غربت /دلددا
شنبه 18 تیر 1390 4:07 PM
غربت
گراتزیا دلددا
بهمن فرزانه
انتشارات ثالث
رجینا دختر باشخصیت و باکلاس روستایی است که با آنتونیو جوان زیبا و اهل طبقه متوسط رم ازدواج می کند . رجینا بسیار مشتاق دیدن رم است اما در رم با توجه به خانواده معمولی و عامی آنتونیو و همچنین درآمد متوسط وی بسیار سرخورده و ناراحت می شود و احساس می کند زندگی مانند قفسی او را در برگرفته پس تصمیم می گیرد آنتونیو را ترک کند و ...
یک کتاب بسیار زیبای دیگه از نویسنده محبوبم دلددا . مثل بقیه کارهای دلددا باز هم موضوعی ساده که بسیار زیبا و رئال و با توجه به لایه های روان شناختی پرورانده شده . نقطه قوت بالای داستان روند بسیار طبیعی ماجراها و تجزیه و تحلیل حالات روحی قهرمان های کتاب است . البته بر خلاف اکثر داستان های دلددا این بار داستان در فضای شهری جریان داره . به هر حال هم این کتاب هم بقیه کتاب های دلددا را به همه توصیه می کنم . توی داستان خیلی زیبا لحظاتی که آدم شک داره و دائم نتیجه گیری می کنه ، جایی که می بینه واقعیت چیه اما سعی می کنه خودش را گول بزنه و .... را نشون داده .
قسمت های زیبایی از کتاب
باید زندگی را آن طور که هست قبول کرد و تسلیم شد . باید تنها زیست . نمی فهمم چرا همه می خواهند به هر نحوی شده با کسان دیگر زندگی کنند ؟
با فرهنگ ثروت هم به دست می آید . آن وقت اگر هم موفق نشدند ثروتی به دست آورند ، آن را ناچیز می شمارند !
زنی که بر دیگران برتری دارد هرگز ازدواج نمی کند . اگر هم در دوران بی خیالی ازدواج کند ، چیزی نمی گذرد که پشیمان می شود .
عشق هم ، هرچند عظیم و باشکوه ، کافی نیست .
تا آخر عمر آن روز را فراموش نکرد . انگار تمام چیزهای زشت و حقیر همه با هم بر سرش فرو ریخته اند .
واقعیت را باید با واقعیت جستجو کرد .
همیشه مطابق میل او رفتار کرده بود . مرد ضعیفی بود . اشتباهش درست در همین بود . بلد نبود از خود دفاع کند .
تو بیش از حد استدلال می کنی و همین مرا می ترساند ....
اگر واقعا مرا گناهکار محسوب می کردی ، آن وقت این طور مثل این لحظه با من صحبت نمی کردی . این طور حرف می زنی چون باور نمی کنی . این ماجرای دردناک ما پایانش آن طور که تو می خواهی منطقی باشد ، نیست .