0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
سه شنبه 3 آبان 1390  8:39 PM

آقامحمّدعلى‏كرمانشاهى

 

 

 

چشمه سار فقاهت

 

اسماعيل محمّدى كرمانشاهى

 

اشاره

 

سه دهه پس از ظهور اسلام، كرمانشاه توسط مسلمانان فتح شد؛ در آن دوران «دينور» مركزيت علمى و سياسى اين منطقه را دارا بود. در قرن‏هاى اوليه اسلام عالمان بسيارى در اين ديار مى‏زيستند. بنابر تصريح نجاشى در كتاب رجال خود به كتاب جوابات اهل الدينور، مردم اين سامان با ائمه اطهار(ع) در ارتباط بودند.[1]

 

و مسائل شرعى خود را از محضر مبارك آنان مى‏پرسيدند.

 

پيكر «ابودجانه»، يار باوفاى پيامبر اكرم(ص) و «احمد بن اسحاق»، از اصحاب امام حسن عسكرى(ع) در اين سرزمين مدفون است. و نيز مرقد عالم اصولى، علاّمه فاضل تونى در اين سرزمين مطاف زائران است.

 

كرمانشاه به عنوان گذرگاه اصلى حرم‏هاى ائمه اطهار هماره شاهد حضور بسيارى از دانشمندان دين بوده است. مهمان نوازى و علاقه مردم به عالمان دينى، موجب شده تا از آن عالمان براى اقامت دعوت به عمل آورند و اين، راز اصلى اقامت گروهى از دانشمندان شيعه در كرمانشاه است.

 

در نيمه نخست قرن سيزدهم قمرى، كرمانشاه شاهد يكى از فرازهاى درخشان تاريخى خود بود؛ آقا محمّدعلى فرزند «علاّمه وحيد بهبهانى» كه به دستور پدر - به خاطر شيوع بيمارى طاعون در عراق - ناگزير به هجرت شده بود، در مسير كرمانشاه با استقبال حاكم و مردم رو به رو مى‏شود، دعوت مردم اين ديار براى اقامت ايشان، نقطه عطفى در زندگى آقا محمّدعلى و تاريخ كرمانشاه است؛ لذا در اين نوشتار، به فرازهايى از زندگى آقا محمّدعلى كرمانشاهى پرداخته مى‏شود.

 

وحيد بهبهانى (1205 - 1118 ق.)

 

مطابق شجره‏نامه‏هايى كه در دست فرزندان وحيد و بزرگان فاميل [آل آقا] است، سلسله نسب آن بزرگ مرد، با چهارده واسطه، به شيخ مفيد مى‏رسد... .

 

معروف است كه از مرحوم وحيد تا شيخ مفيد، سلسله «اجتهاد» قطع نشده؛ به اين معنى كه نياكان وحيد، پدر در پدر، مجتهد و مرجع تقليد شيعه بوده‏اند.

 

وحيد بهبهانى از جانب مادر نيز نسبى بس بزرگ و شريف دارد. زيرا مادر وى نوه فقيه بزرگوار، ملاّ صالح مازندرانى (داماد علاّمه مجلسى اول) است و لذا در اجازات و كتب خود، از مجلسى اوّل و ملاّ صالح به جد و از مجلسى دوم به خال (دايى) تعبير مى‏كند.[2]

 

وحيد بهبهانى در بيان فقها و مجتهدان، و در كتب فقه و اصول و اجازات، همه جا «استاد كل» يا «استاد اكبر» خوانده مى‏شود چرا كه وى سرآمد تمام دانشمندان و استاد اساتيد فقه و اصول در دويست سال گذشته است.[3]

 

با اين كه آقا [وحيد] در اصل اصفهانى بوده، با اين حال، معروف به «بهبهانى» است؛ به قسمى كه اصفهانى بودن وى تحت الشعاع قرار گرفته و به كلّى فراموش شده است. بر اثر طولانى شدن مدت اقامت وى در بهبهان و نسبتى كه با آن‏جا پيدا كرده، او را از علماى بهبهان به شمار آورده‏اند.

 

وحيد بهبهانى در كربلاى معلا به جوار رحمت حق پيوست و پيكرش در رواق حضرت امام حسين(ع)، پايين پاى شهدا مدفون گرديد.[4]

 

 

از ولادت تا جوانى

 

آقا محمّدعلى، فرزند ارشد وحيد بهبهانى، در روز جمعه 26 ذى حجه 1144ه'.ق. در شهر مقدس كربلا قدم به پهنه هستى گزارد. وى پس از طى دوران كودكى، علوم شرعيه را در خدمت پدر بزرگوارش فراگرفت.[5]

 

در فضائل آقا محمّدعلى همين بس كه در عصر پدر، مشهور آفاق گرديد؛ به گونه‏اى كه پدرش در وصف او چنين گفت:

 

«محمّدعلى ما، شيخ بهاءالدين اين عصر است.»

 

فرزندش آقا احمد، صاحب «مرآت الاحوال» نيز مى‏گويد:

 

بسيار از آن جناب شنيده‏ام كه مى‏فرمود: «من تقليد كسى را نكرده‏ام؛ در اوّل تكليف خود مجتهد بودم و احكام ضروريه را اجتهاد كرده بودم.»

 

و نيز آقا احمد در توصيف او گفته است كه:

 

«در حسن بلاغت و نيكويى تقرير، رونق شكن سخنوران شيرين گفتار بود. و در هنگام موعظه، اگر چه سخنانش به طول مى‏انجاميد، ولى سررشته كلام را از آغاز تا پايان از دست نمى‏داد و مطالب گسسته نمى‏شد.»

 

و نيز از خصوصيات وى چنين ياد مى‏كند كه:

 

«ميان دو صفت متضاد جمع نموده بود؛ يكى حُسن صحبت و بشاشت و ديگرى رعب و هيبت. چنان‏كه حكام هميشه از هيبت او در هراس بودند و بدين سبب، رعايا در عصر او در مهد امن و امان بودند.»[6]

 

آقا محمّدعلى در دوران جوانى به حج مشرف شد، و مدت دو سال در مكه و مدينه اقامت كرد. در طى اقامت، به خاطر تقيّه، فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت را تدريس مى‏نمود و بسيارى از طلاب اهل سنت از محضر او استفاده مى‏بردند. پس از دو سال، به عتبات عاليات بازگشت. وى در اين مدت، دو رساله نيز در احوال مكه معظمه و مدينه منوّره نوشتند. آقا محمّدعلى بار ديگر به سفر حج مشرّف شد و سپس به عتبات عاليات مراجعت نمود.

 

 

مهاجرت به ايران

 

در آن زمان، در كربلا و نجف و آن حدود، بيمارى طاعون شايع شد؛ به گونه‏اى كه در وصف آن، «طاعون بزرگ» گفته‏اند. در آن ايام آقا محمّدعلى به كاظمين مشرّف شد و چون بيمارى طاعون به بغداد نيز رسيد، علاّمه بهبهانى به او دستور داد تا به سمت ايران حركت كند.

 

آقا محمّدعلى كه دل كندن از عتبات عاليات برايش مشكل بود، درنگ مى‏كرد تا اين كه پدر برايش نوشت كه: «برو، برو! اگر نروى، عاقى عاق!» و پسر به حكم شرعى و دستور پدر، راهى ايران شد.

 

پس از رسيدن آقا محمّدعلى به كرمانشاه، بزرگان آن ديار مقدمش را غنيمت شمرده و با عزّت و احترام از وى استقبال نمودند. در آن هنگام «اللَّه قلى خان زنگنه» حاكم كرمانشاه بود؛ او در مهماندارى از آقا محمّدعلى نهايت احترام را رعايت نمود و او را به اقامت در كرمانشاه فراخواند. آقا محمّدعلى نيز قبول كرده و به تدريس و ترويج دين مبين اسلام مشغول شد.

 

وى پس از مدتى اقامت در كرمانشاه، بنابر خواهش اللَّه‏قلى خان زنگنه، با صبيه اللَّه‏وردى بيگ ازدواج نمود.

 

مدتى گذشت تا اين كه بيمارى طاعون به كرمانشاه نيز سرايت كرد؛ لذا آقا محمّدعلى به سمت سعدآباد و سنقر رفته و پس از خفيف شدن طاعون، مراجعت كرد.

 

در سفر آقا محمّدعلى به رشت، هدايت اللَّه خان گيلانى مقدمش را گرامى داشت. وى در مدت اقامت در رشت بنابه درخواست حاكم و برخى بزرگان، دختر يكى از بزرگان آن‏جا را به ازدواج خود درآورد. كتاب معروف «مقامع الفضل» يادگار دوران اقامت وى در رشت است.

 

آقا محمّدعلى به همراه همسرش از رشت عازم دارالمؤمنين، قم شد؛ در قم نيز محمّدعلى خان، حاكم قم، در حقّ اين دانشمند دينى نهايت خدمتگزارى و مهماندارى را به جا آورد و از وى درخواست كرد تا در قم سكونت نمايدو از آن جا كه قم به سبب وجود مرقد حضرت فاطمه معصومه(ع) و امامزادگان عالى تبار، به عتبات عاليات شبيه است، سكونت در قم را برگزيد و همسر كرمانشاهى و بستگانش را از كرمانشاه به قم فراخواند.

 

مدّت اقامت وى در قم، تقريباً سه سال بود. در اين مدت، على مراد خان زند - كه نسبت به اللَّه‏قلى‏خان زنگنه بدبين شده بود - با شفاعت آقامحمّدعلى، جان و آبروى خود را حفظ كرد. اللَّه‏قلى خان هم دعوتنامه هايى براى آقا محمّدعلى ارسال داشت؛ از اين رو، وى به درخواست‏هاى ايشان پاسخ مثبت داده و همراه خانواده‏اش كرمانشاه را به عنوان محلّ سكونت انتخاب كرد.[7]

 

 

بركات حضور

 

سكونت آقا محمّدعلى در كرمانشاه، خير و بركت‏هايى همراه داشت. يكى از مهم‏ترين خدمات آقا محمّدعلى، گسترش تشيّع در غرب ايران است، به گونه‏اى كه در كتاب «تاريخ تشيّع در كرمانشاه» از خاندان «آل آقا» به عنوان مهم‏ترين خاندان شيعى كرمانشاه، به تفصيل بحث شده است.

 

در هر حال، خاندان «آل آقا» نه فقط يكى از خاندان‏هاى شيعى كرمانشاه، بلكه يكى از خاندان‏هاى مهم و پرآوازه ايران به شمار مى‏رود و مجتهدان بسيارى از اين خاندان برخاسته‏اند. جالب اين كه شهيد آيةاللَّه صدوقى، خاندان آيةاللَّه يثربى در كاشان، شهيدان واحدى از فدائيان اسلام و آيةاللَّه سيّد مرتضى نجومى همگى از نوادگان دخترى آقا محمّدعلى كرمانشاهى محسوب مى‏شوند.

 

نفوذ معنوى اين دانشمند فرزانه در بين توده‏هاى مردم و دستگاه حكومتى، باعث تحوّلات گوناگون بود؛ از قبيل:

 

1. عمران و آبادى كرمانشاه.

 

2. وفور انواع كالاهاى ضرورى.

 

3. گسترش و زيبايى شهر.

 

4. رشد شهر؛ به گونه‏اى كه از بلاد بزرگ محسوب مى‏شد.

 

5. ساخت مسجدها و مدرسه‏ها.

 

6. گردآمدن اصحاب معرفت و طلاب در آن.

 

7. ساخت حمام عمومى.

 

8. ساخت كاروان‏سرا.[8]

 

بى شك تحوّلِ فرهنگى و گسترش «حوزه علميه كرمانشاه»، ثمرات بى شمارى در پى داشته؛ كه از آن جمله هجرت دانشوران است. يكى از نويسندگان در اين باره مى‏گويد:

 

«افاضل و علماى بسيارى در خدمتش به استفاده علوم مشغول بودند و از آن جمله‏اند:...سيّد محمّدمهدى طباطبايى و مير سيّد على طباطبايى.»[9]

 

 

موضعگيرى در مقابل صوفيه

 

يكى از بزرگ‏ترين خدمات آقا محمّدعلى، مبارزه علمى با «صوفيه» است؛ كه به اختصار به آن مى‏پردازيم.

 

بنابر آنچه كه در لغت نامه دهخدا آمده، قدمت صوفيه در اسلام، به قرن دوم هجرى باز مى‏گردد - كه البته اين فرقه در اديان ديگر هم وجود داشته است - و خود صوفيه نيز به فرقه‏هاى متفاوتى تقسيم مى‏شود.

 

استاد على دوانى مى‏نويسد:

 

«صوفيه كفر، الحاد، خرافات، فسق و فجور بسيارى را وارد اسلام كرده و موجب گمراهى‏ها شدند.»[10]

 

همچنين بايد دانست كه در طول قرن‏هاى گذشته، عالمان دين با صوفيه مبارزه كرده و آثار ارزشمندى را هم در اين زمينه تأليف كرده‏اند كه از آن جمله، مى‏توان به علاّمه مجلسى(ره) اشاره كرد. يكى از تاريخ نگاران معاصر مى‏گويد:

 

«بعد از رحلت علاّمه مجلسى تا اواخر عهد كريم‏خان زند، تقريباً صوفيگرى فراموش شده و نامى از آن نبود؛ ولى در آن موقع كه تازه، بعد از نادرشاه، مملكت ايران سر و سامانى پيدا كرده بود و كريم خان...در صفحات جنوب و فارس، دولت نيرومندى تشكيل داده و مردم در مهد آسايش به سر مى‏بردند، سر و كلّه شخص مرموزى - كه خود را «سيّد معصوم عليشاه هندى»، مريد، «شاه عليرضا دكنى» مى‏ناميد - در شيراز پيدا شد.

 

وى مدعى بود كه شاه عليرضا او را به ايران فرستاده تا مردم گمراه را، كه از صوفيگرى بويى استشمام نكرده‏اند، ارشاد كند و به مشرب تصوّف آشنا سازد. معصوم على مانند اغلب جوكيان هند، مردى مرتاض و در «اعمال غريبه» استاد بوده است. همين امر موجب اشتباه مريدان وى گشته و چنين مى‏پنداشتند كه او، از اولياءاللَّه است و اين كارهاى عجيب و غريب، از راه كشف و شهود براى او حاصل شده. نخستين كسى كه دست ارادت به وى داد، فيض على شاه و بعد از او، پسرش نورعلى شاه بود.

 

'...معصوم على و جماعت او را از شيراز بيرون كردند؛ چون در منزل مورچه خورت اصفهان گوش آن‏ها را بريدند، به تهران، كرمان و خراسان رفتند. در خراسان، مرحوم ميرزا مهدى خراسانى جلو معركه آن‏ها را گرفت و دستور داد گيسوان نورعلى شاه را - كه چون زلف مجعّد زنان طنّاز به اطراف روى زيبايش سايه افكنده بود - بريدند و با رسوايى آن‏ها را از مشهد بيرون كردند.

 

معصوم على از آن‏جا به طرف هرات رفت تا از آن‏جا به كابل و هندوستان برود؛ ولى پادشاه افغانستان آن‏ها را به ايران برگردانيد و اجازه ورود به آن‏ها نداد.[11]

 

معصوم على دوباره به كرمان برگشت... سپس از آن‏جا به همدان، كرمانشاه و عراق رفتند و پس از چندى، دوباره به ايران مراجعت نمودند.

 

'... كار به آن‏جا رسيد كه علماى شهرها هم كم‏كم از بيم كثرت مريدان معصوم على و نور على، در مبارزه با آن‏ها، احتياط مى‏كردند؛ [در آن هنگام،] آقا محمّدعلى قدم به ميان گذارد. چون در آن ايام، معصوم على به دعوت صوفيان كرمانشاه مخفيانه به آن شهر رفته بود... آقا محمّدعلى او را گرفته، محبوس ساخت و بعد از آن كه او را توبه داد و توبه نكرد، فتواى قتلش را صادر كرد و او را به قتل رسانيدند و جسدش را به رودخانه قره سو - واقع در حومه كرمانشاه - انداختند. و بدين گونه، با كشتن او و مظفر على و معطر على و فوت نور على شاه، دودمان صوفيه را [در زمان خود] برانداخت و دامن ملت و مملكت را از آن آلودگى‏ها مبرّا ساخت.[12]

 

ضمناً در آن ايام كه معصوم على محبوس بود، آقا محمّدعلى بنابر احتياط، نظر ساير مجتهدان را نيز جويا مى‏شود؛ از قبيل: علاّمه بحرالعلوم، صاحب «رياض» و آقا سيّد محمّدمهدى شهرستانى. وى همچنين به فتحعلى شاه و حاجى ابراهيم شيرازى صدراعظم نامه نوشت و نظرات آنان را از حيث سياسى، جويا شد.[13] كه‏ بى ترديد همه اين كارها از ديانت و كياست آقا محمّدعلى حكايت مى‏كند.

 

در اين رابطه چنين آمده است:

 

در زمانى كه اشتهار صوفيه در ايران به نهايت رسيده بود... آقا محمّدعلى آن‏ها را قلع و قمع و گروهى را توبه داده و به مذهب تشيّع برگردانيد و بدين وسيله، آتش فتنه را خاموش و موجب نجات چندين هزار نفر شدند.[14]

 

پيامدهاى مبارزه وى با صوفيه عبارت است از:

 

1. شكست سخت صوفيه.

 

2. توبه كردن بسيارى از پيروان صوفيه.

 

3. فرار بسيارى از پيروان پر و پا قرص صوفيه به هند - همچنان كه در لغت نامه دهخدا بدان اشاره شده - و نيز به عراق؛ همانند نورعلى شاه كه به موصل گريخت و در آن‏جا مرد.[15]

 

4. جلوگيرى از گسترش صوفيه.

 

درضمن اقدام شجاعانه آقامحمّدعلى موجب شد تا دشمنان خطرناكى از صوفيه براى او پديد بيايد.اين‏گروه در اشعار خود به هجو آقامحمّدعلى مى‏پرداختند و جالب آن كه آقامحمّدعلى نيز جواب آنان را مى‏داد. همچنين در زمان‏هاى بعد، در صدد برآمدند تا كتاب خيراتيه را - كه آقا محمّدعلى در ابطال صوفيه نگاشت - از بين ببرند.

 

از ديگر خصوصيات آقا محمّدعلى، كه از جوابيه‏هاى ايشان روشن مى‏شود، برخوردارى وى از ذوق شعرى است. در اين باره يكى از مناظرات صوفى و مجتهد كرمانشاهى را مى‏توان بيان كرد؛ تا ببينيد يك درويش دوره گرد (نور على شاه) با سوء استفاده از طبع شعر خود چه مى‏گويد؟ و آيا جواب اين چرنديات، جز آن است كه مجتهد شرع به او و رفقاى او داده است؛ مگر نگفته‏اند: كلوخ انداز را پاداش سنگ است؟

 

نور على شاه[16]

 

ما ابر گهر باريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

ما قلزم زخاريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

اين روز تو هم چون شب، گر تيره و تاريكست‏

 

ما شمع شب تاريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

با قافله وحدت، گر زانكه سرى دارى‏

 

ما قافله سالاريم، هى هى جبلى قم قم

 

ما رند قدح نوشيم، از نام و نشان رسته‏

 

در ميكده خمّاريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

در روز ازل با حق، ما قول بلى‏ گفتيم‏

 

ما بر سر اقراريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

با جنّت و با دوزخ، ما را نبود كارى‏

 

ما طالب ديداريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

ما باقى باللهيم، فانى ز خودى خود

 

منصور سر داريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

در اوّل و در آخر، در ظاهر و در باطن‏

 

ما پرتو دلداريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

در طور لقاى حق، ربّ ارنى گويان‏

 

مستغرق ديداريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

اى زاهد افسرده! رو طعنه مزن برما

 

ما ابر شرر باريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

در ميكده وحدت، چون نور على دائم‏

 

مست مى خمّاريم، هى هى جبلى قم قم‏

 

 

جوابيه آقا محمّدعلى

 

تو ابر شرر بارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

تو خرسك دم دارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

تو كافر مقهورى، از نور خدا دورى‏

 

كى مشرق انوارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

تو معدن اضلالى، تو مرجع هر ضالى‏

 

نه مخزن اسرارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

اى كاخ دلت بى نور، از شمع هدايت دور

 

كى شمع شب تارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

در وادى گمراهى، تنها شده‏اى راهى‏

 

نه قافله سالارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

تو جرعه كش زقّوم، از خمر حميم اى شوم‏

 

نايد چو تو خمّارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

با حق ز ازل گويا، از شرك تو گفتى لا

 

كى كرده تو اقرارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

كو ديده حق بينت، چون كفر شد آئينت‏

 

كى طالب ديدارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

تو باقى شيطانى، آن به كه شوى فانى‏

 

مخذول سر دارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

در اوّل و در آخر، در باطن و در ظاهر

 

تو كافر غدّارى، هى هى دغلى گم گم‏

 

با شرك نه‏اى زاهد، با كفر نه‏اى عابد

 

تو ملحد مكّارى، هى هى دغلى گم گم‏[17]

 

 

شجره مبارك

 

پسران آقا محمّدعلى عبارتند از:

 

1. آقا محمّدجعفر: متولّد 1178ه'.ق. در كربلاى معلاّ؛ مادر وى از همسرى است كه آقا محمّدعلى در كاظمين، قبل از آمدن به ايران، داشته است.

 

2. آقا احمد: متولّد 1191ه'.ق. در شهر كرمانشاه. وى نويسنده «مرآت الاحوال جهان نما»ست.

 

3. آقا محمود: مادر وى و آقا احمد، دختر اللَّه‏وردى بيگ است.

 

4. آقا محمّد اسماعيل: متولّد 1192ه'.ق. در دارالمرز رشت؛ مادر او همسر رشتى آقا محمّدعلى است.

 

5. محمّد: در كودكى فوت شد؛ مادرش همسر زنديه آقا محمّدعلى است.

 

در ضمن، آقا محمّدعلى از سه همسر اخير خود، صاحب 4 دختر نيز بودند.[18] آقاى نظام‏الدين آل آقا در كتاب خاندان آل آقا به تفصيل اسامى فرزندان و منسوبان به آقا محمّدعلى را تا به امروز نوشته است.

 

 

جايگاه سياسى، اجتماعى

 

جان ملكم - سفير دولت انگليس در ايران - درباره اوضاع آن روز و ميزان نفوذ علما و مجتهدين، مخصوصاً آقا محمّدعلى، در تاريخ خود مى‏گويد:

 

«علماى ملّت كه عبارت از قضات و مجتهدين است، هميشه مرجع رعاياى بى دست و پا و حامى فقرا و ضعفاى بيچاره‏اند. اعاظم اين طايفه به حدّى محترمند كه از سلاطين كمتر بيم دارند و هر وقت واقعه‏اى مخالف شريعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ايشان كنند و احكام ايشان، عموماً جارى است تا وقتى كه مملكت اقتضاى استعمال آلات حرب كند.»

 

در جاى ديگر مى‏نويسد:

 

«حكومت مجتهدين در محكمه‏هاى شرع بسيار است؛ قضات همواره صورت مسائل را به ايشان عرضه دارند و فتواى مجتهد مردود نخواهد شد. پادشاه را ياراى آن نيست كه ردّ احكام ايشان كند و بسيار است كه مصلحت سلطنت در اين مى‏دانند كه فيصله امور را به مجتهدان مرجوع دارند و در وقتى كه هيچ كس را جرأت آن نيست كه به جهت شفاعت مجرمى به پادشاه نزديك شود، پادشاه را جرأت آن نيست كه توسط مجتهدى رد كند! اين طبقه بخشيده و معاف داشته‏اند؛ وقتى كه مؤلف در ايران بود، چهار نفر از اين طبقه بودند: آقا محمّدعلى كرمانشاهى، ميرزا ابوالقاسم قمى، حاجى مير محمّدحسين اصفهانى (خاتون‏آبادى) و حاج سيّد حسين قزوينى.»[19]

 

بايد دانست آقا محمّدعلى در عصر فتحعلى شاه، صاحب نفوذ و قدرت زيادى بوده است؛ از اين رو، كتاب «رادّ شبهات الكفار» را به درخواست فتحعلى شاه مى‏نويسد و نيز در جريان قتل معصوم على شاه دكنى، سر سلسله صوفيه، با فتحعلى شاه مكاتباتى داشته است و همچنين در عزل و نصب حاكمان كرمانشاه، مؤثر بوده است.

 

جايگاه آقا محمّدعلى در آن زمان به گونه‏اى بوده كه نمونه‏اى از ولايت فقيه را، كه در جامعه امروز مطرح است دارا بوده است.

 

 

آثار علمى آقا محمّدعلى

 

آقا محمّدعلى آثار فراوانى را به رشته تحرير در آورد كه حقيقتاً در شناخت شخصيت سترگ ايشان بسيار مؤثر است؛ بيشتر اين آثار در حال حاضر خطى و برخى ناياب و از سويى، تعداد دقيق آثار ايشان مشخص نيست.

 

در مؤسسه علاّمه مجدد، وحيد بهبهانى بيش از 50 اثر به نام ايشان ثبت شده است و اين، در حالى است كه اين اسامى، ليست همه آثار نيست. خوشبختانه در ساليان اخير، برخى از آثار گرانسنگ وى توسط همين مؤسسه، تحقيق، چاپ و منتشر شده است و بسيارى ديگر در دست تحقيق و انتشار است.

 

 

آثار چاپ شده:

 

خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه

 

در مقدمه مؤسسه وحيد بهبهانى آمده است:

 

كتاب «خيراتيه»مرحوم آقا محمّدعلى عالى‏ترين و محكم‏ترين اثرى است كه به زبان فارسى در رد و ابطال طريقه صوفيه به قلم پخته و شيواى يك مجتهد اسلام شناس بزرگ نوشته شده است. اين اثر گرانبها مدت‏ها به صورت خطّى در مخازن كتابخانه‏ها محبوس بود... و بيم آن مى‏رفت نسخه‏هاى آن مانند نسخه‏هاى خيلى از كتاب‏هاى ديگر از بين برود... خصوص اين كه اين كتاب مانند مؤلّف آن، دشمنان بسيار خطرناكى نيز داشته و از زمان خود مؤلف در صدد از بين بردن نسخه‏هاى آن بوده‏اند...[20]

 

انگيزه تأليف و وجه تسميه در كلام آقا محمّدعلى‏قدس سره:

 

اما بعد، چون محافظت حصن حصين شريعت و سدّ ثغور شبهات اهل بدعت و ضلالت به علماى اعلام و مجتهدين ذوى العزّ والاحترام - كه حصون اسلام به مضمون «انى جعلتهُ عليكم حاكِماً فارضوا به حَكَماً»، نائب مناب امام و به مصداق «علماء امّتى كانبياء بنى اسرائيل» وارثان علم سيّد الانامند لازم و متحتم بود؛ در اين اوقات كه لواى كفر و الحاد مذهب حلول و اتحاد را طائفه طاغيه صوفيه پشمينه پوش و مستان شراب ضلالت نوش برافروخته، در هر بلدى بى دينى و در هر سرزمينى بى كيش بدآئينى چون ظلمت شعار نور على و شقاوت آثار معصوم على و ميرزا تقى شقى و ميرزا مهدى گمراه ابدى، همچو غولان راهزن سرِ راه بر مرد و زن گرفته، شبهات باطله را به صورت حق جلوه داده، گرگ وار در اغنام دينِ اهل اسلام افتاده، جمع كثيرى را از جاده استقامت شريعت بيرون مى‏برند؛ لهذا قاصر جانى، محمّدعلى بن محمّدباقر اصفهانى مشهور به «بهبهانى» به جهت ردّ شبهات واهيه و ترويج طريقه فرقه ناجيه، به تأليف رساله «خيراتيه» كه از جمله خيرات جاويد است، پرداخته و نظر به اين كه هر فقره از اين رساله عجاله ترويحى است از براى روح كثير الفتوح الخيرين دين مبين، تسميه آن به خيراتيه مناسب نمود. و از ظرائف آن كه، عدد حمل «خيرات»[21] با تاريخ تحريرش موافق افتاد.[22]

 

 

رادُّ شبهات الكفّار

 

در مقدمه مؤسسه وحيد بهبهانى آمده است:

 

آقا محمّدعلى اين كتاب را بنا به تقاضاى فتحعلى شاه قاجار و در پاسخ به سؤالات وى تدوين نموده است. در اين كتاب - كه با قلمى روان و گيرا (نسبت به زمان تأليف يعنى دويست سال قبل) و بسيار مستدل و متقن مرقوم آمده - ابتدا پيرامون مسئله نبوّت و اثبات ضرورت ارسال پيامبران و رفع اشكالات وارده بر وحى سخن رفته، آن‏گاه به نقّادى و بحث در دو آئين آسمانى يهود و مسيحيت و نسخ آن‏ها مى‏پردازد، و سپس اساس مقصدش را كه همان نبوّت خاصه و رسالت حضرت ختمى مرتبت - صلّى اللَّه عليه و آله - است، با گفت و گوى جامعى درباره اعجاز قرآن و ردّ اشكالات آن، به اثبات رسانيده و در پايان كتاب هم به طور موجز و كوتاه، اصول پنج گانه دين را - كه مورد اتفاق همه اديان آسمانى است - با شيوه لطيف و مبرهن بيان مى‏نمايد.[23]

 

 

راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت

 

اين كتاب، ويرايش جديدى از كتاب «سنّة الهداية لهداية السنّة» است.

 

در مقدمه مؤسسه وحيد بهبهانى آمده است:

 

مؤلف به حكم وظيفه هدايت و ارشاد مسلمين، به تأليف اين كتاب نفيس اقدام و در فصل اول كتاب براى اثبات خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(ع) روايات و براهينى كه مقبول اهل سنت است، همراه با ذكر فضائل و مناقب آن حضرت طرح نموده و همه را مستند و متّكى به كتب و آراى عامّه نموده است. و در نهايت، اين اتهام را كه مذهب تشيّع يك تفكر جديد و ساخته قرون اخير است؛ پاسخ گفته و نام و شرح حال بسيارى از رجال و بزرگان و روات شيعه را، كه در كتب حديث و رجال و انساب و... قدماى عامّه تحت همين عنوان شيعه و يا رافضى ذكر شده، آورده است. و در فصل دوم و سوم - همان گونه كه رسم مؤلفان در باب امامت است - به تفصيل، دلائل بطلان خلافت خلفاى سه گانه را همراه با مطاعن و فلتات و لغزش‏هاى ايشان به استناد نقل اهل سنت بيان داشته و...

 

و در خاتمه، از آن‏جا كه خود، فقيه و مجتهدى متبحر است، به نقد يك سلسله از آراى فقهى مذاهب چهارگانه در اغلب ابواب فقه - از طهارت و صلات تا معاملات و نكاح - پرداخته و فتاوى خلاف كتاب و سنّت ايشان را آگاه با اشاره به آراى فقهى فقهاى شيعه ذكر فرموده است.

 

و در پايان، گويى يك بار ديگر كتاب را از اول تا به آخر نظر كرده و تكمله بسيار مفيد، به صورت حواشى بر آن افزوده است.[24]

 

آقا محمّدعلى در بخشى از اين كتاب مى‏نويسد:

 

در اين رساله مختصره اثبات خلافت بلافصل از براى على(ع) و بطلان خلافت ابوبكر مى‏نماييم به ادلّه و احاديثى كه اهل سنت و جماعت قبول دارند و در كتب معتبره خود ذكر و روايت نموده‏اند.

 

و اعتبار نمى‏كنيم به آنچه در اثبات خلافت ابوبكر مى‏گويند از ادله و احاديث و شبهاتى كه شيعيان، بلكه بعضى از سنّيان نيز، آن را قبول ندارند و نسبت وضع و جعل به آن‏ها مى‏دهند.

 

و همچنين ذكر نمى‏كنيم احاديثى را كه شيعه تنها در باب امامت «على»(ع) روايت كرده‏اند؛ زيرا كه آن‏ها نزد اهل سنّت و جماعت احتمال دروغ و وضع و جعل دارند.[25]

 

فصل‏هاى كتاب بدين قرار است:

 

فصل‏اوّل: اثبات خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(ع).

 

فصل دوم: در بطلان خلافت ابى‏بكر.

 

فصل سيم: در مطاعن خلفاى سه گانه اجمالاً.

 

و خاتمه كتاب در فوايد و مؤيّدات و ظرائف روايات و ظرائف حكايات به ضميمه حاشيه مؤلف بر كتاب است.

 

4. مقامع الفضل

 

اين كتاب در قطع وزيرى و در دو جلد (1460 صفحه) چاپ شده است.

 

اين كتاب ارزنده نمايانگر مراتب فقهى و علمى مؤلف است؛ لذا گاهى آقا محمّدعلى به «صاحب مقامع» نامبرده شده است و جالب اين كه امروزه برخى از نوادگان آقا محمّدعلى با نام فاميلى «مقامعى» شناخته مى‏شوند.

 

در مرآت الاحوال در سبب تأليف اين كتاب آمده است كه: مقامع الفضل تدوين سؤال‏هايى است كه آقا محمّدعلى در مدت اقامت خود در رشت بدان پاسخ گفته‏اند.[26]

 

 

آثار مخطوط:

 

6. اصول الدين و نماز [رساله... ].

 

7. انتخاب الزاد = [مناسك‏].

 

8. پاسخ به مسائل جبليّه [رساله علويه‏].

 

9. تاريخ حرمين شرمين:

 

آقا محمّدعلى در مدّت دو سال توقف در مكه معظمه و مدينه منوره، دو رساله نوشت و به نوعى مقامات و مواضع را معين نمود كه اگر آن اماكن شريفه - نعوذ باللَّه - منهدم شود، از روى آن دو رساله، هر مقامى را در محلش مى‏توان معيّن نمود.[27]

 

10. تجدّد الاعسار بعد اليَسار [رساله...].

 

11. تفضيل الحسنين على امّهما الصديقة(ع) [رساله...].

 

12. حاشية على الروضة البهيه

 

13. حاشية على شرح تهذيب العميدى.

 

14. حاشية على طهارة المدارك.

 

15. حاشية على نقد الرجال التفرشى.

 

16. حكم الغناء [رساله...].

 

17. حليّة الجمع بين الفاطميتين [رساله...].

 

18. خان الاخوان.

 

19. ختام الكلام فى شرح مفاتيح الشرائع الاحكام.

 

20. خياريّه [رساله...].

 

21. دليل الناسك.

 

22. ربيع الأزهار.

 

23. الرّدّ على الفادرى.

 

24. رساله مكيّه.

 

25. الرضاعيّة [رساله...].

 

26. الرغائب فى فوائد الغريبة

 

27. زاد الحاج فى قطع الفجاج.

 

28. سدّ الرمق فى حجّ التمتّع.

 

29. سهو القلم [رسالة...].

 

30. شرح ديباچه مفاتيح الشرائح.

 

31. شرح شرح تجريد.

 

32. الصّلاة السّلطانيّة [رساله...].

 

33. طاغوتيّه [رساله...].

 

34. فتّاح المجامع فى شرح مفاتيح الشرايع.

 

35. الفذالك فى شرح المدارك.

 

36. الفوائد فى اصول العقائد.

 

37. فى احكام الارث... [رساله...].

 

38. فيض الهى [رساله...].

 

39. فى علم الامام و النبى [رساله...].

 

40. قاعدة فى مصرف ردّ المظالم [رساله...].

 

41. قطع القال و القيل فى انفعال ماء القليل: اين اوّلين رساله‏اى است كه آقا محمّدعلى در آغاز جوانى تأليف نموده است و هنگامى كه شيخ يوسف بحرانى صاحب كتاب حدائق آن را ملاحظه مى‏نمايد، بر فضل آقا محمّدعلى مطلع شده؛ به گونه‏اى كه اجازه مبسوط براى ايشان فرستاد و درخواست نمود تا آقا محمّدعلى در درس وى حاضر شود تا طرفين را فايده حاصل شود. آقا محمّدعلى پذيرفت و مدت كوتاهى در درس شيخ يوسف بحرانى حاضر شد و از آن جهت كه ميل شيخ به طريقه اخباريين بود و در مباحثه، ترس رنجيدنش بود، حضور در درس را متوقف نمود و راهى سفر بيت اللَّه الحرام گرديد.[28]

 

42.قطع المقال فى ردّ اهل الضلال.

 

43. لامعة الأنوار.

 

44. اللئالى المنثورة فى جواب المسائل المتفرقه.

 

45. مساحة البلاد.

 

46. مظهر المختار فى النّكاح مع الاعسار.

 

47. معترك المقال فى علم الرجال.

 

48. المقالة السّلطانيّة [رساله‏].

 

49. ملتقط الدرّ فى تحقيق الكرّ.

 

50. مناسك الحج [5 رساله‏].

 

51. منتخب تلخيص المقال.

 

52. منع المنع [رساله...]: احتمالاً با رساله حلية الجمع بين... يكى باشد.

 

53. ميزان المقادير.

 

54. المؤونيه [رساله...].

 

55. نسب خليفه ثانى [رساله...].[29]

 

* * *

 

 

يك وصيت‏

 

آن جناب در هنگام رحلت، وصيّت فرمودند كه ثلث منافع حمام قديم احداثى ايشان - را كه در اراضى ملكيّه آن بلده واقع است - به فقراى سادات و عوام هر ساله برسانند و ابدالدّهر اين امر خير جارى باشد.[30]

 

 

وفات

 

آقا احمد، فرزند او، مى‏گويد:

 

«مكرر مى‏فرمودند كه: در ماه رجب سانحه عظيمه به اين شهر رويداد خواهد شد.»[31]

 

عيد مبعث 1216 ه'.ق. فرا رسيد؛ آن روز كه جمعه بود در بين نماز ظهر و عصر، روح ملكوتى آن مرد بزرگ به اعلى عليين پركشيد. به راستى چه نيكوست تولد در روز جمعه و رحلت در آدينه!

 

آن روز، فرياد «واويلا وا أسفا» بلند شد و سيلاب اشك از چشم پير و جوان جارى گشت و مرد و زن در فراق او بى قرار.

 

جنازه پاك آن بزرگمرد را، بنابر وصيتش، در كرمانشاه دفن كردند و بر فراز آن، قبه و بارگاهى ساختند تا هماره مطاف و مزار اهالى و بزرگان باشد.[32]

 

امروزه مزار آقا محمّدعلى كه در كنار او جمعى از فرزندان فاضل دانشمند او كه چون ستاره در اطرافش آرميده‏اند زيارتگاهى است كه بر فراز آن ساختمانى بنا شده است.

 


 


[1] رجال نجاشى، چاپ جامعه مدرّسين، ص 400.

 

[2] وحيد بهبهانى، ص 96 و 95، على دوانى.

 

[3] همان، ص 109.

 

[4] همان، ص 110 و 111 و 254.

 

[5] ر. ك: مرآت الاحوال جهان نما، ص 134.

 

[6] همان.

 

[7] ر. ك: مرآة الاحوال جهان نما، ص 140 - 137.

 

[8] همان، ص 187.

 

[9] همان، ص 135.

 

[10] وحيد بهبهانى، ص 295.

 

[11] همان، ص 296.

 

[12] همان، ص 297.

 

[13] همان، ص 306 و 307.

 

[14] ر. ك: مرآت الاحوال جهان نما، ص 81.

 

[15] وحيد بهبهانى، ص 315.

 

[16] نور على شاه، آقا محمّدعلى را به اسم «جبلى» خطاب كرده؛ زيرا موقعيت شهر كرمانشاه، كوهستانى است و كوه را به عربى جبل مى‏نامند.

 

[17] وحيد بهبهانى، ص 318.

 

[18] مرآت الاحوال جهان نما، ص 137، 150، 151، 154، 185.

 

[19] وحيد بهبهانى، ص 300؛ تاريخ تشيّع در كرمانشاه، محمّدعلى سلطانى، ص 41.

 

[20] خيراتيه، بخشى از مقدمه مؤسسه وحيد بهبهانى.

 

[21] خيرات: خ = 600؛ ى = 10؛ ر = 200؛ الف = 1؛ ت = 400 - «1211»؛ سال تأليف كتاب.

 

[22] خيراتيه، ص 10.

 

[23] رادّ الشبهات الكفار، بخشى از مقدمه مؤسسه وحيد بهبهانى.

 

[24] راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت، بخشى از پيش‏گفتار مؤسسه علاّمه وحيد بهبهانى.

 

[25] همان، ص 10.

 

[26] مرآت الاحوال جهان نما، ص 139.

 

[27] همان، ص 135.

 

[28] ر. ك: مرآة الاحوال جهان نما.

 

[29] اسامى اين كتاب‏ها از «مؤسسه علاّمه وحيد بهبهانى» گرفته شده بود و البته كتاب‏هاى ديگرى با نام آقا محمّدعلى كرمانشاهى موجود است كه براى حصول اطمينان به بررسى بيشترى نياز دارد.

 

[30] همان، ص 150.

 

[31] همان، ص 215.

 

[32] همان، ص 148.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها