انديشه هاي متي /برشت
پنج شنبه 16 تیر 1390 9:33 AM
برتولت برشت
بهرام حبيبي
انتشارات آگه
كتاب مجموعه اي از داستان ها و عقايد فلاسفه و بزرگان چين باستان است كه برشت از چيني به آلماني ترجمه كرده و در كنار هم قرار داده و گاه چيزي به آن ها نيز افزوده است . گفته مي شه شايد به اصالت كتاب نتوان اطمينان زيادي داشت ولي مسئله مهم محتوا و پيام كتاب هست .
من كه كتاب را دوست نداشتم . قسمت هايي كه داستان كوچيكي را مي گفت جالب بود ولي وقتي از عقايدشون حرف مي زد اصلا خوندنش برام جذابيتي نداشت حوصله ام را سر مي برد .
بد نيست اينم بگيم كه آقاي برشت هم شعر مي گه هم داستان مي نويسه هم نمايش نامه و تئاتر .
قسمت هاي زيبايي از كتاب
قتل انواع گوناگون دارد . مي شود با چاقو شكم كسي را پاره كرد يا نانش را بريد يا بيماريش را علاج نكرد . مي توان كسي را در دخمه اي جا داد و يا تا حد مرگ به كار كشيد . ممكن است كساني را هم به خودكشي مجبور كنند يا به جنگ بفرستند و از اين قبيل . فقط بعضي از اين نوع قتل ها در كشور ما ممنوع است .
فرار هميشه نشان شكست نيست بلكه ممكن است وسيله ي فتح هم باشد .
مواظب باشيد كه بنده ي ايده آل ها نشويد وگرنه به زودي نوكر موعظه گران خواهيد شد .
رفتن به جايي را كه با رفتن به آن نمي رسيم بايد ترك كنيم و بحث درباره ي موضوع هايي كه با بحث كردن فيصله نمي يابند را بايد كنار بگذاريم و انديشيدن درباره ي مسايلي كه با انديشيدن حل نمي شوند را بايد از سر دور كنيم .
متي مي گفت : در را هميشه بايد بست حتي پشت سر دوستي كه رفته است وگرنه هواي درون خيلي سرد مي شود . كين – يه گفت : سردتر از آن ممكن نيست . متي گفت :چرا ممكن است .
تاجري به نام ب به شهر دوري سفر كرد . از آن جا كه مشغله اش زياد بود و مي پنداشت كه شريكش از او خاطر جمع است ، از نامه نوشتن به او غفلت كرد . شريك او از اين بابت چنان آزرده شد ، يا به اين علت خود را از او چنان جدا ديد كه شركت خود را با او به هم زد . حتي اموال او را به خيابان ريخت و گذاشتا تاضايع شوند . در اين باره نامه اي به آقاي ب نوشت كه رهگز جواب آن را دريافت نكرد . سكوت همان سكوت قبلي بود ، علتش عوض شده بود .