پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی
سه شنبه 5 اردیبهشت 1391 10:21 AM
1 : پژوهشنامه فلسفه دين (نامه حكمت) بهار و تابستان 1386; 5(1 (پياپي 9)):5-21. |
زمانمندي در تفكر جديد |
صانعي منوچهر* |
* دانشگاه شهيد بهشتي |
بنابر مفهوم زمانمندي، علوم به دو بخش طبيعي و انساني تقسيم مي شوند. علوم انساني علوم زمانمند يا تاريخمند است، يعني وقوع تاريخي آن ها پيوند ضروري با زمان وقوع آنها دارد و اين امر بر خلاف علوم طبيعي است. زمانمندي در عصر جديد از فلسفه دكارت برخاست، اما در فلسفه هاي آلماني از لايب نيتس تا هايدگر پرورش يافت. نتيجه اين ديدگاه عبارت است از اختصاص هر رويداد فرهنگي به زمان خاص آن. زمانمندي از ويژگي هاي تفكر جديد است و در فلسفه يوناني كه منابع اصلي آن آثار افلاطون و ارسطوست، نشاني از آن ديده نمي شود؛ زيرا زمان از نظر افلاطون سايه و تصوير ابديت و از نظر ارسطو يكي از مقولات عرضي است. در حالي كه مفهوم زمانمندي متضمن اصالت وجود زمان است. در عصر جديد، دكارت كه فلسفه او صبغه مسيحي دارد، اعلام كرد كه لحظات و آنات زماني هر كدام يك واقعيت اصيل و از لحاظ وجودي مستقل از آنات ديگر است، و كانت در هر دو حوزه حس و فهم دخالت مستقيم و مؤثر زمان را در تحقق «محسوس» و «مفهوم» اعلام كرد. زمانمندي در عصر جديد پيوندي ناگسستني با تاريخمندي دارد و اين ارتباط از ويژگي هاي منادولوژي لايب نيتس است؛ زيرا منادهاي لايب نيتس در يك فرايند نامتناهي در طول زمان (تاريخ) صفات خود را از قوه به فعليت مي رسانند. در فلسفه هگل، مفهوم «ضرورت ديالکتيكي» به اين خاصيت زماني اضافه شد و هگل اعلام كرد كه حوادث تاريخ در همان زمان و به همان صورت كه رخ داده اند، بايد رخ مي دادند. اين سنت زماني - تاريخي فلسفه آلماني به ديلتاي رسيد و او با استفاده از اين سنت، دو مفهوم تاريخمندي و نقد عقل تاريخي را در هم آميخت. سرانجام هايدگر در كتاب «وجود و زمان» حالت هستي را ذاتا زمانمند و زمانمندي را جوهر هستي اعلام كرد. |
كليد واژه: زمان، زمانمندي، تاريخ، علوم انساني، علوم طبيعي، ابديت |
نسخه قابل چاپ |