رختکن بزرگ
پنج شنبه 16 تیر 1390 11:55 AM
رومن گاری
اعظم نورائی
داستان بعد از جنگ جهانی و در فرانسه جریان داره . لوک مارتین پسر 14 ساله ای است که پدرش در اخرین روزهای جنگ کشته شده و اکنون کسی را در این دنیا ندارد . دولت اینجور بچه ها را جمع می کنه و توی جایی مثل پرورشگاه بزرگ می کنه . در اولین روز ورود لوک به این پرورشگاه پیرمردی به نام وندرپوت او را از محیط جدید ترسانده و همراه خود می برد . وندرپوت در خانه ای همراه با دو بچه دیگر به نام لئون و ژوزت زندگی می کند و کار او فعالیت در بازار سیاه و قاچاق است و از بچه ها کمک می گیرد . داستان در مورد زندگی و رشد لوک مارتین نوجوان در چنین محیطی است .
من به شخصه خیلی از کتابش خوشم اومد . یک جوری دنیای کودکانه شون ، ارزوهاشون خیلی لطیف و قشنگ بود . بچه هایی که دلخوشی خاصی نداشتن دائم فیلم می دیدن و خودشون را جای قهرمان های فیلم ها می ذاشتن ، لئون که خیلی زشت بود و معتقد بود یک مرد تنها در صورتی خوشبخته که عاشق دختری باشه که اون دختر هم عاشقشه و بهش وفاداره و با توجه به قیافه اش همه اش نگران این بود که اگه بزرگ بشه کسی رو پیدا می کنه یا نه .......اخر کتاب را هم خیلی قشنگ و تمیز جمع و جور کرده بود . می شد چهارچوبش قوی تر از اینی که هست باشه اما همینی هم که بود به نظرم من خیلی کتاب قشنگی بود و خیلی دوسش داشتم
اسم کتاب هم از اینجا می یاد که لوک وقتی به جامعه نگاه می کنه با خودش می گه پدر تو می گفتی برای این مردم و جامعه برای انسان ها می جنگم اما من انسانی نمی بینم دنیا مثل یک رختکن بزرگه که لباسها دارن توش حرکت می کنند
قسمت های زیبایی از کتاب
پیش از آنکه کسی در راه خیانت گام بردارد ، لازم است که عشق فراوانی را بیهوده هدر داده باشد .
نمی توان ابتدا بدون اینکه خود انسان ها متحول شده باشند ، چیزی را در جامعه تغییر داد .
تنها یک چیز است که به حساب می آید : تنها نماندن .