استعداد ایرانیان در زبان خارجی
دوشنبه 28 شهریور 1390 9:14 PM
استعداد ایرانیان در زبان خارجی
دکتر عبدالمحمود رضوانی: ایرانیان استعداد بالایی در یاد گیری زبان خارجی دارند.
دکتر عبدالمحمود رضوانی متولد سال 1333 است سال 1350 یعنی در 17سالگی تدریس زبان انگلیسی را آغاز کرد و تاکنون یعنی قریب به 40سال در موسسات و نهادها و دانشکدههای مختلف در سطوح گوناگون تدریس کرده است.علاوه بر تدریس، بین سالهای 60 تا 62 مسئول نشریه اخبار اقتصادی رویتر و بین سالهای 72 تا 74 دبیر کل انجمن مترجمان ایران بوده است. کتب متعددی تالیف و ترجمه نموده که اکثرا مربوط به تدریس زبان انگلیسی میباشند.مورد مشورت سازمانها و وزارت خانههای مختلف در زمینه تدریس و ترجمه بوده و در سمینارها و... بوده است.
یکی از مشکلاتی که در حال حاضر در کشور و حتی در میان قشر تحصیلکرده ایرانی وجود دارد، بحث آموزش و فراگیری زبان است. وقتی در این موضوع دقیق میشویم گویی در جایی مشکل وجود دارد. شاید اولین تصور این باشد که ایرانیها در آموختن زبان انگلیسی استعداد ندارند و یا اینکه دولت و مسئولان در آموزش زبان برنامهریزی نداشته اند. به نظر شما چرا ایرانیها در فراگیری زبان اینقدر مشکل دارند؟
اینکه ایرانیها استعداد فراگیری زبان ندارند قطعا تصور غلطی است. چرا که از بین تمام هنرها ایرانیان همواره در ادبیات و بهویژه شعردرخشیده اند. از بین 10 قله شعر جهان شش تا ایرانی هستند و این تنها ادعای من نیست بلکه بسیاری از دست اندرکاران ادب جهان به آن اذعان دارند. برای اثبات قدرت زبان آموزی ایرانیان کافی است که به نحوه بازی با الفاظ آنها توجه کنید و ببینید که چگونه واژهها را مثل موم به هر شکلی که خواهند در میآورند.
منظور شما از قدرت ادبی و بهکار گیری لغات توسط ایرانیان چیست؟
ایرانیها به راحتی قادرند واژهها را چه با معنی حقیقی آنها و چه با مفهوم مجازی شان بهکار گیرند. دو پهلو گویی نیز از عادات و تواناییهای ایرانیان است.در بسیاری از موارد حتی در مکالمات روزمره کلام ایرانیان پر از ابهام و ایهام و کنایه و استعاره و اغراق و... است و گویی صناعات ادبی تنها مختص کلام فاخر ما نیست، بلکه در محاورههای روزانه نیز فراوان به کار میروند. نتیجه اینکه ایرانیها به خوبی استعداد فراگیری زبان را دارند و اگر در این زمینه اشکالاتی مشاهده میشود قطعا باید آن را در جای دیگری پیدا کرد.
اصلیترین مشکل ایرانیان در آموزش زبان انگلیسی چیست؟
به عقیده بنده اصلیترین مشکل ایرانیان در فراگیری زبان انگلیسی رعایت نکردن تقدم و تاخر چهار مرحله یادگیری است. در واقع این معلمان و اساتید هستند که ترتیب را رعایت نمیکنند.
میتوانید چهار مرحله اصلی آموزش زبان انگلیسی را به ترتیب نام ببرید؟
این چهار مرحله به ترتیب عبارتند از شنیدن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن، درست همانگونه که یک کودک زبان مادریاش را فرا می گیرد. ولی میبینیم که در ایران به مهارتهای شنیداری و گفتاری آنچنان که باید پرداخته نمیشود و بیشتر تاکید روی خواندن و نوشتن است. حتی گاهی میبینیم نوشتن که قرار است مرحله پایانی باشد، مقدم بر سایر مراحل قرار میگیرد.
در حقیقت میتوان این برداشت را از صحبتهای شما داشت که یک بچه 12 ساله که در دوران راهنمایی آموزش زبان انگلیسی جزو دروس او قرار داد در صورتی که روش آموزش صحیح باشد به خوبی میتواند زبان انگلیسی را یاد بگیرد.
بدون شک چنین است. در صورتی که روش آموزش صحیح باشد هر کسی قادر است زبانی را بیاموزد، بهویژه کودکان و نوجوانان که در این زمینه بسیار مستعد ند و قادرند حتی چند زبان را در آن واحد فرا بگیرند.
در واقع میتوان گفت که به نظر شما مرحله نخست یعنی شنیدن در آموزش زبان انگلیسی مهمترین مرحله است. اما چگونه و از چه راهی میتوان از شنیدن در آموزش زبان استفاده کرد؟
قطعا شنیدن یکی از مهمترین مراحل است که تحت هیچ عنوان نباید از آن غافل شد. برای اینکه به اهمیت آن پیببریم فقط به این نکته توجه بفرمایید که فلان نوا یا سرودی را که زمزمه میکنید و میخوانید چگونه فرا گرفتید؟ جواب واضح است. تنها از طریق شنیدن از رادیو و تلویزیون و سایر وسایل ممکن. در اینجا نه تنها شعر را فراگرفته اید بلکه ادای صحیح واژهها و زیر و بم جملات را نیز آموخته اید یعنی درست همان چیزی که در یادگیری یک زبان انتظار داریم. افراد زیادی را میشناسیم که از راه تماشای فیلم و برنامههای دیگر به یک زبان بیگانه، آن زبان را تا حدی آموخته اند. چندی قبل کودکی را دیدم که فقط با دیدن کارتون به زبان انگلیسی این زبان را مانند یک کودک انگلیسی زبان صحبت میکرد و جالب تر اینکه این کودک حتی قادر نبود یک حرف انگلیسی را بخواند و یا بنویسد. بالعکس میشناسیم افرادی را که به دستور زبان یک زبان بیگانه احاطه دارند و به مقدار کافی نیز از معلومات لازم برخوردارند و حتی به ترجمه مکتوب میپردازند، لیکن قادر به تکلم نیستند چراکه به مهارتهای شنیداری و گفتاری شان نپرداخته اند.
به نظر میرسد، استفاده نکردن برخی از اساتید از روش آموزش بصری به فرهنگ شفاهی ما بر میگردد.
اصولا برخی افراد نو گریزند یعنی در مقابل هر پدیده جدیدی حداقل در ابتدا جبهه میگیرند و سعی دارند که کارشان را به همان روشهای سنتی پیش ببرند. به همین منوال، بعضی مدرسان زبان نیز مایل به استفاده از این همه وسایل کمک آموزشی نیستند. وسایلی که میتوانند تا حد زیادی موثر باشند و کار را آسان کنند، ضمن اینکه ایرانیان همواره به انتقال سینه به سینه فرهنگ متکی بوده اند. به عنوان مثال برخی از موسیقیدانان برجسته ایرانی به کلی با زبان نت بیگانهاند و قادر به نوشتن و خواندن آن نمیباشند.
اما اگر از بحث مدارس و آموزشهای دولتی بگذریم، در آموزشهای خصوصی نیز دیده میشود که روشهای مختلفی برای آموزش زبان انگلیسی وجود دارد. آیا این تعدد روشها برای فراگیران زبان مشکلی به وجود نمیآورد؟
اتفاقا به عکس، در آموزشگاهها و موسسات خصوصی تدریس زبان باید از روشهای مختلف استفاده شود، چرا که افراد در سنین مختلف و با طیف وسیعی از تقاضاهای گوناگون به آنها مراجعه میکنند. یکی مایل است صرفا در حد مکالمات روزمره زبان را بیاموزد و دیگری میخواهد خود را برای کنکور دانشگاه آماده کند. برخی باید خود را برای امتحانات بینالمللی مورد نیاز برای ادامه تحصیل در خارج از کشور آماده سازند و عدهای نیز میخواهند زبان را در چنان حدی بیاموزند که قادر باشند متون بسیار ثقیل سیاسی، اجتماعی اقتصادی را درک کنند و مقاله بنویسند و حتی یک مترجم همزمان بشوند. حال بسته به اینکه متقاضی کودک است و یا بزرگسال، باسواد است و یا بیسواد و کم سواد و به چه منظوری قصد دارد زبان بیاموزد باید روشی مناسب در نظر گرفته شود. در این موسسات آموزشی معمولا یک SOP به معنی وحدت رویه و یا روش استاندارد وجود دارد. یعنی قرار است همه مدرسان یک مقطع خاصی را به یک شکل درس بدهند تا اولا همه زبان آموزان تحت یک روش زبان فرا بگیرند و ثانیا وقتی شاگردی از کلاسی به کلاس دیگر میرود و یا معلماش تغییر میکند در امر آموزش اخلالی ایجاد نشود. البته در مدرس نیز باید چنین باشد.
شما بیشتر ایرادات را در آموزش دولتی و در مدارس مطرح کردید. در صورتی که این مشکل را در برخی از مراکز خصوصی آموزش زبان نیز شاهد هستیم.
همانطوری که گفته شد در موسسات خصوصی قرار است وحدت رویهای وجود داشته باشد. ولی این بدان معنی نیست که همه مدرسان آنها لزوماً روش استانداردی را دنبال میکنند. در بسیاری از این نهادهای آموزشی هر معلمی روش خاص خود را بهکار میگیرد. البته این تشتت در مدارس بیشتر به چشم میخورد. چه در آموزشگاههای خصوصی و چه در مدارس باید آموزشهای ضمن خدمت هم وجود داشته باشد تا معلومات و روشهای تدریسی مدرسان را به روز کند.
وضعیت در دانشگاهها چگونه است؟
متاسفانه در دانشگاهها دانشجویان بیشتر در معرض یک سری تئوری قرار میگیرند وبه جای آنکه خود زبان را فرا بگیرند مطالبی را راجع به زبان فرا میگیرند و در نتیجه به رغم اخذ مدرک معلومات لازم را کسب نمیکنند و در حقیقت به ظرفی زیبا ولی تهی از مظروف میمانند. در حالیکه قادرند درباره زبان و زبان آموزی قلم فرسایی کنند، اصل موضوع را هنوز فرا نگرفتهاند. بنده این افراد را به کارشناسان فوتبالی تشبیه میکنم که خودشان نمیتوانند فوتبال بازی کنند و در حالی که درباره فنون بسیار میگویند و بسیار میدانند از اجرای آن عاجزند.
فکر میکنید برای بهبود کمیت و کیفیت آموزش زبان در دانشگاهها چه باید کرد؟
حقیر عقیده دارم که در دوره کارشناسی، دانشجویان باید فقط زبان عمومی را عمیقا فرا بگیرند و در دورههای بالاتر به گرایشهای مختلف مثل ادبیات و آموزش و ترجمه بپردازند. در واقع ابتدا باید نرمش کرد و بدن را گرم نمود و سپس به کشتی و سایر ورزشها پرداخت. برخی از پذیرفته شدگان در گرایشهای مختلف زبان در دانشگاهها زبان را حتی در سطح بسیار معمولی نیز نمیدانند. پس چگونه از چنین فردی میتوان انتظار داشت که مثلا مطالب و مفاهیم غامض ادبی را درک کند؟ بدیهی است که برای گذراندن درس و گرفتن نمره بدون آنکه مطالب را درک کند آنها را حفظ میکند و طبیعتاً به زودی بیآنکه چیزی یاد گرفته باشد همه چیز را فراموش مینماید. تصور کنید از یک فرد غیر ایرانی که در حد بسیار معمولی فارسی را فرا گرفته انتظار داشته باشیم گلستان بخواند و آن را بفهمد.
آیا باید از فرهنگ غالب این زبان در هنگام آموزش استفاده کرد؟
بسیار زیاد. در واقع زبان و فرهنگ شانه به شانه هم حرکت میکنند. این دو مقوله در هم تنیده و لاینفک هستند. البته این را نباید با تهاجم فرهنگی اشتباه کرد. زمانی زبان آموز زبان مورد نظرش را بهخوبی یاد میگیرد که خود را مصنوعا در محیط قرار دهد. حتی باید اسامی مورد استفاده در متون اسامی مورد استفاده در آن کشورها باشد. نه اسامی ایرانی. باید تصاویر کتب تصاویری مربوط به آن کشورها باشد و بهطور کلی باید حال و هوای آنجایی باشد. فرض کنید در صرف و نحو عربی به جای اسامی عربی از اسامی اروپایی استفاده شود، نا متجانس بودن آن به سادگی قابل درک است. درحالی که امروزه در برخی مقاطع این نکته بسیار مهم و حساس رعایت نمیشود و نتیجتا دانشآموز به جای انگلیسی طبیعی چیزی شبیه آن را فرا میگیرد، یعنی واژههای بیگانه را با فرهنگ زبان مادریاش ادغام میکند و خدا میداند که چه ملقمهای میشود.
به همین دلیل است که برخی اوقات گفته میشود در محیط میتوان زبان را یاد گرفت؟
البته زبان ابعاد مختلفی دارد که برخی از آنها را قطعا در محیط طبیعی تر و سریعتر میتوان آموخت، مثل محاورات روزمره و نکاتی که به فرهنگ و حال و هوا مربوط میشود و نیز به دلیل آنکه در محیط فرصت بیشتری برای تکرار هست واژهها و عبارات ملکه ذهن شخص میشوند. گاهی افراد در بکاربردن برخی واژهها و ترکیبات محافظهکارانه عمل میکنند زیرا خوف آن دارند که آن واژه یا ترکیب قدیمی باشد و دیگر بهکار نرود و مورد استفادهاش درست نباشد و مورد تمسخر قرار گیرند، در حالی که وقتی آن را از زبان چند نفر بومی بشنوند این ترس از بین میرود و فرد با شجاعت معلومات بالقوه خود را به فعل در میآورد. البته امروزه با روی کار آمدن اینترنت و ماهواره و دسترسی به منابع و ماخذ بسیار در هر جای دنیا که باشیم میتوانیم تا حد بسیار زیادی خود را در محیط مورد نظر قرار دهیم. اما زبان ابعاد دیگری دارد که فرا گرفتن آنها نیازی به در محیط بودن ندارد. مثلا یاد گرفتن واژههای تخصصی و یا حتی غیر تخصصی، گرامر و چیزهایی از این قبیل. چند سال قبل شخصی که در کانادا مشغول به ترجمه در نهادی بود و نیاز به دانستن زبان پیشرفتهای داشت، برای فراگیری آن نوع زبان به ایران آمد و مدتی در کلاسهای حقیر به تحصیل مشغول بود یعنی اینکه در محیط نوع خاصی از زبان را فرامی گیرید و نوع پیشرفته و آکادمیک آن را در هر کجا که خوب ارائه شود میتوان یاد گرفت، فارغ از اینکه در محیط باشد و یا خارج از آن و در ضمن ایرانیان زیادی را میشناسیم که به رغم زندگی کردن در یک محیط بیگانه آن هم برای مدتی طولانی هنوز از بیان ساده ترین جملات عاجزند. پس صرف در محیط بودن برای یادگیری کافی نیست هر چند که میتواند امر یادگیری را تسهیل و تسریع کند.
برخی ادعا میکنند که زبان را در چهل جلسه یا کمتر و بیشتر آموزش میدهند. این روشها به چه معناست؟آیا آنقدر روشهای آموزش زبان در ایران پیشرفت کرده که به این درجه برسیم یا این مسائل به نوعی بازار گرمی است؟
اگر از چنین افرادی اعم از حقیقی و حقوقی سوال کنید که تعریف زبان چیست و آن متاعی که ظرف چند ساعت عرضه میکنند چه ابعادی دارد، قطعا یا جوابی ندارند یا با سفسطه و مغلطه جوابی بیسر و ته که خودشان را هم قانع نمیکند تحویل میدهند. جالب این است که برخی برای داغ کردن بازارشان از واژههایی مثل «تسلط»، «مسلط»، «تضمین»و «در خواب»هم استفاده میکنند. بهتر است متقاضیان چنین افرادی قبل از ثبت نام سوال کنند که در پایان آن راه به کجا خواهند رسید؟ به چه چیزی مسلط میشوند. نکته دیگر این است که این افراد چیزی را که بخش اعظم آن در ید قدرتشان نیست چگونه تضمین میکنند؟ نتیجه اینکه متقاضیان بعد از مدتی سرخورده و دلزده اصطلاحا زبان را میبوسند و کنار میگذارند و همواره از آن به عنوان چیزی دست نیافتنی یاد میکنند، در حالی که ابدا چنین نیست.
به این خاطر است که برخی از مردم عقیده دارند ایرانیها استعداد یاد گرفتن زبان را ندارند؟
همانطوری که قبلا نیز اشاره کردیم علت آن روشهای تدریسی نا صحیح است ولی البته چنین مواردی نیز مزید بر علت است. وقتی کسی زبان فارسی را با تمام ظرایف و دقایقش فرا گرفته و به آن تکلم میکند و مینویسد، چه دلیلی دارد که استعداد زبان نداشته باشد ؟ اصلا بیان چنین مطلبی نا معقول است ولی البته برای فرا گرفتن یک زبان خارجی در وهله اول انگیزه و در قدمهای بعدی استاد خوب، روش خوب، پشتکار و استمرار لازم است.
تا آنجا که ما اطلاع داریم شما مشغول ترجمه گلستان سعدی به زبان انگلیسی هستید. کمتر مترجم ایرانی را سراغ داریم که چنین کاری را انجام داده باشد.
سالها بود که آرزوی ترجمه گلستان شیخ اجل را در سر میپروراندم ولی جسارت ورود به آن را نداشتم تا اینکه بالاخره قریب به یک سال و نیم قبل تصمیم گرفتم که آن را شروع کنم، چرا که به قول خود حضرت شیخ:
«فصل بهار است خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار».
فکر کردم شاید دیگر فرصتی نباشد و دفع الوقت جایز نیست. به امید حق انتظار میرود که سه سال دیگر به اتمام برسد. البته قبلاً گلستان توسط فردی انگلیسی به نام «جیمز راس»و سپس به وسیله فردی مجاری الاصل به نام «ادوارد رهاتسک» ترجمه شده است. به زعم حقیر ترجمه اولی به مراتب بهتر ترجمه دومی است و«رهاتسک » در واقع بسیاری از مطالب را از روی ترجمه« راس» کپی کرده است، لیکن هیچ یک از آن دو، ترجمه خوبی نیست، چرا که از صناعات ادبی و سیلان و آهنگ گوش نواز کلام فخیم سعدی اثری نمیبینیم. تنها نقل به مضمون کرده اند، آن هم در بسیاری موارد کاملا اشتباه. به عبارت دیگر امانت در ترجمه رعایت نشده است.غربیها اعتقاد دارند که در ترجمه «زیبایی» و«امانت»در ترجمه مانعة الجمع هستند ولی حقیر سعی دارم به لطف خدا خلاف آن را به اثبات برسانم.
یکی از مشکلاتی که به نظر میرسد در میان مترجمان ایرانی وجود دارد این است که آنها کمتر رغبت به ترجمه کتب فارسی به انگلیسی میکنند. مسئله چیست؟
همانطوری که قبلا نیز گفته شد در ترجمه صحبت از دو زبان مبدا و مقصد است. اکثر قریب به اتفاق مترجمان ایرانی زبان مقصدشان فارسی است چون به آن اشراف بیشتری دارند. ترجمه به یک زبان بیگانه کار بسیار مشکلی است و به عبارت دیگر کار هر کسی نیست، هر چند در مورد ترجمه گلستان سعدی واژه «مشکل» کافی نیست بلکه کاری «صعب و سترگ و پر مسئولیت» است.
در بخش گفتاری زبان نیز مشکلات زیادی وجود دارد. به عنوان مثال مترجم همزمان که بتواند به درستی مطالب را ترجمه کند را نداریم.
متاسفانه ایرانیها به رغم استعداد شگرفی که دارند در روند فراگیری یک زبان بیگانه به تکلم آنطور که باید بها نمیدهند چون به تمرین و ممارست نیاز دارد و این موضوع گویا با طبیعت ما مغایر است. اصولا در یادگیری هر چیزی استعداد مهم است ولی پشتکار و تمرین مهم تر. بسیاری از افراد موفق را در رشتههای مختلف میبینیم که بهره هوشی بالایی ندارند ولی به دلیل داشتن پشتکار به اهدافشان نائل شدهاند و به عکس افراد باهوشی را مشاهده میکنیم که به دلیل نداشتن پشتکار نا موفق و شکست خورده اند. بدیهی است که در مراودات و مذاکرات بینالمللی بیان منظور از اهمیت بسیاری برخوردار است. گاهی اتفاق میافتد که شخص آنچه را میخواهد نمیتواند ابراز کند و بنابراین آنچه را که میتواند میگوید و نیازی به گفتن نیست که بین این دو چه تفاوت فاحشی وجود دارد. گاهی شخص به دلیل نداشتن اشراف به زبان، واژههای مترادف را به جای هم به کار میبرد غافل از اینکه هر یک از آنها بار معنوی خاصی دارد. مثلا یکی مثبت است و یکی منفی، یکی خوشایند است و دیگری موهن و غیره و بدیهی است که این استفادههای نابجا چه عواقب جبران ناپذیری میتواند داشته باشد. بنده در این مورد میتوانم مثالهای متعددی را از آنچه که تاکنون اتفاق افتاده ذکر کنم. یکی از معضلات عمده ترجمه در کشور ما نداشتن مترجمان همزمان قابل و دوره دیده است. البته به روایتی این کار سخت ترین کار در دنیاست و انتظار نمیرود که افراد زیادی قادر به انجام آن باشند، ولی به هر حال نیاز هست که همواره تعدادی مترجمان کار کشته آماده به کار داشته باشیم اما متاسفانه اینطور نیست واصولا ما بانکی اطلاعاتی از مترجمان موجود نداریم. دادههای موجود در این بانک قرار است به ما بگوید که چه تعداد مترجم داریم؟ چه تعداد از آنها مترجم مکتوباند و چه تعداد مترجم شفاهی. چه کسانی مثلا از فارسی به انگلیسی میتوانند ترجمه کنند و چه کسانی از انگلیسی به فارسی و تازه آن هم در چه رشته ای؟ اقتصاد، سیاست، هنر، فنی مهندسی و.... امروزه مشاهده میکنیم که یک فرد ثابت در رشتههای مختلف ترجمه میکند و بدیهی است که نتیجه اینگونه ترجمهها چه خواهد بود؟
روش شما در موسسه برای آموزش صحیح زبان انگلیسی چیست؟
از آنجاکه ما دورههای مختلفی را ارائه میکنیم باید روشهای مختلفی را بهکار بگیریم. مثلا دوره گرامر روش خاص خود را دارد و دوره مکالمه روش خود را و به همین منوال سایر دوره ها. اما در کلاسهای خود حقیر که سطح سواد شرکت کنندگان درآن قرار است بالا باشد به تقویت کلیه مهارتها بهویژه مهارتهایی پرداخته میشود که در این سطح بیشتر نیاز دارند. مثلا این دانشجویان که برخی در حد فوق لیسانس و بالاتر هستند قطعا تا حدی به گرامر انگلیسی آشنا هستند بنابراین ترکیبات پیچیده تری به آنها یاد داده میشود. بنده اعتقاد دارم که در سطوح بالا بهویژه، دانش واژگانی شخص باید بسیار عمیق باشد. یعنی نه تنها باید واژههای بسیاری را در حافظه خود داشته باشد بلکه لازم است کاربرد هر یک را نیز به خوبی بداند و این میسر نیست مگر با بهکار بردن آنها در ترکیبات مختلف و آنهم بهطور مستمر. بنابراین در این کلاسها سعی بر این است تا دانشجویان بهطور علمی و سیستماتیک یعنی با تکنیکهای MNEMONICS مثل تداعی معانی و نیز از طریق ریشه شناسی( ETYMOLOGY )واژهها را فرا بگیرند و سپس به آنها فرصت استفاده از این واژهها داده میشود. بهطور کلی در این کلاسها سعی حقیر بر این است که دانشجویان روح زبان را حس کنند نه اینکه ظاهر آن را حفظ نمایند.
می توانید در این رابطه بیشتر توضیح دهید؟
فرض کنید که شخصی سعی میکند تا کت و یا شلوارش را روی یک دیوار صاف قرار دهد. آیا ممکن است؟ قطعا نه. چون که میخ، قلاب، جالباسی یا چیزی شبیه آن لازم است تا آن تکه لباس را نگهدارد. واژهها هم به همین منوال بدون میخ و... در ذهن قرار نمیگیرند. باید با روشهایی این قلابهای ذهنی را ایجاد نماییم. به علم یا فن ایجاد این روشهای تقویت حافظه MNEMONICS گوییم.
ETYMOLOGY نیز به تاریخچه و ریشه لغات میپردازد. اگر سعی شود تا به زور واژهها در ذهن شاگرد قرار گیرند مسلما سریعا فراموش میشوند ولی با تمسک به یک روش علمی یعنی تدریس پیشوندها و پسوندها و ریشهها و تاریخچه لغات، دانشجویان نه تنها واژهها را فراموش نمیکنند، چون که آنها را حس مینمایند، بلکه آنها را در جای درست بهکار میگیرند و با بهکار بردن مقدار کمی انرژی تعداد زیادی واژه را فرا میگیرند.
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت