0

مطالب خواندنی ماه رمضان

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان
چهارشنبه 20 مهر 1390  8:12 PM

من بازم عسل می‌خوام

عسل

[با چشمای وَر قُلُمبیده از خوشحالی] : ســــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــام، خوب هستیــــــــــــــــــــــن؟

حتما میخواین بپرسین حالا چرا سلام و احوال پرسیم اینقدر كِشداره؟

خب بابا این كه معلومه، ماه رمضون تموم شده دیگه، منم كه الان یه ناهار توپ زدم تو رگ دیگه مثل چند روز پیش بی‌حال و رمق نیستم!

اینه‌كه الان مثل یه فنرِ در رفته هی میپّرم اینوَر و اونوَر و سر صدا می‌كنم!

به شُمام كه رسیدم دیگه نیشَم تا بناگوش وا شد! عیبی داره؟

میدونی؟ آخه بعد از ظهرای ماه رمضون، بدجوری روزه منو میبرد. اونقدر كه حال هیچ كس و هیچ كاری رو نداشتم.

اما الان دیگه از اون بی‌حالی خبری نیست!

 

          [انگار نطقم بند اومده] :  . . . نمی‌دونم چرا یهو دلم گرفت!؟

 

          [انگشتام رو كیبورد خشك شده] :  . . .

 

          [درحالیكه اشك تو چشمام جوش اومده] : اصلا یهو انگار یكی اومد و دیالوگمو گرفت و اونی كه می‌خواستم براتون بگم رو عوض كرد.

با اینكه همین چند خط پیش داشتم ازش بد می‌گفتم ولی نمی‌دونم چرا دلم بی اختیار برای ماه رمضون تنگ شد!

خودمونیم! ولی با اون همه گشنگی و تشنگی و بی‌حالی عجب روزایی بود. عجب ماهِ عسلی بود. مثل زولبیاش شیرین. این آخریا آی می‌چسبید، آی می‌چسبید.

خیلی زود رفت، زودتر از اونی كه من بتونم باهاش خداحافظی كنم!

آخه با اینكه گاهی وقتا ازش كلافه می‌شدم ولی دوسِش داشتم.

نمی‌دونم شما تونستین باهاش خدا حافظی كنین یا شمام مثل من لحظه‌ی رفتنِ اون سرتون گرم بود؟

دلم می‌خواد براش یه نامه‌ی عاشقونه بنویسم. باهاش خداحافظی كنم. ازش بخوام كه اونم واسه من دعا كنه بازم ببینمش.

 

          [میرم پایین كنار پنجره نظرات، دو دستی دو لنگه شو باز می‌كنم و یه نفس عمیق می‌كشم] : من نامه‌ام رو همین زیر می‌نویسم.

اگه تو هم حرف نگفته‌ای باهاش داری. اگه تو هم میخوای باهاش وداع كنی. اگه دلت گرفته بی دلیل.

بیا كنار پنجره‌ی مطلب من. تو هم مثل من به سفیدی بیكرانه‌ی اون حرفاتو با سرانگشتانت فریاد بزن.

مطمئنم كسی هست صدای ما رو بشنَوِ، همون ماه قشنگ.

پنجره‌ی نظرات آغوششو به دلِ تنگ تو باز كرده. حرفهای دلت رو با ماه كریم؛ ماه عسل؛  توی گوش این پنجره آواز بخون.

پنجره

          [چند قدمی میرم، بعد تندی برمی‌گردم] :راستی همین الان یه چیزی توی سرم جرقه زد كه حیفم اومد نگم. برای رسیدن به ماه رمضون دیگه یه راه میونبر هست.

تازه! لابلای این همه شب توی سال، قبل از ماه رمضون، شبهایی هستن كه شب قدرند.

اون میونبری كه گفتم یه رودخونه‌س كه همیشه در دل این سالهای جاریه و از دل تاریكیها به سوی نور میره. توی اون رود كشتی زیاده. هركدم رو كه سوار بشی به مقصد میرسی. اما یكی از همه سریعتره! اگر بتونی اونو سوار شی كه كارِت درسته.

اگه نفهمیدی خودم میگم: اون رودخونه، ولایت اماماس. اما...

اما توی اون رودخونه یه كشتی هست كه سرعتش خیلی بالاس.

اون كشتی، كشتی امام حسینه! ان الحسین مصباح الهدی و سفینة  النجاة

نشنیدی امام صادق چی گفته؟ كُلُّنا سُفُن النَجاة لكن سَفینَة جَدی الحُسَین (ع) اَوسَعٌ وَ فی لُجَج البِحار اَسرَع.

ما همه كشتیهای نجاتیم اما كشتی جدم حسین فراختر، و در پهنه‌ی دریاها پرشتابتر است.

و اون شبهای قدری كه گفتم یكی مثل شب ورود مسلم به كوفه‌س؛ یكی دیگش شب عرفه، یكی دیگش...

...

راستی نوشتن نامه وداع یادت نره!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها