پاسخ به:بانک مقالات تاریخ
شنبه 16 اردیبهشت 1391 10:20 PM
6 : گنجينه اسناد بهار 1389; 20(1 (پياپي 77)):74-105. |
ناکارآمدي نخبگان سياسي در کارآمدسازي روند توسعه ايران عصر پهلوي |
شهرام نيا سيداميرمسعود,اسکندري مجيد |
در اين مقاله، با رويکردي تاريخي- تحليلي، بر اساس نظريه نخبه گرايي « پاره تو و موسکا»، به تحليل عملکرد نخبگان عصر پهلوي، در روند توسعه يافتگي ايران مي پردازيم. نخبگان ايران در تاريخ عصر پهلوي، به سه دسته تقسيم شده اند: 1. بخشي از نخبگان حاکم که اساسا خواهان توسعه کشور نبودند؛ 2. عده اي از نخبگان حاکم که در پي اصلاح و نوسازي بودند؛ 3. نخبگان فکري. گروه اول -که تحت عنوان نخبگان ضد توسعه از آن ها ياد شده است- به عنوان يکي از موانع اصلي توسعه و عامل خنثاسازي قدرت اصلاح طلبان، به ايفاي نقش پرداخته اند. گروه دوم نيز، به دو دليل در هدايت کشور به سمت توسعه موزون و همه جانبه ناکام ماندند: الف- ويژگي ها و ضعف عملکرد خويش؛ ب- ساختارهاي سياسي- اقتصادي نامناسب و کارشکني نخبگان ضد توسعه. روشنفکران نيز به دلايلي مانند ساختار سياسي استبدادي، بيگانگي با فرهنگ جامعه و نگاه تک بعدي به توسعه، نتوانستند به نحو مطلوب به ايفاي نقش بپردازند. اين مقاله، در صدد پاسخگويي به اين سوال است که چه عوامل و کنشگرهايي، زمينه و بستر لازم را براي ناکامي نخبگان عصر پهلوي در روند توسعه يافتگي ايران فراهم آورده است؟ فرضيه مقاله، اين است که عواملي از قبيل ساختار سياسي استبدادي، فرهنگ توسعه نيافته، دخالت بيگانگان در امور ايران، ضعف عملکرد شاهان و فرمانروايان، نقش مخرب نظام اقتصاد جهاني و عملکرد نخبگان در نوسازي و توسعه به شيوه غربي، همگي زمينه ساز ناکامي نخبگان عصر پهلوي در روند توسعه يافتگي ايران شده است. |
كليد واژه: توسعه، نوسازي، نخبه، روشنفکر، شايسته سالاري، گردش نخبگان |
نسخه قابل چاپ |