بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اكنون در حال سوگواري هستيم و تلاش ميكنيم جزئيات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بياوريم. ما فرزندانمان را طوري پرورش داديم كه زيباييهاي جامعه جهاني و خانواده را پاس بدارند و افتخار ميكنيم كه راشل توانست بر اساس باورهايش زندگي كند.
او سرشار از عشق و احساس وظيفه نسبت به همنوعانش در همه جاي جهان بود. و او جانش را براي دفاع از آنها كه خود بي دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه براي ما مينوشت و ما مايليم تجارب او را از زبان خودش در رسانهها منتشر كنيم. 16 مارس با سپاس!
ادوارد سعيد: در طي اقامت کوتاهم در "سياتل" در آنجا شبي با خواهر و والدين "راشل کوري" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهاي اسرائيلي در غزه در 16 مارس امسال، بيرون نيامده بودند، ملاقات کردم.
آقاي کوری به من گفت که او خود بولدوزر ميرانده است، البته نه بولدوزر 60 تني کاترپيلار که مخصوص تخريب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگيري از تخريب خانه يک فلسطيني به قتل رساند.
آنها بلافاصله با سناتورهاي انتخابيشان، پتي موري و مري کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجراي قتل دخترشان را تعريف کردند و عکس العملهاي قابل پيش بيني مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول براي رسيدگي به ماجرا نيز دريافت کردند.
دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن ديگر با خانواده کوري تماس نگرفته و هيچگونه رسيدگي انجام نشد. حرکت اين دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!
نامه های استثنایی و معصومانه شهید راشل کوری به خانواده: بخشهاي از نامه راشل كوري از رفح به مادرش در 27 فوريه 2003: "دوستت دارم! دلم واقعا برايت تنگ شده! شبها کابوسهاي وحشتناکي ميبينم، تانکها و بولدوزرها را ميبينم که دور خانه را گرفتهاند و من و تو هم داخل خانه هستيم. گاه، آدرنالين نقش بيحس کننده بازي ميکند.
در چند هفته اخير، غروبها يا در طول شب، اوضاع را در ذهنم مرور ميکنم. من حقیقتا براي اين مردم نگرانم! ديروز، پدري دست دو بچهاش را گرفته بود و در تيررس تانکها، تفنگچيان، بولدوزرها و جيپهاي ارتشي به این طرف و آن طرف میرفت و ميخواست آنها را از آنجا دور کند؛ چون فکر ميکرد خانهاش را با ديناميت منفجر ميکنند. من و "جني" همراه چند زن و دو بچه کوچک داخل خانه مانديم ... روز يکشنبه، حدود 150 مرد فلسطيني را در يکجا جمع کرده بودند و در حاليکه تفنگهاي سربازان اسرائيلي بالاي سرشان آماده شليک بود، تانکها و بولدوزرها 25 گلخانه و مخزن پرورش گل را خراب کردند، يعني جايي را که منبع تامین معاش 300 نفر بود، نابودکردند! "
"مادرم! من از ديدن آن مرد که فکر ميکرد اگر با دو بچهاش از خانه خارج شود و آنطور در تيررس تانکها بچرخد بيشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا ميترسيدم که آنها کشته شوند، و براي همين سعي کردم خودم را بين آنها و تانک حايل کنم! اين مسايل هر روز پيش ميآيد. اما ديدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولويش در بيرون سرگردان بود و بينهايت غمگين به نظر ميرسيد، برايم لحظه عجیب و تجربه نشدهای را به وجود آورد ..."
"مادرم! من خيلي روي حرفهايي که شما در تلفن گفتي؛ درباره اينکه خشونتهاي فلسطينيها کمکي به حل قضيه نميکند، فکر کردم. دو سال قبل شش هزار نفر از اهالي رفح در اسرائيل کار ميکردند، اين کارگران، امروز فقط ۶۰۰ نفرند. و بسیاری از اين ۶۰۰ نقر هم، از اينجا رفتهاند؛ چون سه پست بازرسي بين اينجا و اشکلون (نزديکترين شهر اسرائيل) داير کرده اند که يک فاصله 40 دقيقهاي را که راه هر روزه کارگران بوده، به يک مسافرت 12 ساعته و در واقع غيرممکن تبديل کرده است ... . "
"از شروع انتفاضه تاکنون 600 خانه در رفح خراب کردهاند، اکثريت ساکنان اين خانهها هيچ ارتباطي با مبارزان نداشتند و فقط، در نزديکی مرز زندگي ميکردند. اخيرا شواهدي به دست آوردهايم که در گذشته، کشتيهايي که ميبايد گلهاي غزه را به سمت بازارهاي اروپا ببرند، هفتهها براي کنترل امنيتي در معبر "ارض" منتظر ميماندند. به راحتي ميتواني تصور کني که شاخههاي گل که بعد از دو هفته معطلي در کشتي به بازار ميرسند چه حالی دارند و چه بازاري ميتوانند پيدا کنند. سرانجام هم، بولدوزرها آمدند و اين مردم را از باغ و باغچه شان جدا کردند."
"چه چيز براي اين مردم مانده؟ اگر پاسخي داري به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگي آنها را ميديديم؛ ميفهمیديم که چطور آسايش و رفاه از آنها سلب شده، ميديديم که چطور با فرزندانشان در جاهايي شبيه انبار و پستو زندگي ميکنند؛ اگر اين چيزها براي خودمان پيش ميآمد و ميدانستيم که سربازها، تانکها و بولدوزرها ميتوانند هر لحظه برسند و تمام گلخانههايي را که مدتها ساختهايم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر ديگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آيا براي دفاع از خودمان و از چيزهاي اندکي که برايمان مانده، از هر وسيلهاي، حتي خشونتآميز، استفاده نميکرديم؟ به نظر من چرا!"
"معتقدم در شرايط مشابه، اکثريت اسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع ميکنند. فکر ميکنم عمو گريچ همين کار را ميکند؛ فکر ميکنم مادر بزرگ هم همین کار را ميکند؛ فکر ميکنم خودم هم همین کار را خواهم کرد."
"مادرم! از من ميخواهي که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ ديروز، وقتي آن تله، منفجر شد، شيشه هاي تمام خانههاي مسکوني اطراف فرو ريخت. ما داشتيم چاي مينوشيديم و من ميخواستم با آن دوتا کوچولو بازي کنم! تا الان، اوقات سختي را گذراندهام! تحمل اين همه محبت و مهرباني برايم بسيار دشوار است، آن هم از جانب مردمي که مستقيما با مرگ رو در رو هستند."
"ميدانم که در آمريکا، همه مسائل اينجا، اغراق آميز به نظر ميرسد. صادقانه بگويم، گاه، عطوفت مطلق اين مردم که حتي در همان زمان که خانه و زندگي شان درهم کوبيده ميشود، مشهود است، براي من سوررئاليستي است. برايم غيرقابل تصور است که آنچه در اينجا ميگذرد، ميتواند در دنيا پيش بيايد، بدون اينکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومي در پي داشته باشد. اينها قلبم را به درد ميآورد، همانطور که در گذشته هم برايم دردناک بود! چه چيزهاي شنيعي که اجازه ميدهيم در جهان بگذرد!"
"اين چيزي است که من در اينجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حملههاي موشکي، مرگ بچهها با گلوله، اينها قساوت است. و وقتي همه اينها را يکجا در ذهنم جمع ميکنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت ميکنم."
"اکثريت غالب اين مردم، حتي اگر از نظر اقتصادي امکان گريز از اينجا را داشته باشند، حتي اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و اين، به نظر مي رسد کوچکترين هدف سفاکيهاي شارون است) نمیتوانند.
براي اين که حتي نميتوانند براي تقاضاي روادید به اسرائيل بروند، و براي اينکه کشورهاي ديگر اجازه ورود به آنها نميدهند (نه کشور ما و نه کشورهاي عربي). براي همين است که من فکر ميکنم وقني تمام امکان زنده بودن فقط در يک وجب جا (غزه) خلاصه ميشود و از آن نميتوان خارج شد، ميتوانيم از "نسلکشي" حرف بزنيم. شايد شما بهتر بتواني معناي "نسلکشي" را، بر طبق قوانين بين المللي تعريف کني. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اينک بهتر ميتوانم آن را تصوير کنم، البته اميدوارم!"
"فکر ميکنم تو ميداني که من دوست ندارم از اين کلمات سنگين استفاده کنم. ولي واقعا سعي ميکنم آن را تصوير کنم و بگذارم ديگران خودشان نتيجهگيري کنند. و با اين حال، همچنان به توضيح و تشريح موقعيت ادامه ميدهم."
"من فقط ميخواهم براي مادرم بنويسم و به او بگويم که من شاهد اين نسل کشي تاريخي و حيلهگرانه هستم! من واقعا وحشت زدهام، و مدام اعتقاد عميق خود را به انسانيت و شفقت انسانی، مورد سئوال قرار ميدهم! اينها بايد متوقف شود!"
"فکر ميکنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهاي ديگر را رها کنيم و زندگي خود را وقف اين کار کنيم. اصلا فکر نميکنم که اين کار اغراق است.
من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادي کنم و بخندم؛
ولي در عين حال مي خواهم که اينها متوقف بشود، بيرحمي و شقاوت! اين چيزي است که حس ميکنم!
من احساس نااميدي ميکنم! من متأسفم که اين پستي و دنائت جزو واقعيتهاي جهان ماست! و اينکه ما، در عمل در آن شریکيم!
اين، آني نيست که من برايش به دنيا آمدم! اين، آني نيست که مردم اينجا برايش به دنيا آمده باشند! اين، دنيايي نيست که تو و بابا آرزويش ميکرديد؛ آنگاه که تصميم گرفتيد مرا داشته باشيد. "
"اين، آني نيست که من وقتي به درياچه کاپيتال نگاه ميکردم، ميگفتم: "اينست دنياي بزرگ! و من هم در آنم".
من دوست ندارم بگويم که ميتوانم در اين دنيا در آسايش به سر ببرم و بدون هيچ نگراني و در بي خبري کامل از شرکت خودم در اين "نسل کشي"، زندگي کنم؛ باز هم انفجار بزرگي در دوردست!"
راشل عزیز! کابوس، سهم فرشتهها نیست، احساس گناه حق ماست: "وقتي از فلسطين برگردم، با کابوسهايم دست به گريبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از اينکه در اينجا نماندهام. اما ميتوانم خود را در کار زياد غرق کنم. آمدن به اينجا يکي از بهترين کارهايي است که تا به حال انجام دادهام."
شگفتا از عظمت این کلام: "خواهش ميکنم وقتي به نظر خل ميآيم، علت آنرا شرافتمندانه به اين تعبير کن که من در ميان يک نسل کشي هستم که خودم هم بطور غيرمستقيم از آن حمايت ميکنم و دولت من در آن مسئوليت زيادي دارد. دوستت دارم، همانطور که بابا را! متأسفم از اين که نامه بدي نوشتهام!"
28 فوريه 2003؛ "... ما هر روز صداي تانکها و بولدوزرها را مي شنويم، اين مردم نمونه خوبي هستند براي اين که انسان، ياد بگيرد که چطور در راههاي طولاني و سخت مقاومت کند. ميدانم که اين شرايط، با شدت و ضعف گوناگون بر آنان ميگذرد. اما من، از قدرت آنان در حفظ و نشان دادن شرف انساني شان حيرت ميکنم. آنان در شرايط فوقالعاده دشواري که به سر ميبرند، سخي و بخشنده هستند، حتی ميخندند، زندگي خانوادگي را حفظ ميکنند ... ."
راشل عزيز ديگر شهادت آرزويت نبود، نيازت شده بود! اما ما به جاي آنكه پيرو علي و ياور مظلوم باشيم و به تحقق آنچه تو در ذهن پاكت از انسانيت ميپروراني و رفاه و راحتي خود را فداي مبارزه با ستم ميكني، مشغول نشخوار آیه شیطانی "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" هستيم تا آسايش دو گيتي مان فراهم شود . اُف به اين منطق كه با آموزههاي ابتدايي انسانيت و دين ستيز دارد. شرم بر ما!
نام دخترم فاطمه است اما دوست دارم او را راشل صدا كنم. تا دلخوشي به اسم زيباي فاطمه رسم زيباتر فاطمه (تو) را، از يادم نبرد. صورت كبودت مسلمانان را به ياد ياس كبود مياندازد. چه آهوانه هول و هراس صهيونيزم و بلدوزر کاترپیلار 60 هزارکیلویی شیطان را به تمسخر گرفتي! تصويري که براي هميشه از تو در ذهن انسان ميماند، چهرۀ لهيده و متلاشي شده تو در زير بولدوزر كاترپيلار نيست، بلكه سیمای انسانيست با همه لطافتهاي پاک و کودکانه که در نسيم دنيايي که تو در آرزويش بودي معصومانه ميخندد!
وای بر صدا و سیمایی که صدا و سیمای معصوم ترا سانسور کند
با تشکر از استاد داودآبادی و وبلاگ بسیار خوبش"راشل کوری" که پیشگام و مرجع بسیاری از مطالب است!
دریافت سخنرانی شهید راشل کوری در نوجوانی؛ ترجمه آن در وبلاگ ادواردو آنی یلّی
دریافت مصاحبه شهید، راشل کوری؛ ترجمه آن در وبلاگ ادواردو آنی یلّی
مقاله مرتبط: تحلیل استراتژیک شخصیت شهید راشل کوری و شخصیت مردم کوفه
----------------------------------------------
[1]. "وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا" نساء ۷۵.
"شما را چه شده است كه در راه خدا به مقاتله برنميخيزيد؟ در حاليكه مردان و زنان و كودكان بيچاره و مستضعف صدا ميزنند: پرودگارا! ما را از اين قريهاي كه اهلش ظالم است نجات بده! و برايمان از طرف خودت وليّي قرار بده و برايمان از طرف خودت ياريگري قرار بده”
baharbia.blogfa.com
نور آسمان