نماز شگفت
دوشنبه 8 اسفند 1390 8:30 PM
محمد نوری زاده
اگر شگفتی تولد مسیح(ع) آن چنان راز آلود است که جز «پسر خدا» بودن، شأن دیگری پسندیده او نیست، لاجرم، آدم(ع)، که نه پدر داشت و نه مادر، به خداوندی محق تر است! اما نه، این احتجاج خدای متعال در قرآن، اشاره به این دارد که در همین عالم ماده، معماهایی هست مختص مؤمنین! به طوری که پاسخ یابی برای این معماها، با ذره بین علم محض و مصطلح، ممکن نیست. اگر مسیح(ع)، معمایی شگفت و تاریخی است، مهدی(عج) ما قشنگ ترین و ناب ترین معمای هستی است که تاریخ در مشت اوست و «آینده» در افق برنامه هایش! پس «آینده»، بی چون و چرا از آن یاوران مهدی است. و یاوران مهدی(ع ج)، حتماً و قطعاً محدود به ما و فرزندان ما نیست. ما اگر لیاقت های خود را تقویت کردیم و زشتی ها را از جامعه خود زدودیم، یقیناً جمعیت قابل اعتنایی از آن ۳۱۳ تن، از ما خواهند بود، اگر نه، در هرکجای دنیا که باشد، حق، مخاطب و سرباز خود را می پرورد و هیچ اعتنایی هم به گذشته غرورآفرین ما نمی کند. چرا؟
خواهم گفت:چند هفته پیش شصت نفر از روشنفکران آمریکایی، در یک نامه مفصل به بوش رئیس جمهور آمریکا، زمین و زمان و تولد و مرگ و بشر وآزادی و حق را به هم دوختند و سر آخر، از میان الفاظ و دلایلی به ظاهر فلسفی- اجتماعی، حاجت از پیش مشخص خود را با نام «جنگ عادلانه» بیرون کشیدند و با همین یک نامه، زمینه تئوریک جنگ افروزی آمریکا را فراهم آوردند تا از این به بعد، پشت جناب بوش، به هیمنه ای از الفاظ فیلسوفانه و آکادمیک گرم باشد تا دهان اهل علم و صاحبان اندیشه نیز بسته شود. دنیای عجیبی است! به قول دوستی، دنیای امروز، پیچیده ترین عصر تاریخی خود را سپری می کند. البته نه اینکه فکر کنید این پیچیدگی به میزان رشد علم و تکنولوژی بستگی داشته باشد، نخیر، این پیچیدگی، اتفاقاً، خانه در جهل بشر امروز دارد!
نامه آن شصت نفر روشنفکر که جملگی از فیلسوفان و استخوان خردکرده ها و نظریه پردازان به نام آمریکا بودند، در داخل کشورمان، و مخصوصاً در میان طایفه روشنفکران خودمان، دست به دست شد و جز در عده ای اندک، هیچ غیرتی را برنیانگیخت! روشنفکران داخلی ما که بابت مثلا عطسه فلان آدم مشکوک، نامه های تیز و تندی به دستگاه ها و شخصیت های مسئول جامعه صادر می کردند و با مته گذاردن به مغز الفاظ و معانی، نردبان بلند سواد خود را به نمایش می گذاردند، این بار، نفسشان به شماره افتاد و با درماندگی به دست و پا افتادند که چه بکنند! از یک طرف، با نگاه به نامه آن شصت نفر نظریه پرداز آمریکایی، می دیدند یاللعجب، این دنیا و تولد و آزادی و حق و بشر و مقولاتی که اینان در نامه شان آورده اند، عین الفاظ خودشان است! یعنی خودشان قبلا در کلاس همان روشنفکران آمریکایی و از طریق مطالعه آثار آنان به مقام منیع روشنفکری ارتقا یافته بودند، منتها با «جنگ عادلانه» پیشنهادی روشنفکران آمریکایی چه بکنند؟ روشنفکران ما، سال های سال با کپی برداری از نوشته های همین جنابان به وادی روشنفکری پا گذارده بودند و اصلا در آثار آنان نشانی و خبری از «جنگ عادلانه» ندیده بودند. پس حالا چه بکنند؟ اگر به نامه آن شصت نفر پاسخ ندهند، مقام روشنفکری خود را زیر سؤال برده اند، اگر به آن پاسخ بدهند، چگونه ادله و صغری، کبری های فلس فی اساتید خود را منکر شوند و بگویند «جنگ عادلانه» محصول نمکی است که فیلسوفان و نظریه پردازان آمریکایی به طور مستمر از امور مالی سازمان سیا دریافت می کنند. خلاصه این شد که روشنفکران ما دست به قلم شدند و ضمن تأیید احتجاجات فلسفی اساتید خود، پشت چشم نازک کردند که:«متأسفانه، ساحت پاک روشنفکران، آلوده سیاست شد» (!)
من معتقدم جهان با گام های بلند، به سمت سرنوشت معهود خود پیش می رود و انرژی این قدمها، از شوق رؤیت حاکمیت اندیشه مهدی(عج) تأمین می شود!
اندیشه مهدی ما برخلاف اندیشه روشنفکران معیوب خودمان، نه تنها چشم حسرت به فرآورده های غربی ندارد، بلکه دست روشنفکران منجمد را می گیرد و آنان را از پای سفره واخوردگی، به دستیابی افق های روشن و نورانی تهییج می کند. اگرچه من این اعتقاد را نیز دارم که پز روشنفکری این ظرفیت را دارد که معلومات کج و معوج خود را به رخ بکشد و مهدی ما را به مناظره بخواند و با انتشار نامه های سرگشاده، راه گریزی برای تکبر جاهلانه خویش بجوید. مگر نه اینکه روشنفکران جاهل عرب، سخنان ناب و محض حق را از میان دولب مبارک معصومین(ع) می شنیدند و باز به جایگاه جهل خود بازمی گشتند! چرا؟ چون پز روشنفکری، حکایت ها دارد! بماند!
دوستی می گفت در جهان اسلام و درهمین اوضاع و احوال خوف انگیزی که آمریکا و همراهانش مستقیماً برای جمهوری اسلامی ایران تعیین تکلیف می کنند و توپ و تشر می آیند، تنها کسی که مردانه و بدون ذره ای تردید و بدون هیچ اما و اگر در برابر تکبر ابر قدرتی آمریکا ایستاده است، شخص مقتدای ما خامنه ای است. و باز می گفت: امروز، حیات اسلام به تارمویی بند است. درست مثل پناه گرفتن پیامبر اکرم(ص) در غار حرا که حیاتشان و بقای اسلام به تار عنکبوتی بند بود و خداکارسازی کرد. به این دوست عزیز گفتم آن تار عنکبوت با خودش درس بزرگی حمل می کند. و آن اینکه: ای مؤمنین، شما به تکلیف مسلمانی خود عمل کنید، ما شما را حفظ می کنیم، اگرچه این حفاظت، به وسیله حصار سستی چون تار عنکبوت باشد. یعنی چه که امروزه حیات اسلام به تار مویی بند است؟
مگر چشم نداریم هیبت مردان و زنانی را ببینیم که هر کدامشان بیرق سبزی هستند و چشم کفر را می رنجانند؟ «قد افلح المؤمنون» یعنی حتماً و بدون ذره ای تردید و بدون هیچ اماواگری، مؤمنین پیروزند! این همه انرژی و امید در این آیه کوچک، شوق انگیز نیست؟ کافی نیست؟ بگذار طایفه روشنفکران ما و سران منفعل کشورهای اسلامی در تردید و تب و لرز بمیرند. مردم، بله مردم مسلمان، راه خود را یافته اند و نشانی راه گلوی آمریکا را نیک می دانند!
مهدی(عج) ما در راه است. گوش کن! صدای قدم های مهدی را در حضور سه میلیون معترض مسلمان سنی، در رباط مراکش بشنو! صدای قدم های مهدی ما را در عصبیت کور بوش و نظامیان و مشاورانش ببین! صدای قدم های مهدی ما را در پنبه شدن همه زحمت چندین ساله روشنفکران معلق داخلی بشنو! من در سبزینه هر گیاه و گل، در صدای رعد، در التهاب جوانان فلسطینی، در جهل عمیق روشنفکران آمریکایی، در صدای مطمئن خامنه ای، در سیادت و هویت رئیس جمهور، آری، در همه اینها، مسیح را می بینم که با مهدی ما نماز می گذارد. سر که می چرخانم، هیچ نشانی از هیمنه بوش و دستگاهش نمی بینم! چه نماز گوارایی!
منبع:موسسه جهاني سبطين