزش را نمى‏دانم اما اصل متن قضيه را مى‏دانم، قاضى خواست حضرت امير را، رفت در حضر قاضى‏اى كه خودش او را نصب كرده است، قاضى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 11

در همين جا است كه (نه، به من زيادتر از اين نبايد احترام كنى، قضاوت بايد همچو هر دو على السواء باشيم) يكى يهودى بود و يكى هم رئيس عرض مى كنم كه از ايران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق، قاضى رسيدگى كرد و حكم بر ضد حضرت امير داد. شما پيدا بكنيد در تمام دوره‏هاى سلطنت‏ها و رئيس جمهورها و اينها يك همچو وضعى كه يك رئيسى با يك يهودى كه تبعش بوده و با آن قاضى‏اى كه قاضى‏اى بوده است كه خودش رعيت است آن قاضى، شما پيدا كنيد يك همچو قضيه‏اى در تمام جمهورى‏ها، در تمام سلطنت‏ها، در تمام رژيم‏ها تا ما بگوئيم رژيم اسلام يك رژيمى است كه پائين‏تر از ساير رژيم‏هاست. ما كه رژيم اسلام را مى‏خواهيم. يك همچو چيزى مى‏خواهيم. ما كه مى‏گوئيم حكومت اسلام، همچو چيزى مى‏خواهيم. ما مى‏خواهيم يك حكومتى باشد كه اگر قاضى دادگسترى او را احضار كرد، برود آنجا. حالا به اعليحضرت مى‏شود گفت كه شما، يك كسى بگويد كه شما مال مرا غصب كرديد؟! يكى از اين مازندرانى‏ها برود بگويد كه شما مال مرا غصب كرديد؟! قاضى جرات مى‏كند؟! حالا هم حتى، حالا هم كه همه بچه‏ها دارند داد مى‏زنند كه مرگ بر شاه، همين حالا هم جرات مى‏كند قاضى كه احضاريه بفرستد براى اعليحضرت؟! حالا چند سال پيش از اين را كه مى‏دانيد چه مصيبتى بود. رئيس جمهورى اينجا چطور، قاضى، قاضى دادگسترى احضارش ميكند؟ احضار كرد، مى‏رود آن محضر؟ بنشيند حكم بر خلافش بكند، بى‏چون و چرا قبول مى‏كند؟ ما كه مى‏گوئيم حكومت اسلام، اينها تبليغات مى‏كنند كه اينها مى‏خواهند هرج و مرج كنند. اين هرج و مرج است كه ما مى‏خواهيم ما اين را مى‏خواهيم، ما مى‏خواهيم يك حاكمى در همه ايران (اگر انشاءالله موفق بشوند مسلمين) در همه ممالك اسلامى، يك حكومت باشد آنجورى، يك حكومت باشد كه مال مردم را نخورد، يك حكومت باشد كه براى قانون متواضع باشد يعنى سر پيش قانون فرود بياورد، قانون هر چه گفت قبول بكند، نه اينكه قانون براى مردم عادى باشد، قدرتمندها از قانون مستثنى باشند. الان ماليات قدرتمندها نمى‏دهند، تقسيم اراضى قدرتمندها نشده است، قدرتمندها، اين حرف‏ها نيست. علم تا پريروز هم همه املاكش سر جاى خودش بود براى اينكه وزير دربار بود و نخست وزير بود نيست اين حرف‏ها حرف است اين حرف‏ها، اصلاحات، بازى بود اين حرف‏ها انقلاب سفيد همه‏اش بازى بود.

تبليغات طويل المدت اجانب براى جداسازى صفوف مردم از روحانيت‏

من حالا خسته شدم لكن به شما آقايان عرض بكنم تبليغات سيصد ساله است كه اسلام را، مسلمين و اسلام را از هم جدا كرده. تبليغات قريب سيصد ساله است كه روحانيين را با شما جدا كرده. روحانيين در زمان رضا شاه پهلوى سوار اتومبيلشان نمى‏كردند. مرحوم حاج شيخ عباس تهرانى رحمه الله گفت من عراق مى‏خواستم سوار اتومبيل بشوم شوفر گفت كه ما دو تا طايفه را سوار

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 12

نمى‏كنيم يكى آخوند يكى فاحشه را. زمان رضا شاه ما اينجور بوديم. زمان اين هم كه شما داريد مى‏بينيد. آنها تبليغاتى است كه از خارج براى اين است شما را از روحانيين جدا كنند، از اسلام جدا كنند آنوقت تمام منافع شما را ببرند و يكى نباشد بگويد نه.

نهضت اسلامى ايران، مشت محكمى بر دهان غارتگران شرق و غرب‏

من حالا ديگر حال اين را، وقت اين را ندارم كه بعد بيائيم سراغ اين طبقات بعد و بعد از آن اوائل اسلام و ببينيم كه كى بوده است كه تا حالا كه ما اينجا نشستيم، بر ضد اين سلاطين قيام كرده، اين چه جمعيتى بوده‏اند، آيا اينها مسلمين بوده‏اند يا نه؟ اين مردى كه الان نوشته است كه اسلام افيون جامعه است، الان اين قيامى كه در ايران شده است و نهضتى كه الان بالفعل شده است، اين نهضت، نهضت اسلامى است يا نهضت ديگرى؟ اين نهضت اسلامى به بركت اسلام و عرض مى‏كنم كه - مسلمين، به راه مسلمين پيدا شده است، داد اسلام است كه بلند شده است و دارد با مشت مى‏زند تو دهن شوروى يا تو دهن آمريكا، اين افيون است؟! اسلام افيون است؟! تو الان مى‏گويى افيون است كه مردم را دلسرد كنى، بگذارند نفت‏ها را بخوريد و گازها را بخوريد. خودت هم مى‏دانى كه افيون نيست. همه شماها مى‏دانيد كه اسلام محرك است. اسلام مردم را رو به ترقى برده است، رو به جنگ برده، رو به جدال با كفار برده است و با شماها.

غفلت نورزيد كه اجانب براى اغفال شما نقشه كشيده‏اند

الان در يك وقتى مى‏گويند كه اسلام افيون است كه مملكت ايران و سى ميليون اسلامى و مسلم قيام كردند بر ضد قدرت‏ها و همه هم اسلام است كه اينها را وادار كرده بود و همه داد اسلام دارند مى‏زنند در يك همچو وقتى اين مردك مى‏نويسد كه اسلام افيون جامعه است، شايد چند تا جوان هم از آنها كه غفلت دارند از امور، همين طورى قبول بكنند، بيدار بشويد آقا! اى جوان‏هاى ما بيدار بشويد! بدانيد نقشه‏ها چه است براى چه شما را مى‏خواهند دور كنند از اسلام؟ براى چه شما را مى‏خواهند به مكتب‏هاى ديگر نزديك كنند؟ اينها خير شما را نمى‏خواهند، اينها مى‏خواهند شما را ببلعند. اسلام نمى‏گذارد شما را ببلعند، روحانيت اسلام نمى‏خواهد شما را ببلعند. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد. مويد باشيد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاتة

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها