پاسخ به:بانک مقالات زبان و ادبیات فارسی
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 3:18 PM
10 : نامه فرهنگستان ارديبهشت 1380; 5(1 (پياپي 17)):126-132. |
نظري اجمالي به آثار اسماعيل فصيح (4) |
اجاكيانس آناهيد* |
در اوايل دي 1362، دو همسفر به اهواز جنگ زده و غرق خاموشي مي رسند: «جلال آريان» با هدفي شخصي و خود انگيخته براي جستجوي «ادريس»، پسر مطرود کارگر پيرش، که از معلولين جنگ و مجهول المکان است، و «منصور فرجام» 26 ساله داراي درجه دکتري در رشته رايانه از آمريکا، با ماموريت رسمي راه اندازي مرکز آموزش فناوري رايانه. آريان روزها را صرف رديابي ادريس مي کند و شب ها را در منزل «دکتر يارناصر»، از دوستان ديرين، مي گذراند. «دکتر فرجام» نيز، با کوشش و شوقي زايدالوصف، به تهيه طرح هاي مقدماتي و فهرست لوازم و امکانات و کادر مورد نياز طرح مرکز رايانه مي پردازد و آريان را در مهماني هاي دوستانه همراهي مي کند. در يکي از همين ديدارهاست که هر دو با خانم «شايان (جزايري)» و دو خويشاوند جوان او، «لاله» و «فرشاد»، آشنا مي شوند. شايان، همسر «مريم جزايري»، پس از انقلاب اعدام شده و خود مريم نيز، که تحصيل کرده و از شاغلين پرسابقه شرکت نفت است، درگير مشکلات شغلي و در خطر اخراج است. لاله و فرشاد هم دچار غم هايي پنهاني اند. سرانجام، آريان، پس از تلاش هاي فراوان، ادريس را، که يک دست و يک پاي خود را از دست داده و صورتي نيم سوخته دارد، در آبادان مي يابد. با شدت گرفتن جنگ، خطر بمباران اهواز و ساير شهر هاي جنوب حتمي است. فرشاد به زودي عازم جبهه خواهد شد و لاله، که به او علاقه مند است، از بيم از دست دادن او، دست به خودکشي مي زند، اما نجات مي يابد. مريم، که اينک بدون شغل و مسکن و در معرض تهديدهاي دشمن ديرينه اش «ابوغالب» است، دل تنگ فرزندي است که در خارج به تحصيل اشتغال دارد و او، به دليل ممنوع الخروج بودن، سال ها از ديدارش محروم است. آريان، براي کمک به مريم، او را، با ازدواجي مصلحتي، به عقد خويش در مي آورد و، به اين وسيله، گذرنامه جديدي براي او آماده مي کند... |
كليد واژه: |
![]() |
نسخه قابل چاپ |