تو حوری هستی؟
فکر کردم که شهید شدم و الان توی بهشتم . اما هنوز حالم جا نیامده که بروم میوه بخورم و زیر درخت ها گشتی بزنم . پرستار یک دفعه وارد شد . من هم که فکر می کردم در بهشت هستم . گفتم: تو حوری هستی ؟ پرستار که فکر کرده بود خیلی زیباست . گفت : بله من حوری هستم . من هم گفتم : اگر تو حوری هستی پس چرا این قدر زشتی ؟ پرستار عصبانی شد و آمپول را محکم در دستم فرو کرد .