0

حکایات عبرت آموز

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:حکایات عبرت آموز
جمعه 29 مرداد 1389  9:29 AM

سعادت ابدى


در كتاب « اسرار معراج » اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرت‏آور را مى‏خوانيم : در زمان رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در شهر مدينه ، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح ، به طورى كه كسى در حق او در هيچ موردى ، گمان سوء و ظن خلاف نداشت .
شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مى‏كردند ، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش ، در بعضى از شب‏ها به خانه مردم مدينه ، دستبرد مى‏زد ! !
شبى براى دزدى از ديوار خانه‏اى بالا رفت ، اثاث زيادى در آن خانه بود و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود ، عجيب خوشحال شد كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان ، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد .
همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار ، منظره فريبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مى‏نگريست ، به فكر فرو رفت : دزدى تا كى ، ننگ تا چه مدت ، براى چه بايد زحمات انبيا و اوليا را از ياد برد ، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد ، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست ، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل ، جواب اين همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد ؟ ! !

آرى ، با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد كه براى من راه گريز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود ، آن روز پس از اتمام حجت حق ، مبتلا به غضب خداوندى مى‏شوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگى‏هايم را پس خواهم داد ! !
پس از اندكى تأمل و فكر ، از دزدى و تجاوز به آن زن ، سخت پشيمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت .
به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و در حضور آن جناب نشست !
ناگهان ديد ، زن صاحب خانه‏اى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن ، در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد ، عرضه داشت : اى رسول خدا ! زن بى‏شوهرى هستم همراه با ثروتى زياد ، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم ، اما ديشب به نظرم رسيد كه دزدى به خانه‏ام راه پيدا كرده ، گر چه چيزى نبرده ، ولى مرا وحشت زده كرده ، از اين پس مى‏ترسم در تنهايى ادامه زندگى دهم ، اگر صلاح مى‏دانيد براى من همسرى انتخاب كنيد 
حضرت اشاره به آن مرد ـ يعنى به دزد شب گذشته ـ كردند و فرمودند : اگر ميل دارى ، تو را به آن شخص تزويج كنم ، زن به چهره مرد خيره شد ، او را پسنديد و نسبت به او اظهار ميل و رغبت كرد .
پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عقد آن زن را براى آن مرد بست ، سپس هر دو به منزل آمدند ، دزد در كمال نشاط و شادى داستان خود را براى آن زن تعريف كرد و به او گفت : اگر شب گذشته ثروتت را مى‏بردم و دامن عفتت را آلوده مى‏كردم ، علاوه بر اين كه يك شب بيشتر در كنار تو نبودم ، آتش غضب هميشگى حق را ، براى خود برمى‏افروختم ، ولى در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هواى نفس صبر و استقامت ورزيدم و در نتيجه براى هميشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابد رسيدم ! !





قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها