پاسخ به:فرماندهان شهید لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
دوشنبه 21 فروردین 1391 3:28 PM
در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در روستای «دریجان» دیده به جهان گشود. پدرش گویی می دانست او کشته راه خدا می گردد لذا نام و را ذبیح ا... (کشته خدا) نهاد. شهید بزرگوار دوران طفولیت را در آغوش گرم والدینش سپری نمود و پس از آن دوران ابتدائی را در همان روستای زادگاهش به پایان رساند. اضافه بر استعداد خدادادی او که همیشه در بین همکلاسیهایش ممتاز و نمونه بود، جو کاملاً مذهبی خانواده او را چنان بار آورده بود که ذوق سرشار و بی حد شهید به مسائل مذهبی و اخلاقیش از تمام هم سن و سالهایش را شاخص کرده بود. ذبیح ا... پس از طی دوران ابتدائی جهت ادامه تحصیل وارد شهرستان بم می شود. دوران راهنمائی و متوسطه را با موفقیت کامل به پایان رسانید و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی موفق به اخذ دیپلم از هنرستان صنعتی بم گردید. وی در محیط مدرسه و تحصیل همگام با اوج گرفتن تضاهرات و راهپیمائیهای ملت مسلمان ایران بر علیه رژیم طاغوت و ستمشاهی نقش حساسی را در ارشاد و آگاهی مردم علی الخصوص محیط تحصیلش داشت که بارها از سوی ساواک مورد تهدید قرار گرفت و هرگز این تهدیدات او را از راهش و هدفش نتوانست باز دارد.
این سردار تشنه خدمت به اسلام و انقلاب بود و شعارش حراست و حفاظت از خط ولایت و دستاوردهای انقلاب بود. وارد سپاه می شود و با برادر شهیدش جعفر دریجانی در یک سنگر مشغول خدمت می گردند. این دو شهید بزرگوار نه تنها به منزله عضوی برای سپاه بلکه، پایگاهی برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بم بودند. اخلاق، رفتار و اعمال این دو برادر برای تمامی برادران پاسدار الگو و راهنما بود. شهید ذبیح ا... در سپاه معمولاً سخت ترین و مشکل ترین مأموریتها را انتخاب می نمود و جلودار بود. از طرف سپاه قبل از شروع جنگ تحمیلی به اغلب نقاط کشور اعزام و انجام وظیفه نمود. ملت محروم خطه سیستان و بلوچستان و حتی سرزمین تفدیده آن منطقه گواه زحمات و تلاش شبانه روزی این شهید می باشد. بعد از اتمام مأموریتش از سیستان و بلوچستان در سال 1361 با دختر عمویش که یکی از طلبه های حوزه علمیه فاطمیه بم بود ازدواج نمود. با آن همه مشکلات خانوادگی که شهید داشت نه تنها ازدواج مانع از فعالیتهایش نشد بلکه این زوج جوان با الگو گرفتن از زندگی مولای متقیان علی ابن ابیطالب (ع) و همسرش فاطمه زهرا(س) با علاقه و عشق فراوان و با شور و هیجان بی حد هر یک در وظیفه خود رسالت خود را انجام میدادند.
شهید بزرگوار بعد از شروع جنگ تحمیلی مدتی در ستاد منطقه در واحد عقیدتی با زحمات شبانه روزی و آموزش عقیدتی برادران مجدداً به سپاه بم بر میگردد.
وی با سمت معاون پرسنلی لشکر 41 ثارا... به خدمت خود در جبهه های جنگ ادامه میدهد. بعد از ماهها جنگ و نبرد و شرکت در عملیاتهای متعدد با اصرار زیاد فرماندهانش به معاونت ستاد لشکر پیروز 41 ثارا... مصوب می گردد.
وی علاقه فراوانی به بسیجی ها داشت و رشادت و جانبازی این سردار و فرمانده دلیر را تک تک برادران بسیجی به یاد دارند. شهید در عملیات پیروزمند والفجر 8 شدیداً در اثر مواد شیمیایی مجروح میگردد و جراحات عمیقی بر می دارد و یادمان نخواهد رفت آنهمه دردی را که تا به صبح تحمل می نمود و خیلی هم خوشحال بود. هنوز صحت کامل نیافته بود که با اصرار فراوان به محل کارش یعنی جبهه برگشت و گوئی محیط خارج از جبهه برای او قفس و زندان بود. اکسیر وحی چنان او را در مقابل عظمت پروردگار نرم و روان کرده بود که هنگامی به رکوع روان می شد چه بسا حریر نرم و لطیفی بود و چون به سجود می نشست از گرمی کلام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) گرم می شد که حرارت عبادتش دیگران را هم گرم می نمود.
اما ذبیح ا... چون حریر نرم و چون گل لطیف روی دیگری داشت و آن هم از معدن جوشان و تحرک بخش و مکتب فضیلت ساز قرآن است که هنگام رویارویی با دشمن خدا و اسلام همچون سرب مذاب دشمن را می سوزانید و همچون آتشفشان فوران شده، خروشان بود. از قول دوستانش در عملیات کربلای 5 که می گویند: ایشان در عملیات پیروز کربلای 5 نیز مجروح می گردد که باز هم حاضر به عقب آمدن از صحنه نبرد نگردید. همدوش با رزمندگان می جنگید و عملیات را هدایت می نمود تا اینکه در مورخه 30/10/65 با آگاهی کامل و چشمی باز از زندگی- شهادت- نبرد و هجرت به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت در راه خد ا بود نائل آمد.
منابع زندگینامه: پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.