0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:05 PM

صحيفه نور جلد 1 صفحه 165

تاريخ: 6/3/50

بيانات امام خمينى به مناسبت جشنهاى 2500 ساله

بسم الله الرحمن الرحيم

من احساس تكليف مى‏كنم كه در بعضى از فرصت‏ها تذكراتى راجع به گرفتارى مسلمين به آقايان بدهم، شايد آقايان هم براى خودشان احساس تكليف كنند و شايد در صدد برآيند كه آن اندازه‏اى كه مى‏توانند، كمك كنند به برادران مسلمشان ولو كمك به نحو تبليغ باشد، كمك به نحو تلگراف و كاغذ باشد.

هواهاى نفسانى، سرچشمه گرفتارى‏هاى مسلمين.

از اول مسلمين و اسلام گرفتار هواهاى نفسانيه‏اى بوده اند و اين گرفتارى‏ها كه ماالان داريم سرچشمه‏اش همان هواهاى نفسانى بود كه بعد از رسول اكرم (ص) به واسطه آن هواها نگذاشتند كه حكومت حق تشكيل بشود. اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مى‏خواهد، حاكمى را كه خداى تبارك و تعالى امر به تعيينش فرموده است،رسول اكرم(ص) تعيين فرمود،اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد، حكومت، حكومت اسلامى باشد حاكم، حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد،آن وقت مردم مى‏فهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست. مع الاسف بعد از رسول الله (ص) منحرف كردند مردم را از آن چيزى كه پيغمبر امر فرموده بود و اتكاء به انحراف در زمان خود هم نبود بلكه زمينه فراهم كردند از براى اين كه تا آخر نشود يك حكومت اسلامى تشكيل بشود.

حكومت امير مومنان، درس عبرتى براى اسلام و مسلمين.

قضيه معاويه از چيزهايى بود كه با دست سابقين، آن مشايخ سابق اين زحمت براى مسلمين و اسلام پيش آمد و از اين اختلاف داخلى كه بدتر از هر نحو اختلافى بود پيش آمد و حضرت امير (ع) مبتلا شد به اين اساسى كه آنها درست كرده بودند و بعد از ايشان هم حكومت از صورت اسلامى به كلى خارج شد و به صورت ملك الملوكى يا شاهنشاهى بيرون آمد و تا آخر هم، تا حالا هم، اسلام به خودش يك حكومت اسلامى مگر يك چند صباحى كه حضرت امير سلام الله عليه - بعد از رسول الله و بعد از آن حرف‏ها متصدى امر شدند، نديد، آن هم با آن همه گرفتارى‏هايى كه پيدا كرد، گرفتارى جنگ جمل،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 166

گرفتارى صفين، گرفتارى جنگ خوارج، آن همه گرفتارى‏ها كه بود. معذلك اين چند صباحى كه حضرت امير - سلام الله عليه - حكومت كردند و برنامه حكومتى خودشان را تعيين كردند، همين چند صباح هم براى مسلمين و براى اسلام يك درس عبرتى شد، يك مطلبى شد كه فهميدند كه اسلام يعنى چه، تا اندازه‏اى، همين چند صباح. اگر گذاشته بودند كه در پناه حكومت اسلامى و در پناه اسلام حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامى باشند، اين همه گرفتارى‏هايى كه از براى ماها الان هم پيش آمده، اينها هم شايد پيش نمى‏آمد. حاكمى كه از طرف خداى تبارك و تعالى تعيين شد از براى امت، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد، وقتى كه با او جمع شدند و بيعت كردند بعد از آن خرابكارى‏هايى كه شده بود تا آن روز و بعد از آن مصيبت‏هايى كه براى اسلام پيش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقى مانده است، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگى امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقال‏ها و اين كاسب‏ها، زندگى او پست‏تر بود، يك تكه نان جو بود كه در آخر عمر مباركشان (از قرارى كه گفته شده است) از بس خشك بود حضرت با دستشان نمى‏توانستند بشكنند، با زانو مى‏شكستند آن نان را، با آب تناول مى‏كردند، اين حكومت اسلام بود. مى‏فرمود كه (به طورى كه نقل شده است) من مى‏ترسم كه در يكى از حوالى مملكت من يك وقت يك گرسنه‏اى باشد، يك وقت باشد كه گرسنه در كار باشد، چطور من بخوابم سير و رعيت من يك نفرشان ولو در بعضى از اجزاء مملكت، اينها گرسنه باشد.

آغاز حكومت مولاء على، جشن بسط عدالت.

بالاترين مصيبتى كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلام الله عليه - بود و عزاى او از عزاى كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر امير المومنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتى كه بر سيدالشهدا - سلام الله عليه - وارد شد. اعظم مصيبت‏ها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم، اسلام يعنى چه؟ اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مى‏كند، الان هم مبهم است، الان هم نمى‏دانند مردم كه معنى اسلام چيست؟ حكومت اسلامى چيست؟ اسلام چه مى‏خواسته بكند؟ چه برنامه‏اى اسلام داشته است در حكومتش؟ اين 5 سال حكومت يا 5، 6 سال حكومت حضرت امير، اين با همه گرفتارى‏هايى كه بوده است و با همه زحمت هايى كه از براى حضرت امير فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است و همين 5 ساله و 6 ساله، مسلمين تا به آخر بايد برايش جشن بگيرند جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حكومتى كه اگر چنانچه در يك طرف از مملكتش، در يك جايى از مملكتش، براى يك معاهد، يك زن معاهد، يك زحمت‏كش بيايد، يك خلخال از او، از پاى او درآورد، حضرت، اين حاكم، اين رئيس ملت آرزوى مرگ مى‏كند كه مرگ براى من مثلا بالاتر از اين است كه در مملكت من يك نفر زنى كه معاهد هست خلخال را از پايش در آورند. اين حكومت، حكومتى است كه در رفتنش مردم بايد به عزا و سوگوارى بنشينند و براى همين 5 سال و 5 روز حكومتش بايد جشن بگيرند، جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن

صحيفه نور جلد 1 صفحه 167

براى اين كه اين حاكم حاكمى است كه با ملت يكرنگ است، بلكه سطحش پايين‏تر است در زندگى و سطح روحيش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگيش پايين‏تر است از همه ملت.

معاء مومن و كافر.

ان الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم اين ميزان است، هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش، در اكل و استفاده‏ها و لذائذش به افق حيوانى نزديك است يعنى مى‏خورد و لذت مى‏برد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهى بايد باشد، حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است، فكر اين نيست كه امت در گرفتارى هستند يا نيستند، آنهايى كه بدون اين تفكر، بدون يك قانونى، بدون قانون اسلامى تمتع مى‏كنند و مى‏خورند، اينها اكلشان اكل حيوانى است و النار مثوى لهم در روايتى است كه از براى كافر هفت تا معاء است و از براى مومن معاء واحد است. مومن يك معاء بيشتر ندارد و آن معاء قانون است، شكمش را، ساير لذائذش را تطبيق مى‏كند با قانون اسلام، تخلف از قانون اسلام نمى‏كند اما آن كسى كه مؤمن نيست، از راه شهوت مى‏خورد بدون اين كه تطبيق با قانون بكند، اين يك معاء، از راه غضب مى‏خورد بدون اينكه تطبيق بكند با قانون، اين هم يك معاء، از روى هواى نفس مى‏خورد، اين هم يك معاء، مزدوج است بين هواى نفس و لذت و شهوت، بين هواى نفس و غضب، بين غضب و هواى نفس، اين هم سه تا، اين شش تا، مزدوج است از هر سه هواى نفس و غضب و شهوت، مزدوج شد و از راه اينها اكل كرد، اين هفت تا، هفت معاء دارد.مؤمن بيش از يك معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است، اسلام هر چه فرموده است همان يك راه است، اين جور نيست كه به غضب خودش، به شهوت. همه اينها به دست مؤمن ايمان آوردند، همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است. براى يك همچنين حكومتى كه حكومت عقل است. حكومت عدل است، حكومت ايمان است، حكومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراريش براى همان چند سال حكومت حضرت امير، مسلمين بايد جشن بگيرند.

برپائى جشن‏هاى شاهنشاهى با كمك اسرائيل عليرغم فقر و گرسنگى ملت.

آقا اينهايى كه من عرض مى‏كنم مطلب تصورى نيست، مع الاسف براى من كاغذهايى از ايران مى‏رسد و شكاياتى از ايران راجع به اوضاع مى‏رسد كه دائماً روح من را در عذاب دارد. از شيراز يكى از علماى محترم شيراز سلمه الله نوشته‏اند به اين كه اين جا قحطى واقع شده است در جنوب و عشاير اين جا به قدرى در قحطى و در گرسنگى هستند كه بچه هايشان را در معرض فروش قرار دادند. از فسا يكى از علماى آن جا به من نوشته است به اين كه، باز همان وضع را نوشته است لكن اين تكه آخر را ننوشته است راجع به گرفتارى‏هاى آنها واين كه من (كه يك مثلاً اهل علمى هست ايشان) در فكر افتادم كه با يك زحمتى براى اينها يك نانى، يك لباسى، يك چيزى تهيه كنم، بنده هم اجازه دادم كه از سهم امام اين كارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشته‏اند كه در بلوچستان و سيستان و اطراف

صحيفه نور جلد 1 صفحه 168

خراسان، آنجا يك قحطى و گرسنگى‏اى شده است كه مردم هجوم آوردند به شهرهاى بزرگ و از گرسنگى نه حيواناتى دارند و نه حيوان خويش را مى‏توانند ذبح كنند و از گرسنگى اين طور هستند، اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشانى مى‏شود.

از قرارى كه يك جايى نوشته بود براى جشن خود شهر تهران 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است، اين راجع به خود شهر است. كارشناس‏هاى اسرائيل براى اين تشريفات دعوت شدند. به طورى كه خبر شدم و نوشتند به من، كارشناس‏هاى اسرائيل مشغول به پاداشتن اين جشن هستند و اين تشريفات را آنها دارند درست مى‏كنند. اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الان در حال جنگ با اسلام است، اين اسرائيل كه مسجد الاقصى را خراب كرد و ديگران مى‏خواستند ترميم كنند و روپوشى كنند جرم اسرائيل را، براى اين اسرائيل نفت از ايران رفته است. از قرارى كه گفته شده است و در راديوهاى بزرگ دنيا گفته شده است كشتى نفت ايران براى اسرائيل كه در حال جنگ با مسلمين است رفته است، اينها كارهايى است كه برايشان بايد جشن گرفت!

مسلمين بايد براى جنايات پادشاهان عزا بگيرند نه جشن.

شاهنشاهى ايران از اولى كه زاييده شده است تا حالا روى تاريخ را سياه كرده است. جنايات شاه‏هاى ايران روى تاريخ را سياه كرده است، برج از سر درست مى‏كردند، سر مردم را مى‏بريدند، قتل عام مى‏دادند بعد برج درست مى‏كردند با آن براى اين شاهان، ما بايد، ملت اسلام بايد جشن بگيرد! - بايد بازار تهران، حتمى است - بازار تهران بايد از سرمايه خودشان بدهند براى اين جشن ها. جشن براى آنى بايد گرفت كه در پناه او مسلمين راحتند، جشن براى آنى بايد گرفت كه براى اينكه يك خلخالى از پاى يك نفر معاهد، معاهده در مى‏آيد، آرزوى مرگ مى‏كند، نه كسى كه اگر يك دفعه يك شعارى برخلاف هواى نفس او داده بشود، بفرستد بريزند در دانشگاه. آقا نوشته‏اند كه دخترها را آن قدر زده‏اند كه پستان‏هاى آنها محتاج به جراحى است، در همين چند وقت واقع شده است و نجف بى‏اطلاع است (گريه حضار) چه فضاحت‏هاى ديگرى كه كردند، قابل ذكرنيست. چرا؟ براى اين كه شعار دادند كه: ما جشن 2500 ساله را نمى‏خواهيم، ما گرسنه هستيم، گرسنگى مسلمان‏ها را حل كنيد، جشن نگيريد، روى مرده‏ها جشن نگيريد. آقا برسانيد به دنيا، چرا نجف اين قدر خواب است؟ ما مسؤول نيستيم؟ تمام كار ما براى مسلمين درس است، فقط همين كه ما درس بخوانيم؟ ما نبايد به درد مسلمان‏ها برسيم؟ ما نبايد اعتراض كنيم كه چرا نفت ايران و اسلام را براى مملكتى كه در حال جنگ با مسلمين است مى‏فرستيد؟ اين اعتراض ندارد؟ نبايد اين گفته بشود؟ براى چه سلاطينى، براى چه سلاطينى جشن بگيريم؟ مردم چه خوشى از سلاطين دارند،براى آقا محمد خان قجر ما جشن بگيريم؟! در زمان خود ما، زمان خود من بوده است اين روسياهى‏هايى كه به بار آوردند. براى كسانى كه در مسجد گوهرشاد مسلمين را آن طور قتل عام كردند كه خون‏هايش به ديوار تا مدتى بود و مسجد را درش را بسته بودند كه كسى نبيند، ما جشن بگيريم؟ براى اينكه 15 خرداد را پيش آورده و به طورى كه

صحيفه نور جلد 1 صفحه 169

گفته‏اند و يكى از علماى قم به من گفت كه در قم 400 نفر را كشته‏اند و روى هم رفته گفته مى‏شود كه 15 هزار مردم را قتل عام كرده‏اند، ما جشن بگيريم؟! براى اينها ما بايد جشن بگيريم؟! خوب‏هاى اينها شقاوت داشتند، يكى از آنهايى كه جزو خوبها حسابش مى‏كنند و شايد فواتح برايش خوانده مى‏شود، براى خاطر اينكه يك وقت به كالسكه او جسارت كرده بود يك فوج گرسنه، در بين راه حضرت عبدالعظيم يك فوج گرسنه‏اى نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بيچاره بودند، يك سنگى هم پرت شده بود يا كرده بودند به طرف كالسكه او، گفته بود ايشان كه اينجا فوج را طناب بيندازيد. بردند به طناب انداختند عده كثيرى رابا طناب خفه كردند و يكى از وزراء بزرگ، اطراف ايران رفت اعتراض كرد كه آقا اينها بنده خدا هستند، چرا اين طور مى‏كنيد؟ اين خوب‏هايشانند بدهايشان كه وا مصيبت است ما داريم مى‏بينيم.

اينها با هفت معاء مى‏خورند با هفت معاء، اصلا اعتنا به اين كه يك ملتى است كه اين ملت بايد زندگى بكند، ندارند، هر روز - هر روز نه البته، بسيارى از اوقات به ما مى‏نويسند كه (اجازه بدهيد فلان جا حمام درست كنيم). پس چه شد اين حرف‏هاى شما كه مى‏گوئيد همه ايران در رفاه هستند؟ همه ايران در رفاه هستند و بچه‏هايشان را مى‏فروشند؟ براى گرسنگى در رفاهند همه ايران؟! چه رفاهى الان براى ايران هست؟ بازار ايران را دارند الان چپاول مى‏كنند كه يك مقداريش را خرج اين جشن مفتضحانه بكنند، باقيش هم خودشان مصرف كنند يا مامورين مصرف كنند. سرمايه مردم و مسلمين بيچاره را صرف اين مى‏كنند و از بودجه خود مملكت چقدرها، چقدر ميليون‏ها، ده‏ها ميليون خرج يك همچنين ملعبه‏اى، يك همچنين مضحكه‏اى مى‏كنند، براى چه؟ براى هواى نفس، همين كه گفته بشود كه ما آنيم كه جشن گرفتيم و ما مفاخرمان اين است كه آقا محمد قجر داشتيم، مفاخرمان اين است كه نادر قلى داشتيم. يك آدم مزخرف سفاك اين آدم بود كه خدا مى‏داند چه‏ها بود. اينها جشن دارند؟ مسلمين بايد عزا بگيرند براى اين طور حكومتها، جشن براى او بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مى‏دهد كه در آخر مملكت يك گرسنه‏اى باشد، به خودش گرسنگى مى‏دهد كسى كه كنار مسجد، دارالاماره‏اش و دكة القضاة او، همين مسجد كوفه يك گوشه‏اى از مسجد كوفه دكة القضاة او در آن هست و روى زمين مى‏نشيند و ياكل كما ياكل العبيد ويمشى كما يمشى العبيد.

وقتى هم پيراهن گيرش مى‏آيد پيراهن نو را به قنبر مى‏دهد، پيراهن كهنه را خودش برمى‏دارد و آستينش هم كه بلند است پاره مى‏كند همان طور مى‏پوشد و مى‏رود خطبه مى‏خواند، يك مملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايران است، اين جشن دارد.

تكليف علما و روحانيون براى نجات اسلام و مسلمين.

آقا به هوش بياييد، نجف را بيدار كنيد اعتراض كنيد. اگر صد تا تلگراف از نجف برود كه با كمال ادب، آقاى كذا و كذا، اعلى كذا، با كمال ادب، بگويد كه آقا اين گرسنه‏ها را سير كنيد، اين مقدار خرجى كه براى اين امور مى‏خواهى بكنى خرج اين ملت بيچاره گرسنه بكن. خرج اين ورشكسته‏هاى

صحيفه نور جلد 1 صفحه 170

بيچاره بكن كه بعضى از آنها فرار كردند از ايران، در همين جا بعضى هستند، در نمى‏دانم جاهاى ديگر هم بعضى. اگر يك صد تا تلگراف از اينجا، از علماى اينجا، از فضلاى اينجا و از طلاب اينجا برود، اجتماع را تاثير دارد، لكن كو كه يك همچنين چيزى بشود؟ اگر اعتراض نكنند كه چرا اعتراض مى‏كنيد خيلى ما متشكر هستيم. ما تكليف نداريم واقعا؟ ما باز به حال اين ملت بنشينيم نگاه كنيم هر چه سر ملت مى‏آيد، همان برويم حرم حضرت امير و يك دعايى بكنيم، همين مقدار كافى است براى ما؟ يا مايى كه داريم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، اين بودجه‏اى كه يك جزئى، جزئيش را به ما مى‏دهند معذلك با بودجه اسلام داريم زندگى مى‏كنيم، براى اسلام يك قدم نبايد برداريم؟ ترته اسلام است؟ خوب آن هم بسيار خوب سر جاى خودش، اما كافى است همين؟ كفايت مى‏كند كه ما جمع بشويم در مسجد كذا و كذا و فقه بخوانيم و اصول بخوانيم لكن غافل باشيم از همه جهات مسلمين؟ غافل باشيم از اينكه اين يهود مى خواهد ممالك اسلامى را قبضه كند تا اين جا برسد، تا همه جا برسد. اين امور را مى‏خواهد خراب كند؟ ما بايد غافل باشيم از اين؟ آن وقت اين كسى كه نفت به اين آدم مى‏دهد مسلم است؟ اين اعتراض ندارد كه آقا نفت، نفت مسلمين را چرا به كفار مى‏دهيد؟ نفت مسلمين را چرا به كسى كه در حال جنگ با مسلمين است مى‏دهيد؟ او جواب دهد (من نوكرم، اين طور فرمودند بايد اطاعت كنم.) نوكر بايد اطاعت كند چاره ندارد. خودش گفت كه مرا، مرا نصب كردند، خود متفقين آمدند در اين جا، در يكى از نطق هايش گفت، گفت متفقين آمدند در ايران و صلاح اين ديدند كه من باشم، كه خاندان كذا باشد. خدا لعنتشان كند با اين صلاحشان.

بر ملت است كه با جشن‏هاى 2500 ساله مبارزه منفى كنند.

كسى كه دست‏نشانده ديگران است، خدمت بايد بكند، نمى‏تواند نكند. هواى نفس است، همه‏اش هواى نفس است. ريختن به دانشگاه جز هواى نفس هيچى نيست، ريختن به مدرسه فيضيه و آن فضاحتى كه در مدرسه فيضيه آورد كه شما خوابش را نديديد، آن بساطى كه در مدرسه فيضيه دادند، سيد جوان را از پشت بام انداختند پائين كه آوردندش منزل ما با كمر افسرده و شكسته، آن قدر عمامه سر تفنگ‏ها كردند، آتش زدند، به جعفر بن محمد جسارت كردند، به قرآن جسارت كردند، ما براى اينها بايد جشن بگيريم؟! جشنى براى ما نمانده است، براى ملت ايران چه جشنى مانده است؟ ملت ايران موظف است كه با اين جشن مبارزه منفى بكند، مثبت نه، لازم نيست، از خانه بيرون نيايند وقتى كه اين جشن‏ها هست، شركت نكنند در جشن ها، جايز نيست شركت كردن در اين جشن‏ها، هر چه مى‏توانند از زير بار اين طور چيزها بيرون بروند.

اگر علماى ايران دسته جمعى اعتراض كنند، همه‏شان را مى‏گيرند؟! همه علماى ايران را مى‏گيرند واعدام مى‏كنند يا تبعيد مى‏كنند؟! اگر از تمام مملكت ايران، علماى ايران كه اقلاً 150 هزار نفر معمم در ايران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آيت الله دارد، اگر اينها اعتراض كنند و اين مهر سكوت را بردارند و اين امضاء را كه به سكوت آنها امضاء حساب مى‏شود، اين مهر را

صحيفه نور جلد 1 صفحه 171

بردارند، سكوت را بردارند، همه آنها را از بين مى‏برند؟! آنها اگر خواستند از بين ببرند اولش خوب بود مرا از بين ببرند، نبردند از بين صلاحشان نمى دانند، ايكاش صلاحشان بود، من مى‏خواهم چه كنم اين زندگى را، مرگ بر اين زندگى من. آنها خيال مى‏كنند كه من از اين زندگى خيلى خوشى دارم مى‏برم كه تهديد به من مى‏كنند، چه زندگى است كه من دارم، هر چه زودتر بهتر، بيايند، هر چه زودتر بهتر، خوب. عند اكرم الاكرمين انسان مى‏رود، آنجا كريم است، خدا كريم است، لااقل گوش انسان اينطور چيزهايى كه مى‏شنود، هر روز مى شنود، هر روز ناله مردم را مى‏شنود، هر روز اطلاع مى‏دهند كه دخترها را چه كردند، دخترها را كشتند، بعضى‏شان را سر ناهار ريختند آن قلدرها و چماق‏كش‏ها، ريختند سر ناهار، ديگ -نمى‏دانم - جوش را ريختند به سر اين بيچارها، چه، نمى شنود. چه شده است؟ گفتند مثلا مرده باد زيد، زنده باد زيد،اين آدم كشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را مى‏خواهيم چه كنيم جشن را آنها بايد بگيرند كه زندگى دارند، آنها بايد بگيرند كه يك حكومتى دارند كه در تحت نظر آن حكومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن براى حضرت امير بايد بگيرند كه در زير شمشير او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند، هيچ كس نمى‏ترسد در حكومت او الا از خودش، از حكومت نمى‏ترسد.آن روز، حكومت، حكومت عدل است، حكومت عدل ترس ندارد. از خودش انسان بايد بترسد. اما اين جا اين طورى نيست مملكت ما اين طور است كه مردم از خودشان بترسند و همه در فكر اين هستند كه چه وقت مأمور در خانه بيايد، بيگناه است اما خوب چه بكند؟ با احتمال، با احتمال ضعيف، همان طورى كه در زمان حجاج و ابن زياد و اينها بود كه همان احتمال اين معنا را كه شيعه على عليه السلام باشد كافى بود، همان يك احتمال ضعيفى بدهند كه اين مثلا چطور است، اين كافى است براى اين كه او را بگيرند، او را زجر كنند، او را چه بكنند. يك كلمه نصيحت كسى مى‏كند و يك كلمه نصيحت يك كسى منتشر مى‏كند و مى‏گيرند او را حالا معلومى هم نيست از كجا هست. يك كسى يك كلمه در سر منبر حرف مى‏زند، يك كلمه‏اى كه اصلا خيلى هم برخورد ندارد، وآن يك كلمه همان و او را گرفتن و حبس كردن همان، ما موظف نيستيم كه اين جنايات را لااقل ذكرش بكنيم؟!

تا صدا و قلم من مى رسد وظيفه دارم كه بگويم و منتشر كنم

من وظيفه مى‏دانم، چه بكنم من وظيفه مى دانم، وظيفه خودم مى‏دانم كه تذكر به شما بدهم، تا آن اندازه كه صداى من مى‏رسد فرياد كنم، تا آن اندازه‏اى كه قلم من مى‏رسد بنويسم، منتشر كنم. اگر آقايان هم صلاح دانستند، اين امت اسلامى را امت خودشان دانستند، شيعه خودشان دانستند، آنها هم بكنند اگر صلاح دانستند، ان شاء الله خداوند حفظ شان كند. گرفتارى‏هاى مااينهاست، من چه كنم؟ من حالا به شما اخلاق بگويم؟! اساس مسلمين و اسلام را دارند از بين مى‏برند، من براى شما حالا بنشينم تهذيب نفس بگويم؟! مهذب نيستيم كه در فكر نيستيم، اگر مهذب بوديم در فكر بوديم.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 172

از حكومت بخواهيد از اين جشن دست بردارد.

شماها راه داريد و آن اين است كه يكى يك كاغذ بنويسيد، كاغذ كه آن قدر تمبرش پولش زياد نيست ولو مقوله شما كم است لكن يك كاغذ براى خاطر خدا بنويسيد، به حكومت ايران بگوئيد كه آقا اين جشن را دست از آن برداريد، مردم گرسنه‏اند، گرسنه‏ها را سير كنيد.از آقايان خواهش كنيد كه آنها هم خواهش كنند، من نمى‏گويم آنها صحبت بكنند، آنها هم خواهش بكنند، به طور تمنا و خواهش بخواهيد از آقايان، از افاضل اين جا، از علماء اين جا، از مراجع اين جا كه آقا نصحيت كنيد اين حكومت را، اين دارد پدر مردم را در مى‏آورد و اگر به اين افسارگسيختگى باشد مصيبت‏هاى بعد بالاتر است. هر روز اينها كار درست مى كنند، كارشناس دارند براى اين كه ايجاد كنند يك مطلبى را، هر روز جشن درست مى‏كنند و هر روز بساط درست مى كنند، آنچه كه در ذهن من و شما نمى‏آيد بعدها درست مى‏كنند اينها، اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالك ديگر اسلام، به اينهايى كه مى خواهند در اين جشن زهر مارى شركت كنند و در خون ملت ايران شركت كنند، به اينها نوشته بشود كه آقا نرويد در اين جشن، اين جشن، جشن كثيفى است، نرويد در اين جشن، شايد تاثير بكند.

به اين ممالك اسلامى بگوئيد كه نرويد در اين جشنى كه اسرائيل دارد بساط جشنش را بپا مى كند يا درست مى‏كند، كارشناس‏هاى اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست مى‏كنند، در اين جشنى كه كارشناس اسرائيل دارند اين عمل را مى كنند، نرويد.

دشمنى اسرائيل با اسلام و قرآن.

اين اسرائيلى كه همين چند وقت پيش از اين، همين اخيرا به قرآن كريم نسبت داد به اين كه جنايت بعضى از امراض در آلمان گردن قرآن است براى اين كه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آيه ششم دستور داده است كه مسلمين وقتى كه مستراح مى‏روند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشويند، بايد حتما با دست محل را چه بكنند و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشويند، از اين جهت ميكروب سرايت مى كند به دست و كذ. آن آيه ششم سوره پنجم چه است؟ آيه وضوست و آيه غسل است. اينها، اين هستند، در آلمان يك بساطى درست كرد اين مطلب آن طورى كه نوشتند به بهدارى‏ها، به چه، به چه و اسرائيل نقل كرد اين مطلب را كه به قرآن يك همچنين نسبتى داده است، بعد هم كه اعتراض كردند بعضى از روزنامه‏ها و بعضى از مطبوعات دست‏نشانده آنها درست قبول نكردند، بعضى‏ها هم كه قبول كردند خيلى منتشر نكردند. اسرائيل يك همچنين كسى است كه با اسلام اين طور دشمنى دارد. چند وقت پيش از اين، پارسال بود كه قرآن را تحريف كرده بود، امروز هم كه - در چند وقت پيش ازاين هم - يك همچنين نسبتى به قرآن داده و آن هياهو را بار آورده، خداوند ان شاء الله تائيد كند اين دانشجوهايى كه در خارج هستند، آنها با كمال جديت تكذيب كردند اين معنا را و نوشتند و نشر كردند و ملاقات كردند و با عرض مى‏كنم - سران آنها ملاقات كردند كه مطلب يك مطلب دروغى بوده است و در مطبوعات آنها منتشر كردند. خوب حالا يك همچنين خدمتى چقدر

صحيفه نور جلد 1 صفحه 173

ارزنده است، ببينيد ما تا حالا يك همچنين خدمتى كرديم؟ آنها دانشجوهاى علوم جديده هستند منتها دانشجوى مسلم بيدار، من و شما هم دانشجوى قديم هستيم لكن خواب و گرفتار. اوضاع اين جا كه نبايد يك كلمه صحبت كرد! اصلا صحبت، با مرجعيت منافات دارد! صحبت، با آخوندى اصلاً منافات دارد! آخوند نبايد صحبت كند!

روحانيت بايد در كار دولت دخالت كند.

حضرت امير ملا نبود خطبه‏هاى به آن طولانى داشت؟! حضرت رسول خودشان خطبه‏هاى به آن طولانى دارند، ايشان ملا نبودند؟! وقتى نوبت به ماها مى‏رسد عذرها درست مى‏كنيم براى اين كه ما مى‏خواهيم از زير بار در برويم. شما اين طور تربيت نشويد آقا، شما موظفيد براى اين كه به اسلام خدمت بكنييد موظفيد، خدمت همين نيست كه درس بخوانيد،اين هم يك شعبه است، موظفيد كه گرفتارى‏هايى را كه براى مسلمين پيش مى‏آيد، شما دخالت در آن بكنيد، موظفيد دخالت بكنيد. هى به گوش ما خواندند كه آقا شما چكار داريد با كار دولت، دولت است، نمى دانم چه است، هى به گوش ما خواندند ما هم باورمان آمد كه نبايد دخالت در كار دولت بكنيم، نبايد معارضه بكنيم.

مخالفت اولياء الله با حكام جائر.

از اول تاريخ بشر تا حالا، دولت‏هاى جائر را مقابلشان انبيا ايستاده بودند و علما ايستاده بودند، آنها عقلشان نمى رسيد؟! خداى تبارك و تعالى كه موسى را مى‏فرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر، خداى تبارك و تعالى مثل من و شما نمى‏دانست قضيه را كه نبايد با شاه مخالفت كرد؟! در روايت است كه، طبرى نقل مى‏كند كه ملك الملوك را پيغمبر فرموده است كه منفورترين كلمات است پيش من، يعنى شاهنشاه، اين جزء كلمات منفور است كه به كسى از بشر نسبت داده شده، اين مال خداست. از اولى كه بساط انبيا بوده است تا زمان رسول اكرم تا بعدها زمان ائمه (عليهم‏السلام) مرتب مقابله كردند، توى حبس هم بودند مقابله كردند، موسى بن جعفر توى حبس هم مقابله مى‏كرد، حضرت ابى عبدالله با آن تقيه كذائى و كذائى، آن روايت معموله را مى فرمايد و مقابله مى‏كند با آنها، مقابله مى‏كند با كلام، با تبليغ، تبليغ بر ضدشان مى‏كند، مردم را سوق مى‏دهد به خلاف آنها، معاويه يك سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد در صورتى كه آنوقت همه با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مى كردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آنوقتى كه مى‏توانست، وقتى كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را، آن قدر كه حضرت امام حسن معاويه را مفتضح كرد به همان قدر بود كه سيدالشهدا يزيد را مفتضح كرد.

مقابله هميشه بوده است بعدها هم علماى بزرگ هميشه، هميشه علماى بزرگ مخالفت مى‏كردند باقدرت‏ها، هميشه علماى بزرگ مخالفت مى‏كردند براى اين كه مى‏ديدند كه اين مخالفين، قلدرها، بودجه مملكت را خرج عياشى‏هاى فرنگشان و كذا مى‏كنند، قرض مى‏كنند به عهده اين ملت و مى‏روند

صحيفه نور جلد 1 صفحه 174

به عياشى، چند كرور قرض كرد اين شخص و رفت دو مرتبه، سه مرتبه مگر تمام مى شود شهوات انسان، علما با آنها مخالفت مى‏كردند آن وقت هم قدرت داشتند، ملت يك ملت زنده‏اى بود كه همراهى مى‏كرد با اينها كارها از پيش‏شان مى‏رفت . ما هم اگر زنده باشيم كار از پيش‏مان مى‏رود، اشتباه نكنيد منتهى ما هر كدام‏مان يك حكمى داريم. اگر صد ميليون آدم صد ميليون راى داشته باشد، اين نمى‏تواند كار بكند (يدالله مع الجماعه) اجتماع مى‏خواهد، متفرقه‏ها كار از آنها نمى‏آيد. اگر امروز علماى ايران، قم، مشهد، تبريز، اصفهان، ساير اعضاى مملكت اگر چنانچه اعتراض كنند به اين مطلب و به اين كثافت كارى‏ها كه اينها دارند مى‏كنند، اين جنايتكارى‏ها كه اينها دارند مى‏كنند، اين عياشى كه اينها مى‏خواهند راه بيندازند كه ملت و مملكت را به باد مى‏دهد، بدون شك تاثير مى‏كند و هيئت حاكمه در برابر ملت عقب‏نشينى خواهد كرد. خود ما در ابتداى مبارزه اخير ديديم كه به علت اتحاد و فعاليت دست جمعى ما دولت وقت عقب‏نشينى كرد. اما اگر بنا شد يكى براى جهتى و ديگرى براى جهت ديگر تكليف شرعى نداشته باشيم آن وقت مصيبت است. وجود چنين معممينى براى اسلام مصيبت است. معممى مثل من مصيبت است . من به شما اعلام خطر مى كنم و مى‏گويم كه آينده شما تاريكتر از حالا خواهد بود. شما قدرى به فكر باشيد. اين جا ننشينيد تكليف شرعى مخصوص خودتان درست كنيد. شما قدرت داريد و در مردم نفوذ داريد . نيروى شما بيش از نيروى امام حسين(ع) است. امام حسين(ع) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مى‏توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعى من نيست كه قيام كنم. دربار اموى خيلى خوشحال مى‏شد كه سيدالشهدا بنشيند و حرف نزند و آنها بر خرمراد سوار باشند اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم در مدينه سرجايش مى‏نشست و وقتى آن مردك آمد و بيعت خواست نعوذبالله مى‏گفت: بسيار خوب! خوشحال مى‏شدند و دستش را هم مى‏بوسيدند. امروز هم اگر هيأت حاكمه شما را احترام كند بايد توجه داشته باشيد كه اين احترام مثل احترامى است كه به امامزاده مرده مى‏كنند. به امامزاده مرده خيلى احترام مى‏كنند چون خطر و ضرر براى قدرتشان ندارد اما امامزاده زنده‏اى اگر يك كلمه بگويد، يا اگر خود حضرت امير(ع) باشد و مخالفت كند، همان بساطى را كه سر ديگران در آوردند سر او هم در مى‏آورند.

اينهايى كه به امور جامعه و مصيبت‏هاى مردم اهتمام ندارند و از جناياتى كه در كشور اسلامى مى‏شود، غافلند و ساكتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگى مادى خود هستند مصداق همان آيه شريفه‏اند: يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم بهره و لذت مى‏برند و مى‏خورند چنانكه حيوانات مى‏خورند و جايشان جهنم است.اينها كه غافلند و نمى‏دانند كه از بودجه اسلام دارند ارتزاق مى‏كنند و بايد براى اسلام و مسلمين خدمت كنند مثل حيوانند. حيوان نمى‏داند اين خوراكى كه دارد از كجا آمده است تمام دنيا كشته شوند اگر علفش سرجايش باشد خوشحال است و عين خيالش نيست، او علفش را مى‏خواهد و مى‏خورد ياكلون كما تاكل الانعام دنيا عار دارد از اينها، مسلمين عار دارند از اينها.

صحيفه نورجلد 1 صفحه 175

خداوند ان شاءالله همه شما را تاييد كند و بيدار كند،حوزه‏هاى مسلمين را و اسلام را و علماى اعلام را تاييد كند و آنها را متوجه كند به اين مفاسد و شما همه موظفيد به دعا كردن به اسلام و مسلمين و اين بيچاره‏ها كه الان گرسنه هستند و بيچاره هستند و گرفتار هستند و عده‏اى در حبس هستند و عده‏اى در رنج هستند و عده‏اى در بيمارستان‏ها هستند و عده‏اى را كه پستان‏هايشان را مى خواهند عمل بكنند و اينها، دعا كنيد به اينها، اينها مسلمان هستند، اينها بيچاره‏اند.

والسلام عليكم و رحمه‏الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها